< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /وجوه موافقت التزامیه در تکلیف

 

ما موافقت التزامیه را اینطوری معنا کردیم عقد قلب اختیاری بر اینکه این واجب از طرف خدا هست. علاوه بر اینکه میداند این از طرف خدا است قلبش هم منعقد بشود که اعتقاد پیدا کند کند این از طرف خداست. به این نحو معنا کردیم چنانکه بزرگانی مانند آقای خوئی آقای تبریزی و دیگر بزرگان اینگونه معنا کردند. پس موافقت التزامیه عبارت است از اعتقاد به اینکه این واجب از طرف خدا است. اما آیا موافقت التزامیه واجب است یا واجب نیست. عرض کردیم که در اینجا اختلاف است. مرحوم صاحب کفایه[1] میفرمایند واجب نیست و استدلال کردند به شهادت وجدان، وجدان حاکم است که اگر کسی مأموربه را اتیان کرد و موافقت التزامیه هم نداشت استحقاق عقاب ندارد و عقاب نمیشود. عرض کردیم این دلیل دلیل محکمی است. با این دلیل اثبات میشود موافقت التزامیه واجب نیست والا اگر واجب بود باید این شخص مستحق عقاب میشد.

وجه دیگری باز گفته شده آن هم این است که آقای خوئی[2] و بعضی از بزرگان به این وجه استناد کردند آن هم این است که ما دلیلی بر وجوب موافقت التزامیه نداریم. همین که دلیل نداریم کافی است برای اینکه حکم کنیم موافقت التزامیه واجب نیست. چون استصحاب عد وجوب جاری هست و همچنین اصل برائت اینجا جاری هست. رفع مالایعلمون شک میکنیم آیا چنین تکلیفی داریم از طرف شارع یا نداریم، همین که شک میکنیم دلیل نداریم کافیه برای اثبات عدم وجوب موافقت التزامیه. این هم دلیلی است که مرحوم آقای خوئی و برخی بزرگان به آن استناد کردند.

وجوه قائلین به موافقت التزامیه

در مقابل عده ای از محققین وجوهی ذکر کردند. از طرف قائلین به موافقت التزامیه. یعنی اگر کسی قائل بشود به موافقت التزامیه به چه وجوهی استناد میکند. حالا این وجوه را عرض میکنیم. بعضی از این وجوه جوابش روشن است. بعضی هاش نه، نیاز به دقت دارد.

وجه اول: گفتند اصلا مقتضای خود تکلیف این است. وقتی مولا از کسی یک چیزی میخواد مقتضای تکلیف این است که علاوه بر اینکه آن را اتیان بکنی ملتزم هم باشی.

این جوابش روشنه: مقتضای تکلیف همان امتثال خارجی است. اتیان عملی است. اما اینکه علاوه بر اتیان ملتزم هم باشیم این چنین مقتضایی ندارد. دلیل چنین اقتضایی ندارد.

وجه دوم گفتند ملازمه است بین موافقت عملیه با موافقت التزامیه. اصلا ممکن نیست موافقت عملیه باشد و موافقت التزامیه در کار نباشد. اینها متلازمین هستند. پس وقتی شما قبول دارید که مقتضای امر موافقت عملیه است حتما باید لازمش را هم قبول کنید، پس مقتضاش موافقت التزامیه هم هست. این هم وجه دوم.

جواب این وجه دوم این است که نه، بین موافقت عملیه و موافقت التزامیه ملازمه ای درکار نیست. بلکه بین اینها عموم و خصوص من وجه است. گاهی هر دوتا باهم جمع میشوند. گاهی موافقت التزامیه است و موافقت عملیه نیست. گاهی هم موافقت عملیه است و موافقت التزامیه نیست. پس بنابراین این طوری نیست که اینها باهم همواره متلازمین باشند. آنجایی که با هم جمع میشوند روشن است. شخصی هم عمل میکند هم ملتزم هم میشود. اغلب مومنین شاید اینطوری باشند هم ملتزم اند که این از طرف خدا است و هم عمل میکنند. خوب این محل اجتماع. محل افتراق موافقت التزامیه: خیلی از مسلمان هستند که میپذیرند این دستور خداست معتقد هم هستند ولی عمل هم نمیکنند. پس میبینید که موافقت التزامیه دارند اما موافقت عملیه ندارند. این هم میبینید که موافقت التزامیه هست ولی موافقت عملیه در کار نیست. و گاهی هم ممکن است موافقت عملیه باشد بدون موافقت التزامیه یا همان در مورد قبلی باز میتوانیم مثال بزنیم به دوران الامر بین المحذورین. در دوران الامر بین المحذورین باز موافقت التزامیه هست به جهت اینکه میتواند اجمالا بگوید خدایا هر دستوری داری من آن را میپذیرم، قبول دارم. حالا این امرش دائر است بین وجوب و حرمت ولی بالاخره یا واجب است در واقع یا حرام است، من اجمالا به آن موافقت دارم و قبول میکنم . واقعا توی قلبش هم همین را میگوید ولی موافقت عملیه ممکن نیست اصلا بلکه تنها موافقت احتمالیه ممکن است. موافقت عملیه ممکن نیست در دوران بین المحذورین. پس بنابراین ممکن است که موافقت التزامیه باشد اما موافقت عملیه نباشد. و گاهی هم موافقت عملیه است و موافقت التزامیه نیست. آنجاهایی که شخص عمل میکند و قلبش منعقد نیست. همینطوری انجام میدهد ولی قلبش آن انعقاد قلبی را ندارد. یا برای اینکه آبرویش نرود ادای دین میکند. خوب ادای دین واجب است اما موافقت عملیه انجام میدهد و دینش را ادا میکند ولی نه به جهت اینکه دستور خدا هست و موافقت التزامیه دارد. نه، اصلا موافقت التزامیه ندارد ولی عملا وظیفه اش را انجام داده است. پس بنابراین دیدید که در دو جا اینها افتراق کردند. گاهی موافقت التزامیه هست موافقت عملیه نیست مثل آن مسلمانانی که قبول دارند دستور خداست ولی عمل نمیکنند. یا عرض کردیم مثال دوم دوران الامر بین المحذورین. ممکنه آنجا انسان موافقت التزامیه داشته باشد که هر چه دستور خدا هست ما آن را میپذیریم ولی عملا اصلا قابل موافقت عملیه نیست. و گاهی هم بالعکس است. موافقت عملیه هست ولی موافقت التزامیه نیست. مثل کسی که میت را دفن میکند ولی اینکه دستور خداست نه، آن را نمیپذیرد. این مراسمات را خوب انجام میدهد ولی اینکه دستور خداست نه، همینطوری وظیفه را انجام داده. پس میبینید که بین اینها تلازم نیست. کسی بخواهد از راه تلازم بین اینها اثبات کند که اگر موافقت عملیه واجب است پس موافقت التزامیه هم واجبه چونکه از هم جدا میشوند اصلا بین اینها تلازمی در کار نیست.

شاگرد:....

استاد: نه اصلا میخواهد آبرویش نرود میگوید مراسمات را ما باید ملتزم باشیم رسم و رسومی هست که انجام میدهد بین مسلمانان ولی اینکه دستور خداست انجام ندهد. حالا این را واقعا استحقاق عقاب دارد؟ نه، این آقا یک امر توصلی بود انجام داد امر عبادی که نبود امر توصلی بود ادای دین بود و دینش را هم ادا کرد. پس عقاب هم ندارد اما موافقت التزامیه هم قطعا نداشته این آقا.

پس میبینید که تلازمی درکار نیست. اگر بخواهد از راه تلازم پیش بیاد این درست نیست. این مطلب درست نیست.

وجه سومی که مرحوم آقا ضیاء عراقی دارند:گفتند این مقتضای شکر منعم است. شکر منعم واجب است پس بنابراین موافقت التزامیه هم واجبه. میفرمایند که موافقت التزامیه مقتضای شکر منعم است. شکر منعم هم واجبه پس موافقت التزامیه هم واجبه.

جوابش این است که شکر منعم برخی مرتبش واجب است اما هر شکر منعمی واجب است دلیل نداریم. یعنی کلیه ی مراتب شکر منعم هر نوع شکر منعمی واجب است نه. اصل شکر منعم واجب است اما به کل مراتبه حتی به این مرتبه اش که موافقت التزامیه برسد نه، به این دلیل نداریم که تمام مراتب شکر منعم واجب است. والا باید مردم خیلی از اعمال را انجام بدهند در حالی که انجام نمیدهند. مستحبات هم شکر منعم است ولی انجام نمیدهند. پس بنابراین عرض میکنیم این وجه هم تمام نیست.

شاگرد:....

استاد: یعنی عقل میگوید تمام مراتب شکر منعم واجب است؟؟؟ نه.

شاگرد: بحث مگر در توصلیات نیست؟

استاد: اولا عرض میکنم که مستحبات توصلیه قابل فرض است و ثانیا شما بفرمایید که تمام مراتب شکر منعم واجب است؟؟ میتوانید این را بگویید؟؟ نمیشود این را گفت که تمام مراتب شکر منعم واجب است.

شاگرد: عقل که تقسیم بندی نمیکند بین مراتب شکر منعم؟؟

استاد: عقل میگوید بعضی از مراتب شکر منعم که برسد به کفران نعمت آن مقدارش واجب است اما آن مراتبش که به کفران نعمت نمیرسد ولی مراتب عالی شکر منعم است آن مراتب را عقل واجب نمیداند. عقل هم مرتبه بنده میکند شکر منعم را. پس بنابراین این وجه هم تام نیست. بگوییم شکر منعم است و هرنوع شکر منعمی واجب است پس این هم واجب است. این کبری کلیتش درست نیست. برخی از انواع شکر منعم واجب است آنکه برسد به کفران. بله اگر به کفران برسد آن بله آن مقدارش کفران نعمت است و آن مقدار واجب است.

شاگرد:....

استاد: بله انسان قلبش منعقد بشود. همراه که عمل بکند حالت تسلیم هم داشته باشد اعتقاد هم داشتهباشد. خدایا من میدانم تو فرمودی. این حالت عقدالقلب یکی از موارد شکر منعم است. یک وقت این حالت پذیرش را ندارد یک وقت این حالت پذیرش را هم دارد. بین اینها فرق است دیگر. بین این حالت پذیرش جوانحی که در قلب یک حالت تسلیمی خضوعی پیش میاد این یکی از مراتب شکر است. چون یک عمل اختیاری هست. چون عرض کردیم عقدالقلب اختیاری. عقد القلب قهری آن خارج از بحث است. مرحوم شهید صدر هم تذکر داد و گفت: عقد القلبی مورد بحث است که اختیاری هست. یعنی میتواند این را انسان داشته باشد میتواند نداشته باشد. حالا با اختیار خودش میگوید سمعا و طاعتا. خدا فرموده این را. این یک نوع از مراتب شکر منعم است.

وجه چهارمی گفتند. گفتند که مقتضای حرمت ادله ی تشریع این است که موافقت التزامیه واجب است. ادله ی قرآنی و از سنت وجود دارد و روشن است که تشریع حرام است. شما به خداوند چیزی نسبت بدهی که خداوند نفرموده. ﴿ءآلله أذن لکم أم علی الله تفترون﴾ هیچ کس حق ندارد به خداوند یک چیزی را نسبت بدهد که خدا هم آن را نفرموده. یا حتی شک دارد خدا آن را نفرموده حق ندارد آن را به خداوند نسبت بدهد. تشریع حرام است ولو آن را اظهار هم نکند. چون اگر اظهار بکند میشود بدعت ولی اظهار نمیکند توی قلبش یک چیزی را میپروراند و بهش ملتزم میشود بله دستور خدا اینطوریه. این تشریع حرام است ولو توی قلب باشد حرام است و بر این دال است هم آیات قرآن هم احادیث صحیح مثلا این حدیث صحیح که در کافی هست علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی بن عبید عن یونس بن عبدالرحمن عن عبدالرحمن بن الحجّاج سمد حدیث خب همه اش از اجلّاء هستند، قال لی ابو عبدالله علیه السلام: ایّاک و خصلتین ، ففیهما هلک من هلک ایّاک ان تفتن الناس برأیک أو تدین بما لاتعلم[3] پرهیز کن اجتناب کن از دو خصوصیت از دو خصلت ففیهما هلک من هلک خیلی ها از آن بابت به هلاک افتادند. ایّاک ان تفتن الناس برأیک روی نظر خودت به مردم فتوی بدهی به نظر من اینطوری به نظر من اینطوریه. این یک خصلت أو تدین بما لاتعلم به خودت یک دینی اتخاذ کنی که نمیدانی. یعنی در درون خودت یک چیزی معتقد باشی که نمیدانی. پس در این حدیث شریف که صحیح هم هست آن بخش آخریش میفرماید همین که انسان معتقد باشد و تدیّن داشته باشد به چیزی که نمیداند این حرام است و موجب هلاک است. خوب این شخصی که موافقت التزامیه ندارد این در حقیقت دارد به چیزی معتقد میشود که نمیداند یا عکسش را میداند. چیزی که میداند آن را گذاشته کنار، یک چیز دیگری را برای خودش گرفته. میگوید نه، من این را از طرف خداست قبول ندارم. قلبش در آن چیزی که باید تدیّن داشته باشد آن منعقد نشده طبعا به یک چیز دیگری تدیّن پیدا کرده. وقتی آن را گذاشته کنار قلب که خالی نمیماند قطعا با یکچیز دیگری پر شده. و این حدیث میفرماید این موجب هلاک است. پس تمسک میکنیم به ادله ی حرمت تشریع برای وجوب موافقت التزامیه به این بیان که اگر موافقت التزامیه نباشد انسان دچار تشریع میشود. تشریع که حرام است. تدیّن به چیزی که نمیداند به آن مبتلا میشود.

شاگرد:....

استاد: این را دیروز بحث کردیم و کفتیم که مرحوم شیخ انصاری[4] میفرماید که هرجا قصد قربت باشد آنجا موافقت التزامیه هم هست. اما برخی از بزرگان مثل مرحوم آقای تبریزی[5] و ظاهر کلام آخوند این است که ممکن است قصد قربت باشد ولی موافقت التزامیه نباشد. قصد قربت را آنها برمیگردانند به علم نه به اعتقاد. میگوید چون میداند قصد قربت میکند خوفا من النار. اما مربوط به آن عقد القلبش نیست. ما عرض کردیم: نه؛ ظاهرا نمیشود فرض کرد کسی قصد قربت میکند ولی عقد القلب ندارد. با صرف علم قصد قربت متمشّی نمیشود. پس بنابراین این بیان بر این اساس است که ادله ی حرمت تشریع اثبات میکنند که موافقت التزامیه ترکش حرام است پس موافقت التزامیه واجب است. چون دچار تشریع میشود اگر موافقت التزامیه نداشته باشد.

جوابش این است که اگر ترک موافقت التزامیه به معنای انکار باشد، بله انکار حرام است. اما نه، این آقا نه موافقت التزامیه دارد نه انکار میکند. اگر انکار بکند وقتی موافقت التزامیه را ترک بکند و بگوید نه این نیست و اصلا دستور خدا غیر از این است چنان چیزی ادعا بکند بله آن میشود تشریع و فرض است که این آقا موافقت التزامیه دارد و توی قلبش هم آن طرف انکار را ملتزم نشده. یعنی انکار نمیکند ولی ملتزم هم نیست. اگر اینطوری باشد اینجا تشریع صورت نمیگیرد پس ترک موافقت التزامیه همواره اینطوری نیست که مستوجب تشریع باشد ممکن است مستوجب تشریع باشد آن میشود حرام آنجایی که همراه با انکار است. ولی ممکن است موافقیت التزامیه را انجام ندهد و ترک کند ولی انکار هم نکند. نه ملتزم است نه انکار میکند اینجا بنابراین شما نمیتوانید از راه حرمت تشریع بیاید اثبات بکنید که موافقت التزامیه واجب است.

شاگرد:....

استاد: بله ما عرض میکنیم که اینطوری نیست که عدم موافقت التزامیه همواره تشریع را انکار را به دنبال داشته باشد. بله اگر همواره اینطوری بود فرمایش صحیح بود ولی اینطوری نیست. ممکنه کسی موافقت التزامیه نداشته باشد اظهارنظر نکند. اصلا انکار هم نمیکند ملتزم هم نیست انکار هم نمیکند. خوب این ممکن است ولذا از این راه هم نمیشود اثبات بکنید که این موافقت التزامیه واجب است.

وجه پنجمی گفته شده، گفتند که ادله ی وجوب قصد قربت در عبادات دالّ بر این است که موافقت التزامیه واجب است. چون قصد قربت بدون موافقت التزامیه ممکن نیست.

خب در این دوتا اشکال است: اولا ما نمیپذیریم که قصد قربت ملازم است با موافقت التزامیه. ممکن است قصد قربت باشد طبق فرمایش آخوند یا برخی از اساتید مثل استاد تبریزی ممکن است قصد قربت باشد و موافقت التزامیه نباشد. بین اینها تلازم نیست که شما یگویید ادلّه ی وجوب قصد قربت اثبات میکند وجوب موافقت التزامیه را. اولا ما این را نمیپذیریم ممکن است کسی این را نپذیرد و ثانیا دلیل اخصّ از مدعاست این اثبات میکند در عبادیات بله موافقت التزامیه واجب است اما بحث ما در اعمّ از عبادیات و غیر عبادیات است. ما میخواهیم همه جا اثبات بکنیم موافقت التزامیه واجب است تنها در عبادات را که نمیخواهیم اثبات بکنیم. دقت فرمودید. پس بنابراین این وجه هم تام نیست.

شاگرد:....

استاد: بنابر این جواب دوم پیش میاد که این اخص از مدعاست.

وجه ششمی باز مطرح شده آن هم این است که گر کسی موافقت التزامیه نکند عقل آن را تنقیص میکند. عبودیت آنرا عبودیت ناقص میشمارد. میگوید این چه بنده ای است که دستورات خدا را حالا احیانا انجام میدهد ولی اصلا ملتزم نیست به این دستورات. پس بنابراین برای رسیدن به کمال عبودیت لازم است عقل میگوید برای اینکه عبودیت کامل بشود باید حتما موافقت التزامیه هم کنار موافقت عملیه باشد. یعنی استناد میکنند به حکم عقل. عقل ترک موافقت التزامیه را نقص در عبودیت میداند. و اتیان به موافقت التزامیه را کمال عبودیت میداند پس عقل این را لازم میداند.

جوابش این است که عقل درست است این را ناقص میداند و اتیانش را کمال میداند ولی این را به وجه الزامی نمیداند. بله این را حسن میداند ولی نه به وجه الزام. به وجه اینکه این یکی از مراتب کمال است. الزامش را عقل نمیگوید.

شاگرد: این هم تقریبا همان دلیل وجوب شکر منعم است.

استاد: تقریبا این هم یک بیان دیگری از آن است. احسنتم.

بیان هفتمی در اینجا گفته شده برای اثبات وجوب موافقت التزامیه. گفتند این آیه ی کریمه دالّ بر این است که موافقت التزامیه واجب است: این آیه ی کریمه که میفرماید: ﴿فلا وربّک لایؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لایجدوا فی انفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما﴾ در سوره نساء آیه ی 65. قسم هم دارد این آیه. میفرماید که اهل ایمان نمیشوند مگر اینکه به فرمان تو گردن نهند و بعد از اینکه تو حکم صادر کردی توی قلبشون هم یک حرجی یک سختی ای در برابر آن فرمان تو نداشته باشند. و یسلّموا تسلیما کاملا تسلیم باشند. این آیه میفرماید صرف پذیرش عملی کافی نیست. باید قلب هم پذیرش داشته باشد تسلیم داشته باشد. اگر این را نداشته باشد اصلا اهل ایمان نیست. ﴿فلا وربّک لایؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم مگر اینکه تو را حکم قرار بدهند در آن اختلافاتی که بین شان است بعد میفرماید ثمّ لایجدوا فی انفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما﴾ توی نفسشان هم یک حرجی از آن قضاوت تو نداشته باشند. نفس هم گارد نگیرد یک حالت تسلیمی داشته باشد. این آیه ی کریمه با این بیانی که دارد شرط تسلیم شرط ایمان است و دال بر این است که موافقت التزامیه واجب است. در حدیثی هم راجع به این آیه ی کریمه در کافی نقل شده عن عبدالله الکاهلی قال قال ابوعبدالله لو انّ قوما عبدالله وحده لاشریک له و اقاموا الصلاه و آتوا الزکاه و حجّوا البیت و صاموا شهر رمضان ثم قالوا لشیء سمع الله أو سمع رسول الله ألا صنع خلاف الذی صنع أو صنعه رسول الله ألا صنع خلاف الذی صنع أو وجدوا ذلک فی قلوبهم لکانوا بذلک مشرکین بعد یک کاری که خداوند انجام داده بگوید ایکاش اینجوری نمیداد فلان جور میشد مثلا. واجب این نبود واجب اینطوری بود أو صنعه رسول الله اینطوری نمیبود اینطوری میگفت أو وجدوا ذلک فی قلوبهم که اگر حکم اینطوری بود خیلی بهتر بود لکانوا بذلک مشرکین. اگر اینطوری توی درون شون هم به احکام خدا یک نوع پیشنهادات جدیدی دارند ار اینطوری بود بهتر بود همین باعث مشرک شدن آنها میشود. بعد همین آیه را خواندند ﴿فلا وربّک لایؤمنون حتّی یحکّموک فیما شجر بینهم ثمّ لایجدوا فی انفسهم حرجا ممّا قضیت و یسلّموا تسلیما﴾ ثم قال اوعبدالله علیه السلام علیکم بالتسلیم[6] . پس حالت تسلیم داشته باشید. خب این آیه ی کریمه با این حدیث شریف ه در ذیل آیه هست دالّ بر وجوب تسلیم بر وجوب موافقت التزامیه.

جواب این دلیل هم این است که ظاهرا این آیه که نفی ایمان میکند ظاهرا نفی کمال ایمان را میکند نه نفی اصل ایمان والا باید ملتزم بشیم خیلی ها ایمانشان مشکل دارد و این قابل التزام به این آسانی نیست پس اینکه میفرماید فلا وربّک لایؤمنون یعنی به کمال ایمان پس موافقت التزامیه لازم است برای کمال ایمان نه برای اصل ایمان. این البته یک نوع تأویل است ولی با توجه به ادلّه دیگر در مجموع وقتی نگاه میکنیم ظاهرش این است مه این این آیه نمیخواهد اصل ایمان را نفی بکند مخصوصا ن حدیثی که در ذیلش بود. فرمود توی قلبشون هم بیاد اگر اینطوری بود بهتر میشد مثلا. خب اگر با این معیار پیش بریم که اینها دیگر مشک هستند و اصلا دیگه ایمان ندارند. ملتزم شدن به این معنا خیلی مشکل میشود. یک اولیای الهی میمانند و معصومین میمانند. عده ای زیادی از مردم ممکن است دچار مشکل شوند با این بیان. ولی حمل میشود این آیه بر کمال ایمان نه بر اصل ایمان. این هم وجه هفتم. الحمدلله رب العالمین


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo