< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /موافقت التزامیه درتکلیف

 

بحث در وجوب موافقت التزامیه بود به عبارت دیگر آیا قطع به حکم چنانکه مقتضی موافقت عملیه هست مقتضی موافقت التزامیه هم هست یا نه؟ به عبارت سوم آیا در هر واجبی ما باید دوتا کار انجام بدهیم یک او را خارجا امتثال بکنیم عملا و دوم هم ملتزم باشیم به طوری که اگر این دوتا را انجام ندادیم دوتا عقاب بر انسان مترتب بشود یا اینکه فقط یک مقتضی دارد قطع به حکم، که اگر او را انجام داد دیگر عقاب ساقط بشود. پس بنابراین بحث در این است که قطع به حکم آیا دوتا اثر دارد و دوتا مقتضی دارد یا یک مقتضی دارد؟ آن وقت برای اینکه روشن بشود عرض شد که موافقت التزامیه به معنای آن عقد قلبی هست یا تسلیم قلبی هست به اینکه این مأمور به از طرف خداست. ملتزم بشود که این از طرف خداست. عقد قلبی داشته باشد و عرض شد که این عقد قلبی هم اختیاری است غیر از آن عقد قلبی قهریه است که همراه با قطع پیش میاد. همراه با قطع و علم یک عقد قلبی پیش میاد بالأخره یک اذعان قلبی پیش میاد که این از طرف خداست. اما آن قهری هست. فرض این است که یک عقد قلبی اختیاری هم هست که در اختیار انسان است. آیا آن عقد قلبی که در اختیار انسان است واجب است علاوه بر آن عقد قلبی و اذعانی که در تصدیق و علم است. علم همراه خودش یک تصدیقی دارد دیگر. علم به این قضیه که دارد حتما تصدیق آنجا هست. تصور که نیست تصدیق است ولی آن تصدیق قهری است و آن اذعان به نسبت قهری است بحث این است که یک اذعانی اختیاری که در اختیار انسان است آیا آن هم لازمه علاوه بر آن اذعان قهری یا آن لازم نیست. آیا واجب است این یا واجب نیست؟

شاگرد: در اصول تعبیر شده به عقد قلبی اختیاری ولی در علم کلام به آن ایمان گفته بشود؟

استاد: بله ایمان قلبی. ایمان به این حکم. آیا ایمان به این حکم لازم است که از طرف خدا هست یا نه؟ یک وجوب دیگری یک اذعان اختیاری لازم هست یا لازم نیست؟

و عرض شد که این غیر از معرفت است به آن دوتا وجهی که دیروز عرض کردیم این از معرفت از علم جدا میشود. اذعان این موافقت التزامی از علم گاهی جدا میشود. گاهی علم هست این موافقت التزامی نیست گاهی موافقت التزامی هست علم نیست گاهی هم با همدیگر جمع میشوند. پس بنابراین این غیر از علم است آنوقت باز گفته شده است که این با قصد قربت هم فرق دارد. یعنی قصد قربت یک چیزی هست و این یک چیز دیگری است. این هم ادعا کردند موافقت التزامیه غیر از قصد قربت هست. عرض شد که مرحوم شیخ انصاری ظاهرا ملازمه میبینند بین این قصد قربت با موافقت التزامیه. میفرمایند هر جا قصد قربت باشد قطعا آنجا موافقت التزامیه هست.[1] البته موافقت التزامیه اعم است ممکنه در توصلیات هم موافقت التزامیه باشد ولی آنجا قصد قربت نباشد ولی هر جا قصد قربت است مرحوم شیخ انصاری فرمودند آنجا قطعا موافقت التزامیه است. و عرض کردیم این نظر درست است نه نظری که برخی فرمودند مثل مرحوم آقای تبریزی[2] و ظاهر کلام آخوند خراسانی هم این است که ممکن است اصلا قصد قربت از موافقت التزامیه جدا بشود یعنی قصد قربت باشد بدون موافقت التزامیه. این ظاهرا درست نیست که بیاش این بود که نه قصد قربت منوط است به علم.منوط به آن عقد قلبی نیست. ولی ظاهرا این تصویرش درست نباشد. انسان قصد قربت که دارد با صرف علم نمیتواند قصد قربت بکند باید یک نوع پذیرشی هم داشته باشد تا بتواند قصد قربت بکند والا بدون آن پذیرش بخواهد قصد قربت بکند ظاهرا این ممکن نخواهد بود. عبارت مرحوم صاحب کفایه که عرض کردیم از ظاهر ایشان استفاده میشود که قصد قربت ملازم با موافقت التزامیه نیست اینطوری هست ایشان میفرمایند که: لشهاده الوجدان الحاکم فی باب الاطاعه و العصیان بذالک که موافقت التزامیه واجب نیست و استقلال العقل بعدم استحقاق العبد. این جمله استقلال العقل ظاهر این جمله را عرض میکنیم استقلال العقل بعدم استحقاق العبد الممتثل لأمرسیّده الّا المثوبه دون العقوبه ایشان میفرمایند که عقل مستقل است عبدی که امتثال امر سید کرد یعنی موافقت عملیه کرد امتثال امر سید کرد این مستحق نیست مگر ثواب را. ببینید ثواب دائر مدار قصد قربت است بدون قصد قربت که به انسان ثواب نمیدهند پس ظاهر کلامشان این است که میشود قصد قربت کرد بدون موافقت التزامیه. ایشان میخواهند بفرمایند ولو لم یکن متسلّما و ملتزمابه و معتقدا و منقادا له[3] . ولو اینکه موافقت التزامیه ندارد پس ایشان فرض میکنند ثواب را بدون قصد موافقت التزامیه. این ظاهر کلامشون است این بر آن مبنایی است کأنّ میخواهد بفرماید قصد قربت ملازم با موافقت التزامیه نیست. و این ظاهرا درست نیست، شما نمیتوانید فرض کنید یک عبدی را که موافقت التزامیه ندارد ولی این بتواند قصد قربت بکند. صرف اینکه میداند از طرف خداست ولی ملتزم نیست. آن باور را ندارد فقط قصد قربت میکند چنین آدمی قصد قربت ازش متمشی نمیشود. این راجع به اینکه میشود با قصد قربت این را تفکیک کرد یا تفکیک نکرد، فی الجمله نظر ما این است که چنانچه شیخ انصاری هم فرمودند نه، هر جا قصد قربت است قطعا آنجا موافقت التزامیه هم هست. پس بحث ما در وجوب موافقت التزامیه در غیر عبادیات میشود چون در عبادیات چون قصد قربت لازم است قطعا آنجا موافقت التزامیه هم واجب خواهد بود. براساس این نظر بحث ما درغیر عبادیات خواهد بود. آیا در غیر عبادیات موافقت التزامیه واجب است یا واجب نیست؟ البته باز فرقش با قصد قربت باید مشخص بشود. قصد قربت سرط همان عمل خارجی است اما موافقت التزامیه دوتا عمل است که گفتیم آیا مقتضای مر دوچیز است؟ یک موافقت عملیه و دوم موافقت التزامیه. یعنی اینجا دوتا کانّ امتثال برش لازم است. یعنی قصد قربت از این جهت با این جدا میشود. قصد قربت شرط صحت عمل خارجی هست ولی موافقت التزامیه را که بحث میکنند واجب هست یا واجب نیست به عنوان واجب در کنار واجب دیگر. ولی عرض میکنیم همان شرط ملازم این است یعنی اگر کسی آن قصد قربت را واجب دانست و اتیان کرد قطعا این موافقت التزامیه را هم انجام داده است. نمیشود بدون امتثال آن شرط را محقق کرد. این راجع به این نقطه.

نقطه ی دیگری بحث شده که آیا موافقت التزامیه همان رضا هست یا با رضا فرق دارد؟ مثلا یک کسی از دستورات خدا خوشش میآید ولی یک کسی هم نه، با اکراه انجام میدهد اصلا راضی نیست. آیا موافقت التزامیه همان رضا هست یا با رضا فرق دارد؟ عرض میکنیم که با رضا فرق دارد رضا یک مطلب بالاتری هست. حالا کسی به دستورات خدا راضی هست یکی خوشنود نیست و با اکراه است ولی حالت پذیرشش را دارد. پس موافقت التزامیه میتواند همراه با رضا باشد میتواند همراه با رضا نباشد. اینطوری نیست که همان موافقت التزامیه همان رضا باشد.نه، یک کسی هست اصلا از این دستورات خوشش نمیاد ولی میگوید حالا ما که موافقت التزامیه را داریم ایمان داریم که اینها را خدا فرموده چون خدا فرموده ما انجام میدهیم. پس بنابراین این بحث هم با رضا هم فرق دارد موافقت التزامیه با رضا فرق دارد. اینطوری نیست که بگوییم هرجا موافقت التزامیه باشد آنجا رضا هم است.

باز بحث میشود که آیا موافقت التزامیه نسبتش با تصدیق به پیامبر صلی الله علیه و آله و تصدیق ائمه اطهار علیهم السلام چه نسبتی دارد؟ یعنی با شرط ایمان بالمعنی الاعم و ایمان بالمعنی الأخص که اگر بخواهد شیعه بشود باید ائمه را تصدیق بکند این موافقـت التزامیه نسبتش با آن ایمان بالمعنی الاعم که ایمان به پیامبر اکرم است و ایمان بالمعنی الأخص که ایمان به ائمه اطهار با اینها چه نسبتی دارد؟ آیا با اینها یکی است؟ اگر با اینها یکی باشد قطعا جزء واجبات خواهد بود یا با اینها جداست؟ ظاهر مطلبی که آقایان میفرمایند، میفرمایند جداست. موافقت التزامیه این که شما هر واجبی که رسیدید بگویید این را میپذیریم این از طرف خداست این یک مسئله است و مسئله ی دیگر همان ایمان است که از اصول دین است یا اصول مذهب است اگر درست باشد، البته ما همه را اصول دین میدانیم. بالاخره آنچیزی که از شرایط ایمان است آن مرتبه فوقانی است. که هر کسی ایمان دارد ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله حق و من جانب الله از طرف خداست این حالا به صورت اجمالیش باشد این قطعا جزء واجبات است. هم واجبات عقلیه است هم واجبات شرعیه است انسان باید ایمان داشته باشد والّا مؤمن نمیشود و این اظهار هم باید بکند تا مسلمان بشود هم اظهارش واجب است هم در قلب باید چنین عقد قلبی داشته باشد که هرچه که پیامبر فرموده از طرف خداست و همچنین باید ایمان داشته باشد انچه که ائمه میفرمایند این هم از طرف خداست همان چیزی است که از پیامبر اکرم گرفتند و پیامبر اکرم هم از طرف خداوند بیان فرموده. این هم باز شرط ایمان به معنای ایمان بالمعنی الأخص است پس اینها را ما شکی داریم که اینها واجبات هستند و در این شکی نیست و همچنین اگر یکجایی مشخص شد معلوم شد که قطعا پیامبر این مطلب را فرموده حالا جزء احکام باشد یا جزء غیر احکام باشد خبر باشد بخواهد خبر بدهد از اهوال روز قیامت خوب آن یا از گذشته ها آن هم باید باز تصدیق بکنیم اگر تصدیق نکنیم جائز نیست و ایمان خلل وارد میکند پس ایمان اجمالی که کلّ ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله فهو من جانب الله و ایمان اجمالی نسبت به ائمه قطعا اینها واجبات هستند و شکی درش نیست. ایمان تفصیلی هم اگر یکجایی ثابت شد که این را پیامبر فرموده یا ائمه فرمودند آن هم باز تصدیقش لازم است. انکارش حرام است و تصدیقش لازم است. یه چیزی ماوراء اینها کأنّ محل بحث ما است که وقتی یک چیزی را دستور دادند و به آن صورت قطعیت هم نرسیده صدور این از پیامبر اکرم برای ما ثابت نشده است یا از ائمه اطهار علاوه بر اینکه ما عمل بکنیم ملتزم بشیم من جانب الله است. آیا این لازم است یا لازم نیست؟ پس اگر این مرحله رابتوانیم تصوّر بفرمایید خوب کأنّ محل بحث میماند اما اگر نتوانید تصور بفرمایید و بگویید : بالاخره آن چیزی که از واجبات است ما که کسی از خودمون نبافته اینها را، اینها باید به خبر صحیح وارد شده یا از پیامبر یا از ائمه پس ما باید به جهت تکمیل ایمان مان باید ما به اینها ملتزم باشیم که من جانب الله است. اگر بفرمایید که مرحله ی دیگری نیست قطعا اینها همو واجب خواهند بود. موافقت التزامیه یعنی اگر ملازم با ایمان باشه خب آن درجه ای که ملازم است با ایمان کسی در وجوبش شک نمیکند اما اگر یک درجه ای از موافقت التزامیه ما بتوانیم تصور بکنیم که با ایمان ملازمه ندارد. ایمان این شخص سرجای خودش است و ما فرض میکنیم که اینجا موافقت التزامیه برش واجب است بغیر از عمل یا واجب نیست. بحث اینجاست دقت فرمودید. پس اگر یک جایی ملازمه پیدا کرد موافقت التزامیه با ایمان آنجا کسی بحث ندارد که آن واجب است. بحث در این است که اگر یک طوری هست که ملازمه با ایمان پیدا نکرد، نه ایمان بالمعنی الاعم نه ایمان بالمعنی الاخص. اگر چنین مواردی بود آیا آن موافقت التزامیه هم واجب است یا واجب نیست؟ بحث در آن است. ولی ظاهرا انسان اگر دقت کند موردی برای این معنا نمی ماند مگر اینکه ما بگوییم ان چیزی که راجع به ایمان تفصیلی هست یعنی مورد به مورد فرض کن این شیء واجب است این شیء حرام است در این موارد جاها انکار حرام است والا اینکه انسان ملتزم بشود اینها از طرف خداست نه این واجب نیست. اگر ما بتوانیم بگوییم در این موارد آن ایمان اجمالی قطعا واجب است اما به تفصیل که برسیم حالا خبر واحد رسیده که امام جعفر صادق صلوات اله و سلام اله علیه فرموده فلان عمل واجب است آیا این موارد ما باید عقد القلب هم داشته باشیم که این از طرف خداست یا اینکه انکار نکنیم کافیه؟ آن چیزی که مربوط به ایمان است یعنی ایمان بالمعنی الاخص ما را درست میکند این است که انکار نکنیم اما ملتزم هم باشیم نه این واجب نیست. اگر بتوانیم این را جدا کنیم بگوییم آن چیزی که حرام است انکارش است. اما ملتزم شدن بر اساس آن نه ممکنه انسان نه اصلا توجه ندارد نه انکار میکند نه هم ملتزم است من جانب الله است. عمل میکند. میگوید چرا عمل میکنی؟ میگوید چونکه میدانم امام جعفر صادق فرموده، میدانم. نه اینکه ملتزم میشوم التزام اینکه من جانب الله است به آن مطلب اصلا توجه ندارد همینکه میداند فرموده عمل میکند اگر این را ما کافی بدانیم محل بحث آنوقت باقی میماند که آیا علاوه بر عدم انکار التزام قلبی که من جانب الله است این واجب است یا واجب نیست. اما اگر بگویید نه، انکار بله حرام است قطعا علاوه بر آن باید در همان تفصیلات هم شما ملتزم بشوید که من جانب الله است. اگر این را بفرمایید ظاهرا محل بحثی باقی نمیماند یعنی موافقت التزامیه هم واجب خواهد بود. چون برمیگردد به شرایط ایمان یا به اجزاء ایمان برمیگرده.

مطلب دیگری که در اینجا مطرح است بعد از این مقدمات نوبت میرسد به ادله ی طرفین. بعد که موضوع بحث انشاءالله مشخص تر شد موضوع بحث این است که اگر قطع به حکم پیدا کردیم چنانکه آن قطع مقتضی موافقت عملی هست آیا مقتضی موافقت التزامی هم هست که ما عقد قلب بکنیم که این من جانب الله است. عقد قلب اختیاری نه اضطراری. آن اضطراری قهری که هست. آیا عقد قلب اختیاری هم لازمه که من جانب الله است؟ آنوقت مرحوم آخوند و محققین بعد از ایشون میفرمایند نه، موافقت التزامیه واجب نیست. آن چیزی که در تکالیف واجب است بر بنده همان موافقت عملیه است. و در مقابل برخی فرمودند نه موافقت التزامیه هم واجب است باید ببینیم که به چه وجوهی تمسک کردند. وجهی که مرحوم آخوند بهش تمسک میکند برای اثبات عدم وجوب موافقت التزامیه وجدان است. میفرماید وجدان حاکم است که اگر کسی موافقت عملیه انجام داد ولی موافقت التزامیه نداشت، حالت تسلیم نداشت که این من جانب الله است آن پذیرش و باور را نداشت ولی موافقت عملیه را انجام داد. میتی بود و پاشد و مراسم دفن را انجام داد تکفین و تغسیل و دفن همه را انجام داد ولی اگه ازش بپرسند این من جانب الله است نه، اصلا موافقت التزامیه براش مطرح نیست. انکار هم نمیکند ولی ملتزم نیست چنین شخصی میفرماید که اگر موافقت عملیه انجام داد این شخص وجدان حاکم است که این مستحق عقاب است. میگوید وظیفه اش را انجام داده دیگه چیز بیشتری از این نمیخواهند. پس دلیل مرحوم آخوند وجدان است میگوید وجدان حاکم است که اگر یک مولایی دستوری داد و عبد آن را انجام داد عملا و موافقت التزامیه نداشت ولی عملا انجام داد میفرماید این عبد را عقاب نمیکنند میگوید وظیفه اش را انجام داد. این بیان مرحوم آخوند است که تمسک به وجدان است. البته ایشان یک جمله ای هم دارد که مستحق ثواب هم هست. عرض میکنیم نه، این مستحق ثواب بردن منوط است به قصد قربت آن که دیگه قصد قربت را ما فعلا محل بحث قرار نمیدهیم. نه، همان جمله ای که میفرمایید مستحق عقاب نیست کافی هست برای استدلال. مستحق عقاب نباشد با آن ثابت میشود که موافقت التزامیه واجب نیست. اگر واجب بود این آقا ترک کرده وظیفه ی دومش را، دوتا وظیفه داشت یک وظیفه را ترک کرده باید مستحق عقاب میشد و الان که میفرمایید مستحق عقاب نیست پس معلوم میشود که مقتضای قطع و علم به حکم یک چیز است آن هم موافقت عملیه است. این یک بیان.

ظاهرا این بیان بیان درستی است و وجدان عقلاء و یا ارتکاز عقلایی هم با این همراه است اگر عبدی امتثال کرد و عملا دستور را به جا آورد دیگر از او نمیپرسند حالا شما ملتزم هم هستی یا نیستی. میگویند این عمل کرده همین که مطلع شد عمل کرد دیگر التزامش را از او نمیپرسند و او را مورد مداقّه و بازپرسی قرار نمیدهند که بیا ببینیم عقد القلب هم داشتی بر این یا عقد القلب نداشتی؟ همین که عمل کرد دیگر میگویند خب این آقا وظیفه اش را انجام داده. این بیان ظاهرا بیان درستی هست.

بیان دومی که در مقام ذکر شده یعنی وجه دوم برای اثبات اینکه موافقت التزامیه واجب نیست. بیانی هست که حضرت امام خمینی رضوان الله علیه فرمودند[4] . ایشان فرمودند که بخاطر اینکه علم به حکم اصلا جدا نمیشود با موافقت التزامیه. هرجا علم به حکم است موافقت التزامیه هم همراه او هست. اصلا قابل تفکیک نیست که بگویید این آقا علم به حکم دارد و موافقت التزامیه ندارد. اصلا چنین چیزی قابل تصور نیست، علم همان اذعان است به نسبت. این علم به یک قضیه همان اذعان است. علم ما یا تصور است یا تصدیق است. تصدیق هم همان اذعان است. اذعان هم همان عقد قلبی است. پس اینها اصلا قابل جداشدن نیست. بر یشان ممکن است اشکال بشود در قرآن کریم آیه ای است یا بیش از یک آیه است که ظاهرش این است که اینها علم داششتند ولی ایمان نداشتند. مثل آیه ی کریمه که میفرماید که: ﴿و جحدوا بها واستیقنتها انفسهم﴾ ظاهرا در قضیه ی حضرت موسی یا قوم فرعون اینها است که اینها با اینکه یقین داشتند ولی جحود هم داشتند. پس یقین دارند ولی جحود و انکار هم دارند. این ممکنه که اشکال بشود با اینکه اینها معرفت داشتند این معرفت شان همراه با تصدیق قلبی نبود. یا بفرمایید آیاتی که راجع به یهود است که اینها با اینکه پیامبر را میشناختند ولی به پیامبر ایمان نیاوردند. ﴿یعرفونه کما یعرفون ابنائهم﴾ معرفت داشتند ولی ایمان نداشتند. میدانستند که این پیامبر آخرالزمان است ولی ایمان نداشتند. در این موارد ایشان جواب میدهندکه اینها لسانا انکار میکردند، جحودشان جحود قلبی نبود. بحث ما در موافقت قلبی است در عقد قلبی هست که میگوییم عقد قلبی ملازم است با معرفت. هرجا علم است آن معرفت قلبی هست کنارش عقد قلبی هم است اما زبان ممکنه انسان چیزیکه عقد قلبی اش را هم دارد آن را انکار کند ﴿و جحدوا بها واستیقنتهم انفسهم﴾ یعنی اینها با اینکه قلبشون یقین پیدا رده بود با این که موافقت التزامی قلبی هم داشتند ولی در زبان این را انکار کردند نه اینکه قلبا انکار کردند. ممکنه اینطوری جواب بدهند که این هم البته خلاف ظاهر است. پس بنابراین ما با همان بیانی که قبلا گذشت اینها دوتا مرحله هستند. معرفت یک مرحله ای هست بعد ایمان یک مرحله دیگری است. پذیرش یک مرحله ی دیگری است که اینها دو مرحله هستند.

شاگرد:....

استاد: در غیر عبادیات شما فرض بکنید، در توصلیات همراه شده کارها را انجام داده بعد میدونیم که بدون اینکه التزام قلبی داشته که این واجبه ولی میگه حالا که ما میدانیم خوفا من العقاب اگر انجام ندهیم یک احتمال عقابی هست میگوید بالاخره این را انجام ندهیم ممکنه فردا روز قیامت گرفتار بشیم. اما اینکه من ملتزم بشوم این من جانب الله است نه، این التزام را آن آقا ندارد یا توجه ندارد اصلا به آن مرتبه. پس بنابراین وجه دومی که ذکر شده برای عدم وجوب موافقت التزامیه این است که موافقت التزامیه همواره همراه با قطع است اصلا قابل جداشدن نیست که شما بحث کنید آیا این واجب است یا واجب نیست. جوابش هم این است که قبلا هم گذشت: نه، اینها قابل تفکیک هستند و اینها دو مرحله هستند. خیلیا هستند که آن معرفت را پیدا میکنند ولی پذیرش را ندارند، ایماان و باور برایشان حاصل نمیشود در مواقع تشریع بهترین مثال برای این است که کسی با اینکه میداند اینطوری نیست باز تشریعا یک چیز دیگری را قلبش را منعقد میکند برعکس و برخلاف آن و خودش هم کم کم باورش میشود با اینکه میداند اینطوری نیست. آن کسانی که ادعای نبوت کردند یا ادعای مقامات دیگر کردند و خودشان هم اهل نبودند کم کم قلبشان هم بر آن باطل خودشان منعقد میشود. تشریع دارند انجام میدهند حالا در یک مسائل اعتقادی یا در مسائل غیر اعتقادی. پس وجه صحیح همان وجه اول است.

حالا میرسیم به وجوه کسانی که قائلند موافقت التزامیه واجب است. آن هم پنج شش وجه ذکر کردند برای اثبات وجوب موافقت التزامیه. وجه های آنها را باید جواب داده بشه. باید آنها را ببینیم وجه شون چی هست. انشاءالله عرض میکنیم تا روشن بشود که وجوه تمام نیست و قول محققین از علماء که میفرمایند علم به تکلیف فقط مقتضی موافقت عملیه است اما موافقت التزامیه را هم مقتضی باشد این را قبول نداریم. بله یک جاهایی با قصد قربت اگر باید انجام بشود آنجا قبول داریم که قصد قربت بنابراین که بدون موافقت التزامیه قابل انجام نیست بلع آنجا موافقت التزامیه شرط است. یکجاهایی با ایمان سروکار دارد اگر موافقتالتزامیه نداشته باشد ایمانش خلل پیدا میکند آنجا هم قبول داریم اگر موجب خلل در ایمان شد آنجا هم موافقت التزامیه قطعا واجب است. پس بحث ما در جایی است که نه به قصد قربت ضرر برساند نه باعث خلل در ایمان بشود. وجوه ذکر شده برای اثبات وجوب آن که ببینیم آنها چی هستند. الحمدلله رب العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo