< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: صحیح و اعم/ثمرات قول به صحیح و اعم/تحلیل و بررسی ثمرات

بحث واقع می شود در ثمرات قول اعمی و صحیحی. این بحث مهم است و باید آن را بررسی کنیم چون در اینجا نکاتی را ذکر می کنیم که قابل توجه است برای اینکه در استنباط در احکام فقهی از آن ها استفاده بشود. در اینجا چهار ثمره را ذکر کرده اند:[1]

گفته شده است که ثمره این دو قول اعمی و صحیحی در وجود اطلاقات ظاهر می شود. عرض می کنیم وقتی شما در مقام استنباط باشید ان شاءلله تعالی و در جزئیت جزئی شک کنید که آیا مثلا فلان جز از واجبات حج است نه، مثلا در شب عید قربان آیا مبیت در مشعر فرض و واجب است و یا نه فقط بین الطلوعین باید باشید، بین الطلوعین که رکن است و واجب است، اما از عرفات که حرکت کردیم به مزدلفه به مشعرالحرام، قبل از نصف شب هم می رسد به آنجا چون راه زیاد نیست، وقتی رسید به مشعر الحرام باید قصد وقوف کند یا نه لازم نیست، شک میکنیم بیتوته در مزدلفه جز اعمال حج است یا فقط بین الطلوعین باید در آنجا باشد؟

یا در جزئیت عملی در نماز شک می کنیم مثلا استعاذه در نماز فرض است یا مستحب است، جز است برای نماز یا نه، یا اگر شک کردیم در مانعیت چیزش مثل خاراندن صورت، آیا مانع است یا نه، اگر مجتهد چنین شک هایی داشت در اینجا دو راه را مجتهد طی می کند:

یک راه این است که برای نفی جزییت رجوع کند به اطلاقات و عمومات، راه دوم رجوع می کند به اصول عملیه یعنی برائت ومثل آن، از این دو راه می تواند جزییت و شرطیت و مانعیت را نفی کند. مثلا می گوید خدای تعالی فرموده اقیموا الصلاة و در مقام بیان بود و می توانست قید بیاورد ولی نیاورد پس می فهمیم این قید جز مامور به نیست. این یک راه است. اگر به اطلاقات رجوع می کند باید مقدمات اصالت الاطلاق را احراز کند و بعد به اطلاق عمل کند، باید احراز صدق موضوع هم بکند یعنی احراز کند هذه صلاة مثلا، بعد می گوید هل للصلاة قیدٌ، یعنی علاوه بر مسمی قیدی در ماموربه اخذ شده یا نه.

پس مجتهد که میخواهد به اصالت الاطلاق تمسک کند باید عنوان موضوع یا مسمی را احراز کند در ابتدا، تا صحیح باشد تمسک به اطلاق وبگوید مثلا استعاذه واجب نیست، یا بگویید وقوف شبانه در مشعر واجب نیست. پس باید مقدمات حکمت احراز شود، امکان تقیید هم احراز شود، بعد بگوییم قیدی هم نیامده تا صحیح باشد اطلاق جاری شود.

در ما نحن فیه می گوییم اگر این الفاظ عبادات وضع شده باشد برای اعم می شود به اطلاقات رجوع کرد برای اینکه صدق مسمی محرز است یعنی احراز می کنیم هذه صلاة، چون صلات اعم از صحیح و فاسد بوده، وقتی ارکانش آمد صلات صدق می کند، اما بنا بر قول به صحیحی نمی توانیم به اطلاقات تمسک کنیم چون احراز صلاة نمی کنیم عنوانش وقتی احراز نشود نمی شود به اطلاقات ادله صلات رجوع کرد و تمسک نمود.

به عبارت دیگر در اعمی دو تا مرتبه است یک مرتبه مسمی که باید احراز بشود و شده، یک مرتبه هم مرتبه ماموربه است که شک می کنیم ماموربه اجزای دیگری هم دارد یا ندارد، که رجوع می کنیم به اطلاقات، اما بنا بر صحیحی ماموربه عین مسمی است اگر در ماموربه شک کنید در مسمی هم شک می کنید چون فرض این است که لفظ وضع شده بر صحیح، اگر این قید باشد ماورای این صحیح نمی باشد، شک می کنیم این مورد صحیح است یا نه، مسمی صدق می کند یا نه، اصلا مسمی احراز نمی شود و وقتی احراز نشد اطلاقی هم جاری نمی شود. پس فرق پیدا شد بین قول اعمی و صحیحی. هیچ دلیلی برای خودش موضوع درست نمی کند تا بعد بتوان به اطلاق تمسک کرد بلکه موضوع و مسمی باید قبلا احراز شود تا اطلاق شاملش شود. این خلاصه ثمره است.

براین ثمره اشکالاتی شده است: یکی این است[2] که صحیحی نمی تواند به اطلاق لفظی تمسک کند ولی می آید وبه اطلاق مقامی تمسک می کند، چون صدق صلات محرز نیست دیگر نمی شود به اطلاق لفظی تمسک کرد ولی اطلاق مقامی منوط به صدق لفظ نیست. اطلاق لفظی انقسامات یک مفهوم است مثلا رقبه اقسام دارد مثل مومنه و کافره، ولی اطلاق مقامی انقسام مفهومی ندارد بلکه قید مراد است قید لفظ نیست یعنی اگر قید را می آورد قید لفظ نبود قید مراد بود، مثلا می گوید برو برنج بخر ای عبد من، می گوییم تعیین نکرد چه برنجی باشد ایرانی باشد یا خارجی ... این یعنی اطلاق لفظی، ولی می گوییم گفت برنج بخر ولی نگفت چاری بخر چون چای از اقسام مفهوم برنج نیست لذا باید قید دیگری برای بیان آن بیاورد که می شود قید مرادش، حال که نیاورده یعنی چای نمی خواهد این می شود اطلاق مقامی.

در اینجا هم می گوییم درست است که صحیحی نمی تواند به اطلاق لفظی تمسک کند ولی می تواند به اطلاق مقامی که قید مراد است و نه قید لفظی تمسک کند. مثلا استعاذه را ذکر نکرده است پس می فهمیم استعاذه مرادش نبوده است لذا ثمره محسوسی در اینجا وجود ندارد و فرقی بین دو قول در نتیجه وجود ندارد چون اطلاق مقامی هم همان نتیجه اطلاق لفظی را دارد و در نتیجه یکی اند. مثلا می گوییم اگر فلان جز موثر در ماهیت صلات بود با قید منفصل باید بیان میکرد حالا که بیان نکرده معلوم می شود در غرض داخل نبوده است.(اشکال و جواب).

اشکالی که در اینجا به این بیان کرده اند این است که بالاخره شما پذیرفتید اطلاق لفظی بنا بر قول صحیحی قابل تمسک نیست حالا اینکه شخص می تواند به اطلاق مقامی تمسک کند این دیگر محل بحث ما نیست ما همین مقدار می خواستیم بگوییم که ثمره این است که صحیحی نمی تواند به اطلاق لفظی تمسک کند.

بنده می گوییم فرق است بین اطلاق لفظی و مقامیف در اطلاق لفظی می شود با اصل عقلایی در مقام بودن را احراز کرد یعنی شک کنید که متکلم در مقام بیان است یا نه، می گویید اصل این است که در مقام بیان است مگر قرینه ای بیاورد که من در مقام بیان نیستم، اگر قرینه ای بر اهمال و اجمال نبود اصل این است که در مقام بیان است که یک اصل عقلایی است، اما در اطلاق مقامی چنین اصلی ندارید که فرد در مقام بیان تمام مرادش است یا نه، بلکه باید از خارج احراز شود که متکلم در مقام بیان تمام مرادش است یا نه، پس فرق پیدا شد بین این دو اطلاق. پس ثمره وجود دارد. اطلاق مقامی مثال هایی دارد:

مثال اول وضو است در روایتی از امام باقر علیه السلام سوال می کنند وضوی پیامبر اکرم ص را اجرا کنید، امام وضو می گیرند و راوی هم نقل می کنند، مثال دوم روایت حماد بن عیسی است، حماد بن عیسی کسی است که امام علیه السلام برای او دعا کرد که زن و زندگی و حج و اولاد و اینها روزی او شد... امام ع به او گفت نماز بلد هستی گفت بله من کتاب صلات حریز را حفظ هستم و آن را خوانده ام، امام علیه السلام هم به او فرمود بلند شو و نماز بخوان، او هم خواند، بعد امام علیه السلام به او فرمود عیب است برای یک شیعه که شصت هفتاد سال از عمرش گذشته ولی بلد نیست نماز بخواند، بعد امام بلند شدند و نماز خواندند و حماد نماز امام را حکایت و ثبت می کند، این ها را به نام احادیث بیانیه تعبیر می کنند، در این موارد اطلاق مقامی شکل می گیرد و حجت است. چون در مقام بیان بود.

به هر حال بحث ما در بیان ثمره بود که تمسک به اطلاق لفظی بنا بر اعمی درست بخلاف صحیحی، اگرچه صحیحی هم می تواند به اطلاق مقامی تمسک کند ولی اطلاق مقامی محل بحث نیست.

یک اشکال دیگری بر ثمره شده است به اینکه ثمره ظاهر نمی شود برای اینکه این کلمات قبل از اسلام هم بوده و حقیقت شرعیه ای در کار نیست و ثابت نیست، شارع آمده فقط یک خصوصیاتی به این عبادات اضافه کرده است لذا شما چه صحیحی باشید و چه اعمی باشید می شود به اطلاقات تمسک کرد چون صحیحی هم می شود صحیح عرفی و مسمی عرفا قابل احراز است و می شود به اطلاقات تمسک کرد. اگر صحیح شرعی باشد اجمال پیش می آید که نماز بدون استعاذه صدق می کند یا نه، شک می کنیم و نمی شود به اطلاق تمسک کرد، ولی اگر صحیح عرفی باشد و در جزئی شک شود، در اینگونه موارد می گوییم صدق محرز است چون صحیح قبل از اسلام معنایش مشخص است عرفا، لذا می شود گفت «هذا صحیح عرفا» و می شود به اطلاق تمسک کرد. صحیح عرفی البته دایره اش وسیع تز از صحیح شرعی است.

اشکال سوم بر این ثمره این است اینکه شما می گویید بنا بر اعمی میشود به اطلاقات تمسک کرد بخلاف صحیحی، این چنین بحثی اصلا اصولی نیست، این بحث از مبادی محسوب می شود، برای اینکه مساله اصولی آن است که برای استنباط به کار گرفته شود، ما یقع في طریق استنباط الحکم الشرعي، اینجا شما دارید درباره موضوع حکم شرعی بحث می کنید نه حکم شرعی، حکم شرعی مثل وجوب و حرمت را بحث نمی کنید لذا این بحث شما طریق واقع می شود برای استنباط موضوع حکم شرعی نه خود حکم شرعی، لذا این بحث از ثمره بحث اصولی نیست.

یک جوابش این است که چنانکه بحث از خود حکم شرعی اصولی است بحث از موضوع شرعی هم اگر کلی باشد بحث اصولی است، بله اگر بحث جزیی باشد مثلا این خمر است یا نه، بحث اصولی نیست ولی اگر کلی باشد مثلا درجه اسکار الکل چقدر است اینجا بحث اصولی است چون حدود حکم را مشخص می کند، فرقی ندارد چه حکم را بیان کنید و چه حدود حکم شرعی را بیان کنید همه اش بحث اصولی است. شما وقتی دائره موضوع را دارید بیان می کنید در واقع دارید سعه و ضیق حکم را بیان می کنید و این یک بحث اصولی است والا بحث اطلاق و عام و اینها همه از بحث اصولی خارج می شوند چون اینها همه بحث از حدود حکم شرعی اند.

لذا بحث از اصل حکم شرعی و بحث از حدود آن اگر قواعدی بود که آنها را بیان کند همه اش از مباحث اصولی به شمار می آید.

جواب دوم این است که اینجا این الفاظ شرعیه بنا بر پذیرش حقیقت شرعیه همه اش از مباحث شرعی هستند و مثل حکم می مانند ولذا بحث از آنها اصولی است، بله بحث از موضوعات عرفیه و حدود آن مربوط به شارع نیست ولی در الفاظ عبادی و شرعی و دینی باید برای بحث از آنها به شارع رجوع کرد واین چنین بحثی اصولی است، مثل بحث عام و خاص است و داخل در مقاصد علم اصول است و نه در مقدمات آن.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo