< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد عباسعلی زارعی‌سبزواری

92/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اوامر/ فائدة کلامیّة/

 

فائدة کلامیّة

بحث در باره اوّلین محذور و نخستین دلیلی بود که در فرمایشات محقّق خراسانی «رحمة الله علیه» در جهت استحاله اخذ قصد قربت در متعلّق امر بیان شده بود. و لکن برخی از طلّاب با توجّه به حلول ایّام فاطمیّه درخواست کرده بودند که راجع به حضرت زهرا «سلام الله علیها» مطالبی مطرح شود. لذا استاد معظّم این جلسه را به بررسی شأن و موقعیّت حضرت زهرا «سلام الله علیها» و تاثیر آن حضرت در تاریخ اسلام اختصاص داده و در این زمینه بحثی را پیرامون حدیث معتبر و معروف «انّما فاطمة بضعة منّی» مطرح نمودند. ایشان در این رابطه فرمودند: به صورت محصّل و خلاصه در یک جمله می توانیم بگوییم که حدیث «انّما فاطمة بضعةٌ منّی» یا «انّما فاطمة شجنةٌ منّی» و یا «انّ فاطمة مضغةٌ منّی»، یکی از تدابیری است که پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» برای زدودن موانعی که پس از وفات ایشان بر سر راه پیشرفت دین اسلام حادث می شود، اخذ می نمایند. از آنجا که اسلام دین حقّی بود که مثل سایر ادیان و شرایع برای بر اندازی ظلم، ستم و طاغوت و برقراری و جایگزینی عدالت، هدایت و سعادت ابدی انسانها درخشید، طبعاً در مسیر این دین خاتم است، موانعی وجود داشت که برخی از این موانع مربوط به هنگامه ظهور، پیدایش و حدوث آن، بعضی دیگر از موانع مربوط به مسیر ترویج آن و برخی نیز مربوط به بعد از استقرار دین اسلام و تشعشع این دین در جهان بود. در ابتدای بعثت که پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم»، بر اساس وحی و بعثتی که صورت پذیرفته بود، وارد دین اسلام شد، بسیاری از مردم و کسانی که با اصل دیانت و حاکمیّت دین، عدالت و استقرار مساوات از اساس مخالف بودند و وجود دین را مانعی برای رسیدن به منافعشان می دانستند، باور نداشتند که ایشان در گسترش و بلکه در ابقاء این دین موفّق باشند و بلکه قویّاً این احتمال را می دادند که موفّق نشوند. به همین دلیل موانعی که بر سر راه پیامبر برای ترویج اسلام ایجاد می کردند ربطی به اساس دین نداشت، بلکه مربوط به شخص پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بود. لذا می بینیم که در ابتدای اسلام ایشان را مسخره می کردند و یا ساحر و نعوذ بالله دیوانه می دانستند. اینها موانعی بود که ایجاد می کردند، چون تصوّر نمی کردند که اصل اسلام ترویج پیدا نموده و قلوب انسانها را فتح نماید. پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» هم با اراده و تدبیر بر خواسته از وحی، این موانع را پشت سر گذاشته و در بسیاری از موارد، آنها را به فرصت تبدیل نمودند. زیرا مشرکین ایشان را ساحر می خواندند در حالی که همه به چشم می دیدند که فعل ایشان معجزه بود و ساحران از انجام آن عاجز بودند، او را شاعر می خواندند در حالی که کلام ایشان بالاتر از شعر و از جهت اسلوب کاملاً نو و جدید بود، او را دیوانه می دانستند در حالی که همه می دیدند که ایشان عقل کلّ است. ایشان با برخورد حسن با کسانی که با او برخورد سیّئه داشتند، این موانع را از بین برد. با گذشت زمان دین اسلام عدّه ای را به خود جذب کرد و تلاشهای اسلام داشت به ثمر می نشست که توطئه قتل پیغمبر را طرّاحی کردند. البتّه این توطئه اندکی از شخص بالاتر بود و یک شخصیّت و اصل اسلام را نشانه گرفته بود. زیرا این توطئه در زمانی صورت گرفت که مردم جامعه به سه گروه تقسیم شده بودند. گروهی معاند و دین ستیز که به هیچ عنوان به هیچ صراط مستقیمی تن نمی دادند، گروه دیگری که تردیدد داشتند و به دنبال پرسش در زمینه حقانیّت و عدم حقّانیّت پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بودند و عده ای خاص که ایمان قرص و محکمی به دین پیغمبر پیدا کرده بودند. به هر حال کشته شدن حضرت در این شرایط به همه این بحث و جدال ها پایان می داد و اصل اسلام به خطر می افتاد. ایشان در لیلة المبیت این توطئه را نیز پشت سر گذاشته و به مدینه هجرت کردند».

استاد معظّم در ادامه به بررسی دسته دوّم از موانع پیشرفت اسلام پرداخته و فرمودند: «پیغمبر اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مدینه با موانع دیگری رو به رو شدند که با موانعی موجود در مکه، تفاوت ماهوی داشت. موانع مدینه که توسّط یهود و نصارای مدینه و اطراف مدینه و کفار خارج از مدینه طراحی می شد، دیگر مربوط به تخریب شخص پیغمبر نبود، بلکه در جهت زدودن اصل دین و دین ستیزی تحقّق پیدا می کرد. چون در آن زمان تخریب شخصی فایده ای نداشت، چرا که اصل دین قوّت گرفته بود و دیگر قوام آن به عدم تخریب شخص پیغمبر نبود. این موانع دو نوع بود: گاهی علمی بود که یهود و نصارا با مناظره، مسائل و آموزه های اسلام را به چالش می کشیدند و گاهی فیزیکی بود، یعنی همان جنگ هایی که بر قرار می شد. جنگ های متعدّدی که در تاریخ ثبت شده است و هر کدام از این جنگها هم خصوصیّت خاص خود را دارد و اگر دقّت کنیم، هیچ یک از این جنگ ها از جانب پیامبر آغاز نشده، بلکه همه دفاع از دین در مقابل موانع فیزیکی بود که از جانب یهود، نصاری و کفّار پیش می آمد».

سپس استاد معظّم به بررسی دسته سوّم از موانع پیشرفت اسلام پرداخته و فرمودند: «این ها را هم حضرت پشت سر گذاشتند تا اینکه در اواخر عمر حضرت، ایشان دغدغه موانعی را پیدا کردند که پس از رحلت ایشان در مسیر دین پیش می آمد. دغدغه حضرت نسبت به موانع پس از خود به دو قسم تقسیم می شد: یکی نسبت به توطئه های خارجی و یکی نسبت به توطئه های داخلی. از جهت خارجی، حضرت در مورد امپراطوری ایران دغدغه ای نداشتند. چون شعاع اسلام به ایران نفوذ کرده بود و حضرت می دانستند دیری نمی پاید که این امپراطوری فرو می پاشد. اما نسبت به امپراطوری روم وضع اینگونه نبود و ممکن بود در صدد توطئه برای از بین بردن اسلام باشد؛ و امّا از جهت داخلی حضرت دغدغه عدّه ای را پیدا کردند که در صدد بودند پس از رحلت ایشان در مسیر دین مانع ایجاد کنند. اینها همان کسانی بودند که در مراحل قبل مانع ایجاد کرده بودند و شکست خورده بودند، به دنبال این بودند که یک فرصت طلایی بیابند تا به جبران آنچه از دست داده بودند بپردازند و آن فرصت طلایی رحلت پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» بود. اینها کسانی بودند که با گذشت زمان معلوم شد که اسلامشان از روی نفاق بوده و اصل دین را قبول نداشتند. مظاهر این مطلب در مثل معاویه و ابو سفیان «لعنة الله علیهما» معلوم شد؛ ابو سفیانی که به عباس عموی پیامبر می گوید: پادشاهی و ملک پسر برادرت، چقدر خوب گرفت! نبوت را قبول نداشتند و حضرت را حدّ اکثر در حدّ یک پادشاه موفّق قبول می کردند؛ یا معاویه ای که وقتی صدای اذان را می شنود، می گوید: ای پسر عبد الله، خدا تو را بیامرزد که بلند همّت بودی و راضی نشدی جز به اینکه اسمت در کنار اسم خدا ذکر شود! حالا بروید سراغ اشعار ولید و امثال او که در صدد این بودند که بعد از پیامبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» توطئه کنند».

استاد معظّم در پایان به ذکر تدابیری پرداختند که رسول مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مقابله با دسته سوّم موانع اتّخاذ کردند و در این زمینه فرمودند: «ایشان برای تدبیر توطئه خارجی پس از رحلت خود، لشگر اسامه را تشکیل دادند که نگذاشتند به ثمر بنشیند که اگر می گذاشتند، شاید بسیاری از موانع داخلی خود به خود از بین می رفت. اما دغدغه اصلی حضرت توطئه داخلی از جانب منافقینی بود که در لباس اصحاب نفوذ کرده بودند. پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» برای زدودن توطئه داخلی نیز تدابیر متعدّدی اتّخاذ نمودند که یکی از آنها جریان غدیر. ایشان بر اساس وحی، ولایت امیر المومنین علی «علیه السلام» را تثبیت نمودند، لکن ایشان متوجّه این مطلب شدند که این تدبیر کافی نبوده و عده ای در صدد تحریف و یا استفاده عکس از آن می باشند. لذا در لحظات پایانی عمر مبارکشان، با درخواست قلم و دوات در صدد ثبت این مطلب بر آمدند که به اعتراف عمربن خطاب «لعنة الله علیه» در کتب اهل سنّت، آنچه را که حضرت می خواستند بنویسند ولایت و خلافت علی «علیه السلام» بود. تدبیر دیگری که پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» انجام دادند، خطبه ای بود که در مسجد برای مردم قرائت نموده و با صدای بلند فرمودند: انّی تارک فیکم یا بینکم الثقلین، کتاب الله و عترتی اهل بیتی تا در طوفانی که در راه بود و در شرایطی که می خواستند نور خدا را خاموش کنند، چراغ راه کسانی گردد که در صدد هدایتند».

استاد معظّم در پایان در مقام بررسی سایر تدابیری که حضرت برای رفع توطئه داخلی در مسیر اسلام پس از رحلت خود اتّخاذ نمودند، بر آمده و فرمودند: «امّا یک یا شاید چندین تدبیر قبل از این امور اتّفاق افتاد که یکی از آنها همین فرمایش امروزی است که از پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مورد حضرت زهرا «سلام الله علیها» ذکر کردیم یعنی جمله معروف و مشهور «انّما فاطمة بضغة منّی فمن اغضبها اغضبنی ... الخ». در مورد کلمه «بضعة» اگر چه ضبط مشهور به فتح باء می باشد و علمای اهل سنّت نیز اکثراً همین ضبط را قبول دارند، امّا برخی از شیعه آن را به کسر باء به همان معنای ضبط به فتح باء یعنی پاره تن و برخی از اهل سنّت آن را به ضمّ باء به معنای ناموس نقل کرده اند.

این روایت در کتب اهل سنّت با پنج سند نقل شده است:

یکی سند مسور بن مخرمه است که در سه منبع اهل سنّت ذکر شده است. یکی صحیح بخاری که می گوید: «فاطمة بضعة منّی فمن اغضبها اغضبنی»، دوّم صحیح مسلم که این روایت در آن به صورت «انّما فاطمة بضعة منی یوذینی من آذاها» نقل شده است، سوّم سنن کبرای بیهقی، ردّ سنن نسائی، و همچنین ترمذی، ابن داوود، ابن ماجه و ابن هبان، همه در سنن و صحاح خویش، که برای اهل سنّت متعتبر می باشد، حدیث بضعه را با سند های صحیح از مسوربن مخرمه نقل می کنند.

دوّم حدیث عبد الله بن زبیر است که ترمذی در سنن خود، پس از آنکه آن را به عبارت «یوذینی من آذاها» نقل نموده است می گوید: «هذا حدیث حسن صحیح».

سوّم در حلیة الاولیاء

چهارم از طریق امیر المومنین «علیه السلام» و پنجم از طریق امام سجاد «علیه السلام»، به تعابیر مختلف «انما فاطمة بضعة»، «انما فاطمة شجنة»، و «انّما فاطمة مضغة»، پاره تن من، شعبه ای از ریشه وجودی من و قطعه ای از گوشت من، نقل شده است. سؤال این است که سرّ اینکه این حدیث با سند های معتبر و صحیح، با این سه تعبیر آورده شده و مورد تأکید قرار گرفته است چیست؟ این حدیث چراغ راهی است برای کسانی که ناخودآگاه در طوفان و ظلمت شب گرفتار می شوند. چرا که معنای این حدیث آن است که پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» می خواهند بفرمایند فاطمه کسی است که هر فعلی را که انجام دهد فعل من است، چون هر فعلی که او را اذیّت کند مرا اذیّت کرده و هر فعلی که او را راضی کند مرا راضی کرده، معلوم می شود که بحث سر فعل حضرت زهرا «سلام الله علیها» است، نه بحث شخصی و عاطفی.

اوضح ادلّه بر این مطلب این است که یکی از نقل هایی که حذیفی در اللّب ... از این حدیث مطرح کرده در مورد قضیّه معروف توبه ابو لبابه است که خود را به ستون توبه بسته بود و با خدای خود عهد کرده بود که تا توبه او قبول نشود از آنجا نرود و نشانه قبولی توبه خویش را نیز آن قرار داده بود که خود حضرت رسول «صلّی الله علیه و آله و سلّم» ریسمان را باز کنند. حضرت، فاطمه زهرا «سلام الله علیها» را برای باز کردن بند های ابو لبابه فرستادند. ابو لبابه اعتراض کرد و گفت: نشانه قبولی توبه من این بود که خود شما این بند ها را باز نمایید و حضرت در پاسخ فرمودند: «انّما فاطمة بضعة منّی ... الخ». شأن نزولی که توسّط حذیفی در این روایت نقل شده است قرینه بر آن است که معنای این جمله پیامبر مکرّم اسلام «صلّی الله علیه و آله و سلّم» آن است که فعل او فعل من است، کار او کار من است. بر همین اساس است که حذیفی و همچنین بیهقی می گویند این حدیث دلیل بر آن است که اگر کسی فاطمه را صبّ کند کافر شده است. صبّ نوعی از اذیّت است اما فاصله اش با اذیّت هایی که حضرت شد خیلی زیاد است. فرمود من اغضبها، هر آنچه او را به غضب در بیاورد مرا به غضب در آورده و در احادیث دیگر داریم که هر کسی مرا به غضب بیاورد خدا را به غضب آورده. جالب آن است که وقتی در روز های آخر ابن خطاب به در خواست ابی قحافه به عیادت حضرت رفتند، حضرت حاضر نشدند آنها را ببینند و روایات معتبر داریم که این غضب تا زمان شهادت حضرت ادامه پیدا کرد. ابن قتیبه دینوری تصریح می کند که وقتی هم آمدند، حضرت صورتشان را به سمت دیوار چرخاندند، ابن ابی قحافه شروع کرد به ذکر سابقه خودش، گفت تو می دانی که من تو را از عایشه بیشتر دوست دارم! من یار غار حضرت بودم. آیا اینقدر نمی ارزم که با من صحبت کنی؟ حضرت فرمودند حالا که اصرار می کنید حاضرید برای شما احادیثی از پیامبر را تکرار کنم؟ آیا خود شما نبودید که از رسول خدا شنیدید که هر کس فاطمه را اذیت کند مرا اذیت کرده؟ گفتند بله. حضرت فرمودند آیا شما نشنیدید که پدرم فرمود هر کس فاطمه را نا راضی کند مرا ناراضی کرده؟ سپس حضرت فرمودند بدانید من از شما ناراضی هستم و تا زمانی که در این دنیا در قید حیاتم، در نماز هایم شما را لعنت خواهم کرد و وقتی از این دنیا بروم اولین کاری که می کنم شکایت شما دو نفر به پیامبر اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» است. سرّ ادامه این غضب تا زمان وفات و حتّی عالم آخرت چیست؟ سرّ آن این است که این غضب، غضبی مقدّس است که باید تا قیامت برای مقدّسین، پیروان سعادت و پیروان حقیقت اسلام بدرخشد. در اینجا یک سؤال مهمّ وجود دارد و آن اینکه منشأ این غضب چه بود؟ هتک حرمت اولیاء خدا که نزد پیامبر و خداوند از عزیز ترین افراد بودند. لذا باید حدیث غضب را طوری برای مردم تشریح کنیم تا در مسیر تشخیص حق از باطل و سعادت از شقاوت چراغ راه آنان باشد. ان شاء الله ما که در محضر امام صادق و امام زمان «علیهما السلام» مشغول تحصیل و تدریس هستیم جزو کسانی باشیم که در مسیر درخشش دین حرکت کنیم، چون دین نیازی به ترویج ندارد، خودش نور است، فقط باید ظلمات و موانع را از بین ببریم. اگر کسانی به هر جهتی مانع در مسیر پرتو افکنی دین شدند، باید توسط پیامبر اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مرحله اولی، ائمه «علیهم السلام» در مرحله بعد و علمایی که حصن دین شمرده شده اند در حال حاضر زدوده شود تا ما هم مورد غضب آن حضرت قرار نگیریم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo