< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /وجوه وجوب موافقت التزامیه

 

بحث در آن وجوهی بود که با آن وجوه تمسک شده یا قابل تمسک هست برای اثبات وجوب موافقت التزامیه. آخرین وجهی که در این مقام بیان شده این است که موافقت التزامیه لازمه ی تصدیق پیامبر اکرم است لازمه ی تصدیق نبی صلی الله علیه و آله است. پس بنابراین موافقت التزامیه واجب چرا که تصدیق النبی صلی الله علیه و آله واجب است. این وجه گفته شده. جواب این وجه از چند جهت قابل ذکر است. جهت اول این است که تصدیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مخصوص احکام نیست. در اخبارات هم پیامبر اکرم باید تصدیق بشوند. و همچنین مربوط به تکالیف خودمان نیست تکالیف دیگران را هم ما باید تصدیق داشته باشیم و حال آنکه آنچیزی که الان مقصود است که اثبات کنیم تصدیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است نسبت به تکلیف خودمون است پس این دلیل با مدعایی که خودمان داریم سازگاری ندارد. این دلیل میخواهد بگوید که در هر چیزی چه حکم باشد چه اخبار باشد چه مربوط به خودمان باشد چه مربوط به دیگران باشد از طرف پیامبر لازم است و حال آنکه مدعا این نیست. مدعا این است که در خصوص احکام مربوط خودمان آیا تصدیق و عقد القلب لازم است یا لازم نیست. پس بنابراین اولین جواب این است که این ربطی به بحث ما ندارد خصوصا با این توجه که اصلا تصدیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مربوط به دین اسلام است ولی بحث ما مربوط به دین و متدینین نیست. بحث ما این است هر آمری و هر مولایی اگر امری صادر کرد آیا مقتضای آن امر این است که علاوه بر اینکه آن امر اتیان بشود باید التزام قلبی هم باشد یا نباشد. پس بحث ما از جهت اینکه حالا تدین و متدین باید ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله داشته باشد از آن جهت نیست. بحث ما از آن جهت است که اگر یک کسی حق مولویت دارد خدای متعال یا هر کس دیگر، هر مولایی فرض بفرمایید پدر نسبت به فرزندش هر آمری که امر دارد مقتضای امرش این است که علاوه بر اینکه اطاعت عملی بشود باید عقد القلب هم بشود یا نه؟ پس بنابراین این وجه کأنّ با آن مدعا سازگاری ندارد. جهت دومی که میشود جواب داد آن هم این است که اگر مرادتان تصدیق اجمالی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است اینکه لازمه ی ایمان است اگر کسی این را نداشته باشد از ایمان خارج است. از دایره ی ایمان خارج است و کافر است اگر کسی اجمالا معتقد نباشد که آنچیزی که بر پیامبر نازل شده از طرف خداست و از طرف خودش نیست. اگر این هست اینکه مربوط به اصل اعتقاد و ایمان است و اصل ایمان و اعتقاد به آن وابسته است. اما اگر مرادتان تصدیق در تفصیلات است، تک تکم دستورات را ما باید تصدیق بکنیم، اگر مراد این است که تک تک دستورات باید تفصیلا نه آن اجمالی که لازمه ی ایمان است نه، تفصیلا باید تک تک دستورات پیامبر اکرم را باید ما عقد القلب داشته باشیم. اگر مراد این است آنوقت میگوییم که این در صورتی هست که ما قطع داشته باشیم در صورتی که ما قطع نداشته باشیم چنین اعتقادی لازم نیست. یعنی مشهور به این قائل هستند که در امور اعتقادیه دلیل باید قطعی باشد. بله اگر خبر متواتر بود از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن مطلب به ما رسیده یا از ائمه اطهار آن مطلب به ما رسیده آنجا ولو در امور تفصیلی دین هم باشد آنجا عقدالقلب لازم است اما اگر دلیل قطعی نداریم خبر واحد است ما دلیل نداریم که آنجا هم عقد القلب لازم است. معتقد باشیم این فرمایش هم از طرف خدای متعال است پس چون در امور اعتقادی دلیل قطعی لازم است چنانکه مشهور و معروف بین علماء همین است که در امور اعتقادی دلیل قطعی لازم است. خبر واحد و ادله ی دیگری که قطع آور نیستند آنجا جزء عقیده نیست. البته این بیان بنابرمبنای مرحوم آخوند[1] خیلی روشنتر است که مرحوم آخوند در خبر واحد قائلند به جعل منجزیت که همان عمل است یعنی اگر عمل کرد ثواب میدهند و اگر عمل نکرد عقاب میشود مقتضای اعتبار خبر واحد هم همینطوری میدانند مرحوم آخوند. ادله اعتبار خبر واحد میفرماید خبر واحد منجز است. منجز یعنی ناظر به مقام عمل است یعنی اگر اطاعت کرد ثواب میدهند و اگر عصیان کرد عقاب دارد. اگر این مبنا باشد این جوابی که دادیم خیلی روشن است. اما بنابرمبنای مرحوم نائینی[2] میفرمود ادله ی اعتبار خبر واحد آن را تنزیل میکنند منزله قطع کأنّ یک علم تنزیلی میشود. آنجا ممکن است کسی بگوید شما علم دارید پس باید معتقد باشید. مرحوم آخوند نمیفرمود مقتضای اعتبار خبر واحد علم بودن است. میفرمود فقط منجزیت است یعنی عملا باید مطابقت بکنی و امتثال بکنی اما مرحوم نائینی میفرماید نه ادله ی اعتبار خبر واحد مقتضاش این است که علم اعتبار میکند این را. اگر علم اعتبار میکند پس باید انسان ملتزم هم باشد انسان یک چیزی که میداند را نمیتواند ملتزم نباشد.

ممکن است گفته شود درسته این علم اعتبار میکند ولی علم تنزیلی است علم وجدانی که نیست. آنچیزی که گفتن در اعتقادیات نیاز داریم علم وجدانی است. علم اگر تنزیلی بود ما دلیل نداریم آنجا را حتما باید معتقد شد. اعتقاد مربوط است به جاهایی که علم وجدانی بیاد مثل آنجایی که خبر متواتر آمده یا در آیه در صریح قرآن نازل شده آنجاها باید هر کس معتقد باشد. پس با این بیان این وجه هم جواب داده میشود. خلاصه این وجه چیشد؟ گفتن موافقت التزامیه واجب است بخاطر اینکه تصدیق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله واجب است. این مصداقی هست برای تصدیق نبی صلی الله علیه و آله. جواب دادیم که اولا بحث ما مربوط به تدیّن و دینداری و اینها نیست ما اعم صحبت میکنیم. هر آمری اگر امری صادر کرد آیا علاوه براینکه بادی امتثال بشود مقتضای آن أمرش این است که عقد القلبی هم صورت بگیرد یا نه. این جواب اول. جواب دوم این است که اینکه میفرمایید تصدیق پیامبر اکرم آیا تصدیق اجمالی را میفرمایید؟ آن را که همه قبول داریم اصلا ایمان به آن وابسته است ولی بحث ما در تصدیق اجمالی نیست بحث ما در این است که در یک موردی اگر امری وارد شد ایا علاوه بر امتثال باید عقد القلب هم در همان مورد باشد یا نه؟ این با تصدیق اجمالی تنافی ندارد. این یک جواب. اگر بگوید نه، منظور ما این است که باید تصدیق تفصیلی هم بشود. عرض میکنیم آن در جایی است که قطع باشد نه در مواردی هست که خبر واحد قائم شده باشد و اینجا فرض این است که ما راجع به قطعیات صحبت نمیکنیم. ما در هر امری که به ما رسیده بحث میکنیم. پس با این بیان کأنّ باز دلیلی پیدا نخواهیم کرد بر اینکه موافقت التزامیه در همه ی موارد واجب است مگر اینکه عرض کردم کسی بگوید حالا که ادله ی اعتبار آن را علم اعتبار کردند طبق مبنای مرحوم نائینی پس باید در این موارد هم التزام هم لازم است. اگر این را بگوید آن موقع موافقت التزامیه واجب خوهد بود.

شاگرد:....

استاد: نه، عموم و خصوص من وجه نسبت به امتثال عملی اش گفتیم. گفتیم که نسبت به امتثال عملی موافقت التزامیه ممکن است باشد ممکن است التزام عملی نباشد یا بالعکس. اما اگر شما یکجایی علم قطعی دارید آنجا باید موافقت التزامیه داشته باشید آنجا باید موافقت التزامیه داشته باشید.

چون این بحث در این جهتی که آیا از جهت تصدیق النبی لازم است یا لازم نیست ما هم قبلا اگر خاطرتون باشه که مصداق آن است یا نیست یک بحث اگری مطرح کردیم. گفتیم اگر مربوط به تصدیق پیامبر اکرم است لااشکال و لاریب که موافقت التزامیه واجب خواهد بود. اگر مربوط به ان است یعنی اگر تصدیق پیامب راکرم صلی الله علیه و آله و تصدیق ائمه اطهار وابسته به این است اگر این نباشد تصدیق صورت نمیگیرد آنجا کسی شک نکرده که موافقت التزامیه در آنجا حتما واجب است .ولذا ما قبلا هم یک کلمه ی اگر اوردیم. یعنی اگر یک طوری بود که عدم موافقت التزامیه در یه جایی این باعث بشود که تصدیق نبی صلی الله علیه و آله لطمه بخورد یا تصدیق ائمه اطهار لطمه بخود آنجا قطعا ما باید بگوییم که آن موافقت التزامیه قطعا واجب است. اگر یکجایی اینطوری نبود یعنی موافقت التزامیه فرض کنیم که ملازم با تصدیق پیامب هم نیست. ممکنه تصدیق پیامبر در سر جای خودش محفوظ باشد و ما موافقت التزامیه را انجام ندهیم. اینجا ما بحث میکنیم که آیا موافقت التزامیه واجب است یا واجب نیست.

تنبیه

در اینجا یک تنبیهی را باز دوباره ذکر میکنیم که این در حقیقت عطف به ماسبق است. ما معانی برای موافقت التزامیه اشاره کردیم گفتیم آن معنایی که ما قبول داریم و از کلمات بزرگان استفاده میکنیم این است که موافقت التزامیه عقدالقلب اختیاری است به اینکه این دستور از طرف خدا است. گفتیم موافقت التزامیه به این معناست: عقدالقلب اختیاری که این دستور از طرف خداست. که این وجوه را به دنبالش ذکر کردیم. ولی برخی از بزرگان در اینجا تشکیک دارند. مثلا

مرحوم ایروانی رضوان الله علیه میفرماید که من برای موافقت التزامیه یک معنایی را نفهمیدم که بالاخره این موافقت التزامیه که آقایان بحث میکنند چی هست؟ ایشون میفرمایند که هر وجهی که بفرمایید این وجوهی که گفته شده همه اش باطل است در معنای موافقت التزامیه تمام این وجوهی که گفته شده این باطل است. ایشان میفرمایند که و لم افهم المراد من الموافقه الالتزامیه ما اینطوری معنا کردیم عرض کردم: عقدالقلب اختیاری که این حکم از طرف خداست. که بحث آن گذشت. ولی ایشان میفرمایند یک معنای درستی برای من روشن نشده و هل فی النفس شیئ یقال له الموافقه الالتزامیه. آیا چیزی در نفس هست که بتوانیم آن را موافقت التزامیه بنامیم؟؟ آنوقت میشمارد:

یک: العزم و التوطین علی الامتثال. انسان عزم داشته باشد که من این کار را انجام بدهد. همان انقیاد.

دوم: الاذعان و التصدیق بصدور هذه التکالیف من المولی. بگوییم این تکالیف از خدای متعال صادر شده . همین احتمالی که ما ترجیح دادیم. الذی هو التصدیق بما جاء به النبی صلی الله علیه و اله.

سوم: کون الداعی علی الامتثال طلب المولی. داعی بر امتثالش طلب مولی باشد الذی هو معنا اتیان الفعل علی وجه العبودیه. همان قصد قربت میشود بر وجه عبودیت. این هم معنای سوم.

چهارم: اتیان الفعل بالطوع و الرغبه. همان رضا و طیب النفس مقابل اتیانه بالکره والاجبار و خوفا من العقاب. نه اصلا خودش با رضا انجام میدهد. میفرمایند و لیس شیء من ذالک من الموافقه الالتزامیه. این احتمالاتی که گفتیم موافقت التزامیه هیچ کدام از اینها نیست. فی کلامهم کما هو واضح. وقتی علماء از موافقت التزامیه بحث میکنند مرادشان دقت کنید هیچ کدام از اینها نیست. علمای حتما قبل از خودشان را میفرمایند مثل مرحوم آخوند مثل مرحوم شیخ. میفرمایند هیچ کدام از اینها موارد چهارگانه ای که شمردیم اینها مراد اینها نیست. پس بنابراین این اصلا مبهمه که موافقت التزامیه چی هست. میفرماید برای من اینکه موافقت التزامیه چی هست روشن نشده. این بیان ایشان.

بیان دیگری میگوید این مانند همان کلم نفسی اشاعره هست که اصلا هر کس یک جور تفسیر کرده. کلام نفسی که اشاعره گفتند چی هست. میگه مثل آن است یکی از لغزها است مثلا. موافقت التزامیه چیه؟ مشخصنیست چیه. کلام لفظی داریم اما اشاعره میگویند یک کلام نفسی هم هست. حالا آن چی هست را هر کس یک جور تفسیر کرده. ولذا ایشان کأنّ میگوید موافقت التزامیه بحثش روشن نیست.

مرحوم شاهرودی پدر مرحوم سید محمود شاهرودی ایشان معنایی که میکنند تقبل و حمل الحکم علی رقبه که برعهده بگیرد. میفرماید: إذ قدیعلم بأنّ الحکم حق جاء به النبی صلی الله علیه و آله و لکنّ لا یتقبّل ذالک. ممکن است میداند اما قبول نکرده است. بأن یحمله علی نفسه بحیث نفسه حامله لذالک بل یأتی عملا خوفا من الله. از ترس خدا انجام میدهد. اگر این معنا باشد برمیگردد به اینکه طوعا رضاءا یعنی ایشان کأنّ معنی میکنند موافقت التزامیه را به رضا. که مقابلش را میگوید کره و عدم طیب نفس و اینها. این هم معنایی است که ایشان مدنظرشان است. اگر این باشد خوب روشن است که موافقت التزامیه به معنای رضا قطعا واجب نیست. همینکه درصدد اتیان ولو اینکه خیلی هم خوشش نمیاد مثلا. نماز را با سختی میخواند با اکراه میخواند ولی میخواند دیگر. این کافیه نماز را که میخواند. ولی بگویید که نه، شما باید طوعا بخوانید و حالت رضا هم داشته باشید دلیلی بر این مطلب نداریم.

مرحوم اصفهانی در نهایه الدرایه[3] ایشان معنا که میکنند به معنای انقیاد میگیرند یعنی اینکه انسان پذیرش داشته باشد که: به عهده بگیرد این کار را به عهده میگیرم حالا یا طوعا یا کرها. به عهده میگیرد حالت تمرّد ندارد. یکوقت متمرّد است ولی در خارج کار را انجام میدهد. یعنی اصلا قبول ندارد ولی در خارج انجام میدهد برای حفظ آبرویش یا هر چیزی. آن یک حالتی است یکوقت هم خوشش بیاید یا نیاید ملتزم میشود من این را انجام خواهم داد. ایشان میفرماید موافقت التزامی عبارت است از انقیاد. ایشان میفرماید: الافعال القلبیه امور یساعدها الوجدان فإنّ الانسان کثیرما یعلم باهلیه المنصوب من قبله من له النصب. میداند آنکسی که حق تعیین خلیفه را دارد این را خلیفه قرار داده. خدای متعال علی بن ابی طالب را خلیفه قرار داده و پیامبر اکرم هم اعلام کرده. این را میداند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به دستور خدا علی علیه السلام را خلیفه و امام مسلیمن قرار داده. فإنّ الانسان کثیرما یعلم باهلیه المنصوب من قبله من له النصب لیاقتش را میداند لکنّه لاینقاد له قلبا. اما قلبا منقاد نیست. میداند علی علیه السلام حق است. گاهی در جملات آن اشخاص هست دیگر، حتی در جملات معاویه علیه اللعنه هست که اعتراف میکند که مقام من کجا و آنها کجا ولی منقاد نیست. مرحوم اصفهانی میفرمایند که موافقت التزامیه آن حالت انقیاد است یعنی میداند و میپذیرد. یک وقت میداند ولی نمیپذیرد. پس وافقت التزامیه این است که در واجبات عملیه که هستند و خارجی هستند انقیاد داشته باشد یعنی ملتزم بشود که انجام بدهد.

شاگرد:....

استاد: بله در مرحله ی عمل. در واجباتی که مربوط به اعمال است بحث ما آن است دیگر منقاد است یعنی اینکه عزم بر عمل دارد. بحث انقیاد گفتیم که اعم از اطاعت است. عزم دارد که این کار را انجام دهم. اگر این معنا را بگیریم خب البته قابل بحث است که ایا این انقیاد واجب است در واجبات یا اینکه نه، بدون انقیاد هم انجام داد کار را کافی هست. لکنّه لاینقاد له قلبا مرحوم اصفهانی میفرماید و یقرّ به باطنا به ان امام منصوب اقرار نمیکند لخباثه نفسه حول جهت اخری و إن کان فی مقام العمل یتحرک بحرکته ولو اینکه در مقام عمل ممکن است از دستور سرپیچی نکند مثل اشعث، اشعث جزء فرماندهان امیر المومنین بود و در عمل هم خیلی وقتها مخالفت نمیکرد بالاخره فرمانده بود و علی علیه السلام آن را به کارها می گماشت و آن هم انجام میداد ولی قلبش منقاد نبود. و إن کان فی مقام العمل یتحرک بحرکته خوفا من سوطه و سطوته میترسد او را شلاق بزند و از عواقب مخالفت میترسد انجام میدهد ولی قلبش منقاد نیست. پس مرحوم اصفهانی موافقت التزامیه را به معنای انقیاد گرفتند. پس سه تا معنا ما تا حالا به دست آوردیم که فقهاء در مورد موافقت التزامیه فرمودند. یک همان معنایی که از آقای خوئی نقل کردیم و از مرحوم آقای تبریزی نقل کردیم گفتیم موافقت التزامیه عبارت است از: عقد القلب اختیاری که این حکم از طرف خداست. این یک معنی که همین را محور بحث قرار دادیم. معنای دوم معنایی است که از مرحوم شاهرودی نقل کردیم که ایشان فرمودند به معنای رضاء است در مقابل همان اکراه و ناخوشنودی. و معنای سوم را از مرحوم اصفهانی نقل کردیم. ایشان فرمودند به معنای انقیاد است. بپذیرد حالا خوشحال است یا خوشحال نیست کار نداریم ولی میپذیرد و منقاد است. آنوقت در این سه تا وجهی که گفتیم البته مرحوم ایروانی هم گفت که من معنا و تصور درستی از این پیدا نکردم اصلا موافقت التزامیه چی هست. همه ی این وجوهی که مطرح است ایشان قبول نکردند. گفتند حرف علماء را بر این نمیشود حمل کرد. حالا بحث این است که وقتی موافقت التزامیه را ما حالا به معنای اول یا به معنای دوم که رضاء بگیریم یا به معنای سوم که انقیاد بگیریم یا حتی معنای چهارم که ایشان میفرماید بالاخره یک مطلبی هست که نمیدانیم چی هست یا قبول داریم وجوبش را یا قبول نداریم. آنوقت بحث باید بکنیم که این چه ثمره ی اصولی دارد. ثمره ی فقهی اش خیلی روشن است. اگر ما وجوبش را پذیرفتیم در هر جایی در هر مسئله ای در هر حکمی از احکام علاوه بر التزام ما یک تکلیف دیگری هم داریم باید التزام قلبی هم داشته باشیم. این ثمره ی فقهی اش است. اما بحث در ثمره اصولی است. آیا این مطلب در اصول هم ثمره دارد یا ندارد. فرمودند این مطلب از جهت جریان و عدم جریان اصول عملیه ثمره دارد. انشاءالله آن ثمره را با یک مقدمه ای که دارد انشاءالله فردا عرض میکنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo