< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/وضع /تبعیت دلالت از اراده

این بحث را مرحوم آخوند در کفایه مطرح نموده اند. جناب استاد سبحانی مقدماتی هم بر آن افزوده اند، ما طبق بیان استاد سبحانی جلو می رویم، و بعدا ان شاءلله فرمایشات آخوند را به عنوان تکمله بحث ذکر می کنیم.

بحث در این است که الفاظ و کلمات بر معانی واقعی وضع شده اند و یا بر معانی مقصود و مراد متکلم وضع گردیده اند؟

ایشان می فرماید قبل از آنکه قول مختار خود را (که عبارت از این است که الفاظ بر معانی واقعیه وضع شده اند) بیان کنیم، امور مقدماتی را بیان می کنیم، که ما در اینجا به بعضی از انها اشاره می کنیم:

نقل کلام از شیخ الرئیس و محقق طوسی در موضوع

شیخ الرئیس فرموده که دلالت مطابقی این است که لفظ بر تمام معنا دلالت کند، و دلالت تضمنی این است که لفظ بر جزء معنا دلالت کند، مثلا وقتی می گویید خانه، یک وقت مراد شما تمام اجزاء خانه است این می شود دلالت مطابقی، ولی یک وقت مراد شما از خانه تمام قسمت های خانه نیست، بلکه مراد شما یک قسمت از خانه است مثلا کسی دیوار خانه اش تخریب شده می گوید خانه ام خراب شده است، این می شود دلالت تضمنی. پس هرگاه لفظ را در کل مسمی به کار بگیرند می شود دلالت مطابقی، و هر وقت لفظ را در جزء مسمی به کار ببرند، می شود دلالت تضمنی. کلام ایشان این چنین است:

«اللفظ المفرد، هو الذي لا يراد بالجزء منه‌ دلالة أصلا حين هو جزؤه، مثل تسميتك إنسانا بعبد اللّه، فإنّك حين تدلّ بهذا على ذاته - لا على صفته من كونه عبدا للّه - فلست تريد بقولك عبدا شيئا أصلا، فكيف اذا سميته بعيسى؟ بلى في موضع آخر قد تقول: عبد اللّه و تعني بعبد شيئا، و حينئذ عبد اللّه نعت له، لا اسما، و هو مركّب لا مفرد، و المركب هو يخالف المفرد».[1]

 

علامه حلی شاگرد خواجه نصیر الدین طوسی است، ایشان بر کلام شیخ اشکالی وارد کرده اند به اینکه این تعریف مانع اغیار نیست، زیرا دلالت مطابقی و تضمنی قسیم یکدیگرند و نباید در یکجا جمع شوند درحالی که در برخی موارد جمع می شوند، مثل انسان که وضع شده است بر حیوان ناطق، در این مورد اگر لفظ انسان را به کار ببریم و مرادمان ناطق باشد، در این صورت می شود دلالت تضمنی، حال فرض شود انسان به وضع ثانوی فقط برای ناطق وضع شده است، اینجا اگر انسان گفته شود، می شود از باب دلالت مطابقی نه تضمنی. در حالی که شما فرمودید دلالت مطابقی و تضمنی غیر هم اند، ولی در مثال ما این دو جمع شدند، یعنی استعمال انسان در حیوان ناطق هم تضمنی است هم مطابقی. در اینجا می توان مثال به لفظ عبدلله هم زد.

محقق طوسی در شرح اشارات از این اشکال جواب داده است که دلالت تابع اراده متکلم است، موضوع له با اراده است، آن کسی که لفظ انسان را استعمال می کند، اگر آن را برای حیوان ناطق اراده کرده باشد در آن به کار می رود، و اگر ناطق را اراده کرده باشد به معنای ناطق است، و یا هیچکدام را اراده نمی کند، لذا دلالتی هم در کار نیست در این صورت. اگر شخص معنای انسان را حیوان ناطق در نظر بگیرد و آن را در ناطق استعمال کند، دلالت تضمنی است، و اگر شخص معنای انسان را فقظ ناطق اراده کند و آن را در ناطق استعمال کند می شود دلالت مطابقی. پس چون وضع همراه با اراده است و در موضوع له هم دخیل است در هنگام دلالت هم اراده خواهد آمد، و در دلالت تاثیر خواهد داشت. کلام ایشان این چنین است:

«و اعترض عليه بعض المتأخرين بعبداللّه و أمثاله، اذا جعل علما لشخص، فإنّه مفرد، مع أنّ لأجزائه دلالة ما». ثم قال في ردّه:

«إنّ دلالة اللفظ لمّا كانت وضعيّة كانت متعلقة بإرادة المتلفظ الجارية على قانون الوضع، فما يتلفّظ و يراد به معنى ما و يفهم عنه ذلك المعنى يقال له: إنّه دالّ على ذاك المعنى، و ما سوى ذلك المعنى ممّا لا يتعلق به إرادة المتلفّظ - و إن كان ذلك اللفظ أو جزء منه بحسب تلك اللغة أو لغة أخرى أو بإرادة اخرى يصلح لأن يدلّ به عليه - فلا يقال له: إنّه دالّ عليه»‌.[2]

علامه حل این بحث را در جوهر النضید مطرح کرده است، مرحوم علامه حلی در جواب محقق طوسی فرموده و فیه نظر و دیگر چیزی نفرموده اند. استاد سبحانی می گوید که محقق طوسی جوابی که داده مطابق بر مبنای خودش صحیح است و اشکال علامه بر او وارد نیست، مگر اینکه شمای علامه مبنا را نپذیرید، لذا محقق طوسی در «موضوع له» اراده را دخیل می داند.

بیان یک نکته در اقسام دلالت وضعی

ما برای اینکه این کلام محقق طوسی روشن تر بشود نکته ای را عرض می کنیم، و آن اینکه دلالت سه قسم است:

1. دلالت تصوری: این است که وقتی لفظ استعمال شد، بدون فاصله معنایش در ذهن حاضر شود، دلالت آن خطوری است یعنی معنا فورا در ذهن خطور می کند ولو متکلم در خواب آن را بگوید و اراده ای نداشته باشد.

2. دلالت تصدیقی اولی: این است که وقتی لفظ استعمال شد معنا به طور خاص در ذهن من نقش ببندد، مثل وقتی گفت زید ایستاد است، فلانی آمده است، به طور خاص این در ذهن من نقش ببندد، اگر چه متکلم اراده جدی نداشته باشد.

3. دلالت تصدیقی ثانوی: این است که متکلم واقعا از کلامش اراده جدی داشته باشد، امتحان نبوده، شوخی نبوده.

مرحوم خواجه نصیر طوسی بنابر تحلیل استاد سبحانی می گوید در دلالت تصوری هم اراده وجود دارد و باید باشد، و نتیجه آن این است که الفاظ برای معانی مراده وضع شده ان. اما بحث ایشان در مرتبه اول دلالت تصدیقی و در مرتبه دوم آن نیست، زیرا در آنجا همه قبول دارند که پای اراده در کار است، دلالت مطابقی یا تضمنی در قسم اول یعنی دلالت تصوری بحث می شود نه در قسم دوم و سوم، زیرا در این قسم همه قبول دارند که باید اراده باشد، و محل بحث نیست.

تاثیر مبنای محقق خوئی در موضوع

مرحوم خوئی در وضع قائل به مسلک تعهد شد، و در این مسلک اراده هم دخیل در موضوع له است، زیرا فرمود تعهد یعنی هر وقت شخص اراده کند می تواند لفظ را در معنایی مورد نظر خود استعمال کند، بنابراین طبق نظر ایشان هم اراده در موضوع له قطعا دخالت دارد. استاد سبحانی این چنین فرموده:

«کل من فسر الوضع بالتعهد، وقال هو عبارة عن إلتزام الواضع بأنه متی أراد إفهام المعنی الفلاني تکلم بلفظ کذا، فعلیه أن یقول بوضع الألفاظ علی المعاني المرادة، و ذلک أن معنی قوله (متی أراد إفهام المعنی الفلاني) بمعنی إفهام المعنی المراد».[3]

بعد از بیان مقدمات استاد سبحانی می فرماید که ما در بحث وضع قائل هستیم که وضع جعل و تعیین لفظ برای معناست و نظریه تعهد را قبول نداریم، مشهور هم همین بود، که در بحث وضع گذشت. می فرمایند بنا بر این نظریه مشهور، ما چهار احتمال در اینجا داریم که اراده ممکن است بنا برآنها داخل در موضوع له باشد و این چهار احتمال همگی باطل هستند:

1.احتمال اول این است که مفهوم اراده در موضوع له دخیل است، یعنی محبوب بودن و مراد بودن دخیل در معنای موضوع له است، مثلا وقتی لفظ کتاب را برای مکتوبات قرار می دهیم، موضوع له آن یعنی کتابی که محبوب و مراد من است، حجر وضع شده برای حجر مراد و محبوب. خلاصه هر معنای موضوع له، مفهوم مراد در آن داخل است. این را کسی قبول ندارد و کسی به آن قائل نیست.

2. احتمال بعدی این است که موضوع له، همان صورت ذهنی و معلوم بالذات است و لفظ برای آن وضع شده است، البته با قید اراده، و مراد از اراده هم در اینجا مفهوم آن نیست بلکه مراد از اراده واقع و حقیقت آن است. مثلا وقتی من می گوییم لفظ آب را برای صورت ذهنی آن مایع وضع نمودم، برای آبی وضع کردم که مقصود و مراد من است، نه هر آبی. لذا الفاظ وضع شده اند برای صورت ذهنیه مقید به واقع و حقیقت اراده، نه مفهوم آن.

اشکال این احتمال این است که قابل انطباق بر خارج نیست، زیرا موضوع له یک امر ذهنی است و قابل انطباق بر خارج نیست. زیرا موضوع له در این فرض خودش موضوعیت دارد و به عنوان طریق و مرآت برای خارج نیست.

3. احتمال سوم همان صورت قبلی است، لکن لفظ برای معلوم بالعرض وضع شده است. یعنی لفظ برای برای شئ خارجی که اراده به آن تعلق گرفته است وضع شده است، مثلا لفظ زید برای جثه خارجی زید به تعلق قید اراده به آن وضع شده است.

اشکال این احتمال نیز این است که لازمه اش این است که موضوع له از دو جزء خارجی و ذهنی مرکب شود، و لازمه چنین چیزی این است که موضوع له قابل تطبیق بر خارج نباشد، مگر زمانی که از قید تجرید شود که این هم از محل بحث خارج است.

4. معلوم بالعرض، اما از باب قضیه حینیه، خارج را می خواهد نه مقید بالاراده بلکه حین الاراده. اشکال این احتمال هم این است که ما قضیه ای به نام قضیه حینیه نداریم. قضیه یا مطلقه است یا مشروطه.

استاد اشکالی که به مرحوم آقا ضیاء دارند، این است که با قضیه حینیه تضییق درست نمی شود. لذا قید باید وجود داشته باشد، یا نداشته باشد، قید یا هست یا نیست. این بیان استاد. بعد می فرماید الفاظ را برای ذات المعانی وضع نموده اند، نه معانی مقیده به اراده.[4]

نظریه مرحوم اصفهانی در مساله

ایشان می فرمایند اراده داخل در موضوع له نیست بلکه قید وضع است . بخلاف آخوند که میگوید نه قید موضوع له است نه قید وضع. یعنی وضع کردند بخاطر غایتی که همان تفهیم و تفهم است و آن هم منوط به اراده است.

استاد سبحانی می فرماید ما قبول داریم که وضع دارای غایت است. ولی غایت آن تفهیم معنای مراده نیست بلکه غایت آن تفهیم ذات معناست.[5] والحمدلله رب العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo