< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/07/18

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /قیام امارات مقام قطع

 

بحث در جانشینی امارات جای قطع بود، عرض کردیم که یه وقت جانشینی امارات جای قطع موضوعی مورد بحث است آن را انشاءالله وارد میشویم بعد از این بحث، و یک وقت بحث از این هست آیا اماره جانشین قطع طریقی محض میشود یا نه؟ در این مسئله اختلافی نیست قطعا هیچ شکی و شبه ای نیست که قطع طریقی محض که در نظر بگیرید اماره جانشینش میشود در این هیچ اختلافی بین علما نیست انما الکلام در تخریج این معناست. پس بنابراین عرض شد در دو نکته اختلافی نیست: یکی اینکه امارات قائم مقام قطع طریقی میشوند در این شکی نیست و دیگر اینکه امارات قائم مقام قطع موضوعی وصفی نمی‌شوند اگر یک جایی قطع در موضوع حکم أخذ شد به عنوان صفت ادله ی اعتبار امارات دلالت نمیکند که اماره جانشین اون قطع موضوعی وصفی بشود اینم مسلّم است. پس این دو مطلب مسلّم است. انما النزاع در این هست که آیا امارات جانشین قطع موضوعی طریقی بشود یا نشود؟ ولی عرض کردیم در بحث اول که در آن نزاع نیست و اون هم اینست که امارات جانشین قطع طریقی محض میشود اینجا یک بحث دیگری مطرح شد اون هم این هست که تخریج این چگونه هست به چه بیانی به چه تقریبی امارات جانشین قطع طریقی محض میشون؟ اینجا یه اشکالی هم شده: اشکال این هست که ما قاعده ی عقلی داریم عقاب بلا بیان قبیح هست خب اگر قطع داشته باشه کسی، این عقاب بلا بیان موضوعش از بین میرود یعنی اگر کسی قطع به حکم کرد و اون عمل را مرتکب شد شارع میتواند اون را عقاب کند چون عقاب مع البیان است و قطع دارد. اما در مورد امارات چطور شما قائل هستید که این امارات قائم مقام قطع طریقی محض میشود حالا اماره قائم شد بر حرمت چیزی و این آقا مرتکب شد اینجا عقاب دارد یا ندارد؟ میفرماید عقاب دارد چون اماره قائم مقام قطع طریقی محض میشود اشکال میشود این قاعده ی عقلیه رو شما چطور جواب میدید؟ قاعده ی عقلیه چی بود؟ قبح عقاب بلا بیان. حالا اینجا این آقا بیانی به معنای اینکه علم باشد، ندارد باید اینم جواب داده شود در این تخریجات در این تقریبها باید این جواب داده شود اولین بیان اولین تقریب در وجه اینکه چگونه ادله ی امارات جانشین قطع طریقی محض میشود بیان مرحوم شیخ انصاری و مشهور بود اونم اینکه مقتضای ادله ی اعتبار امارات تنزیل مؤدّای اماره منزلته الحکم الواقعی است مثلا در این روایت شریفه که می‌فرماید: فما ادّیا عنّی فعنّی یؤدّیان[1] یعنی هرچی اینا گفتن همون گفتار منم هست و گفتار ائمه هم گفتار خدای متعال است پس مؤدّای این اماره همون حکم واقعی هست این کأنّ بیان و تقریبی هست که مرحوم شیخ انصاری و مشهور گفته آمد در این بیان اشکال شده بود که لازمه ی این بیان تصویب است لازم میاد که حکم واقعی تبدیل بشود حال اینکه شیعه قائل هست که حکم واقعی عوض نمیشود این را استاد تبریزی جواب دادند فرمودند که نه اگر قیام اماره باعث بشود که حکم نفسی جعل بشود جعل حکم مماثل که میگیم تنزیل مؤدای اماره منزله الواقع که میگیم اگر مقتضای این تنزیل باشد که اینجا شارع حکم نفسی جعل بکند طبق مصلحتی که ایجاد میشود در متعلق بله اشکال شما وارد میشد آن موقع لازم میاد تصویب اما منظور شیخ انصاری و دیگران این نیست میفرمایند حکم طریقی جعل میشود حکم ظاهری طریقی، طریقی اینست که ما را برساند به واقع اگر رساند همان عقاب واقع بر اینجا بار میشود اگر نرساند عذر میشود. دیگه مخالف واقع بود عذر میشود این بیانی هست که استاد تبریزی اینجا دارند، میفرماید پس چون مصلحت در این جعل حکم مماثل یا تنزیل مؤدی منزله الواقع چون مصلحت در متعلق ایجاد نمیشود مثل حکم واقعی مصلحت واقع را عوض نمیکند فقط در جعلش یک مصلحت هست اون هم برای تسهیل است. اما در آن مجعول یک مصلحتی وجود ندارد مصلحت باشد مال واقع است و اگر نباشد هم عذره پس بنابراین با این بیان گفتن تصویبی لازم نمیاد نکته ای که به نظر بنده می‌رسد بیان، بیان خوبی است ولی چنین اعتباری که آقایان فرض کردن حکم طریقی باشد حکم ،حکم هست طریق مربوط به آن چیزی هست که ما را به حکم میرساند طریق بر خبر ثقه هست، اجماع هست شهرت هست هر چیزی هست که مارا به آن حکم برساند شارع حکم طریقی جعل میکند این اعتبار ماهیتش روشن نیست. بله، اگر این فرض بشود انسان حکم جعل بکند و حکمش طریقی باشد چنین جعلی را اگر شما میتوانید در عقلا سراغ داشته باشد بگید که حکم جعل میکند که این حکم در حقیقت ما را برساند به اون حکم واقعی اگر اون حکم در جای دیگر نوشته شده حکم رساننده نیست. شما برا حکم یک‌ وصفی می آوردید که مربوط مربوط به حکم نیست حکم رساننده نیست میگوید حکم طریقی این تعبیر را که در کلمات تبریزی که شاید در سخنان برخی بزرگان دیگر هم آمده این ظاهراً روشن نیست ماهیت چنین چیزی. آیا عقلا حکم را برا حکم اصلا طریقیت قائلند؟ حکم انشاء چیزی هست در ذمّه طرف یا در خواست چیزی هست این دیگر طریقیت ندارد جعلی هست که دارد انجام میدهد ولذا این بیان به نظر ما روشن نیست اشکال تصویب را ببینیم چگونه باید حل بشود.

تقریب دوم پس این تقریب تقریبی هست که وجه قیام امارات مقائم قطع طریقی محض را از این راه تبیین میکند میفرمایند ادله اعتبار امارات ،مفادشون جعل حکم مماصلی مؤدئ است یا تنزیل مؤدئ منزلت الواقع هست تعبیرات مختلف هستند ولی منظورشون همین است یعنی همون چیزی که مؤدی گفته شارع برطبق اون یک ‌حکمی جعل میکند بر طبق اون یک‌حکمی جعل میکند بر طبق اون چیزی که اماره گفته بر طبق اون یک‌حکمی جعل میکند بر طبق اون مؤدی جعل میکند، که این را میگوید من جایگزین اون حکم واقعی قرار دادم هر خصوصیتی اون دارد این هم دارد که اشکال را عرض کردیم تصویب است.

شاگرد: با بیان جنابعالی جواب اشکال تصویب داده نشد؟

استاد: خوب اصل این بحث که ما داریم میکنم دوباره انشاءالله بعدا در بحث امارات اونجا هم همین بحث میاد جمع حکم ظاهری و واقعی، اشکال تصویب و این ها بحثش میاد مصلحت سلوکیه.‌ خوب پس آنجا میاد انشاءالله آنجا بیشتر رسیدگی میکنیم. اینجا از باب اینکه این مطلب روشن بشود اینها را اشاره میکنیم. خوب پس بنابراین یک مسلک‌ ،یک‌تقریب تقریب مشهور است.

تقریب دومی که در مقام هست مربوط به آخوند خراسانی رضوان الله علیه ایشون میفرمایندکه: وجه اینکه امارات قائم مقام قطع طریقی محض میشود این هست که مفاد ادله ی اعتبار امارات مفاد ادله ی اعتبار امارات مثل آیه ی نبأ و غیر آیه ی نبأ مفاد این ها جعل است منجزیت و معذریت هست. میگوید خبرالثقه منجز و معذر. این صفت منجزیت و معذریت مال چی بود بالأصاله؟ برا قطع بود قطع که بحثش گذشت که یک خصوصیاتی دارد که منجزیت و معذریت هست آن صفتی که بالأصاله به تعبیر مرحوم آخوند به حکم عقل مربوط به قطع بود شارع می آید و می‌گوید صفت منجزیت و معذریت را من اعتبار میکنم برای این اماره این اماره را هم منجز‌ و معذر قرار میدهم[2] منجز قرار میدهم یعنی اگر اصابت کرد اون عقاب واقع یا ثواب واقع بر این بار شود عقابش در صورت مخالفت، ثوابش در صورت موافقت اگر هم مخالف واقع بود میشود عذر طبق این عمل کرده میشود عذر پس همان خاصیتی که برا قطع بود بالأصاله ادله ی اعتبار امارات میاد همان را جعل میکند برای اماره، این بیانی هست که مرحوم آخوند خراسانی در این مسئله اختیار کردند. البته بعداً این مسلک‌خودشون را بیان خواهند کرد اینجا فعلا بر طبق مسلک مشهور پیش رفتند ولی بعداً ایشان مسلک‌ خودشون را بیان خواهند کرد که مسلک ما در اعتبار امارات جعل حکم مماثل و تنزیل مؤدّی و این ها نیست. بلکه چی‌هست؟ مسلک‌آخوند خواهند فرمود جعل منجزیت و معذریت هست.

خب اشکالی که بر این بیان شده چندتا اشکال است:

اشکال اول: لازم میاد تخصیص حکم عقل. حکم عقل چی بود؟ قبح عقاب بلا بیان: خب شما وقتی منجزیت و معذریت را جعل میکنید برای اماره، اماره که بیان نمیشود اماره که علم نمیشود شما صفت منجزیت و معذریت را براش چون جعل کردین نه علم بودن را نه بیان بودن را پس بنابراین اگر شارع بخواهد این جا این شخص را عقاب کند منجز قرار بدهد میشود قبح عقاب بلا بیان، باید تخصیص بخورد. قاعده ی قبح بلا بیان میگفت تا بیان نباشد حق عقاب نیست شما میفرمایید نه بیان نباشد ولی منجزیتش باشد عقابش باشد پس اشکالی که بر مرحوم آخوند شده مرحوم آقای خوئی [3] اشکال را مطرح کردند قبل از ایشون هم ظاهراً مرحوم نائینی هم این اشکال را دارد میفرماید بر طبق مسلک آخوند خراسانی که می‌فرماید که مجعول در باب امارات همون منجزیت و معذریت است این لازمش این هست که قاعده ی قبح عقاب بلا بیان تخصیص بخورد در مورد امارات، چون فرض این است که بیان درست نشد فقط منجزیت درست شد نتیجه ی بیان درست شد بدون خود بیان این میشود چی تخصیص حکم عقل، و تخصیص حکم عقل هم جایز نیست ممکن نیست اصلا.

سوال شاگرد: ...

جواب استاد: خب آیا اگر این جوابی که استاد تبریزی میگن اگر همین را میخواهید بفرمایید اگر مطلبی دیگری هست باید دوباره بیان بفرمایید شما.

استاد تبریزی در جواب این اشکالی که آقای خوئی مطرح کردند آقای خوئی بر مسلک آقای آخوند اشکال کردند گفتند این لازمه اش تخصیص در حکم عقل هست، عقل را گفت که قبح عقاب بلا بیان با این مطلبی که شما فرمودید با این تقریبی که شما فرمودید منجزیت درست کردید منجزیت در جایی هست که بیان باشد اگر بیان نباشد عقل میگوید بدون بیان قبیح است عقاب کردن، جوابی که از این اشکال داده شده این هست که بیانی که در آن قاعده ی قبح عقاب بلا بیان هست به معنای علم نیست بلکه به معنای ما یصحّ الإحتجاج به است[4] . چیزی هست که به اون احتجاج صحیح شود یعنی یک مستمسکی باید آن مولا که دارد عقاب میکند داشته باشد، چرا دارد عقاب میکند؟ باید یه مستمسکی داشته باشد دیگه ما یصحّ الاحتجاج به، با جعل منجزیت و معذریت شارع ما یصحّ الإحتجاج به پیدا میکند. بیان به معنای علم نیست بلکه به معنای چیزی هست که شارع بر اساس آن، آن کسی که مخالفت کرده اون را عقاب بکند و با جعل منجزیت و معذریت شارع چنین مستمسکی پیدا میکند. میگوید که: ما آمدیم این اماره را چی قرار دادیم؟ منجّز و معذر قرار دادیم یعنی هشداری برا شما رسید گفتیم اینجا برا شما منجز و معذر هست حواست باشد. همین کافی است حالا بیان به معنای علم باشد یا نباشد. و لذا اگر شارع می آمد احتیاط را واجب میکرد اماره را واجب نمی‌کرد اماره را حجت قرار نمی‌داد احتیاط را واجب قرار میداد آنجا هم می‌گفتیم گرچه احتیاط بیان نیست ولی ما یصحّ الإحتجاج هست. من گفتم احتیاط بکن. پس هر چیزی که قابلیت احتجاج دارد در اون قاعده ی قبح بلا بیان بیعنی بدون ما یصحّ الإحتجاج، یصحّ الإحتجاج چی هست؟ همان جعل منجزیت و معذریت یکی از مصادیق مایصحّ به الإحتجاج است.

همچین جعل احتیاط باز یکی از چیزهایی است که یصحّ به الإحتجاج است. پس بنابراین این اشکالی که شده بر مرحوم آخوند وارد نیست.

مرحوم آقای تبریزی از این اشکالشون آقای خوئی اینطوری جواب دادن گفتن که شما لازمش تخصیص در حکم عقل است، این درست نیست تخصیص در حکم عقل نمیاد. چرا؟ برای اینکه مراد از بیان علم نیست تا بگویید اماره را وقت منجز قرار میدهد علم درست نمیشود پس این لازمش در حکم عقل ما عرض میکنم نه قبح عقاب بلا بیان قبح عقاب بدون حجت بدون حجت وقتی منجز و معذر جعل کرد حجت درست شود بحث مولا که بتواند عقاب بکند پس تخصیصی نشد، مصداق حجت پیدا میشود بیانی نشد و با جعل منجزیت و‌معذریت حجت میشود اماره مصداقی برای حجت میشود.

این جواب استاد تبریزی از اشکالی که بر مرحوم آخوند شده بعد یک اشکالی دیگری بر مرحوم آخوند شد این اشکال را استاد تبریزی خودش دارد میگویند اون اشکال وارد نیست ولی این اشکال وارده بر مسلک آخوند خراسانی اونم این هست که: اگر شما بفرمایید مفاد ادله ی اعتبار امارات جعل منجزیت و معذریت لازم میاد تخصیص این دو آیه ی کریمه کدوم دو آیه ی کریمه ی﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾

در برخی از آیات هم آمده ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي أن الْحَقِّ شَيْئًا﴾ و همچین آیه ی کریمه ی ﴿لا تقف مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾.

اگر شما بفرمایید که مفاد ادله ی اعتبار امارات جعل منجزیت و معذریت است معناش این هست که ظن بر خود ظن بودنش باقی است. اماره ظنی هست قطعی نیست وقتی ظنی شد ولی میگوید ظنی منجز است، آیه ی قرآن میگه به ظن عمل نکن ظن شمارا به حق نمی‌رساند لازمه ی فرمایش شما اینست که این آیه را تخصیص خوانده باشد ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ بگوییم نه مگر اینکه دلیل اعتبار اماره بیاد یه ظنی را معتبر قرار بدهد. اونجا نه اون ظن شما را به حق میرساند یا آیه ی کریمه ﴿لا تقف مَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْم﴾ میفرماید که: پشت سر چیزی که علم نیست پشت سر او نرو تبعیت از او نکن باید بگویم تخصیص خورده مگر جایی که شارع جعل منجزیت و معذریت کرده باشد. چون در در این مسلک مرحوم آخوند خراسانی اون اماره بر ظنّیت خودش باقی هست ظنی هست. فقط چی هست شارع گفته که منجز و معذر است. وقتی ظنی هست آیه ی کریمه ﴿إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ شاملش میشود یا نمیشود؟ میشود. شما باید بفرمایید اینجا تخصیص خورده.حال این آیات یک لسانی دارن که آبی از تخصیص است. میگن ﴿إنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾ هیچ گاه به هیچ صورتی ظن شما را به حق نمی‌رساند نمیشود بگوییم آقا مگر این ظن، لسانش ،لسان چی هست؟ إبا از تخصیص ‌دارد همچین آیه کریمه که میفرماید: ﴿لا تقف ما لیس لک به علم إنّ السمع والبصر والفؤاد کان کل اولئک عنه مسئولا﴾.

پس بنابراین اشکالی که بر مسلک مرحوم آخوند خراسانی هست لازمه ی شما تخصیص اون حکم عقل نیست لازمه ی شما تخصیص این دو آیه هست و این دو آیه لسانش آبی از تخصیص است. یک لسانی دارند که اصلاً تخصیص بردار نیستند این هم اشکالی است که در این مسلک مرحوم آخوند خراسانی هست

تا حالا ما دو‌مسلک را قبول نکردیم ببینیم مسلک‌های دیگر مشکل ما ا قبول میکند یا نه؟

سوال شاگرد:...

جواب استاد: نه، لسان آیه ظاهرش إبای از تخصیص دارد دیگر، ﴿إن الظّن لایغنی من الحقّ شیئا﴾ اصلا سراغ ظن نروید ظن شما را به حق نمیرساند. لسان، لسان آبی از تخصیص هست ولذا باید یک چاره اندیشی کرد که این از تخصیص بودن این آیه در مفاد ادله ی اعتبار امارات باید از این در بیاد.

خوب پس این مسلک دوم این هم دچار اشکال است بر طبق این اشکالی که مطرح شد.

مسلک سومی در باب اعتبار امارات است اعتبار امارات یعنی اینکه جانشینی امارات جای قطع طریقی محض، در اینکه شبهه نبود شک نبود والّا اماره اعتبارش به چه درد میخورد اگر این خاصیت را هم نداشته باشد پس اعتبار اماراه به چه درد میخورد؟ همان اثر عقلی قطع که منجزیت و معذریت هست باید برای این ثابت شود. ادله اعتبار امارات باید به این مقدار اثر داشته باشد. ولی تقریبش چی بود ولی تقریب را ما بیان میکردیم تا حال دوتا تقریب را ما بیان کردیم.

تقریب سوم: تقریب مرحوم نائینی هست میفرماید مفاد ادله ی اعتبار امارات جعل طریقیت و کاشفیت برای اماره هست، جعل کاشفیت و طریقیت برای اماره هست[5] . اماره برا خودش کاشفیت دارد ظن هست دیگر. خبر واحد که آمد یه چیزی را بیان کرد اماره هست این یک کاشفیتی دارد شما یک هفتاد الی هشتاد درصدی برای تان آن مسئله کأنّ روشن میشود اما یک بیست درصدی باز مبهمه احتمال میدهید اشتباه کرده باشد احتمال میدهید دروغ گفته باشه خلاف واقع گفته باشه بلأخره این احتمالات هست. پس یک کاشفیت ذاتی دارد این ادله ی اعتبار امارات می آیند این کاشفیت را تکمیل می‌کند. نظر مرحوم نائینی این است که این کاشفیتی که داره این ناقصه، ادله ی اعتبار امارات میاد میگوید این را شما کاشف کامل قبول کن. کاشف کامل چی بود؟ قطع بود. این را بیا قطع قرارش بده. پس بنابراین طبق این بیانی که مرحوم نائینی دارندد اون چیزی که مفاد ادله ی اعتبار امارات هست نه جعل مؤدی است نه تنزیل مؤدی است نه جعل منجزیت و معذریت هست بلکه چی هست؟ جعل طریقیت هست میگوید این هم طریق هست بیان ذالک این هست که: قطع سه تا جهت دارد هر قطعی سه تا جهت دارد:

جهت اولای هر قطع این هست این هست که یک صفتی هست در نفس انسان.

جهت دوم کاشفیت است کسی که قطع داره الان ما قطع داریم که روز است یعنی کشف شده روز بودن در نظر ما. جهت دوم کاشفیت است.

جهت سوم قطع جری عملی هست وقتی شما قطع دارید مثلا تشنه هستید و آب هم اینجا هست، دست دراز میکنید اون لیوان را بگیرید تا آب بخورید. پس اینجا جهت سوم قطع این هست که انسان دنبالش میرود. وقتی قطع کرد قطع باعث تحریک انسان باعث بعث انسان میشود به طرف آن مقطوع البته به أنهای حرکتی که در انسان ایجاد میکند، اگر فرض کنید یک مار است فرار میکند میبیند آنجا مار هست فرار میکند اگر میگه نه یه چیز مطلوبی هست به طرفش میرود پس‌ بنابراین قطع سه تا جهت دارد جهت اولی صفتی هست در نفس جهت دوم همون کاشفیت هست.جهت دوم همان جری عملی هست. میفرمایند ادله ی اعتبار امارات همان خصوصیت دوم قطع را همان جهت دوم قطع را برای اماره اثبات میکند اعتبار میکند پس ادله ی اعتبار امارات خاصیتیش چی هست از اون سه تا خاصیت؟ میاد آن جهت دومی که برا قطع بود آن را برای اماره اثبات میکند و این جهت دوم مسئله کاشفیت نسبت به واقع آن را میگن برا اماره هست. بعد تعبیری دارن مرحوم نائینی میفرمایند اینکه گفتیم کاشفیت را برای اماره اثبات میکنند این معناش اینست که یک نوع کاشفیت را برای اماره اثبات کند این معناش اینست که یک نوع کاشفیت اعتباری درست میشود یعنی آن دایره کاشفیت را توسعه داد، میشود حکومت. ادله ی علم و قطع کاشفیت داشت آمد گفت این هم کاشف است. اماره هم کاشف است. آمد کاشفیت را طریقیت را توسعه داد.

آن وقت میفرمایند: این حکومت، حکومت واقعی نیست حکومت ظاهری هست، یعنی کاشف یعنی اگر ما را رساند کاشف بالنسبه الی الواقع و چون بالنسب الی الواقع در نظر میگیرید و عند عدم العلم قید عدم علم دارد، چون واقع را نمیدانید چون شما کشف حقیقی ندارید ما این را کاشف قرار دادیم چون یک قید عدم العلم کنارش هست و چون نسبت به واقع این را کاشف قرار داده معناش میشود حکومت ظاهری حکومت واقعی نیست که بیاد واقعا یک فردی را بهش اضافه کند مثل الطواف بالبیت صلاه[6] نیست که بیاد کأنّ این را هم مصداقی برای صلاة قرار بدهد تواف را نه این نیست حکومت،حکومت واقعی نیست،حکومت،حکومت ظاهری است چرا بخاطر اینکه کاشفیتش نبود در ظرف عدم کاشف واقعی اینو کاشف‌ پس مادامی که کشف خلاف نشده این کاشف هست این حکومت میشود حکومت ظاهری.

حالا این بیان مرحوم نائینی در این بیان مرحوم نائینی رضوان الله علیه استاد سبحانی اینطوری اشکال میکنند میفرمایند که: کاشفیت و طریقیت امر تکوینی هست،امر تکوینی که قابل جعل نیست امر تکوینی. کاشفیت و طریقیت امر تکوینی قابل اعتبار قابل جعل و اینها نیست. معنا ندارد شارع اینجا بگوید من کاشف قرار دادم طریق قرار دادم.[7]

دقت کردین اشکال ایشون چی هست میفرمایند طریقیت و کاشفیت و‌امثال اینها_ البته اشکال ایشان هم است شاید دیگر بزرگان هم فرمودند. حالا از کتاب ایشان ما نقل میکنیم. ایشان فرمودند کاشفیت و طریقیت قابل جعل و اعتبار نیست. چرا؟ أمر تکوینی. امر تکوینی قابل اعتبار نیست. یا کاشف هست یا نیست. چگونه بیاد کاشفیت را جعل کند برای اماره؟ و حال آنکه خودش آن کاشفیت را ندارد یعنی آن قسمت از کاشفیت کامل را ندارد.

شاگرد:....

استاد: داشت ولی بقیه را آن سی درصد را نداشت. شما میخواهید بگوید نه من این را کاشف تام قرار دادم. امر تکوینی که قابل جعل نیست. این اشکالی هست که بر مبنای مرحوم نائینی دارند. به نظر میرسد این اشکال قابل جواب است به یک معنی. آن هم این است که در بحث اعتبارات اتفاقا اعتبارات در اور تکوینی هم جریان دارند. فرض بفرمایید بگویید رأس . رأس آن فرد تکوینی اش این است که بر بدن ما قرار دارد بعد میبینید که برای قوم هم یک رأسی قرار اعتبار میکنند و میگویند رأس القوم. اعتباری هست دیگر. پس یک رأس اعتباری برای این رأس تکوینی اعتبار شده است. نظیر آن. یا زوجیت تکوینیه هست میبیند که برخی از اشیاء در طبیعت زوج هستند یعنی مکمل هم هستند میاد بین زن و مرد هم زوجیت اعتبار میکند. یا فرض بفرمایید ملکیت، ملکیت یک امری تکوینی هست. گاهی انسان مالک دست خودش هست تکوینا. این ملکیت را دارد. میاد بین انسان و آن شیئ خارجی هم یک ملکیتی اعتبار میکند. پس اعتبار یک تنظیری هست. اتفاقا تنظیری هست برای واقع یعنی شبیه سازی هست برای واقع تا بشود بر آن اجتماع را اداره کرد.

شاگرد:...

استاد: درست است دیگر. آخه ایشان اشکال کرد که این تکوین است و تکوین قابل اعتبار نیست. عرض میکنیم چرا قابل اعتبار نیست؟ اصلا اعتبار یکی از جاهای مهمش همین است که میاد شبیه سازی میکند برای تکوین. دقت فرمودید؟ پس بنابراین این اشکالی که ایشون مطرح کردند این اشکال بربیان مرحوم نائینی وارد نیست.

بله یک نقطع ای در این سه تا تقریبی که عرض کردیم حالا دوتا تقریب دیگر هم مونده. در همه ی اینها این است که باید ببینیم مفاد ادله اعتبار با اینها سازگاری دارد یا ندارد. یعنی ادله اعتبار امارات واقعا دارند تتمیم کشف میکنند؟ کاشفیت را جعل میکنند؟ یا جعل مؤدی میکنند؟ یا جعل منجزیت و معذریت میکنند؟ آن یک بحث دیگری میشود که مفاد ادله ی اعتبار امارات همراهی میکنند با این یا نه؟ و اتفاقا مرحوم آقای تبریزی فرمودند همراهی میکنند چون عرف همان خبر ثقه که آمد یک چیزی را گفت میگوید میدانیم. یعنی آن گفتار او را دانستن اعتبار میکنند. پدر به فرزندش میگوید که: چرا آن کار را انجام ندادی؟ میگوید نمیدانستم. میگوید نمیدانستی؟؟؟؟ فلان فرد مورد اطمینان را من فرستادم پیش شما، آن آمد به شما گفت شما میدانستی. پس میبینید خبر ثقه را عرف علم اعتبار میکند. پس باید ببینیم آیا واقعا این نظری که مرحوم نائینی داده ادله ی اعتبار امارات با این همراهید میکنند که از سیره ی عقلائیه باشد یا ادله ی لفظیه باشد. اگر همراهی بکنند این نظر مرحوم نائینی یکی از بهترین انظار است در تقریب اینکه چگونه امارات قائم مقام قطع طریقی محض میشوند. تقریب چیشد؟ این هم علم است و طریق است و کاشف است. اعتبارا این هم جانشین آن میشود. دوتا تقریب دیگر مانده: تقریب مرحوم آقا ضیاء عراقی و تقریب مرحوم شهید صدر که آن دوتا هم گفته بشود مجموع اهمّ تقریباتی که در مقام گفته شده خدمتون بیان میشود انشاءالله تعالی. الحمدلله رب العالمین


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo