< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/10/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/صحیح و اعم/بیان مقدمات مساله

 

بحث در صحیح و اعم است، در این بحث مقدماتی را مطرح کرده اند برای اینکه این بحث روشن بشود این مقدمات را ذکر می کنیم. منتها قبل از ذکر مقدمات ثمره را یادآوری می کنیم.

ثمره این بود که اگر اعمی بودیم می شود به اطلاقات تمسک کرد، اگر شک کردیم این مرکب این شرط را دارد یا ندارد این جز را دارد یا ندارد، به اطلاقات تمسک می شود برای نفی شرطیت و جزئیت. مثلا شما نمی دانید در نماز باید قنوت خوانده شود یا نه، تسبیحات سه بار کافی است یا یکبار، اینجا به اطلاق «اقیموا الصلاة» تمسک می کنیم و شرطیت و جزئیت را نفی می کنیم ولی اگر به صحیح قائل باشیم نمی توانیم به اطلاقات تمسک کنیم و باید به اصول عملیه رجوع کنیم مثلا به احتیاط رجوع کنیم چون نمی دانیم این فعلی را که انجام دادیم از ما ساقط شده است یا نه قاعده احتیاط می گوید ساقط نشده است و باید آن جز مشکوک ویا شرط مشکوک را بیاوریم.

بیان مقدمات مساله

مقدمه اول این است که مراد از صحت چیست؟ فقها گفته اند مراد از آن، ما یسقط به الأداء و القضاء است، متکلمین معنا کرده اند صحت آنچیزی است که موافق با شریعت باشد و اگر مخالف باشد می شود فاسد.

مرحوم آخوند می فرمایند[1] معنای صحت نه کلام فقها است و نه کلام متکلمین، بلکه صحت یعنی تمامیت، و آنچه را که دیگران گفته اند لازمه تمامیت است. اینکه فقها و متکلمین لازم معنا را ذکر کرده اند دلیلش این است که مقصودشان بر لازم معنا مترتب است، فقها می خواهند ببینند ادا واجب است یا قضا واجب است، چون در احکام تکلیفی بحث می کنند و نظرشان این است که تکلیف را بیان کنند لذا گفته اند صحت یعنی سقوط تکلیف، اینها به دنبال ثبوت تکلیف و سقوط آن هستند.

اما متکلمین چون از مبدا و معاد بحث می کنند، از صفات و افعال مبدا بحث می کنند، لذا از جمله افعال الهی، ثواب و عقاب است و چون ثواب و عقاب بر موافقت و مخالفت شرعی مترتب است، صحت و فساد را اینطور بیان کرده اند که صحت یعنی عملی که موافق شرع باشد و فساد یعنی عملی که موافق شرع نباشد، موضوع ثواب و عقاب موافقت و مخالفت شرعیه است. این بیان مرحوم آخوند.

استاد سبحانی مدظله می فرمایند[2] این بیان مرحوم آخوند که صحت را به معنای تمامیت گرفته است کامل نیست، صحت در دو جدا استفاده می شود یکی از نظر کمی و یکی از نظر کیفی، بیان آخوند ره صحت کمی را می رساند ولی صحت کیفی را نمی رساند، ممکن است شی تمام اجزا و شرایط را داشته باشد ولی فاسد باشد، مثل انسانی که کامل وتمام است ولی مریض است، لذا این معنا و تفسیر از صحت و فساد صحیح نیست. (اشکال و جواب طولانی...).

لذا هر فسادی به معنای عیب و نقص نیست بلکه ممکن است فساد به معنای مرض باشد، پس صحت گاهی در مقابل فساد است یعنی صحت چیزی است که در آن مرض نباشد یعنی از نظر کیفی دارای صحت باشد و گاهی صحت در مقابل عیب است یعنی از لحاظ کمی دارای صحت باشد. ایشان از کتب لغت شاهد می آورند که صحت هم به اعتبار کیفی می آید و هم به اعتبار کمی یعنی صحت گاهی به معنای عدم مرض است و گاهی به معنای عدم عیب است پس صحیح یعنی هم باید مریض نباشد و هم باید معیوب نباشد. پس آخوند ره باید می گفت التمامیة و السلامة تا هم صحت کمی را بگیرد و هم صحت کیفی را و کلام شان کامل شود. ابن فارس می گوید:

صح‌:الصاد و الحاء أصل يدلُّ على البَراءة من المرض و العَيب، و على الاستواء. من ذلك الصِّحَّة: ذَهاب السُّقْم، و البراءةُ من كلِّ عَيب.[3]

این عبارت ابن فارس هم شاهد بر صحت بیان استاد سبحانی است که بر آخوند ره اشکال کردند که کلام شمای آخوند شامل مورد کیفی نمی شود. پس نظر ما هم این است که صحت یعنی تمامیت ولی قید کیفی هم باید اضافه بشود تا معنای صحت به طور کامل بیان شود لذا صحت یعنی تمامیت از حیث کمی و کیفی.

مقدمه دوم این است که بنا بر اینکه بگوییم موضوع له صحیح است نه اعم، موضوع صحیح چیست؟

    1. صحیح یعنی مفهوم صحیح.

    2. صحیح یعنی حمل شایع صحیح.

    3. صحیح یعنی معلق بر صحت یعنی هر وقت ایجاد شد صحیح ایجاد شود.

استاد می فرمایند اینکه گفته اند موضوع له در الفاظ شرعی صحیح است صحت به معنای مفهوم صحیح نیست، یعنی اگر کسی گفت صلات شما ذهن تان به مفهوم صحیح توجه کند، این حرف درستی نیست چون صحیح مفهوم خودش را دارد و صلات هم مفهوم خودش را دارد. خود مفهوم صحت اخذ شده است در موضوع له صلات یا زکات مثلا، ولی این درست نیست یعنی حمل اولی بودنش صحیح نیست.

یا بگوییم مراد این است که صحیح یعنی نماز خارجی صحیح، می فرمایند این هم باعث می شود که بگوییم وضع این الفاظ از باب وضع عام و موضوع له خاص می شود، در حالی که این درست نیست زیرا وضع اینها از باب وضع عام و موضوع له عام است.

یا بگوییم مراد از صحیح این است که هر وقت این مرکب در خارج ایجاد شد بر وجه صحیح تحقق پیدا کند مراد از صحیح این است، این است که مورد غرض شارع است. پس موضوع له همان ماهیت است با این قید که «إذا وجد في الخارج لوصفت بالصحة». این قول اشکال اقوال دیگر را ندارد.

حاشیه ای که ما بر کلام استاد داریم این است که همان احتمال دوم درست است و جزئی هم نمی شود، یعنی موضوع له طبیعت است ولی طبیعت مرآت برای خارج است، طبیعت صحیح موضوع له است و مرآت برای خارج است و قیدی برنمی دارد تا بگویید إذا وجد في الخارج لوصفت بالصحة. شما گاهی طبیعت انسان را مورد نظر دارید و کاری با افرادش در خارج ندارید، و گاهی همان انسان های در عالم را به صورت کلی تصور می کنید یعنی طبیعت انسان را مورد توجه است ولی به این صورت که مرآت برای افراد است و نیازی هم به قید دیگر در کنار معنی و طبیعت ندارد. لذا وصف صحت به صورت کلی طبیعی در نظر گرفته می شود و نیازی به حالت سوم که تعلیق در آن است نیست و با این بیان مراد از صحت قطعا مفهوم نیست بلکه مراد یا حمل شایع است کما اینکه ما گفتیم یا به صورت تعلیقی که جناب استاد فرمودند. (اشکال و جواب طولانی)، تقریبا شبیه همین بحث در مساله موضوع له امر خواهد آمد.

مقدمه سوم این است که در صحیح قطعا اجزا دخیل است چون صحیح آن است که عیب و نقصی نداشته باشد ولی بحث این است که شرائط داخل است یا نه؟

مرحوم شیخ همین را می گوید یعنی صحیح این است که تمام الاجزاء باشد و دیگر شرایط داخل در آن نیست چون مرتبه شرایط بعد از اجزاست. نمی شود یک لفظ هم ناظر به مرتبه اول باشد و هم مرتبه بعدی، اول باید اجزا بیاید و بعد از آن شرایط، در هر مرکبی تصور اجزا بر تصور شرایط مقدم است چون شرط تعلیق می کند مرکب را و در حقیقت مرکب داخل نیست مثلا صلات باید طهارت داشته باشد و مستقبل القبله باشد، اگر مرکبی نباشد شما نمی توانید دنبال شرایط باشید، مرحوم شیخ می فرمایند صحت ناظر به اجزاست، و نمی شود لفظ هم موضوع برای مرتبه اول باشد و هم مرتبه دوم، صحت ناظر به تمامیت در اجزاست نه شرایط چون مرکب با اجزا درست می شود.

استاد می فرمایند ما فرمایش ایشان را قبول نداریم چون صحت هم ناظر به اجزاست و هم شرایط، اما اشکال اینکه چگونه لفظ دو مرتبه را شامل است هم مرتبه اجزا و هم شرایط، جوابش این است که این دو مرتبه ناظر به مرتبه خارج است یعنی اول اجزا و بعد شرایط در خارج ایجاد می شود ولی در ذهن همزمان می شود با هم باشند و اعتبار شوند و اشکالی هم پیش نمی آید.

مثال می زنند به موجود که هم اسم برای واجب است و هم ممکن با اینکه ممکن مرتبه اش بعد از واجب است، ولی واضع لفظ موجود را همزمان برای مرتبه واجب و مرتبه ممکن وضع می کند، هم برای قدیم وضع می کند و هم حادث، با اینکه این دو مرتبه با هم متفاوت هستند مرتبه واجب و قدیم کجا و مرتبه ممکن وحادث کجا علتش این است که واضع اینها را در ذهن با هم تصور و اعتبار می کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo