< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد محمد یزدی

97/06/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقدمات ولایت فقیه

گفتیم، مسأله ی ولایت فقیه مورد اختلاف بزرگان است و آنها این بحث را از طرق مختلف مطرح کرده اند و به تصور ما می توان این بحث را از راه دیگری مطرح نمود. این بحث احتیاج به مقدماتی دارد. مقدمه ی اول که در جلسه ی گذشته به آن پرداختیم این بود که تمامی موجودات عالم به فرمان الهی در حرکت هستند و به سمت هدفی که برای آن آفریده شده اند پیش می روند. در این قانون بین جمادات، نباتات، انسان ها، آسمان و زمین و دریا و غیره یکسان هستند.

این مسأله با چند مسأله ی مهم در معارف الهی مرتبط می شود همانند علم ذات باری و فرق بین علم حصولی و حضوری و از جمله مسأله ی اراده که گفتیم استثنائات موجود در نظام آفرینش دلالت دارد که موجِد این عالم بر عالم محیط است. همچنین اراده و علم و حیات و قدرت چهار صفت اصلی ذات باری تعالی عین ذات هستند.

اضافه می کنیم: اینکه تمامی موجودات تحت فرمان آفریننده در مسیر خود به سمت هدفی در حرکت هستند هم با حرکت جوهری ملا صدرا قابل تبیین است و هم با ولایت تکوینی ذات حق تعالی.

ولایت تکوینی ذات خداوند می گوید: همه ی هستی تحت ولایت هستی بخش هستند و معنای ولایت به معنای تصدی امر و تصدی کارهاست و تمامی موجودات جهان هستی ظل الله و آیات الله هستند آیات تسخیر در قرآن به این نکته اشاره دارد خداوند به این ولایت اشاره کرده می فرماید: ﴿اللَّهُ وَلِيُ‌ الَّذينَ‌ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ[1] این ولایت همان ولایت تکوینی است یعنی در کَون و وجود و در هستی وجود دارد و همه تحت این ولایت هستند.

خداوند در آیه ی دیگری می فرماید: ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في‌ سِتَّةِ أَيَّامٍ‌ ثُمَ‌ اسْتَوى‌ عَلَى الْعَرْشِ يَعْلَمُ ما يَلِجُ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَخْرُجُ مِنْها وَ ما يَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما يَعْرُجُ فيها وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصير[2]

همچنین است در مورد آیه ی ﴿وَ عِنْدَهُ‌ مَفاتِحُ‌ الْغَيْبِ‌ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ وَ يَعْلَمُ ما فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ في‌ ظُلُماتِ الْأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‌ كِتابٍ مُبين‌[3]

باید دید که مراد از ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ[4] چه نوع معیتی است. معنای آن این است که خدا در همه جا هست ولی ما در همه جا نیستیم بنا بر این خدا همیشه با ماست.

بالاخره مقدمه ی اول ما این است که موجودات، در عالم هستی به طرف مخلوق له و آنچه برای آن آفریده شده اند در حرکت می باشند. همان گونه که کسانی که دارای فکر هستند می گویند: ﴿رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار[5] یعنی خدا این نظام را بازیچه خلق نکرده است بلکه به سمت هدفی پیش می رود.

حرکت ملاصدرا هم می گوید: جوهر و موجودات مادی در تکامل حرکتی خود از جمادات به نباتات و حیوانات و به انسان و از انسان به روح انسانی در حرکت هستند همان که مولوی می گوید:

از جمادی مردم و نامی شدم * وز نما مردم به حیوان بر زدم.مردم از حیوانی و آدم شدم * پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم.

روح از عالم امر است نه از عالم خلق همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ‌ الرُّوحِ‌ قُلِ‌ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً[6] عالم امر با عالم خلق فرق دارد همان گونه که خداوند می فرماید: ﴿أَلا لَهُ‌ الْخَلْقُ‌ وَ الْأَمْرُ[7] بنا بر این روح، احتیاج به مُدة و عُدة ندارد و احتیاج به زمان و مکان ندارد. در عین حال، روح مادیة الحدوث و روحانیة البقاء است. یعنی هرچند روحانی است ولی در کارهای خود به بدن مادی احتیاج دارد.

روزهای پنجشنبه در منزل علامه طباطبایی جلسه ی سؤال و جواب برگذار می شد. ما در مسأله ی حرکت سؤالی داشتیم و یک روز از ایشان سؤال کردم که بنا بر این درخت انار پشت سر شما هم باید در حرکت به سمت بهترین انار ممکن الوجود در حرکت باشد. ایشان خندید و فرمود: اتفاقا همین گونه است. (بنا بر این هر طبیعتی در حرکت به سمت بهترین نوع خود در حرکت می باشد.)

خداوند در آیه ی دیگر می فرماید: ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ[8] این آیه به همین بحث اشاره می کند. انسان یکی از دواب است مانند مورچه ها و کرم ها و حیوانات وحشی و حیوانات بر و بحر و همه گروه هایی مانند شما هستند.

مقدمه ی دوم این است که بین تمامی این موجودات انسان یک امتیاز خاصی دارد و آن اینکه در برخی از کارهایش اختیار و اراده دارد به این گونه که می تواند آن را انجام دهد و یا ندهد. (و الا طبیعت انسان مانند انواع دیگر حیوانات و نباتات است. یعنی به اجبار می آید و به اجبار هم می رود تا وقتی یک انسان در روی زمین است طبیعت انسان هم در روی زمین است ولی اگر همه ی افراد یک طبیعت از بین بروند آن طبیعت انقراض پیدا می کند مانند انقراض بعضی از گونه های حیوانات.) این اختیار در انسان در مسیر او اثر گذار است ولی سایر موجودات اجبارا به سمت هدف خود در حرکت هستند. انسان گاه از این حرکت غفلت می کند و گاه هشیار مطلق می باشد یعنی انسان هایی هستند که اصلا توجه به این عالم نمی کنند و آنها کسانی هستند که در مورد آنها می گویند: «حسنات الابرار سیئات المقربین» که در درجه ی اول آنها معصومین می باشند.

انسان که اختیار دارد تا راهش را انتخاب کند احتیاج به وسائلی دارد که خرد و عقل و قدرتِ تشخیص از جمله آن موارد است و الا آفرینش انسان ناقص می باشد. بنا بر این انسان چون مختار است عاقل می باشد نه اینکه چون عاقل است مختار می باشد. به تعبیر دیگر اگر انسان اختیار نداشت، احتیاج به عقل هم نداشت زیرا مانند سایر موجودات و مانند بقیه اجبارا در حرکت بود و نهایت به بهشت می رسید. ولی چون اختیار دارد و می تواند مسیرش را به جهنم سوق دهد عقل دارد.

حتی بعضی چنان اوج می گیرند که اصلا با بهشت هم کار ندارند بلکه فقط خدا را مشاهده می کنند همان گونه که امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرماید: مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ‌ نَارِكَ‌ وَ لَا طَمَعاً فِي جَنَّتِكَ لَكِنْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‌[9]

و یا می فرماید: يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى‌ فِرَاقِك‌[10]

نتیجه اینکه اگر انسان عقل نداشت آفرینش او کامل نبود زیرا معنایش این می شد که به انسان اختیار دهند ولی او را رها کنند که اگر خواست جهنمی شود.

خلاصه ی مقدمه ی دوم این است که انسان مانند بقیه ی موجودات ملزم به حرکت به سمت مقصود است ولی اختیار دارد و این اختیار ایجاب می کند که هدایت کننده ای مانند عقل در اختیار او باشد. از این رو نام عقل را پیغمبر درونی و یا «اوّلُ ما خَلَقَ الله» گذاشته اند.

در عین حال می بینیم که انسان ها در عین اینکه عقل دارند ولی کارهای خلافی را انجام می دهند مثلا در دنیای امروز ابرقدرتها انسان های بسیاری را می کشند و حال آنکه عقل دارند و دیوانه نیستند. بنا بر این باید دید که انسان چه موجودی است که هم اختیار دارد و هم عقل ولی این کارهای خلاف را انجام می دهد.

البته عمق وجود انسان را نمی توان شناخت و هر کس هرقدر دیگری را بشناند نمی تواند به کنه شناخت او پی ببرد و شناخت ما از دیگری صرف تصورات ماست.

ان شاء الله در جلسه ی آینده این بحث را ادامه می دهیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo