< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

97/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مسأله ی نبوت و امامت

گاه بحث از نبوت است و گاه بحث از نبی می باشد. همچنین گاه از امامت بحث می شود که دنباله ی نبوت است و گاه بحث از امام است. در نبوت هم گاه از نبوت عامه بحث است و گاه از نبوت خاصه.

بنا بر این اصل نیاز به نبوت و اینکه چرا نبوت از اصول دین است دلیل جداگانه ای می خواهد و سپس اینکه فلان فرد نبی است یا نه دلیل دیگری احتیاج دارد.

در سابق در مورد ضرورت نبوت گفتیم: انسان موجودی است مرکب از جسم و روح و روح یک حقیقت ماندگار است و عقل نمی تواند تکلیف آینده ی روح را مشخص کند از این رو باید از طریق وحی و نبوت مشخص شود.

همچنین در مورد اینکه نبی کیست می گوییم: معجزه دلیل بر نبوت است و اگر کسی نتوانست ثابت کند که با مبدأ قدرت هستی ارتباط دارد نمی تواند ادعای نبوت کند. معجزه ی جاوید رسول خدا (ص) قرآن کریم است و قرآن نیز مردم را به تحدی فرا خوانده است.

رسول خدا (ص) علاوه بر نبوت، حاکم هم می باشد. او مانند سایر مردم بشر است و البته منذر و مبشر و یک سری صفات دیگر را هم دارد. رسول خدا (ص) مشرّع نیست بلکه مبیّن شرع می باشد و آنچه خداوند به او نازل کرده است را برای مردم بیان می کند همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ‌ لِلنَّاسِ‌ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[1]

وقتی رسول خدا (ص) به رحمت الهی پیوست و مسأله ی رسالت خاتمه یافت به سراغ امامت می رویم و باید ثابت کنیم به چه دلیل نیاز به امامت داریم و سپس باید بحث کنیم که امام کیست.

امام راحل قدس سره می فرماید: بعد از رحلت رسول خدا (ص) همه قبول داشتند که به خلیفه ای احتیاج است و در این مورد اختلافی بین مسلمین نبود، آنها فقط بین اینکه چه کسی خلیفه است با هم اختلاف داشتند.

به هر حال در مورد مسأله ی امامت می گوییم: عقل می گوید که رسول خدا (ص) نمی تواند کسی را بعد از خودش منصوب نکرده باشد. او بیست و چند سال زحمت کشید و جامعه را به آن درجه رساند و معقول نیست که بعد از خود، همه را رها کند و بگذارد تا زحماتش به هدر رود. از این رو رسول خدا (ص) در موارد مختلفی به جانشینی امیر مؤمنان ع تصریح کرد از جمله در حدیث طیر، حدیث منزلت، حدیث دار و سرآخر در حدیث غدیر.

در این نکته باید دقت کرد که مسأله ی خلافت انتصابی است نه انتخابی. مسأله ی جانشینی پیامبر مانند خود پیامبر باید توسط خداوند تعیین شود و مردم نمی توانند با رأی خود کسی را انتخاب کنند. امامت، دنباله ی نبوت است و از آن جدا نیست.

اهل سنت برای عدم تصریح رسول خدا (ص) به جانشینی خود به «لا تجتمع امتی علی الخطا» تمسک می کنند و حال آنکه امت هرگز بر امری اجتماع نداشت و همواره جمع قابل توجهی با ابو بکر بیعت نکردند.

به هر حال خداوند به رسول خود (ص) دستور داد که جانشین خود را مشخص کند و فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ‌ ما أُنْزِلَ‌ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ[2] این چه امری بود که اگر رسول خدا (ص) آن را بیان نمی کرد مساوی با این بود که نبوت او کأن لم یکن می بود و گویا در طول بیست و چند سال هیچ کاری نکرده بود؟

اگر به عقل مراجعه کنیم متوجه می شویم که رسول خدا (ص) می بایست در مورد بعد از خودش سخن می گفت زیرا فقط چنین چیزی اگر بیان نمی شد موجب به هدر رفتن زحمات رسالت رسول خدا (ص) می شد. بنا بر این همین آیه کافی است که بدانیم رسول خدا (ص) برای خود جانشینی تعیین کرده است.

اهل سنت نیز داستان غدیر را منکر نیستند. منتها در معنای مولی و سایر فقرات حدیث تصرف می کنند. علامه امینی در الغدیر ثابت کرده است که در هر تاریخی در مورد غدیر بحث بود و مسلمانان در اشعار، کتب و گفتار خود به واقعه ی غدیر و انتصاب امیر مؤمنان علی علیه السلام استناد کرده اند.

حتی اهل سنت هم از ابن قتیبه نقل می کنند که ابن خطاب گفت: «کانت ولایة ابی بکر فلتة» یعنی اقدامی کردیم و تصادفی به انجام رسید. البته امیر مؤمنان ع در خطبه ی شقشقیه خطاب به عمر می گوید که این فلته ای بود که زمینه را برای حکومت خودش فراهم می کرد. اگر او با ابوبکر که پیرمرد بود بیعت کرد و گفت علی علیه السلام جوان است به سبب آن بود که زمینه را برای حکومت خودش فراهم سازد و الا همه می دانستند که علی علیه السلام از همه به پیغمبر اکرم (ص) نزدیک تر است.

به هر حال شک نیست که رسول خدا (ص) امیر مؤمنان علی علیه السلام را برای خلافت و جانشینی خود نصب کردند.

مرحوم علامه عسکری در معالم المدرستین به چند مانعی که اهل سنت در مسیر خلافت امیر مؤمنان ع درست کردند اشاره می کند. یعنی شرایط را به گونه ای درست کردند که اگر امیر مؤمنان وارد جنگ می شدند اصل اسلام ضربه می دید زیرا منافقین بسیاری در مدینه بودند و یهودیان همچنان حضور داشتند و دشمنان خارجی نیز مترصد بودند تا به مسلمانان حمله کنند از این رو جنگ داخلی بر خلاف مصلحت بود. البته امیر مؤمنان با آنها محاجه می کرد و مقاومت نشان می داد تا جایی که به خانه ی حضرت حمله بردند و آن وقائع را رقم زدند.

به هر حال امام علیه السلام 25 سال خانه نشین شد ولی جریان سقیفه موجب بر سر کار آمدن معاویه شد و کار به واقعه ی کربلا کشیده شد. شجاعت امیر مؤمنان در طول چند سال خلافت ظاهری خود بیشتر از شجاعت او در زمان رسول خدا (ص) بود و این را از جنگ جمل و صفین و نهروان می توان متوجه شد.

البته امام علیه السلام در طول 25 سال به خلفاء ثلاثه مشاوره می داد و تا آنجا که می توانست جلوی اجرای احکام نامشروع را می گرفت.

به هر حال خداوند در مورد امامت می فرماید: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي‌ الْأَمْرِ مِنْكُمْ[3]

خداوند در این آیه اولی الامر را در ردیف اطاعت از خدا و رسول قرار می دهد. این دستور بدون قید و شرط به اطاعت از اولی الامر دلیل بر عصمت آنها می باشد. امیر مؤمنان ع اولین اولی الامر و معصوم می باشند.

در اینجا می توان به روایت جابر استناد کرد که اسامی ائمه در آن ذکر شده است:

عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ لَمَّا أَنْزَلَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِيِّهِ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‌ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَرَفْنَا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِكَ قَالَ هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَ سَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَ كَنِيِّي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ بَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ ابْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَاكَ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ عَلَى يَدَيْهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا ذَاكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً...[4]

بنا بر این رسول خدا (ص) در زمان حیات خود اسامی اهل بیت را نام برده است.

 

بحث اخلاقی:

سخن در خطبه ی همام بود که امیر مؤمنان ع برای او اوصاف متقین را بیان فرمود تا اینکه بیان فرمود: إِنْ كَانَ فِي الْغَافِلِينَ‌ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ‌ وَ إِنْ كَانَ فِي الذَّاكِرِينَ‌ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِين‌[5]

و سپس می فرماید: يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُه‌ مُقْبِلًا خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّه‌

یعنی متقین کسانی هستند که اگر کسی به آنها ظلم کند از او می گذرند و هرگز حرف سبک نمی زنند (فَحش و فُحش به معنای حرف سبک و زشت است) حرف اگر می زنند نرم و مناسب است و منکر از آنها غائب است و معروف در نزد آنها حاضر می باشد و کارهای آنها همواره بر اساس معروف است و همیشه خیر از آنها دیده می شود و شری از آنها مشاهده نمی گردد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo