< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

95/12/07

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقصد ثالث / مفاهیم/ مفهوم وصف

 

ادامه مطلب دوّم: مفهوم وصف

بیان شد که اهمّ اقوال در مسأله مفهوم وصف، قول به نفی مفهوم وصف مطلقاً و قول به ثبوت مفهوم وصف مطلقاً می باشد. ادلّه قائلین به نفی مفهوم وصف مطلقاً بیان گردیده و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. بحث در بیان اهمّ ادلّه قائلین به ثبوت مفهوم وصف مطلقاً بوده که دلیل اوّل یعنی فهم اهل لغت و دلیل دوّم یعنی فهم صحابه ذکر شده و مورد نقد و بررسی قرار گرفت. در ادامه به بیان دلیل سوّم قائلین به ثبوت مفهوم وصف مطلقاً یعنی لزوم لغویّت و نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

دلیل سوّم: لزوم لغویّت

لازمه عدم ثبوت مفهوم وصف آن است که ذکر وصف لغو بوده و هیچ فایده ای نداشته باشد و این از متکلّم حکیم قبیح می باشد.

نقد دلیل سوّم

این دلیل از دو جهت پاسخ داده شده است:

جهت اوّل اینکه در بیان اقامه کنندگان و همچنین نقد کنندگان این دلیل دیده می شود که در مقام بیان این دلیل می گویند: «تنها فایده تعلیق حکم بر وصف، نفی حکم عند انتفاء الوصف می باشد؛ گفته می شود اصل تعلیق حکم بر وصف در جملات وصفیّه، پذیرفته نیست تا گفته شود تنها فایده تعلیق حکم بر وصف، نفی حکم عند انتفاء الوصف می باشد، چون همانطور که در گذشته نیز بیان گردید، وصف قید برای حکم نیست تا حکم معلّق بر وصف باشد، بلکه قید برای موضوع حکم و موصوف خود می باشد و فایده تقیید موضوع به وصف نیز منحصر در دلالت بر نفی حکم ثابت برای موضوع، عند انتفاء الوصف نبوده و فوائد متعدّدی دارد.

یکی از این فوائد، اظهار فضائل موضوع در کنار معرّفی آن به عنوان یکی از افرادی است که حکم به آن تعلّق گرفته است؛

فائده دیگر آنکه حکم متعلّق به موضوع، فارغ از وصف مذکور باشد و دلیل ذکر وصف این باشد که موضوع، به این وصف شناخته می شود؛

سوّم آنکه ذکر وصف در جهت دفع توهّم عدم ثبوت حکم برای موضوع متّصف به وصف می باشد به این صورت که آن حکم در کلام دیگری برای موضوع، به نحو عامّ ثابت شده و مخاطب به جهتی از جهات، می پندارد که آن حکم برای موضوع همراه با فلان وصف ثابت نیست و متکلّم در جمله دیگری در جهت دفع این توهّم، حکم را بر موضوع متّصف به این وصف مترتّب می نماید، مثلاً مولای حکیم می فرماید: «إِذا رَأَت المَرأَةُ الدَّمَ فی أَیّامِ حَیضِها فَلتَدَع الصَّلاةَ»[1] و این توهّم برای مخاطب ایجاد می شود که به نظر شارع، خون کم رنگ یعنی دم صُفرَة، داخل در این حکم نیست، زیرا مُنصَرَف به ذهن او از کلمه دَم، دم حُمرَة یعنی قرمز می باشد و لذا مولای حکیم در جمله ای دیگر در جهت دفع این توهّم می فرماید: «إِذا رَأَت المَرأَةُ الصُفرَةَ قَبلَ إِنقِضاءِ أَیّامِ عِدتِها، لَم تُصَلِّ»[2] ؛

فائده چهارم، اظهار تقبیح و تشنیع و نفرت شدید متکلّم از عمل موصوف به وصف مذکور می باشد مثل این کلام خداوند متعال که می فرماید: ﴿وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَةَ إِملاقٍ﴾[3] ، چون قتل منهیٌّ عنه است، چه خوف فقر باشد و چه نباشد و ذکر خشیة املاقٍ مُظهِر شدّت تنفّر مولی از قتل اولاد به جهت خوف فقر است و همینطور مثل ﴿وَ لا تُکرِهُوا فَتَیاتِکُم عَلی البِغاءِ إِن أَرَدنَ تَحَصُّناً﴾[4] ، چون اکراه و اجبار بر زنا، شرعاً ممنوع است، چه نسبت به فَتَیات و چه نسبت به غیر آنها و ذکر فتیات بالخصوص، به لحاظ اظهار تقبیح و تشنیع شدید وادار کردن دختران جوان بر زنا می باشد؛

و فائده پنجم، اظهار افضلیّة موصوف به این صفت و احبّ بودن آن نزد متکلّمی است که حکم وجوبی را برای موضوع به نحو کلّی جعل می نماید، چه این وصف را داشته باشد و چه نداشته باشد.

امّا جهت دوّم آنکه اگر تنها فایده ذکر وصف در جمله انشائیّه، نفی حکم عند انتفاء الوصف بوده و عدم دلالت جمله وصفیّه بر مفهوم، مستلزم لغویّت ذکر وصف باشد، لازم می آید که تنها فایده ذکر لقب در جمله انشائیّه نیز نفی حکم عند انتفاء اللقب بوده و عدم دلالت جمله لقبیّه بر مفهوم، مستلزم لغویّت ذکر لقب می باشد در حالی که بالاتّفاق همه اصولیّون لقب را فاقد مفهوم می دانند.

ولی امکان مناقشه در جهت دوّم وجود دارد، زیرا وصف در جملات وصفیّه، تمام الموضوع برای حکم نیست، به خلاف لقب در جملات لقبیّه که تمام الموضوع برای حکم می باشد و انتفاء حکم به انتفاء آن، قطعاً از باب انتفاء موضوع بوده و ربطی به باب مفهوم نخواهد داشت.


[1] - کافی، طبعه اسلامیه، جلد 2، صفحه 76.
[2] - کافی، طبعه اسلامیه، جلد 3، صفحه 78.
[3] - اسراء/31.
[4] - نور/33.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo