< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/15

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/صحیح و اعم/ادله قول به وضع الفاظ عبادات برای صحیح

بحث ما در صحیح و اعم بود و به ادله قول به صحیح رسیدیم. کسانی که می گویند الفاظ عبادات برای صحیح وضع شده است ادله ای را دارند که باید آنها را بررسی کنیم در اینجا پنج وجه می خوانیم:[1]

1.وجه اول تبادر است گفته اند بالوجدان ما وقتی الفاظ عبادات را در نزد اهل لسان بگوییم یا به ارتکازات خودمان نگاه کنیم قطعا معنای صحیح از آن به ذهن می آید صلات یعنی صلات صحیح و حج یعنی حج صحیح و ... این متبادر به ذهن می شود و تبادر هم یک امر وجدانی است و قابل اقامه برهان نیست. هر کسی که به وجدانش رجوع کند می یابد که مراد از صلات نوع صحیح از آن است.

اشکالی که بر این بیان شده است این است که صاحب کفایه فرموده اند این الفاظ وضع شده اند بر معنای مبهمی که از راه آثارش پی به آن می بریم پس این تبادر شما تبادر از حاق لفظ نیست چون معنا برای شما روشن نیست تبادر است به کمک یک چیز خارجی که همان اثر باشد، تا اثر به همراه تبادر نیاید معنا معلوم نمی شود چون شما فرمودید معنای الفاظ عبادات مبهم است، اگر بگویید به همراه آثار تبادر می کنیم می گوییم تبادر باید از حاق لفظ باشد نه به همراه قرائن، و الا مجاز هم به همراه قرینه فهمیده می شود لذا اینها علامت حیققت نیست.

مرحوم آخوند از این اشکال جواب داده اند که اگر معنا من جمیع الجهات مبهم بود این اشکال وارد است ولی این معنا از چند جهت روشن است مثلا می دانیم صلات معراج مومن است قربان کل تقی است و... لذا از چند جهت روشن است ولو بواسطه آثار.

استاد سبحانی[2] این را قبول نمی کنند می فرمایند چون شما قبول دارید معنا مبهم است لذا این اشکال وارد است اثر هم بالاخره یک چیزی خارج از حاق معنای لفظ است.

به نظر ما این اشکال به مرحوم آخوند وارد نیست چون شما که می گویید تبادر باید از حاق لفظ باشد و معنا با خود لفظ ارتباط داشته باشد و امر خارجی دخالت نداشته باشد، ما عرض می کنیم همینطور است در اینجا شئ خارج از لفظ تاثیری در اینجا ندارد، در اینجا اثر و خاصیت از دل معنا جوشیده است و همیشه هم می جوشد، ما قرینه ای خارجیه ای در اینجا اضافه نکرده ایم بلکه این اثر از دل خود معنا موجود است ولو معنا مبهم است، از خارج نیست لذا استفاده از آن مثل این است که معنا از حاق لفظ متبادر بشود، لذا اینجا اثر در در حکم قرینه خارجی نیست چون قرینه این است که از معنا جدا بشود ولی در اینجا اثر از صلات جدا نمی شود. لذا تبادر در اینجا ثابت است اگرچه معنا فی حد نفسه مبهم است.

ما اشیا را به حد ناقص می توانیم بشناسیم و در اینجا هم اثر همین کار را می کند و کافی است برای ما والا ما به حد تام نمی توانیم اشیا را بشناسیم و این را فلاسفه هم اعتراف کرده اند که نمی شود اشیا را به حد تام شناخت بلکه باید به آثار آنها برویم و آنها را بشناسیم.

اشکال و جواب طولانی ...

بله اگر بگوییم علاوه بر این آثار و خواص شئ و جامع در اینجا در ابهامش باقی می ماند دیگر جواب مرحوم آخوند در اینجا کافی نیست، و باید دلیل دیگری غیر تبادر را بیان کنیم.

2.وجه دوم برای اثبات قول به صحیح این است که صحت سلب در اینجا نسبت به معنای اعم وجود دارد، در گذشته عرض کردیم معنایی که مشکوک است را موضوع قرار می دهیم و لفظ را محمول قرار می دهیم اگر صحت حمل داشت معنا حقیقی است و اگر صحت سلب داشت معنا مجازی است، بحث ما در اینجا این است که صلات فاسده صلات است یا نه، صلات فاسده را موضوع قرار می دهیم و بعد کلمه صلات را هم محمول قرار می دهیم می بینیم صحت سلب دارد یعنی «الصلاة الفاسدة لیست بالصلاة»، صلات فاسده مصداقش صلات نیست.

استاد سبحانی باز اشکال سابق را تکرار می کنند به این که شما که می گویید صلات فاسده صلات نیست بفرمایید آیا شما معنای صلات را می دانید یا برای شما مبهم است، شما خودتان اعتراف کردید معنای صلات مبهم است پس باید قیدی بیاورید و بگویید «الصلاة الفاسدة لیست ناهیة عن المنکر»، پس ممکن است صلات باشد ولی صلات ناهیه از منکر نباشد، پس اگر مقید نیاورید این با آن فرمایش شما که فرمودید معنا مبهم است تضاد دارد واگر معنا را مقید بیاورید این ادعای شما را اثبات نمی کند شما می خواستید اثبات کنید که صلات فاسده مطلقا صلات نیست نه اینکه صلاتی که ناهیه از منکر نباشد صلات نیست، خلاصه ادعای شما اثبات نشد و این دلیل شما کافی برای مقصود نیست. ما با این اشکال استاد سبحانی این دلیل را نمی توانیم بپذیریم.

البته با آن مطلبی که در وجه اول بیان کردم این اشکال قابل دفع است چون ما ممکن است بگوییم قید یا خارجی است و یا از دل خود معنا می جوشد، بله اگر قید خارجی باشد ثابت نمی کند که صلات فاسده مطلقا صلات نیست فقط اثبات می کند که صلات نیست با این خصوصیت، اما اگر قید از صمیم معنا جوشیده است و از درون معنا آمده است سلب آن در حکم سلب مطلق است چون فرض این است که قید از آن جدا نمی شود اصلا، مثلا اگر بگویید آلومینیوم آهنی نیست که الکتریسیته را نفوذ بدهد، یا بگویید تخته، آهنی نیست که برق را عبور بدهد در اینجاها می فهمیم که این فلز یا این تخته اصلا آهن نیستند، سلب مطلق می کند.

لذا چه بگویید تخته آهن نیست و چه یگویید تخته برق را عبور نمی دهد این دو فرقی با هم ندارند لذا در اینجا درست است که سلب مقید است ولی سلب مقیدی است که قید از درون شئ می جوشد نه از خارج آن، خاصیت خودش است لذا این علامت به جای خودش صحیح است و اثبات می کند که الفاظ عبادات مثل صلات و اینها بر صحیح وضع شده اند نه فاسد، چون وقتی فاسد را موضوع قرار می دهیم می بینیم صحت سلب دارد.

3.وجه سوم این است که گفته اند یک سلسله آثاری در آیات و روایات بیان شده که اینها بر ذات این عبادات بار شده است مثلا پیامبر فرموده الصلاة عمود الدین، الصلاة معراج المومن، الصوم جنة من النار، و هکذا... این آثار بر ذات این عبادات بار شده است، فرموده اند اینجا سه احتمال بیشتر وجود ندارد:

     یا بگوییم مراد طبیعت صلات است.

     یا بگوییم صلات با قید مهمله است یعنی بعضی صلات ها، قضیه مهمله جرئی است.

     یا بگوییم این قضیه مقید به صحت است یعنی الصلاة الصحیحة معراج المؤمن است.

چون اینجا مطلق آمده است اصاله الاطلاق کمک می کند که بگوییم مراد طبیعت صلات است نه اینکه مهمله باشد و یا مراد از آن افراد صحیحه باشد، اصاله الاطلاق می گوید این حکم مال طبیعت است مال فرد نیست و قیدی هم ندارد، وقتی طبیعت مراد باشد معنایش این است که صلات وضع شده است برای صحیح، چون هر صلاتی این خصوصیت را دارد و آن صلات صحیحه است نه غیر آن. معنایش این می شود که هر جا خصوصیت صلات نباشد آن فرد هم صحیح نیست فاسد است، الصلاة معراج المومن و نحو آن را می پرسیم مراد از آن چه صلاتی است؟ در اینجا سه احتمال دارد اگر بگوییم مراد طبیعت صلات است که چنین خصوصیاتی را دارد این معنایش این است که صلات وضع شده است بر صلات صحیح و نه فاسد، هر جا صلات باشد این خاصیت را دارد. این اثبات بعض الآثار في الأحادیث للطبیعة دلیل علی أن الطبیعة موضوعة للصحیح لا الفاسد.

بر این دلیل اشکال شده است:[3]

اشکال اول این است که شما که می فرمایید اینجا بر طبیعت یک چیزی حمل شده است و مراد طبیعت است و به اصاله الاطلاق تمسک می‌کنید، این صحیح نیست زیرا به اصاله الاطلاق در جایی تمسک می شود که شما مراد را ندانید، ندانید مراد مقید است و یا مطلق، در اینجا می توانید به اصاله الاطلاق تمسک کنید، ولی در جایی که معنا روشن است و اصل مراد معلوم است یعنی می دانید اینجا قسم صحیح مراد است لذا نمی توانید بگویید اصل این است که اراده قسم صحیح از ذات لفظ صلات است از طبیعت لفظ صلات است. فرض این است که اینجا به کمک محمول روشن است که مراد از آن قسم صحیح است و در اینجا نمی شود به اصاله الاطلاق تمسک کرد. این اشکالی است که استاد سبحانی و شهید صدر دارند و اگر این اشکال را بپذیریم این دلیل و وجه سوم از کار می افتد.

آنچه که به نظر حقیر رسیده این است که آنجا که گفته اند نمی شود در جایی که مراد معلوم است به اصاله الحقیقه مراجعه کرد این مطلب درستی است ولی آیا نسبت به اصاله الاطلاق هم درست یا نه؟

قابل تامل است، در اصاله الحقیقه وقتی معلوم باشد نمی شود به آن تمسک کرد، اما در اینجا بحث درباره اصاله الاطلاق است نه اصاله الحقیقه، این واضع آثار را بر ذات این مورد حمل کرد و قیدی هم کنارش نیاورد آیا عقلا در اینجا به اصاله الاطلاق تمسک می کنند یا نه، می گویند این اثر برای ذات آن است یا نه؟ جایی که یک متکلمی یک اثری را برای یک موضوعی ثابت کرد و شما نمی دانید این اثر مال این فرد است یا نه برای همه افراد معنا ثابت است در اینجا چه می گویید در اینجا می گویید این اثر مال همه افراد است نه یک فرد و قسم خاص. ما نحن فیه هم از همین قبیل است، ظاهرا بر کل طبیعت بار می شود نه بر فردی از آن. عقلا می گویند متکلم می خواهد بگویید خود موضوع این اثر را دارد نه موضوع مقید. حال شما هم تامل بفرمایید و اتخاذ مبنا کنید.

شهید صدر هم همین اشکال را دارند ولی بیانش فرق دارد می فرمایند در اینجا امر دائر است بین تخصیص و تخصص، نمی دانیم این فاسدها که خارج شدند از باب تخصیص است یا تخصص، می دانیم این فاسدها اثر را ندارند ولی نمی دانیم خروج آنها از باب تخصیص است یا تخصص. اینجا نمی توانید بگویید اصل عدم تخصیص است پس تخصصا خارج است و اصلا داخل نبوده است، در جایی که امر دائر بین تخصص و تخصیص می شود نمی شود گفت اصل عدم تخصیص است، نمی شود گفت صلات از اول شامل این افراد فاسد نبوده است. اشکال و جواب...

پس بیان شهید صدر این است که اگر امر دائر بین تخصیص و تخصص بود نمی شود گفت اصل عدم تخصیص است پس تخصصا خارج است آن فرد از معنای موضوع له، زیرا محتمل است آن فرد فاسد داخل در معنا بوده و شما بیرونش کرده اید، و لذا این دلیل سوم دلیلی بر قول به وضع برای صحیح است.

پس قائلین به اینکه الفاظ وضع شده اند بر معنای صحیح تا حال دو تا دلیل وجدانی آوره اند و یک دلیل هم از قرآن و حدیث آورده اند، اما دلیل وجدانی آنها یکی تبادر بود و یکی صحت سلب، که این دو دلیل را مفصلا ذکر کردیم و اشکال به این دو دلیل شد و ما جواب گفتیم، و از مرحوم آخوند دفاع کردیم.

و اما دلیل سوم که گفته اند یک سلسله آثاری در آیات و روایات بیان کرده اند که اینها بر ذات این عبادات بار شده است مثلا پیامبر فرموده الصلاة عمود الدین، الصلاة معراج المومن، الصوم جنة من النار، و هکذا... این آثار بر ذات این عبادات بار شده است، آیا این آثار بر طبیعت بار شده است یا نه، مراد افراد صحیحه است و یا مراد این است که برخی از افراد اینگونه آثاری دارند نه همه شان.

اگر بگوییم مراد این است که طبیعت صلات این آثار را دارد این یعنی لفظ صلات بر معنای صحیح وضع شده است نه فاسد با توجه با تمسک به اصاله الاطلاق، در اینجا استاد سبحانی و شهید صدر اشکال کردند که اینجا نمی شود به اصاله الاطلاق تمسک کرد چون از خارج می دانیم مراد افراد صحیحه است و ما جواب گفتیم ولی شما هم تامل بفرمایید که آیا این اشکال به این دلیل سوم وارد است یا نه.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo