« فهرست دروس
درس خارج فقه استاد هادی عباسی‌خراسانی

1403/10/09

بسم الله الرحمن الرحیم

نقض قسمت در نظر علامه حلی/بانکداری اسلامی و معاملات جدید/فقه معاصر

موضوع: فقه معاصر/بانکداری اسلامی و معاملات جدید/نقض قسمت در نظر علامه حلی

 

بحث اخلاقی

در محضر حضرت سر الانبیاء و المرسلین حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) بودیم؛ در حکمت 44 نهج البلاغه که فرمودند: «طُوبَى لِمَنْ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ، وَقَنِعَ بِالْكَفَافِ، وَرَضِيَ عَنِ اللهِ»؛[1] که می‌طلبد برنامه علمی و عملی برای آن داشته باشیم. حضرت با متعلق طوبی که می تواند چیزی باشد که حکایت از طیب و طاهر بودن است و طوبی اسم خاص یکی از مقامات و درجات بهشت و اوصاف آن است؛ می‌توان گفت طیب و پاک بودن در این دنیا، باعث طوبای عالم آخرت می‌شود؛ شجره‌ی طوبی به همین جهت است؛[2] ﴿كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء﴾؛[3] ریشه آن ادامه دارد و شاخه‌ آن آسمان‌ها را گرفته است. طوبی انسانی است که گرچه از خاک و فرش است ولی عرش‌پیما است. چهار خصلت برای اینها هست: 1- به یاد معاد هستند، 2- اهل حساب و کتاب هستند به خصوص حساب خودشان. کسی که خود را محاسبه کند، چیزی را از حساب خود حذف نمی‌کند. هزاران بیوگرافی از افراد بخوانید، به قدری که خودشان خود را می‌شناسند، کسی نمی‌شناسد. 3- دیگر اینکه قانع به کفاف باشد و حرص و طمع را کنار بگذارد؛ ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾؛[4] برخی گمان می‌کنند ثروت آنها را نگه می‌دارد. 4- «و رضی عن الله تبارک و تعالی»؛ راضی به خدا باشد. کسانی که به یاد آخرت هستند، اهل حساب و کتاب هستند. کسانی که اهل حساب هستند به این نتیجه می‌رسند که باید اهل کفاف باشند. علامه حسن زاده آملی (رحمه‌الله) می‌فرمودند: «اگر کسی به باطن دنیا برسد، دنیا گرا نمی‌شود؛ چرا که دنیا انسان را رها می کند و آخرت گرا می‌شود».

در این قسمت «رضایت عن الله» دقت کنید. انسان، از خدا دیر راضی می‌شود چون موانع زیاد دارد. نفس او مانع است. اطرافیان مانع هستند. کلا او را احاطه کرده است. امام علی (علیه‌السلام) نسبت به «خباب بن اَرَت» فرمودند: «يَرحَمُ اللّه ُ خَبّابَ بنَ الأرَتِّ ، فلقد أسلَمَ راغِبا ، و هاجَرَ طائعا ، و قَنِعَ بالكَفافِ ، و رَضِيَ عنِ اللّه ِ، و عاشَ مُجاهِدا»؛[5] اهل رغبت و طلب و هجرت است. راضی از خدا است و مجاهد است. برای همین، قناعت، انسان را به رضایت می‌رساند. نظرمان در مسائل سیر و سلوک هم این است که کسانی که به مقام رضایت اللهی می‌رسند کسانی هستند که عزت نفس دارند و اهل قناعت هستند. حضرت امیر المؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند: «القناعة عز وغنا»؛[6] قناعت، وسیله‌ی پیروزی است. محمد بن علي الفتال في روضة الواعظين عن رسول الله (ص) أنه قال: «القناعة كنز لا يفنى»؛[7] رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند: قناعت، گنجی است که فانی نمی‌شود. انسان چشم به دیگران نباید داشته باشد. بی‌نیازی چیست؟ امام باقر(علیه‌السلام) می فرمایند: «الیأس عما فی ایدی الناس»؛[8] انسان به آنچه دیگران دارند، نا امید باشد. قناعت، موجب عزت است. عزت، موجب بی‌نیازی است. هر دو رافع و دافع خاری و ذلت است. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: «مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ»؛[9] چقدر زشت است انسان رغبتی داشته باشد که او را ذلیل کند؛ امام صادق (علیه‌السلام) فرمودند: انسان‌ها طمعشان آنها را خار می‌کند؛ آنچه باعث عزت آنها می‌شود آن است که نسبت به دارایی دیگران طمع نداشته باشند. استاد به شاگرد، پدر به فرزند و امام به مأموم می‌گویند: خیر ببینی. عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع‌: «رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ‌»؛[10] تمام خیر آن است که چشم طمع به دست دیگران نداشته باشیم. این منافات ندارد که تعامل اجتماعی داشته باشیم. باید حسادت و طمع نداشته باشیم. انسان اگر چشم به مال و دارایی و دانایی دیگران داشته باشد، باعث عقب ‌افتادگی می‌شود. این طور نمی‌تواند به نتیجه برسد. انسان جمالی دارد و جمال او در عزت است. کمال او در این است که نسبت به دیگران قطع امید کند تا به رضایت خدا برسد. اگر انسان اهل قناعت نبود، اهل رضایت هم نیست. «رضی عن الله تبارک و تعالی»؛ برای رضایت، کفایت و قناعت را تمرین کنیم تا اهل اطاعت کنیم. اگر اوصاف باری تعالی برای ما تجلی یابد، می‌تواند به مقام رضایت برسیم. خواسته‌هایمان را کم کنیم تا به توانایی‌هایمان برسیم. چون و چراها را کم کنیم. کسانی که چون و چرا دارند در مقام رضایت نیستند. ان‌شاء‌الله به این مرحله برسیم که زندگی ما الهی و انسانی باشد و مصداق این فرمایش حضرت امام علی (علیه السلام) باشیم.

عصاره‌ی جلسه‌ی گذشته

در این فرع بودیم که اگر شرکا نسبت به تقسیم صورت گرفته، اعتراض داشتند و مدعی بودند که اشتباهی صورت گرفته یا بی‌عدالتی. کلمات فقها را می‌خواندیم. شهید ثانی در مسالک فرمودند که: «لا فرق في عدم سماع دعوى الغلط في القسمة بمجرّدها بين كون القاسم منصوب الامام و من تراضيا به و أنفسهما، لأصالة صحّة القسمة»؛[11] صرف ادعای اشتباه و بی عدالتی کافی نیست. باید بینه باشد. فرقی ندارد که تقسیم کننده، نماینده‌ی امام است یا خیر. امام اعم از امام اصطلاحی است و حاکم را نیز شامل است. معمولا سیره بر این است که در کارها بنا بر اصالت صحت است. اگر کسی بینه نداشت می‌توانند قسم بخورند.

مرحوم علامه حلی در تحریر ج 5 ص 226 تعبیرشان این است: «و لو حلف بعض الشركاء و نكل الباقون، أحلف مدّعي الغلط، و أفادت يمينه نقض القسمة في حقّ الناكلين دون الحالفين».[12]

«و لو حلف بعض الشرکاء و نکل الباقون»؛ اگر چند نفر در مالی شریک بودند و عده‌ای قسم خوردند و عده‌ای قسم نخوردند اینجا چه کنیم؟ «احلف مدعی الغلط»؛ آنی که مدعی غلط است قسم بخورد. از باب رد یمین مدعی قسم می‌خورد. قسم بر می‌گردد. یمین به مدعی بر می‌گردد. «و افادت یمینه نقض القسمة فی حق الناکلین دون الحالفین»؛ نتیجه‌ی قسم این می‌شود که تقسیم نسبت به کسانی که «نکول» از قسم دارند، ملغی می‌شود و نسبت به کسانی که قسم خوردند، حساب می‌شود و تقسیم و افراز صورت می‌گیرد. قسم، جانشین بینه می‌شود. نسبت به آنهایی که احراز نمی‌شود، تقسیم جدید نیاز است.

در علم اجمالی داشتیم که باید اطراف آن را احراز کنیم به خصوص در شبهه‌ی تحریمیه. اینجا جایی است که تقسیم، نسبت به کسانی که قسم خورده‌اند احراز می‌شود و نسبت به دیگران احراز نمی‌شود. مانند «تبعض صفقه» است.

شرکا متعدد هستند و عده‌ای قسم می‌خوردند و برخی خیر به هر دلیلی. برای کسانی که قسم بخورند، احراز قسمت می‌شود ولی باقی خیر. برای کسانی که قسم خورده‌اند، قسمت می‌شود و برای دیگران، قسمت جدیدی می‌شود. از راه‌های تخصیص شرکت، قسمت بود؛ فرقی ندارد قاسم و مقسِّم، امام یا نماینده‌ی حاکم شرع باشد یا خود شرکا باشند و یا نماینده شرکا باشند که در زمان ما، نماینده‌های شرکت‌ها، معمولا چنین می‌کنند.


logo