< فهرست دروس

درس خارج اصول آیت الله سبحانی

89/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استصحاب در مسائل عقیدتی

     همان طور که گفتیم تا اتمام تنبیهات چهار تنبیه دیگر باقی مانده است که دو تای آنها مفصل است که عبارت است از استصحاب تاخر حادث و استصحاب حکم مخصص اگر تا قبل از محرم این دو را شروع کنیم به پایان نمی رسانیم از این رو تنبیه سیزدهم و پازدهم را مطرح می کنیم که بحث زیادی ندارد و ان شاء الله تنبیه دوازده و چهارده (طبق کفایه) را بعد از محرم می خوانیم.

التنبیه الثالث عشر: استصحاب در مسائل عقیدتی و اصول دینی

     بحث در این است که آیا مسائل عقیدتی می تواند مورد استصحاب قرار گیرد یا نه. مثلا ما عقیده داشتیم که حضرت موسی و یا عیسی نبی بودند. بعد از آمدن پیغمبری که مدتی نبوت است و همان پیغمبر خاتم است، مسیحی می گوید که من شک دارم آیا نبوت حضرت مسیح منسوخ شده است یا نه در این حال نبوت ایشان را استصحاب کند.

سؤال: فرق این تنبیه با تنبیه با استصحاب احکام شرایع قبل چیست که مثلا چیزی در آئین مسیح حلال بود و یا ضمان ما لم یجب در آئین حضرت یوسف جایز بود و ما همان را در شریع پیامبر استصحاب کنیم فرق آن با این تنبیه چیست؟

نقول: ما در این فصل فقط مسائل عقیدتی را استصحاب می کنیم.

     برای شروع این بحث سه مقدمه را مطرح می کنیم:

المقدمة الاولی: یشترط فی صحة الاستصحاب ان یکون المستصحب اما ان یکون حکما شرعیا او موضوعا لاثر شرعی. یعنی گاه مستصحب ما حکم شرعی است مانند وجوب نماز جمعه در زمان غیبت و گاه مستحصب موضوع است و این خود بر دو نوع است: گاه موضوع خارجی است مثلا زید قبلا زنده بود و الان هم هست در نتیجه نمی توانیم اموالش را تقسیم کنیم و همسرش حق ندارد ازدواج کند. همچنین گاه موضوع ما لغوی است مثلا در زمان رسول خدا یا در زمانی در معنای خاصی ظهور داشت و الان شک داریم که آن ظهور را از دست داده است یا نه که همان ظهور را استصحاب می کنیم. مثلا دابه قبل از زمان پیغمبر ظهور در فرس داشت و نمی دانیم که در زمان رسول خدا تغییر یافت یا نه که همان ظهور در آن معنا را استصحاب می کنیم.

     با این مقدمه می گوییم: یشترط فی صحة الاستصحاب ان یکون المستصحب اما ان یکون حکما شرعیا او موضوعا لاثر شرعی او موضوعا لغویا

المقدمة الثانیة: ما هی النسبة بین الیقین و الایمان

     در این مقدمه بررسی می کنیم که فرق یقین با ایمان چیست. اگر بگوئیم ایمان عبارت است از عقد القلب عن قطع و یقین در این حال ایمان دقیقا همانند یقین می شود و نسبت بین ایمان و یقین تساوی می شود. (همانند انسان و بشر)

     ولی آنی که از آیات استفاده می شود این است که نسبت بین ایمان و یقین عموم و خصوص من وجه است.

توضیح ذلک: گاه یقین هست ولی ایمان که همان تسلیم قلبی است وجود ندارد. مثلا فراعنه به نبوت موسی یقین داشتند ولی به آن ایمان نداشته و نسبت به آن تسلیم نمی شدند همانطور که در قرآن آمده است: (وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدين‌) (نمل / 14) یعنی یقین داشتند که موسی از طرف خداست ولی آن را انکار می کردند و به آن ایمان نداشتند. هکذا در میان ما هم بعضی این گونه هستند مثلا به کسی می گویند که امشب پیش مرده ای بخواب. او یقین دارد که این مرده کاره ای نیست ولی ایمان ندارد و از این رو می ترسد.

گاهی هم ایمان هست ولی یقین وجود ندارد. در قرآن آمده است که گروهی از کفار قریش نزد احبار مدینه آمدند و گفتند ما امی هستیم و از انبیاء و نبوت خبر نداریم. این کسی که در قریش ظهور پیدا کرده است و ادعای نبوت می کند آیا راست می گوید یا نه. احبار گفتند: راه شما که بت پرستی است بهتر از راه این مرد قرشی است که همان توحید می باشد. علمای یهود وقتی به این داستان بر می خورند می گویند علمای یهود در آن زمان شرک را بر توحید ترجیح دادند. در آیه ی 51 سوره ی نساء می خوانیم: (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ أُوتُوا نَصيباً مِنَ الْكِتابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ يَقُولُونَ لِلَّذينَ كَفَرُوا هؤُلاءِ أَهْدى‌ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا سَبيلاً) این افراد به جبت و طاغوت که همان بت است ایمان دارند ولی یقین دارند که این ایمان غلط است و یقین دارند که حق با پیامبر است ولی با این وضع به مشرکان می گویند که راه شما که همان بت پرستی است بهتر از راه کسانی است که ایمان به خدا و رسول آورده اند.گاهی هم، ایمان با یقین با هم جمع می شوند مانند مؤمنان راسخ.

المقدمة الثالثة: مربوط به این است که چرا این مسئله وارد علم اصول شده است.

     سید محمد باقر قزوینی (که در سال هزار و دویست و خوردی زندگی می کرد) از نجف به کربلا می رفت. او به راهی رسید به نام ذی الکفل در آنجا کمی استراحت کرد و در آنجا یک یهودی با او ملاقات کرد و گفت شما به لا تنقض الیقین بالشک اعتقاد داریم و من هم به دین حضرت عیسی اعتقاد دارم و الان شک دارم که نقض شده است یا نه در نتیجه همان یقین را استصحاب می کنم. شیخ انصاری به همین سبب این مسئله را در علم اصول وارد کرده است.

اذا عرفت هذه المقدمات الثلاث فنقول: محقق خراسانی در این مورد تحقیقی دارد و کلام ایشان بر سه محور خلاصه می شود:

المحور الاول: آیا جایز است که مسائل عقیدتی را استصحاب کنیم یا نه.

المحور الثانی: آیا می توان نبوت را استصحاب کرد یا نه.

المحور الثالث: آیا اگر نبوت حضرت مسیح را استصحاب کنیم بهره ای می بریم یا نه.

اما المحور الاول: فی استصحاب مسائل العقیدتی

     محقق خراسانی قائل است مسائل عقیدتی بر دو قسم است.

قسم اول: در بعضی از مسائل عقیدتی ایمان کافی است هرچند یقین نباشد.

مثلا استصحاب موضوع: (این مثال را محقق خراسانی در کفایه زده است) یقین داشتم بر اینکه اعتقاد به تفصیل امور قیامت لازم است و باید به تفصیل بدانم اعراف چیست، میزان و کتاب و صراط و سایر چیزها چیست. بعد از مدتی شک کردم که آیا یقین به تفاصیل امور قیامت لازم است یا اینکه اگر اجمالا بگویم انا مؤمن بما جاء بما قاله النبی فی القیامة کافی است. محقق خراسانی قائل است که در اینجا باید استصحاب کنم و به تفصیل آن مسائل را یاد بگیرم.

مثال استصحاب حکم: سابقا یقین داشتم باید نسبت به احکام موافقیت التزامیه داشته باشم و الان شک دارم. (موافقیت التزامیه این است که باید قلبا دل ببندم که مثلا سرقت حرام است و یا متعه حلال می باشد) حال اگر الان شک کردم که شاید علاوه بر آن یقین لازم باشد و صرف ایمان کافی نباشد. همان موافقت التزامیه را استصحاب می کنم و می گویم که یقین لازم نیست.

ان قلت: گفتیم که استصحاب از اصول عملیه است ولی این استصحاب مربوط به امور جوانحی است.

قلنا: اگر گفتیم استصحاب از اصول عملیه است این در مقابل امارات است یعنی استصحاب چیزی است که در مقام شک به کار می آید نه اینکه حتما باید در آن جوارح وجود داشته باشد.

قسم دوم: دسته ی دیگر مسائلی است که ایمان و صرف تسلیم کافی نیست بلکه باید به آنها یقین پیدا کرد. همانند ایمان به امام زمان که من مات و لم یؤمن امام زمانه مات میتة جاهلیة و یا آنگونه که اهل سنت می گویند من مات و لم یکن فی عنقه بیعة امام فقد مات میتة جاهلیة

     حال که نمی دانم امام مثلا زنده است یا نه مثلا در زمان امام صادق نمی دانم که حضرت همچنان در قید حیات است یا نه نمی تواند حیات ایشان را استصحاب کنم. باید به تفصیل بدانم که الان بیعت کدام امام بر گردن من است. از این رو وقتی کسانی که در قم یا ری بودند و حادثه ای از طرف امام برایشان مطرح می شد جمعی به سمت مدینه می رفتند تا امام بعدی را بشناسند. مثلا وقتی خبر شهادت امام صادق منتشر شد زراره جمعی را از کوفه به مدینه فرستاد تا امام بعد از امام کاظم به مردم معرفی شود.

     با این بیان محقق خراسانی این مسئله را فیصله داد و با این دو تقسیمی که بیان کرد این مسئله را به خوبی مطرح نمود.

نقول: ما تا به حال نتوانستیم بین ایمان و یقین این فاصله و تفاوت را قائل شویم و بگوئیم ایمان اعم از یقین است. به نظر ما ایمان و یقین یکی است و ایمان همان عقد القلب قطعی است.

     آیه ای که به آن تمسک کردند (آیه ی جبت و طاغوت) را می توان جواب داد و آن اینکه مراد به ایمان یعنی یتظاهرون بالایمان یعنی آنها در ظاهر می گویند بله این بت ها بهتر از توحید است و الا آنها می دانستند که بت پرستی بهتر نیست.

     بنابراین دو قسمی که محقق خراسانی مطرح کرده است صحیح نیست و فقط یک قسم است. ما این مسئله را در بحث لزوم موافقت التزامیه این مسئله را مطرح کردیم.

     ان شاء الله فردا به محور دوم و سوم می پردازیم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo