< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مقدمات علم اصول/ وضع/ حقیقت معانی حروف

بحث در موضوع له حروف بود. حرف را چنین تعریف کرده‌اند: «الحرف ما دلّ علی معنی في غیره». [1]

در تفسیر این تعریف برای حرف بین علماء اصول و زبان عربی اختلاف شده است که مراد از این تعریف چیست؟ در جلسه قبل گفتیم در این مسئله اقوال یا مسالک مختلفی مطرح شده است که به پنج قول یا مسلک می‌رسد:

نظریه و مسلک علامت و اعراب

این قول نسبت‌داده‌شده به شیخ رضی که از علماء ادیب شیعه بوده است. می‌فرماید که حروف اصلاً معنا ندارند. مثل آنها مثل اعراب کلمات است. چطور اعراب دلالت بر حالات اسم می‌کند که حالتش جر یا نصب یا رفع است، و خودش هیچ معنایی ندارد، همین‌طور هم حروف حالات معنا را بیان می‌کنند و خودشان معنایی ندارند. استاد سبحانی می‌فرمایند که این نظر کم‌لطفی و تفریط درباره معنای حروف است. حرف را خیلی دست‌کم گرفته‌اند، می‌فرمایند این نظریه دو اشکال دارد:

اشکال اول: اگر واقعاً حروف حکم اعراب را داشته باشند چرا برایشان کلمه مستقل آورده‌اند؟! پس حالا که برایشان کلمات مستقل آورده‌اند معلوم می‌شود که دارای معنای خاصی‌اند و در حکم اعراب نیستند.

اشکال دوم: بر اساس وجدان درمی‌یابیم که وقتی اعراب را می‌خوانیم از آنها معنای خاصی به ذهن ما خطور نمی‌کند، به خلاف حروف که وقتی آنها را می‌خوانیم از آنها معنایی به ذهنمان می‌آید، «في الدار» یعنی در خانه. از آن معنای ظرفیت می‌فهمیم؛ لذا حروف معنایی دارند اجمالاً. پس بین اعراب و حروف فـرق است، لذا این نظریه صحیح نیست و مردود است. [2]

نظریه مرحوم آخوند خراسانی

ایشان نظرش درست در مقابل قول قبلی است، می‌فرماید: هیچ فرقی در موضوع له حرف و اسم نیست به این معنا که موضوع له اسم هرچه باشد موضوع له حرف هم همان است، و موضوع له حرف هرچه که باشد موضوع له اسم هم همان است و ازاین‌حیث هیچ فرقی بین آنها نیست. مثلاً کلمه «الإبتداء» که یک معنای اسمی است، با کلمه «مِن» هم یک معنای حرفی است، هیچ‌گونه فرق از جهت معنا ندارند. یا مثلاً کلمه «ظرفیت» با کلمه «في» از حیث معنا فرقی با هم ندارند؛ لذا ایشان به‌خاطر این مبنا قائل است که وضع در اسماء و حروف از باب وضع عام و موضوع له عام است.

ایشان در مقام فرق بین اسماء و حروف می‌فرمایند: در حروف واضع قید کرده و شرط کرده که حروف را باید در مقام آلیت استعمال نمود و اسم را در مقام استقلالی به کار گرفت. [3]

برخی بزرگان گفته‌اند که وضع در حروف و اسماء «تعلیقی» است یعنی اگر معنا عند الإستعمال آلی بود حروف به کار گرفته می‌شود و اگر معنا استقلالی بود اسماء به کار گرفته می‌شود، درحالی‌که معنا یکی بیش نیست جوهرا.

تحلیل بیان مرحوم آخوند

در بیان مرحوم آخوند ظاهراً دو جهت وجود داشته باشد:

    1. معانی اسمی و حرفی به‌طورکلی واحدند و جوهرا یکی هستند و فرق آنها به یک امر عارضی خارجی است، خارج از معنای موضوع له و مستعمل فیه. این امر عارضی است که باعث تمییز معانی اسمی از معانی حرفی می‌شود.

    2. لحاظ استقلالیت و آلیت داخل در موضوع له و مستعمل فیه نیست بلکه در مقام استعمال است باتوجه‌به اشتراط وضع در به‌کارگیری این معانی.

ادله مرحوم خراسانی برای اثبات قول خود

ایشان در مقام استدلال به چهار وجه و دلیل استناد نموده‌اند:

1. اگر گفته شود موضوع له در حروف با موضوع له در اسماء فرق دارد، و موضوع له حروف یک خصوصیتی دارد که در اسماء نیست، ما می‌پذیریم و می‌گوییم، این خصوصیت و خاص بودن معنای حرفی یا در خارج است و یا در ذهن است، اگر شق اول باشد یعنی معنای حرفی جزئی خارجی باشد و بر بیشتر از یکی صدق نکند، این اشکال پیش می‌آمد که در این صورت معنای حرفی همیشه در خارج خصوصیت ندارد، مثل آنجایی که حرف بعد از امر واقع می‌شود، مثل: «سر من البصرة»، در اینجا خصوصیتی ندارد، زیرا از هر جای بصره که مسافرت شود صدق می‌کند بنابراین از خاص و جزئی بودن خارج می‌شود. بله اگر «من» در جمله خبری می‌آمد خصوصیت می‌یافت ولی در جمله انشائی نمی‌تواند خصوصیتی داشته باشد؛ بنابراین وجدان حکم می‌کند که اگر مراد از خاص بودن حرف، جزئی خارجی باشد موارد نقض دارد.

2. اگر گفته شود مراد از خصوصیت، خصوصیت ذهنی است، در این صورت سه اشکال پیش می‌آید:

الف- این خصوصیت ذهنی لازمه‌اش در هنگام استعمال تعدد لحاظ است، یک لحاظ خصوصیتی که جزء معنای ذهنی است، و یک لحاظی که هنگام استعمال باید در نظر گرفته شود زیرا در هر استعمالی باید لحاظ ببینم، یعنی باید لحاظِ لحاظ بکنیم. یعنی آن معنای که این خصوصیت را دارد، من آن را در هنگام استعمال ملاحظه می‌کنم و به آن توجه دارم و لفظ را برای آن به کار می‌گیرم. چنین چیزی هم صحیح نیست زیرا حین استعمال ما دو تا لحاظ نداریم بحکم الوجدان.

ب- اگر قید ذهنیت جزء معنا باشد دیگر قابل انطباق بر خارج نیست، معنایی که مقید به یک قید ذهنیت است قابل انطباق بر خارج نیست، مگر اینکه از آن قید مجرد شود که در این صورت قابل انطباق بر خارج است ولی معنای حقیقی نیست بلکه تبدیل به معنای مجازی می‌شود، علاوه بر اینکه ما در هنگام استعمال حروفی مثل «من، إلی، في ...» آنها را بدون تجرید به کار می‌بریم.

ج- اگر خصوصیت ذهنی باشد ما باید در معانی اسمی هم به چنین چیزی قائل شویم، یعنی همان‌طور که معانی حروف به آلیت مقید است و در آنها لحاظ آلیت می‌شود، در معانی اسمی هم باید قید استقلالیت لحاظ شود، این در حالی است که در معانی اسمی قید استقلالیت لحاظ نمی‌شود.

این مجموع چهار اشکالی است که مرحوم آخوند مطرح می‌کنند و لذا قائل به این می‌شوند که فرقی بین معنای اسمی و حرفی نیست. [4]

جواب استاد سبحانی از نقض‌های مرحوم آخوند

جناب استاد سبحانی حفظه‌الله تعالی می‌فرمایند ما همه این نقض‌ها را از ریشه از بین می‌بریم با این بیان که: خصوصیت معانی حرفی و اسمی عارضی بر آنها نیست تا نقض‌های شما وارد شود، بلکه این خصوصیات ذاتی آنهاست، لذا آلیت مقوم معنای حرفی است همان‌طور که استقلالیت نیز مقوم معانی اسمی است. کل معنای اسم فرق دارد با کل معنای حرفی. زیرا معانی به‌طورکلی در ذهن از این دو قسم خارج نیستند:

    1. معانی‌ای که مستقل‌اند و برای اعتبار آنها نیازی به لحاظ غیر ندارند.

    2. معانی‌ای که برای اعتبار و لحاظ آنها نیاز به غیر دارند.

این تقسیم امری است که داخل در جوهر و ذات معانی است و نیازی به اعتبار و لحاظ معتبر ندارد بلکه معانی باتوجه‌به ذات و جوهرشان به این دو قسم منقسم می‌شوند مثل عرض و جوهر در خارج؛ لذا باتوجه‌به این مطلب تمام اشکالات مرحوم آخوند از اساس می‌افتد. [5] این بود نظر استاد.

خلاصه‌ای از بیان مرحوم اصفهانی

مرحوم اصفهانی بیان دیگری دارند به این بیان که: وجود در خارج به‌طورکلی سه قسم است:

    1. وجود جوهر.

    2. وجود عرض.

    3. وجود رابطی.

لذا معانی‌ای هم که از این سه قسم حکایت می‌کنند نیز به سه قسم منقسم می‌شوند:

    1. معانی مستقل در مفهوم و مصداق.

    2. معانی مستقل در مفهوم نه در مصداق.

    3. معانی غیرمستقل مطلقاً.

که توضیح کامل آن خواهد آمد.

رجوع به کلام مرحوم آخوند

بنابراین این کلام مرحوم آخوند که بین معانی اسمی و حرفی قرقی وجود ندارد صحیح نیست و جواب داده می‌شود به این که

1. اگر ما فرق بین حرف و اسم را به امر جانبی و عارضی می‌گفتیم این اشکالات شما وارد بود. ولی ما گفتیم کل معنای حرفی آلی است، کل معنای اسمی آلی است. آلیت و استقلالیت جوهر و حقیقت معنای حرفی و اسمی است نه این که بگوییم آلیت و استقلالیت یک لحاظ و قیدی است در کنار معنای حرفی و اسمی؛ لذا اشکالات شما وارد نیست. این یک اشکال.

2. اشکالی دیگر این است که شما که فرمودید که فرق معنای حرفی و اسمی این است که واضع شرط کرده که هرکدام در جای خود به کار گرفته شوند، این‌چنین سخنی درست نیست زیرا پیروی از شروط واضع واجب نیست.

3. اشکال دیگر این است که غرض واضع این است که احتیاجات مردم را برای انتقال معانی به یکدیگر رفع کند، و ازآنجاکه مردم در امر تفاهم هم به انتقال معانی استقلالی نیاز دارند و هم به انتقال معانی آلی، لذا باید این دو معانی آلی و استقلالی وجود داشته باشند تا انتقال مفاهیم صورت بپذیرد و الا غرض وضع تأمین نمی‌شود. این بیان مرحوم آخوند مطابق نیاز اجتماع نیست؛ لذا نظریه مرحوم آخوند قابل دفاع نیست، می‌رویم سراغ نظریه بعدی.

معانی حرفی و اسمی به تمام ذات باهم متفاوت‌اند

نظریه سومی که در باب تفاوت بین معنای اسمی و حرفی مطرح است این است که این معانی به تمام ذات باهم متباین‌اند و تشابهی بین آنها نیست، [6] «التمایز بین المعانی بنفس ذاتهما». بیان کامل این نظریه را مرحوم اصفهانی فرموده‌اند. [7] توضیح آن: حقایق و معانی بدون توجه به امر وضع به‌طورکلی سه قسم‌اند:

1. یک دسته‌ای از معانی هم در وجود خارجی مستقل‌اند و هم در مفهوم ذهنی. برای ادراک آنها نیازی به غیر نیست مثل جواهری مثل انسان و ...

2. یک قسمی از معانی هستند که در ذهن مستقل‌اند ولی در وجود خارجی به غیر متکی‌اند و در وجود خود مستقل نیستند و محتاج به غیر هستند مثل اعراض. رنگ‌ها و حالات و ...

3. یک قسم دیگر از معانی هستند که نه در وجود ذهنی و نه در وجود خارجی به‌هیچ‌وجه مستقل نیست و در تحقق خود در هر دو عرصه ذهن خارج محتاج به غیر هستند و بدون اتکا به آن نمی‌توانند محقق شوند، مثل نسبت‌های موجود بین دو چیز یا بیشتر. مثلاً کلمه «است». این قسم از معانی صرف ربط هستند، ربط محض.

بنابراین حقایقی که ما به ازاء خارجی دارند یا جوهرند و یا اعراض‌اند و یا نسبت‌ها و روابط. ادامه بحث جلسه آینده.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo