< فهرست دروس

درس اسفار استاد فیاضی

94/11/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقسم تمایز ماهیات، ماهیة بالمعنی الاعم است یا ماهیة بالمعنی الاخص؟
امام صادق(ع): در عالم بودن انسان همین بس که هراس از عظمت خدا در او باشد یعنی کف علم این است یعنی اگر این مقدار را داشته باشد عالم است وبرای نادنی انسان همین بس که مغرور باشد به خداست و بگوید او ارحم الراحمین است (و این حماقت است زیرا خداوند ارحم الراحمین است در موضع عفو والرحمة و اشد المعاقبین است در موضع النکال و النقمة)
شروع بحث در باره تمایز است ولو اینکه عنوانش تشکیک است قدم به قدم پیش می رویم ببینم که این تشککی کدام تشکیک است
در تمایز گفتند که تمایز یا به تمام الذات است یا به جزء ذات است یا خارج ذات است.
بعضی ها تصریح می کنند که موضوع این مسأله ماهیت است
هل الموضوع فی التمایز هی الماهیة بالمعنی الاخص او هی بالمعنی الاعم؟ (وقتی می گویند تمایز دو تا ماهیت این ماهیت یعنی چه؟ ماهیت ظاهرش در کلمات ایشان بالمعنی الاخص است بخصوص که اگر گفتند بعدش به جزء ماهیت است که فصل است زیرا فصل جزء ماهیتی است که بالمعنی الاخص است) یظهر من کلماتهم ان الموضوع هو الماهیة بالمعنی الاخص (لذا این بحث را علامه در بدایه و نهایه در احکام ماهیت مطرح کرده اند یعنی "فی تمایز الماهیات و تشخصها" که این جا ماهیت بالامعنی الاخص است یعنی دو ماهیت بالامعنی الاخص بخواهند تمایز داشته باشند یا به تمام ذات و یا ... اشراقیین می گویند تمایز قسم چهارمی داریم به نام تمایز تشکیک که تشکیک در ماهیت پایش از اینجا باز می شود، زیرا می گویند دو ماهیت با هم اختلاف دارند به شدت وضعف واین تشکیک همان تشکیک منطقی است که هنوز آخوند نیامده بوده، دعوا سرش بوده است که مشایئن می گفتند تشکیک در ماهیت محال است اشراقیین می گفتند واجب است. در تناسخ هم این طور است یک عده می گویند باید تناسخ باشد[یعنی تناسخ واجب است] و عده ای می گویند محال است.) ولکن الحق ان الموضوع هو الماهیة بالمعنی الاعم (ماهیت بالمعنی الاعم یعنی حقیقت، وجود هم حقیقت است وجود ماهیت نیست ولی حقیقت دارد) اعنی ما به الشئ هو هو (ان چیزی که شئ به ان هو هو که ان شئ می تواند وجود باشد این مطلب را استاد جوادی آملی می فرمودند. آنچه که وجود به آن وجود است چیزی غیر از وجود نیست لذا این شئ می تواند وجود باشد و می تواند عدم باشد. عدم به چه چیزی عدم است؟ کف دست من وجود مو نیست پس قضیه "الشعر موجود" کاذب است پس قضیه "الشعر معدوم" صادق است چون وجود که رفت عدم هم بخواهد برود ارتفاع نقضین رخ می دهد لذ عدم مو خودش یک حقیقت است و حقیقت عدم به عدم بودن اوست) والماهیة بالمعنی الاخص و عدم و صفاته ( ماهیة بالمعنی الاعم شامل وجود وهر چه صفت وجود است ماهیت وجوب و امتناع همه این ها را شامل می شود یعنی موضوع بحث در تمایز هر چیزی است که شما بتوانید تصور کنید زیرا ماهیت بالمعنی الاعم هیچ چیزی را فروگذار نمی کند زیرا شما چیزی را پید نمی کنید که زیرمجموعه ماهیت بالمعنی الاعم نباشد) وبعبارة اخری الموضوع هو المعنی اللابشرط (دو معنی که غیر هم باشند به چیست؟ گاهی به تمام ذات است ...) اعم من ان تکون ماهیة او غیرها فلا یخرج عن موضوع المسألة شئٌ؛ فنقول تمایز الشیئین اما بتمام ذاتیهما (در ماهیت مساله روشن است) کالجسم و البیاض ( این در ماهیات) وکالوجود والعدم ( وجود وعدم متمایز به تمام ذات هستند و دو چیز متقابل هستند که جهت مشترک بین آنها نیست) وکالفعلیة و البطلان (وجود از صفات وجود است و امتناع از صفات عدم است که تمایز آنها به تمام ذات است لذا این حکم خاص ماهیت نیست که بگوییم ماهیات یا به تمام الذات یا به جزء ذات یا به خارج ذات تمایز داشته باشند ) و اما بجزء ذاتیهما کلانسان والفرس (در ماهیات) و کالوجوب والامتناع ( که وجوب وامتناع هر دو ضرورت هستند ولی یکی ضرورت وجود است و یکی ضرورت عدم است) واما بامر خارج عن الذات کالانسان العالم و الجاهل (این در مورد ماهیت بود) وکالوجوب بالذات و وجوب بالغیر (اینکه ما بگوییم که این تمایز مال ماهیات است وجهی ندارد بلکه باید بگوییم که تمایز دو معنی و دو چیز می تواند به تمام ذات باشد ویا ... تا به حال هر چه گفتیم هیچ ربطی به تشکیک نداشت اینکه مشائین گفته اند تمایز چند گونه است ربطی به تشکیک نداشت) وقالت الاشراقیون هنا نوع آخر من التمایز و هو التمایز بالشدة والضعف فی نفس الذات (می گویند تشکیک در ماهیت ممکن است یانه؟ یعنی در ذات یک ماهیت اختلاف باشد به کمال و نقص مثل دو خط که یکی طولانی تر و یکی کوتاهتر است، شیخ اشراق: در خود حقیقت خطیت با هم فرق دارد یا دو حرارتی که یکی حرارت بخاری است ویکی هم حرارت ذوب آهن است که آهن وسط سنگ را ذوب می کند که اختلاف آنها به تمام ذات نیست چون هر دو حرارت هستند به جزء ذات است؟ نه هر دو حرارت هستند اختلاف به خارج ذات؟ نه اختلاف به خود حرارت است. اختلافش به این است که یکی حرارتش کمتر و دیگری بیشتر است اشراقیین به این تمایز می گویند تشکیک و چون در خود ذات است پس تشککی در ماهیت راه پیدا می کند واین همانی است که می گویند مشائین می گویند تشکیک در ماهیات راه ندارد و اشراقییین می گویند در ماهیت تشکیک راه دارد یعنی در خود ماهیت اختلاف وجود داشته باشد) فراجع:
-المطارحات: مجموعه مصنفات شیخ اشراق،ج1، ص331،334 ( والمشترکان فی امر کلیّ .. دو چیز که وجه اشتراک دارند تمایزشان به یکی از چهار چیز است -که حصرش را هم عقلی می دانستند البته چون عقلی صحبت می کنند ما فهمیدم که عقلی است ولی خودشان تصریح نکرده اند که این حصر عقلی است- آنها می گفتند سه تاست به حصر عقلی است واین ها یعنی اشارقیین می گفتند چهار تاست اگر اشتراکشان در امر عرضی باشد افتراق به تمام ذات است اگر اشتراکشان به امر بیرونی نباشد پس اشتراکشان در جزأ ذات باشد یا اینکه اختلافشان به امر عرضی است و چهارمین وجه که ما اضافه کردیم اتمّ و انقص بودن است. و حرف مشائین درست نیست مشائین که می دانند که ما دو رقم سیاهی داریم چطور می گویند که ما اختلاف به تشکیک نداریم؟ سرّش این است که آنها می گویند که ماهیت شدید با ماهیت ضعیف با هم فرق می کنند: مثلا می گویند خط نیم متری با یک متری ماهیتشان دوتاست هر چند جنس هر دو یکی است کم متصل قاّر ممتد فی جهة واحده جنس هر دو است ولی مقدار و همه انواعش یک اثر است یک جاده 5 کیلیومتر با 10 کیلومتر جاده اثر واحد دارد یا اینکه در خود مقدار بودن اثر متفاوت دارند مگر نگفتید که اختلاف آثار دلیل بر اختلاف انواع است؟ مشائین البته استدلال هم دارند برای اینکه این ها که دو نوع است. شیخ اشراقی می گوید که مشایئن اشتباه می کنند که می گویند این ها دو نوع هستند، زیرا فصلِ یک جنس باید غیر از ان جنس باشد اینجا که فصل غیر جنس نیست زیرا هر دو خط در نیم متر مشترک هستند یکی دوبرابر دیگری است هر دو حقیقت یکی است ولی یکی بیشتر لذا اختلاف به فصل نیست که بشود اختلاف به فصل [وجزء ذات] وهمان تمایز های سه گانه به حال خودش بماند. مشائین می گویند این آتش با آن آتش اختلاف دارند اختلاف اثار دارند؛ حرارت در آب جکوزی حرارت است، ولی حرارت دیگ فرق دارد. لذا دو نوع است شیخ اشراق می گوید که این ها نوعشان یکی است اگر نوعشان واحد به تمام ذات که اختلاف ندارند به جزء ذات هم اختلاف ندارندد وبه خارج ذات که قطعا اختلاف ندارند زیرا که اختلافشان به نفس حرارت است لذا باید بپذیرد اختلاف چهارمی را که کمال ونقص است، زیرا اولی همان حقیقت است ولی کمی بیشتر...)
-حکمة الاشراق، م م، ج2، ص 87-88( اعلم من قال انّ الحرارة اذا اشتدت .. مشایئن که می گویند حرارت وقتی شدت پیدا کرد این شدید با آن ضعیف فرق کرد این به وسیله امر عارضی نیست بلکه فقط خود حرارت است چیزی که حرارت دارد تغییر کرده است مشائین می گویند محل حرارت تغییر کرده است حرارت حرارت است. لذا اختلاف دو حرارت به فصل نیست زیرا هر دو در جواب ماهو فرقی ندارد اگر اختلافشان به فصل بود اگر به اولی می گفتی ما هو می گفتند فرس و به دومی می گفتند انسان، یعنی ماهیشان با هم فرق می کرد اگر فصلش فرق می کرد. وبه امر عارض هم نیست چون خود مشائین هم قبول دارند که به عارض نیست بلکه به کمال و نقص است .)
-همان،ص 119-120(نور حقیقتش فرق نمی کند جز به کمال ونقص آخوند می گویند یک وجود در داخل خودش هم ناقص است هم کامل در حالی که این چیزی را که می گویید مثلا نور خورشید با نور شمع که هر کدام یک وجود مستقل دارند و اختلافش به کمال ونقص است -که به این تشکیک تشککی منطقی می گویند- [در حقیقت] نور یک کلی است که دو فرد دارد که به آن تشکیک منطقی می گویند که تشکک در ماهیت است یعنی خود ماهیت در خودش و ذاتش شدت و ضعف راه پیدا می کند. شیخ اشراق می گوید با این فرض چهارم، آن حصر شکسته می شود[1]... می گویند دو تا گستره دارد ماهیت یک گستره به حسب مراتب طولی اوست یک گستره به مراتب عرضی است هم عرض ها اختلافشان به کمال ونقص نیست..پس ماهیت دو جور می تواند اختلاف داشته باشد، ولی مشایئن اولی را منکر بودند و می گفتند به فصول یا عوارض است یا به تمام ذات است)


[1] ما اینجا یک تعلیقه داریم که آن حصر مشائین از بین نمی رود زیرا تمایز یک شئ یا به بیرون شئ است یا به دورن شئ اگر بیروون شئ باشد می شود تمایز عرضی اگر درونی شد یا به تمام الذات یا به جزء ذات است لذا امکان شکسته شدن ندارد اما باید جواب شیخ اشراق هم بگوییم که اثبات می کنیم که حق با ابن سیناست.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo