< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/وضع /هیات جمله اسمیه

 

بحث در حقیقت جمل انشائی و اخباری بود. گفتیم سه قول در مسأله وجود دارد:

1. قول مرحوم آخوند که عبارت از اتحاد حقیقت معنای انشائی و اخباری بود و فرق شان فقط مربوط به مقام استعمال بود. یعنی در موضوع له و مستعمل فیه یکی هستند و به لحاظ مقام استعمال باهم فرق دارند. هر وقت اراده حکایت از چیزی شود از جمل اخباریه استفاده می شود و هر وقت اراده ایجاد و تحقق به لحاظ عالم اعتبار شود از جمل انشائیه بهره گرفته می شود. و لذا این جملات به لحاظ موضوع له و مستعمل فیه قابل تمییز نیستند و به لحاظ مقام استعمال با توجه با قرائن معینه قابل تشخیص اند.

2. قول دوم این بود که جملات خبری و انشائی باهم فرق دارند اولی برای حکایت است و دومی برای ایجاد معنایی در عالم اعتبار.

بیان نظریه محقق خوئی

3. قول سوم از آن مرحوم محقق خوئی و استادش مرحوم ایروانی است که جلسه قبل اجمالش را بیان کردیم. توضیح آن عبارت از این است که: حقیقت معنای انشائی یک اعتبار نفسانی است یعنی واضع در نفسش چیزی را اعتبار می کند و بعدا در عالم خارج و ظرف اعتبار آن را با الفاظ ابراز می کند، لفظ انشائی و جمل انشائی خصوصیتش فقط ابراز ما في الضمیر است و الا حقیقت انشاء عبارت از همان اعتبار نفسانی نسبت به چیزی است. خود انشاء عبارت از لفظ نیست. دلیل ایشان این است که اگر شما بگویید که حقیقت انشاء همین الفاظ و معانی آنها است برای ایجاد چیزی در خارج، ما از شما می پرسیم که مراد شما از خارج و عالم خارج چیست؟

اگر مراد شما از ایجاد در خارج، عالم تکوین است که می گوییم با این الفاظ تغییری در خارج ایجاد نمی شود، زیرا در زوجیت مثلا با الفاظ نکاح هیچ تغییری در زن و مرد ایجاد نمی شود، اگر هم مراد از ایجاد، ایجاد و وجود ذهنی است، که دیگر احتیاجی به لفظ ندارد و با تصور و اعتبار ذهنی ایجاد می شود و ربطی به الفاظ ندارد، بله الفاظ برای اظهار و ابراز آنچه را که در ذهن است لازم است مورد استفاده قرار گیرد.

در ذهن مثلا اعتبار می کند که این خانم زوج آن مرد باشد و با لفظ آن را ابراز می کند. خلاصه کلام ایشان این است که نه در جملات خبری و نه در جملات انشائی ما از خارج هیچ گونه حکایت یا ایجادی نداریم، بلکه هر چه هست به اعتبار عالم ذهن است یعنی جملات خبری از تصورات ذهنی حکایت می کنند و جملات انشائی از اعتبار ذهنی نوعی حکایت دارند، فقط فرق شان این است که جمله خبری از تصورات ذهنی حکایت می کند و جمله انشائی از اعتبار نفسانی و ایجاد نفسانی حکایت می کند، و اینها با الفاظ ابراز و اظهار می شوند. این بیان محقق خوئی. [1]

اشکالات کلام محقق خوئی

در اینجا استاد سبحانی سه اشکال به ایشان وارد کرده اند:

1.یک اشکال این است که بنا بر فرمایش محقق خوئی حقیقت انشاء و اخبار یکی می شود، زیرا بنا بر این مبنا نقش لفظ در هر دو جمله فقط حکایت است، پس انشاء هم نوعی خبر است و حقیقتش به خبر برمی گردد. علاوه بر اینکه صدق و کذب در امور انشائی هم را می یابد.

البته ا ین که استاد فرموده اند صدق و کذب به انشاء راه می یابد قابل جواب می باشد به این که گفته شود ممکن است شخصی شوخی کند و اراده جدی نداشته باشد و بگوید خانه ام را فروختم در حالی که هیچ گونه اعتبار ذهنی نداشته باشد، لذا احتمال کذب هم به انشاء بر مبنای او راه می یابد. بله بنا بر مبنای مشهور انشاء لا یحتمل الصدق و الکذب.

البته عرض ما این است که صدق و کذب دو نوع است، صدق و کذب خبری و مخبری. اولی عبارت از مطابقت و عدم مطابقت خبر با واقع و نفس الأمر است، مثلا می گوید «زید قائم» اگر زید در خارج ایستاده باشد این خبر صادق است و الا کاذب است. این را می گویند صدق و کذب خبری.

دومی عبارت از آنجایی است که مخبرخبری را می آورد ولی خودش به آن اعتقاد ندارد، مثلا می گوید «محمد رسول الله خاتم النبیین»، در حالی که خودش به آن اعتقاد ندارد.

حال می گوییم در انشاء صدق و کذب خبری وجود ندارد ولی صدق و کذب مخبری ممکن است در آن راه یابد. اگر مراد استاد این باشد که لازمه حرف محقق خوئی صدق و کذب مخبری است، اشکالشان وارد نیست، و الا اشکالشان وارد است.

2. ظاهر از کلام محقق خوئی این است ذهن همان وعاء اعتبار است، یعنی همین که ذهن اعتبار کرد چیزی مثل زوجیت را دیگر کار اعتبار تمام است، حال آنکه ذهن مربوط به مراتب تکوین است و اعتبار مربوط به تکوینیات نیست، نمی شود شما ذهن را با اعتبار یکی بدانید.بله اعتبار و فرض و قرارداد ها در وعاء ذهن انجام می شود ولی این معنایش یکی بودن اعتبار و ذهن نیست. شما فرمودید انشاء آن است که در ذهن انجام شود و اعتبار گردد، در حالی که تصور چیزی در ذهن مشکل را حل نمی کند، زیرا تصور ذهنی غیر از اعتبار نمودن چیزی است، اعتبار همان فرض عقلائی است نه تصور ذهنی صرف.

3. اشکال دیگر این است که لازمه این حرف محقق خوئی این است که اگر شخصی چیزی را در ذهن تصور نمود و اعتبار کرد، اثر آن اعتبار فورا بار شود و محقق گردد، مثلا اگر من اعتبار کردم که طلب خودم از شما را ببخشم و از آن بگذرم، بنا بر نظر خوئی ابراء حاصل می شود، در حالی که چنین نیست بلکه علاوه بر اعتبار نفسانی باید با لفظ هم اعلام شود و الا کافی نیست و ابراء حاصل نمی شود. ایشان که حقیقت انشاء را اعتبار نفسانی دانسته اند لازمه اش این است که آثار اعتبار نفسانی به صرف اعتبار حاصل شود در حالی که چنین نیست لذا این نشانه این است که حقیقت انشاء فقط اعتبار نفسانی صرف نیست و کفایت نمی کند، بلکه باید در کنار آن چیز دیگری هم باشد.[2]

پس به دلیل این اشکالات ما نتوانستیم نظریه ایشان را بپذیریم.

نظریه مشهور را هم ما کافی ندانستیم بلکه در کنار اعتبار بنا بر آنچه که مشهور گفته اند، ما یک رشته امور تکوینی را هم لازم می دانیم همچنان که قبلا گفتیم.

بیان هیئت جمله اسمیه

یک بحثی را مرحوم خوئی مطرح کرده اند و دیگر اصولیون مطرح نکرده اند و آن این است که مدلول هیئت اسمیه چیست؟ یا به عبارت دیگر که در منطق مطرح شده بگوییم اجزاء قضیه چندتا است. سه تاست؟ چهار تاست؟ چندتاست. این بحث هم در منطق و فلسفه بحث شده هم در اصول. ما به طور اجمالی آن را بحث می کنیم.

مشهور این است که اجزاء قضیه سه تاست:

1. موضوع. 2. محمول. 3. نسبت حکمیه.

جناب استاد سبحانی مثل استادشان امام خمینی می فرمایند نسبت حکمیه جزء مستقلی نیست بلکه نسبت همان «این همانی» بین موضوع و محمول است. زید قائم است دو جزء دارد یکی موضوع و دیگری محمول. نسبت حکمیه جزء مستقلی نیست. به عبارت دیگر دوتا بودنی در کار نیست تا ما قائل به نسبت بین موضوع و محمول شویم.

استاد سبحانی در این جا توضیحاتی دارند به این بیان که ما شش نوع قضیه داریم فقط در یکی از آنها می پذیریم که قضیه دارای نسبت حکمیه است و الا در بقیه قضایا نمی پذیریم. این شش قضیه به این شرح اند:

1.حمل مفهومی که از آن با عنوان حمل اولی هم تعبیر می شود: مثل «الإنسان إنسان»، «الإنسان حیوان». در اینجا این همانی است و نسبتی در کار نیست تا ما آن را جزء قضیه قرار دهیم. زید زید است دیگر اثنینیتی در آن در کار نیست تا ما قائل به نسبت حکمیه شویم.

2و3. حمل شایع: آنجایی است که پای اتحاد مصداقی در میان باشد، این هم دو قسم است یکی حمل شایع بالذات و دیگری بالعرض. حمل شایع بالذات آنجایی است که حمل مصداقی در آن به لحاظ خود مصداق اتحاد داشته باشد، مثلا می گوییم «البیاض أبیض». خود بیاض ابیض است و ابیض بودن آن به لحاظ ذات خود مصداق است ونه به خاطر شئ دیگری. یک وقت می گوییم «الجسم أبیض»، در اینجا حمل شایع بالعرض است زیرا ذات جسم مقضتی ابیضیت نیست، بلکه به لحاظ ابیض بودنی است که خارج از ذات جسم است.

در این دو تا هم که حمل شایع است باز هم این همانی در کار است و دوتا بودن در کار نیست که ما به دنبال نسبت حکمیه باشیم.

4. هلیات بسیطه: هرجا که محمول وجودی باشد از آن به هلیات بسیط تعبیر می آورند، مثلا می گویند «الانسان موجود». در اینجا هم این همانی بر قرار است.

5. هلیات مرکبه: مثل زید قائم که حمل وجودی نیست و حمل صفت و مثل آن است.

در تمام این موارد پنج گانه این همانی برقرار است و نسبت حکمیه ای در کار نیست. فقط در یک مورد نسبت حکمیه بر قرار است و آن مورد ششم است:

6. حملیات مؤوله: قضایایی اند که بین موضوع و محمول بعضی از ادوات و حروف فاصله می اندازند، مثل «زید في الدار»، «زید علی السطح»، در این قضایا نسبت در کار است و قضیه دارای نسبت حکمیه است، زیرا اتحادی در این قضایا بین موضوع و محمول برقرار نیست.[3]

بیان نکته

جناب استاد سبحانی بعدا نکته ای اضافه می کنند و می فرمایند در تمام این قضایایی که گفتیم مرادمان قضایای ایجابی است نه قضایای سلبی، زیرا از نظر ایشان در قضایای سلبی اصلا حملی در کار نیست تا ما بگوییم این همانی برقرار است یا برقرار نیست. در قضایای سلبی، سلب حمل است نه حمل سلب بر موضوع.[4]

بنابر نظر ایشان در قضایای ذهنیه، در مدلول جمله اسمیه از نظر عرف نسبتی بین موضوع و محمول برقرار نیست بلکه فقط این همانی از آن ها فهمیده می شود.

بیان اشکال بر استاد سبحانی

اشکال مختصری که ما به ایشان داریم این است که ممکن است ما در این قضایای پنج گانه که فرمودند اصلا این همانی را مد نظر خود قرار ندهیم، مثلا زید را تصور کنیم و قائم را هم تصور کنیم ولی نمی دانیم زید قائم است یا نه، ممکن است مثلا شک داشته باشیم در قیام زید. پس این همانی در این موارد در کار نیست.

پس معلوم می شود که یک چیز سومی در اینجا در کار است که نام آن «این همانی» است. این همانی خودش جزء سوم برای قضیه است. پس باید بگویید که نسبت در کار نیست ولی حکم وجود دارد. استاد که در اینجا نسبت را انکار کرده اند درست فرموده اند، ماهم نمی گوییم نسبت در این جا جزء سومی برای قضیه است بلکه همانند علامه طباطبائی می گوییم که حکم در اینجا وجود دارد یعنی جزء سوم قضیه، حکم است. پس موضوع و محمول و حکم می شوند اجزاء قضیه.

البته استاد تصریح ندارند که قضیه دو جزء است اگر مرادشان این باشد، محل اشکال است ولی اگر فقط نسبت را منکرند حرف درستی است.

بیان نسبت خارجیه برای هیئت اسمیه

تا کنون بحث در نسبت ذهنیه بود، اما اینکه آیا هیئت جمله اسمیه در مقام تطبیق دارای نسبت خارجیه است یا خیر، محل بحث است. جناب استاد سبحانی قبول دارند که در دو مورد نسبت وجود دارد:

    1. یکی در جایی که قضیه مؤوله باشد.

    2. یکی هم در حمل شایع.

در سایر قضایا ایشان قائل به وجود نسبت نیستند. کما اینکه در قضایای ذهنیه هم فقط در یک جا قائل به نسبت شدند. از آنجا که این بحث خیلی بحث اصولی نیست و یک بحث فلسفی است ما به همین مقدار کفایت می کنیم. والحمدالله رب العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo