< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

95/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقصد ثالث / مفاهیم/

 

ادامه مبحث اوّل: مفاهیم

بیان شد در این مبحث از جملاتی بحث می شود که علاوه بر مدلول منطوقی، مدلول مفهومی آنها نیز در جهت تشخیص مراد شارع مقدّس و در نتیجه استنباط احکام شرعی دخیل می باشد، لذا باید راجع به مفاد مفهومی آنها ثبوتاً و اثباتاً بحث شود. همچنین گذشت که قبل از وارد شدن در اصل بحث، لازم است نکات مقدّماتی عمومی راجع به مجموعه مفاهیم مطرح گردد. نکته اوّل یعنی پیشینه تاریخی بحث از مفاهیم گذشت و به این نتیجه رسیدیم که اگر چه بحث از مفاهیم، بحث جدیدی نیست و با تعابیری همچون فحوی الخطاب، مفهوم الخطاب و یا دلیل الخطاب، ریشه در آثار قدمای علم اصول دارد، ولی پیش از قرن دوازدهم تنها به عنوان یکی از مباحث فرعی بحث عامّ و خاصّ یا مجمل و مبیّن مطرح بوده و پس از قرن دوازدهم، نظر به اهمّیّت آن در مقام تعیین مراد شارع و استنباط احکام شرعی، فقهاء و اصولیّون امامیّه آن را به عنوان بحثی مستقلّ مورد بررسی قرار داده اند. در ادامه به بیان نکته دوّم یعنی جایگاه طرح مبحث مفاهیم و نکته سوّم یعنی تعریف مفهوم و منطوق خواهیم پرداخت.

نکته دوّم: جایگاه طرح مبحث مفاهیم

پس از بیان پیشینه تاریخی بحث مفاهیم، سؤال آن است که آیا جایگاه طرح مبحث مفاهیم همانطور که قدماء و متاخّرین اصولی قائل شده اند، ذیل بحث عامّ و خاصّ یا مجمل و مبیّن است و باید تحت عنوان دلالت و عدم دلالت مفهوم بر عموم یا تخصیص عمومات دیگر و یا مبیّن بودن یا مجمل بودن مفهوم مطرح شود و یا آنکه لازم است به عنوان بحثی مستقل در جهت بررسی و تعیین دلالت منطوقی و مفهومی خطابات ترکیبیّه مطرح گردد؟

گفته می شود ظاهر کلمات جمیع قدماء، متاخّرین و معاصرین از اصولیّون آن است که این بحث، قطعاً از مباحثی است که در صدد معرّفی قواعد مربوط به تشخیص مدالیل الفاظ مستعمله در لسان شارع و سایر موالی عرفیّه می باشد و لذا هر چند طرح این بحث در ضمن مباحث عامّ و خاصّ و یا مجمل و مبیّن که مربوط به بررسی مدالیل الفاظ ترکیبیّه می باشند، منعی ندارد، ولی به چند جهت شایسته است که به صورت بحثی مستقلّ طرح گردد:

جهت اوّل آنکه مباحث مربوط به مفهوم و منطوق، اختصاص به بحث عامّ و خاصّ و یا مجمل و مبیّن ندارند؛

جهت دوّم آنکه در این بحث ابتدا مدلول منطوقی و بر اساس آن مدلول مفهومی این جملات ترکیبیّه بررسی می گردد و این مباحث در حقیقت مقدّمه طرح بحث از دلالت یا عدم دلالت این منطوق یا مفهوم بر عموم در بحث عامّ و خاصّ و بیان بودن و نبودن مفهوم به مانند منطوق در بحث مجمل و مبیّن می باشد.

جهت سوّم آنکه این بحث جایگاه خاصّی در جهت استنباط احکام شرعی داشته و لذا شایسته است که به عنوان بحثی مستقلّ از بحث عامّ و خاصّ و مجمل و مبیّن مطرح گردد.

نکته سوّم: تعریف مفهوم و منطوق

تعاریف مختلفی برای منطوق جمله و مفهوم آن بیان شده است. اوّلین تعریف، تعریف منسوب به مشهور است که علی الظاهر اوّلین بار حاجبی در مختصر الاصول آن را ذکر نموده و می گوید: «المنطوق ما دلّ علیه اللفظ فی محلّ النطق و المفهوم ما دلّ علیه اللفظ فی غیر محلّ النطق»[1] ؛

محقّق آمدی همین تعریف را با مقداری تغییر از بعضی اصولیّون که ظاهراً مرادشان حاجبی است، نقل نموده و می گوید: «امّا المنطوق فقد قال بعضهم هو ما فهم من اللفظ فی محلّ النطق ... و امّا المفهوم فهو ما فهم من اللفظ فی غیر محلّ النطق»[2] .

به هر حال حاصل این تعریف آن است که هر آنچه مفهوم، مدلول و مستفاد از لفظ در هنگام نطق به آن باشد منطوق آن لفظ است و هر آنچه مفهوم، مدلول و مستفاد از لفظ در خارج از هنگام نطق به آن باشد مفهوم آن لفظ می باشد.

صاحب فصول[3] «رحمة الله علیه» در تفسیر کلام حاجبی می فرمایند: «مراد از دلالت لفظ بر معنا در محلّ نطق آن است که خود لفظ، بدون لحاظ معنایی که در آن استعمال شده، دلالت بر معنایی نماید و به این منطوق گفته می شود و مراد از دلالت لفظ بر معنا لا فی محلّ النطق آن است که دلالت لفظ بر معنا، ناشی از لحاظ و وساطت معنایی باشد که لفظ در هنگام نطق، در آن معنا استعمال شده است».

محقّق آمدی در الاحکام، تعریف حاجبی در باره منطوق را ناقص و در مقابل تعریف ایشان در باره مفهوم را کامل می دانند. ایراد محقّق آمدی در الاحکام نسبت به تعریف منطوق آن است که در دلالت اقتضاء نیز معنای مضمر از خود همین لفظی که از متکلّم صادر می گردد دانسته می شود، ولی به آن منطوق لفظ گفته نمی شود، مثلاً «فاسال القریة» جمله ای است که به مجرّد تلفّظ، از آن «فاسال اهل القریة» فهمیده می شود و معنای فاسال القریة واسطه در فهم این معنا نمی باشد، ولی اصطلاحا به آن منطوق در مقابل مفهوم نمی گویند[4] .


[1] - منتهی الوصول و الامل المعروف بمختصر الحاجبی، صفحه 147.
[2] - الاحکام فی اصول الاحکام، جلد 3، صفحه 66.
[3] - ایشان در الفصول الغرویّة فی الاصول الفقهیّة، صفحه 145، پس از بیان تعریف مشهور می فرمایند: «و الظاهر أن الظرف في المقامين متعلق بدَلَّ و أن المراد بكون الدلالة في محل النطق أن تكون ناشئة من اللفظ ابتداء أي بلا واسطة المعنى المستعمل فيه و من كونها لا في محل النطق أن تكون ناشئة بواسطة المعنى المستعمل فيه».
[4] - ایشان در الاحکام فی اصول الاحکام، جلد 3، صفحه 66 می گوید: «أَمَّا الْمَنْطُوقُ فَقَدْ قَالَ بَعْضُهُمْ: " هُوَ مَا فُهِمَ مِنَ اللَّفْظِ فِي مَحَلِّ النُّطْقِ " وَلَيْسَ بِصَحِيحٍ، فَإِنَّ الْأَحْكَامَ الْمُضْمَرَةَ فِي دَلَالَةِ الِاقْتِضَاءِ مَفْهُومَةٌ مِنَ اللَّفْظِ فِي مَحَلِّ النُّطْقِ، وَ لَا يُقَالُ لِشَيْءٍ مِنْ ذَلِكَ مَنْطُوقُ اللَّفْظِ، فَالْوَاجِبُ أَنْ يُقَالَ: " الْمَنْطُوقُ مَا فُهِمَ مِنْ دَلَالَةِ اللَّفْظِ قَطْعًا فِي مَحَلِّ النُّطْقِ " ».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo