< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

98/08/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: بيان عرض ذاتی/تعريف موضوع هر علم /مقدمات علم اصول

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد واله الطاهرین

بحث در ابتدای علم اصول در آن سیزده امری است که مرحوم آخوند بعنوان مقدمه مطرح کرده اند.

امر اول: (در تعریفات و بیان موضوع علم است) و این امر شامل چند جهت است:

موضوع هر علم

الجهه الاولی: در تعریف موضوع هر علم هست.

هر علمی بالاخره یک موضوعی دارد باید ببینیم موضوع آن علم چه معیاری دارد تا موضوع علم را از غیر موضوع علم تشخیص بدهیم.

مرحوم آخوند فرمودند: «موضوع کل علم ما یبحث فیه عن عوارضه الذاتیة.»[1]

موضوع علم چیزی است که در ان علم از عوارض - عوارض یعنی محمولات اینجا کلمه عارض در مقابل جوهر نیست بلکه به معنای محمول است- یعنی از محمولات آن موضوع بحث میشود ولی محمولاتی که ذاتی باشند پس در علم طب که موضوعش بدن است از عوارض و محمولات بدن بحث میکنیم آن سنخ از محمولاتی که ذاتی باشند برای بدن مثلا در علم ریاضیات موضو عش عدد است از عوارض و محمولات عدد بحث میکنیم مثلا عدد مساوی است غیر مساوی است زوج است فرد است ولی محمولاتی که ذاتی است نه هر محمولی.

آن چنان که در علم نحو مثلا از عوارض کلمه بحث میکنیم از عوارضی که برای کلمه ذاتی باشند.

تعریف عرض ذاتی

ولی سوال واقع میشود که ذاتی چیست و معیار ذاتی کدام است؟

گاهی ذاتی را در مقابل عرض خاص و عرض عام بکار میبرند که در این صورت ذاتی عبارت از جنس و فصل و نوع می باشد که ذاتی کلیات خمس است و ماهیت شیء را مشخص میکند ولی در اینجا این معنی مراد نیست. پس ذاتی به معنای جنس و فصل و نوع مراد نیست.

بلکه ذاتی باب برهان مراد است. در برهان که میگوییم العالم حادث و با برهان به آن میرسیم آن حدوث ذاتی عالم است ولی ذاتی نه ذاتی جنس و فصل و نوع بلکه ذاتی باب برهان. مثلا میگوییم العالم ممکن این امکان ذاتی است ولی نه ذاتی به معنای جنس و فصل و نوع بلکه ذاتی باب برهان است و ذاتی باب برهان اعم است از ذاتی باب کلیات خمس و غیر آن. یعنی هم آن را شامل میشود هم غیر آن را.

سه جور تعبیر آورده اند که این سه تعبیر تقریبا ذاتی باب برهان را مشخص میکند.

1. " مایعرض الشی بلا واسطه او بواسطة امر مساو[2] [3] " و الامر المساوی اما داخلی او خارجی. پس شد سه چیز. منظور از داخلی این است که جزء ذات و مقوماتش باشد.

2. تعبیر دیگری که هست "ما یلحق الموضوع من جوهر الموضوع و الماهیه[4] " یعنی میخواهد بگوید یا جزء ذاتیاتش باشد یا لوازم ماهیات باشد پس بنابراین باید لازم باشد.

جوهر الموضوع منظورش این نیست که از جنسش باشد یا فصلش باشد نه اعم از آن است مثلا امکان از ممکن در میاید ولی جزء ذاتیاتش نیست. میگوییم الجوهر ممکن؛ امکانی که بر جوهر حمل میکنیم امکان از ذاتیات جوهر نیست ولی از خود حاق موضوع درآمده است جزء لوازم است. میگوییم این عدد زوج است زوجیت جزء ماهیت یعنی جنس و فصلش نیست ولی از خود حقیقت عدد در آمده یعنی لوازم ماهیت است. این یک بیان.

3. ما یؤخذ الموضوع أو أحد مقوماته فی حده.

(یعنی ذاتی باب برهان آن است که موضوع یا یکی از مقومات موضوع که همان جنس یا فصل موضوع است در تعریف آن اخذ می شود. توضیح این مطلب خواهد آمد.

پس ذاتی باب برهان آن چیزی است که از دل موضوع در بیاید. و این ممکن است جزء مقوماتش یعنی جنس و فصل باشد یا از لوازم ماهیت باشد اشکالی ندارد.

در اینجا ما بر اساس حاشه تهذیب المنطق سه مسلک مطرح میکنیم یکی مسلک متقدمین از فلاسفه دیگری مسلک ابن سینا و سومی مسلک سبزواری (ره)، صاحب منظومه وآخوند (ره).

برخی از اساتید متقدمین را ابن سینا و متاخرین را سبزواری و آخوند مد نظر گرفته اند لذا دو مسلک بیشتر مطرح نکرده اند. اما ما بر اساس حاشه تهذیب المنطق سه مسلک مطرح میکنیم.[5]

مسلک متقدمین

ما یعرض الشیئ بلاواسطه (مثل تعجبی که عارض بر انسان میشود یا امکانی که عارض بر جوهر میشود) أو بواسطه امر مساوی (مثل ضحکی که بواسطه تعجب که مساوی انسان است بر انسان عارض میشود) داخلیا کانت الواسطة (فصل واسطه باشد مثل تکلم که با واسطه نطق که از ذاتیات و مقومات انسان است بر انسان عارض بشود) أم خارجیا.

چنانکه بیان شد تعریف متقدمین در ذاتی باب برهان یک کلمه بیشتر نیست یا بلا واسطه یا با واسطه مساوی؛ و مساوی هم اعم از اینکه داخلی باشد یعنی مثلا فصل واسطه شده باشد یا خارجی باشد.

مسلک ابن سینا

ابن سینا اینرا توسعه داده[6] [7] و گفته فقط این سه مورد نیست اگر واسطه بخورد و واسطه داخلی اعم باشد مثلا جنس باشد؛ عرض ذاتی است. مثلا بگوییم الانسان متحرک لکونه حیوانا این هم عرض ذاتی است.

خلاصه تعریف ابن سینا: بلا واسطه یا مع الواسطه واسطه مساوی باشد یا اعم باشد.

عبارت ابن سینا راجع به تعریف عرض ذاتی نیاز به توضیح دارد عبارت ایشان این است:

«ما يؤخذ في حده موضوعه أو ما يقوّم موضوعه أو معروضه أو معروض جنسه و يقيد ما يقوم موضوعه بما لا يخرج عن العلم الباحث عنه.»

"ما یوخذ فی حده موضوعه" عرض ذاتی آن است که در حدش یعنی تعریفش موضوعش اخذ بشود مثال : العدد زوج او فرد. اینجا عرض زوج او فرد است میگوییم زوج او فرد این عرض ذاتی است برای اینکه در تعریف زوج خود عدد اخذ میشود در تعریف زوج می گوییم الزوج هو العدد الذی ینفسم الی قسمین متساویین یا عدد فرد هو الذی لاینقسم الی قسمین متساویین.

بنابراین ما یوخذ فی حده موضوعه آن است که در تعریفش خود موضوع اخذ بشود میگوییم العدد زوج این در تعریف زوج هم عدد اخذ میشود یا می گوییم الموجود ممکن او واجب در تعریف ممکن باز موجود اخذ میشود الممکن هو الموجود الذی یساوی فیه الوجود والعدم . یا میگوییم الانف افطس (پهن) و در تعریف افطس می گوییم الافطس هو الانف خود موضوع آمد در تعریف محمول. پس عرض ذاتی آن است که در تعریف خود محمول موضوع بیاید.

قسم دیگر این است که "او ما یُقَوِّم موضوعَه" در تعریف محمول خود موضوع نمی اید مقوّم موضوع میاید مثلا جنسش می آید. مثلا «العدد مساو» عدد مساوی است. مساوی عرض ذاتی برای عدد است چون در تعریف مساوی گرچه خود عدد را نمیاد ولی مقوم عدد میاد مثلا می گویند "المساوی هو الکم" کم؛ مقوم عدد است یعنی جنس عدد است چون مساوی هم در عدد است هم در غیر عدد است در خط هم هست در کم متصل هم است. مقوم عدد که "کم" است را می آورند و می گویند "المساوی هو الکم"چون کم ممکن است متصل باشد یا منفصل که می شود عدد.

مثال دیگر "الابیض متحیز" که در تعریف متحیز معروض ابیض که جسم است می اید. المتحیز هو الجسم و جسم معروض ابیض است.و ابیض عارض بر جسم است. در تعریف متحیز معروض ابیض که جسم است میاد چون ابیض عارض جسم است.

او معروض جنسه که مثالش را خودتان مراجعه کنید.

پس در عرض ذاتی میگوئیم یا خود آن موضوع در تعریف آن محمول اخذ بشود یا مقوم موضوع اخذ بشود البته در مقوم موضوع قیدی هست و آن این که باید طوری باشد که از محدوده آن علم خارج نشود.

و یقید ما یقوم موضوعه بما لا یخرج عن العلم. باید از ان علمی که از آن بحث میکند خارج نشود یعنی طوری نباشد که آن عرض مربوط به علم دیگر باشد.

مثلا بعضی از انسانها مبتلا به بیماری هاری می شوند ولی بیماری هاری جزء بیماری های انسان نیست و این بیماری هاری به خاطر حیوان و جانور بودن انسان است. گفتیم عرض ذاتی آن است که در تعریفش یا خود موضوع بیاید یا مقوم موضوع بیاید و مقوم موضوع در اینجا حیوان است که در تعریف هاری میاید و این داخل در علم طب نمیشود و داخل علم دامپزشکی میشود. پس اینکه مقوم موضوع در تعریفش اخذ بشود به این قید که طوری نباشد که از این علم خارج شود.

اگر اشکال بشود که ملاک در تمییزعلوم موضوع علم است و حال آنکه قید مذکور در قسم دوم تمییز و جدا بودن علوم را مفروض گرفته است و حال آنکه هنوز موضوع علم مشخص نشده است و این دور است.

در جواب گفته میشود ملاک های دیگری برای تمییز علوم گفته اند مثل غرض مدون که اگر آن باشد دیگر دور پیش نمی آید.

مسلک مرحوم سبزواری و آخوند

مسلک سوم از آن مرحوم سبزواری و مرحوم خراسانی است. اینها عرض ذاتی را خیلی توسعه داده اند و گفته اند عرض ذاتی آن چیزی است که وصف خود شیء باشد.[8] [9] [10] وصف به حال متعلق نباشد مانند زید قائم ابوه نباشد. پس هر محمولی که بر ذاتی حمل می شود در حقیقت عرض ذاتی آن است ولی به شرط این که وصف به حال خود شیئ باشد و لو اینکه واسطه داشته باشد واسطه اش داخلی باشد خارجی باشد خارجی اخص باشد خارجی اعم باشد خارجی مباین باشد هر واسطه ای میخواهد داشته باشد اشکال ندارد. ولی باید این وصف؛ وصف حال خود آن شیء باشد. پس همه ی اینها را داخل بحث این علم کردند و گفتند موضوع علم ان است که در ان علم از محمولات آن موضوع بحث بکنند و محمولات هم باید مال خود آن موضوع باشد نه مجاز. حال بلا واسطه است یا واسطه دارد و آن واسطه داخلی است داخلی اعم است یا داخلی مساوی است خارجی است خارجی اعم است یا خارجی مساوی است یا خارجی اخص است یا خارجی مباین است هر هفت قسم را گفتند داخل در عرض ذاتی است. فقط یک قسم را خارج کردند که آن هم داخل در این هفت قسم نیست و آن این است که حمل مجازی باشد مثل المیزاب جار که جریان مربوط به آب است ولی مجازا به میزاب اسناد داده می شود.

پس اگر وصف طوری هست که وصف حال خود متعلق و شیء است آنجا داخل در بحث است مثلا تمام عوارضی که در انسان هست ولو به واسطه حیوانیت باشد باید در علم طب بحث شود و لو بواسطه مباین باشد که مثلا آتش باعث شده که الان این فردی که کنار اتش است بسوزد این هم در علم طب بحث میشود چون این سوختکی وصف به حال خود شیئ است و گرچه واسطه دارد و واسطه هم مباین است یعنی ناشی از اتش است.

پس واسطه چه داخلی چه خارجی و لو خارجی مباین مثلا بواسطه اتش بدنش سوخته این را هم بحث میکنیم.

دیگر خودمان را مقید نمی کنیم که واسطه حتما داخلی مساوی باشد خارجی هم باشد باید حتما مساوی باشد، نه. قایل به توسعه هستیم. فقط آن محمولاتی از بحث ما خارج است که مجازا استناد داده می شوند و مربوط به این موضوع نیستند. ولی هر محمولی که واقعا محمول خود این شیء باشد با هر واسطه ای آن را عرض ذاتی می دانیم و آن را بحث می کنیم.

قول به تفصیل

نظر حضرت استاد آیه الله سبحانی در این سه مسلک این است که ما فرق می گذاریم بین علوم حقیقیه و علوم اعتباریه. [11] علوم حقیقیه مثل ریاضیات و فلسفه و فیزیک و شیمی که علوم حقیقیه اند؛ مطلب ابن سینا که گفت باید یا خود موضوع در تعریف محمول اخذ بشود یا جنس آن اخذ بشود و همان قیودی که آورده بود باید رعایت بکنیم چون بدون رعایت این خصوصیت برای اثبات آن عارض بر موضوع برهان اقامه نمیشود. بر این اساس که گفته هر مسئله ای که در آن علم بحث میکنید باید بتوانید برهان اقامه کنید. برهان وقتی است که این رابطه ذاتی باشد بین ان شیء و محمول و این نمیشود مگر وقتی که یکی از آن قیود در آن باشد یا بلا واسطه باشد یا واسطه اش خصوصیاتی داشته باشد که گفته شد.

پس نظر استاد سبحانی این شد که در علوم حقیقیه ما تعریف ابن سینا را راجع به عرض ذاتی قبول داریم باید رابطه ای باشد و هر محمولی نباید بحث شود چون قابل اقامه برهان نیست اما در علوم اعتباریه میفرمایند اشکال ندارد چون علم خودش اعتبار و فرض است. مثل علم شریعت که محرماتی را خداوند جعل کرده و فرض کرده این حرام است این حلال است اینجا اشکالی ندارد فرمایش مرخوم اخوند و سبزواری را بپذیریم و بگوییم که همین که محمولات خودش باشد کافی است و دیگر آن قیود را نمی آوریم. چون این علوم اصلا برهانی نیستند.

اشکال بر این نظر

اشکال ما بر نظر استاد سبحانی این است که فی نفسه مشکلی نیست که علم شریعت و علم لغت و علم حقوق را اعتباری بگوییم اما اعتباری به معنای فرضی نیستند چون اولا شریعت الهی بر اساس یک سلسله مصالح و مفاسد جعل شده است واین فرض ها و باید ها نتیجه گرفته شده از هست ها هستند و مسایلی هست که باعث باید ها شده اند و باید ها فرضی نیستند که بگوییم اعتبار است.

اتفاقا برخی از دانشمندان اثبات کرده اند که قواعد لغت فطری است یعنی اینطور نیست که قاعده لغت قواعد فرضی باشد. وی می گوید هر بچه ای که بدنیا می اید با قواعد لغت بدنیا میاد البته قواعد لغت در هر زبانی فرقهایی دارد ولی کلیاتش در همه ی زبانها هست همه ی زبانها اسم دارند فعل دارند حرف دارند و همه زبانها قواعدی دارند و گفته این قواعد از فطرت همراه انسان است اینطوری نیست که اینها همه اش اعتباری باشند.

پس بنابراین اینکه میگویند اعتباری است و برهان جاری نیست که ما گفتیم اگر مراد شما این است که علم شریعت اعتباری است از ان جهت که ما اگاهی نداریم به ان پشت پرده به نظر ما خداوند این را حلال فرض کرده و ان را حرام فرض کرده ولی واقعش این است که این فرض نیست بلکه نتیجه آن هست ها و واقعیت ها هست پس اگر منظور شما از اعتباری بودن این است که ما اگاهی نداریم خوب است اما اگر منظور شما این است که اینها کلا فرض اند این را نمی شود پذیرفت.

ترجیح قول سبزواری و آخوند

نظر ما این است که چون این ها باید ها و احکام در شریعت و علوم اعتباری پشتوانه واقعیت دارند ما باید در همه جا یکسان عمل بکنیم و ما نظر مرحوم سبزواری و آخوند را می پذیریم برای اینکه ما میخواهیم در آن علم آن موضوع را خوب بشناسیم.

اگر هم موارد ذاتی اش را بشناسیم به معنای متقدمین و هم موارد دیگرش که گاهی بواسطه امر مباین برآن عارض میشود را بدانیم این باعث می شود که علم ما به آن شییء کاملتر بشود. حال جایی اقامه برهان میخواهد گاهی نمیخواهد.

بنابراین فرمایش مرحوم آخوند و سبزواری درست است که در علم باید از هر چیزی که بر ذات موضوع عارض میشود و لو اینکه عرض ذاتی به اصطلاح قدما یا ابن سینا نباشد بحث کرد. البته باید اسناد مجازی نباشد و مربوط به خود موضوع باشد. حالا یک جا اقامه برهان میشود یک جایی اقامه برهان نمی شود.


[2] علی الحاشية على تهذيب المنطق، ج1، ص185.
[4] شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات، ج‌1، ص: 58 قال فی حاشیة الاشارات: قوله «إشارة إلى الذاتى بمعنى آخر» الذاتى فى كتاب البرهان يطلق على ما يعم الذاتى و العرضى، و الذاتى ما يلحق الموضوع عن ذاته و جوهره و هو يتناول ما يلحقه لامر مسا و إما داخل أو خارج، و أما اللاحق لامر عام داخل فهو ليس بعرض ذاتى، و إن أخذه المتاخرون من العرض الذاتى ظنا منهم أنه أيضا يلحق لذاته و جوهره، و بالجملة لما كان العرض الذاتى ما يلحق الموضوع من جوهره، و يلزم منه أن يكون الموضوع مأخوذا فى حده.
[7] تعریف ابن سینا: ما يؤخذ في حده موضوعه أو ما يقوّم موضوعه أو معروضه أو معروض جنسه و يقيد ما يقوم موضوعه بما لا يخرج عن العلم الباحث عنه.
[8] أن يكون العرض من قبيل الوصف بحال الشيء في مقابل الوصف بحال متعلّق الشيء»، وبعبارة أُخرى: العرض الذاتي عبارة عمّا يعرض الشيء بلا واسطة في العروض، ويقابله العرض الغريب وهو ما يعرض الشيء بواسطة وقد تبعه المحقّق الخراساني وغيره في تفسير العرض الذاتي.
[9] الأسفار، ج1، ص32 .
[10] إرشاد العقول إلى مباحث الأصول، الحاج العاملي، الشيخ محمد حسين، ج1، ص13.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo