< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المقدمات/وضع/علامات حقیقت و مجاز

بحث در علامت دوم بود[1] که صحت حمل و عدم آن و صحت سلب و عدم آن است، که اولی علامت حقیقت و دومی علامت مجاز است، مثلا کلمه غنیمت را شک داریم آیا به کل ما أفاد می گویند یا مخصوص آن چیزی است که در جنگ بدست بیاید. می گوییم معنای مشکوک را موضوع قرار می دهیم لفظ را هم محمول قرار می دهیم و حمل می کنیم و می گوییم «کل ما أفاد الانسان فهو غنیمة» و می بینیم مردم عرب این را قبول می کنند لذا این همان معنای عام غنیمت است و مخصوص غنیمت حربی نیست. در قرآن هم غنیمت عام استعمال شده است و خصوص غنیمت حربی نیست. پس این در زبان عربی مخصوص غنیمت جنگی نیست و این را از طریق صحت حمل می فهمیم.

گاهی مصداق را شک داریم و نمی دانیم آیا ربح در کسب غنیمت است یا نه؟ با صحت حمل می فهمیم غنیمت است، گاهی دنبال موضوع له هستیم و گاهی دنبال مصداق هستیم و از راه این علامت می شود بفهمیم هر کدام را. مفهوم و مصداق باید موضوع باشد و لفظ را باید محمول قرار داد. این راه استعلام درباره هر لفظی است به همین شکل است چه اهل لسان باشیم و چه نباشیم.

انما الکلام درباره این علامت این است که درباره این علامت سه تا اشکال شده است:[2]

اشکال اول این است که گفته اند که شما که می خواهید حمل کنید اول باید طرفین را تصور کنید اگر تصور کردید در آنجا معنای لفظ به ذهن تان تبادر می کند وقتی چنین است یعنی معنا در ذهن شما تبادر می کند دیگر نوبت به صحت حمل نمی رسد یعنی تبادر مقدم بر علامت صحت حمل است، لذا این علامت اصلا محقق نمی شود چون قبل از حمل همیشه یک تبادر وجود دارد و نوبت به صحت حمل و عدم آن نمی رسد. تبادر که آمد دیگر نیازی به این علامت صحت حمل وجود ندارد، این اشکالی است که در اینجا شده است.

اشکال را دوشق کرده اند و گفته اند اگر خود شخصی که می خواهد از صحت حمل به حقیقت برسد اهل لسان است اشکالش این است که طرفین را باید تبادرکند و نیازی به صحت حمل نیست ولی اگر خودش اهل لسان نیست ولی می خواهد از راه صحت حملی که اهل لسان دارند می خواهد به حقیقت برسد اشکالش این است که این شد تنصیص اهل لغت و علامت مستقلی نیست، در هر صورت نوبت به صحت حمل نمی رسد و این علامت خودش علامت مستقلی نیست. علی کل شق یرد الإشکال.

استاد سبحانی می فرمایند ما همان شق اول را می گوییم یعنی می گوییم اگر در مقام استعلام باشد اشکال وارد است ولی اگر در این مقام نباشد این اشکال وارد نیست قبلا در سخنرانی خود حمل کرده است الان نگاه می کند که قبلا من چی گفتم و الان در مقام استعلام است و نگاه به کلام قبلی خودش می کند و می گوید من حمل کرده ام و این حمل او از روی ارتکازات بوده است نه بخاطر صحت حمل، طرفین را به تفصیل تصور نکرده است روی ارتکازات بوده، لذا در مقام استعلام اشکال وارد است ولی در مقام استعلام اگر نباشد اشکال وارد نیست. مقام استعلام یک چیز است و مقام بیان و تکلم یک چیز دیگر است، در مقام اخیر اشکال وارد نیست و در آن توجهی به طرفین ندارد.

این بیان خالی از اشکال نیست زیرا آن موقعی که صحبت کرده است روی یک میزانی بوده است، یک ارتکازاتی داشته که آن هم تبادر است، مگر اینکه بگوییم در صورت استعلام، تبادر گفته می شود و نه در صورت غیر استعلام، فقط حالت استعلام تبادر است.

شق دوم اشکال این بود که اگر شخص خودش اهل لسان نیست و می رود پیش اهل لسان این همان تنصیص اهل لغت است، استاد از این جواب می دهند که اینجا رجوع به اهل لسان است و این غیر از رجوع به تنصیص اهل لغت است، مراد از تنصیص اهل لغت رجوع به قاموس ها و معجم های نوشته شده است و این غیر از رجوع به اهل لغت است مثل صحاح و مقاییس اللغه و اینها. تنصیص اهل لغت تصریح متخصصین لغت است، لذا بین شان فرق مهمی وجود دارد. صاحبان معاجم لغوی هم متخصص اند و هم تصریح به معنا می کنند ولی اهل لغت متخصص نیستند و فقط صرف حملی را انجام می دهند که معنای فلان لفظ این است. لذا این شق دوم از اشکال هم وارد نیست.

اشکال دوم را شهید صدر کرده اند که صحت حمل علامت حقیقت نیست، برای اینکه صحت حمل و حمل لفظی بر لفظی مثل البشر انسان، الغیث مطر، اینها دلالتش فوقش بر مساوات است، و مساوات اعم از وضع است زیرا در معنای مجازی هم ممکن است مساوات وجود داشته باشد، ولی مساوات همیشه به معنای موضوع له نمی باشد، لذا حمل فقط مساوات را می رساند نه بیشتر.

این مثال ها را که زده اند در کتاب ایشان نیست و باید ما اینها را توضیح بدهیم، بشر همان انسان است و انسان هم موضوع له آن همان بشر است و مثالی برای مجاز نیستند، ایشان باید مثالی برای مجاز بیان می کردند ولی بیان نکرده اند، پس باید اینطوری توضیح بدهیم به اینکه ولو اینها مترادف اند ولی ترادف کامل ندارند برای اینکه انسان از ریشه انس گرفته شده است و ناظر به روح انسان است، حیوان انس نمیگیرد ولی انسان زود انس می گیرد، وجودش را خداوند جوری آفریده است که اگر یک مدتی با کسی باشد با او انس می گیرد، اگر با انسان انس بگیرد از او تاثیر می گیرد و با حیوان اگر انس بگیرد از او تاثیر می پذیرد، ولی حیوان حیوان است درنده است و مثل انسان انس نمی گیرد، ولی انسان خصوصیتی دارد که زود انس می گیرد.

بشر یعنی انسان بدنش مو ندارد بخلاف حیوانان که بدن شان مو دارد، قل انما انا بشر مثلکم، یعنی ظاهر پیامبر مثل دیگران است ولی انسانیتش نه مثل دیگران نیست، فرق های زیادی با هم دارند از نظر روحی. در غیث و مطر هم اینطور گفته اند که غیث بارانی است که دارای برکت است ولی مطر نه معمولا برای عذاب می آید، درست است هر دو باران اند ولی یکی مایه برکت است و یکی مایه عذاب است. اینها درست است مساوات دارند ولی مساوات با خصوصیات دارند، لذا شهید صدر می گوید صحت حمل، مساوات را می رساند ولی موضوع له بودن را نمی رساند چون ممکن است در خصوصیات با هم فرق جدی داشته باشند.

استاد سبحانی در جواب ایشان می فرمایند[3] اگر یک کلمه باشد حرف شما را قبول می کنیم مثلا اگر البشر انسان باشد اگر الغیث مطر باشد، اینها یک کلمه اند در اینجا حرف شما را قبول می کنیم، چون موضوع له بودن را اثبات نمی کند اگر چه مساوات را اثبات می کند، ولی اگر در طرف موضوع توضیح داد دیگر در آنجا دارد موضوع له را مشخص می کند دارد مفهوم را مشخص می کند، می گوید ما ینزل من السماء متصلا فهو مطر، وقتی توضیح می دهد دارد موضوع له را مشخص می کند یک کلمه نگفت که بگوییم مساوات است بلکه توضیح داد لذا دارد موضوع له را مشخص می کند. پس ایشان حرف شهید صدر را در بعضی جاها قبول می کنند نه در همه جاها. پس صحت حمل فی الجمله موضوع له را و حقیقت را می رساند و اثبات می کند.

اشکال سوم این است که با صحت حمل شما وضع فعلی را اثبات می کنید ولی آیا این موضوع له همان موضوع له در زمان پیامبر است یا با آن فرق دارد چون احتمال نقل وجود دارد لذا نمی شود با این راه خطابات را بفهمید. جوابش همانی است که در تبادر عرض کردیم که درست است که موضوع له فعلی موضوع له قدیمی را اثبات نمی کند ولی اصل عدم نقل یک اصل عقلایی است و با آن می شود موضوع له قدیمی را با موضوع له فعلی یکی دانست. در همه محاکم هم همینگونه رفتار می کنند اسناد قدیمی را به معنای موضوع له فعلی حمل می کنند بخاطر اصل عدم نقل. لذا این اشکال هم وارد نیست.

لذا کتب علمی قدیمی را می خوانند و استفاده می کنند اسناد قدیمی را معتبر می دانند و نمی گویند کلمات عوض شده است و مرادش چیزی دیگر است لذا عقلای عالم به اصل عدم نقل عمل می کنند بله یک وقت معلوم است نقل صورت گرفته که در آن بحثی نیست.

البته دیگران اصل عدم نقل را با استصحاب قهقرایی اثبات می کنند ولی استاد این را قبول نمی کنند و از باب اصل عقلایی می پذیرند یعنی می گویند از اول نقلی نبوده است والان هم نیست، یعنی با استصحاب معمولی این را ثابت می دانند نه با استصحاب قهقرایی، ایشان می گویند استصحاب قهقرایی دیگر چیست؟!! ارزش علمی ندارد. بعبارت دیگر با استصحاب عدم ازلی هم می شود آن را اثبات کرد و هم می شود با استصحاب معمولی آن را اثبات کرد یعنی می شود استصحاب را بعداز حدوث لفظ جاری کرد.

البته اینکه میگوییم اصل این است که نقلی صورت نگرفته است پس معنا همان معنای قدیم است این میشود اصل مثبت ولی می گویند در اینجا اشکال ندارد. این بیانی است که درباره صحت حمل وجود دارد.

علامت سوم علامتی است که استاد سبحانی می گوید مظلوم واقع شده است و کم لطفی شده است در حق آن و حقش این بود که به آن بیشتر اهتمام می ورزیدند و آن اطراد است.
این علامت را استاد دو جور معنا می کنند:

یک معنا این است که می گویند شیوع استعمال اللفظ فی معنی، در یک معنایی لفظ استعمالش شیوع دارد همه استعمال می کنند، این یک اطراد. معنای دوم اطراد و راه دوم اطراد این است که استعمال لفظ در مصداق و مصادیق مشابه به جهت خاصه، می بینیم به همان جهت در بقیه مصادیق مشابه هم استعمال می شود، این هم می شود اطراد.

بعد توضیح می دهند که این علامت را نباید با تبادر اشتباه گرفت، در تبادر استعلام است ولی در اطراد استعمال است شیوع آن است، اصلا حالت استعلام ندارد، ببینیم مردم معنا را چی تصور می کنند، لذا می فرمایند ما می رویم پیش عالم می گویند الماء طاهر، می رویم پیش علما پزشکی می گویند الماء و هکذا.. همه این لفظ الماء را در آن مایع سیال استعمال می کنند و ما در اینجا کشف می کنیم معنا موضوع له همان معنای مشترکی است که همه لفظ را در آن استعمال می کنند. این را می گویند اطراد.

اشکال شده است بر این علامت، مرحوم آخوند می گویند آقا در مجاز هم همین لفظ را در معنای مجازی به کار می برید در آنجا هم شیوع استعمال وجود دارد مثلا اسد را برای رجل شجاع استعمال می کنند، یا رأس را برای رییس بکار می بریم، یا می گوییم هذا عین این جاسوس است، پس اشکال شده است که این شیوع استعمال علامت حقیقت نیست.

آخوند ره می گوید در نوع علاقه بله شیوع وجود ندارد ولی در صنفش شیوع وجود دارد، پس این نقض شد زیرا در این موارد شیوع وجود دارد در حالی که معنای حقیقی نیست. خلاصه در مجاز هم شیوع استعمال وجود دارد.

مرحوم صاحب فصول ره گفته است در مجاز درست است شیوع است ولی به همراه تاویل است ولی در حقیقت دیگر تاویلی نیاز ندارد لذا این دو با هم فرق دارند، مجاز قرینه می خواهد، ولی در حقیقیت قرینه ای نیاز نیست پی فرق پیدا کردند.

آخوند ره می گویند این دوری است چون علی تاویل یعنی مجاز، علی غیر تاویل یعنی حیقیت، پس ما باید حقیقت را بدانیم تا بگوییم علی غیر تاویل است، بگوییم حقیقت آن است که علی غیر تاویل باشد، مجاز آن استعمال شایع است علی تاویل و علی سبیل المجاز، باز این مشکل را حل نمی کند چون ما علی غیر تاویل را باید معنایش را بدانیم تا بگوییم حقیقت است، این اشکالی است که آخوند ره فرموده است.

استاد حفظه الله می فرمایند اولا اشکال آخوند که گفتند در مجاز در صنفش اطراد است وارد نیست چون می گوییم نه در مجاز در صنفش اطرادی در کار نیست، در نوعش که اطراد نیست در صنف هم اطرادی نیست، چون که برای صحت استعمال مجازی ما دو تا شرط داریم یکی استحسان ذوق و یکی هم باید مناسب باشد، اگر مناسب نباشد معنای مجازی درست نمی شود. لذا در مجاز اطرادی وجود ندارد و اطراد فقط علامت حقیقت است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo