< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/07/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /اقسام قطع

 

مرحوم شیخ اقسام قطع را ،سه قسم ذکر فرمودن، قطع طریقی محض قطع طریقی موضوعی طریقی و قطع طریقی وصفی.

مرحوم آخوند این دو قسم اخیر را که قطع موضوعی طریقی و قطع موضوعی وصفی باشه، این دو قسم اخیر را هرکدوم را دو قسم کرده قطع موضوعی طریقی یا تمام الموضوع هست یا جزء الموضوع هست

قطع طریقی وصفی هم یا تمام الموضوع هست یا جزء الموضوع هست

پس بنظر مرحوم آخوند مجموع اقسام میشوند پنج قسم:

قطع طریقی محض و چهار قسم هم قطع موضوعی داریم.

و مرادشون از اینکه قطع تمام الموضوع هست یا جزء الموضوع هست این هست که اگر اصابت را در نظر نگیریم که قطع آیا مصیب واقع باشد یا نباشد دخیل در حکم نیست _خود قطع به آن متعلق کافی است_ اگر این باشد میشود این قطع تمام الموضوع است، چه اصابت کند چه اصابت نکند جهل مرکب باشد و اگر نه، بگوییم که هم قطع دخیل در حکم و هم اصابت آن واقع دخیل است، هر دو در کنار هم باشند آن موقع میشود قطع جزء الموضوع هست تمام موضوع نمیشود. پس بنابراین مجموع اقسام بنظر مرحوم آخوند خراسانی پنج قسم هست.

مرحوم اصفهانی، قطع موضوعی وصفی را قبول نکردند و‌بنظرشون مجموع اقسام میشوند سه قسم برای اینکه قطع یا طریقی محض است یا قطع موضوعی طریقی است.

موضوعی طریقی هم دو قسم است یا تمام الموضوع یا جزء الموضوع یا بنظر مرحوم اصفهانی موضوع وصفی نداریم.

پس مجموع اقسام بنظر مرحوم اصفهانی میشود سه قسم چون موضوعی وصفی که قبول نکردند آن هم دو قسم داشت، دوقسم را از پنج قسم کم کنیم میشود سه قسم. چون مجموع اقسام سه قسم است.[1]

و ایشون فرمودند که اینکه شما بفرمایید اینکه قطع طریقیت را در نظر نگیریم کاشفیتش را در نظر نگیریم بشود ‌وصفی این درست نیست، برای اینکه نمیشود شیئ را از ماهیتش جدا کرد کاشفیت جزء ماهیت قطع است. نمیشود قطعی داشته باشیم که کاشفیت در آن نباشد.

پس بنابراین مرحوم اصفهانی قبول نکردند موضوعی وصفی را که در اون کاشفیت ملاحظه نشود.

دیروز ما جواب هایی از این فرمایش های مرحوم اصفهانی را مطرح کردیم،چند جواب که بیان ایشون رو بتوانیم رد کنیم.

یکی از جواب‌ها همون جوابی بود که مرحوم آخوند خراسانی داده بودند که قطع دو جهت دارد نورلنفسه نورلغیره. این جواب را قبول نکردیم.

جوابی که بنظر ما صحیح هست در مقابل فرمایش مرحوم اصفهانی دوتا جواب است. که مرحوم اصفهانی که قطع موضوعی وصفی را انکار میکند یعنی قطع همواره طریقیت دارد و لذا قطع موضوعی وصفی را قبول نکردند ما دوتا جواب صحیح میتوانیم ازشون داشته باشیم. یک جواب همان جوابی هست که دیروز هم اشاره کردیم در کلام مرحوم آخوند خراسانی هم آمده بود آن هم این بود که ما در کنار کاشفیت وصف لازم دیگر را در قطع در نظر بگیریم، قطع علاوه بر کاشفیت یک خصوصیت دیگر دارد اگر آن خصوصیت را هم در کنار کاشفیت در نظر بگیریم میشود قطع موضوعیه وصفی که علاوه بر آن کاشفیت آن خصوصیت را هم در نظر گرفتیم. تنها کاشفیت را در نظر بگیریم میشود قطع موضوعیه طریقی اما اگر علاوه بر طریقیت وکاشفیت آن خصوصیتی که لازمه ی قطع است مثل سکون نفس مثل جذم اینها رو هم در کنارش در نظر بگیریم میشود قطع موضوعی وصفی. این جوابی بود که در کلام مرحوم آخوند هم به آن اشاره شده بود و این صحیح است. بنابراین ما میتوانیم قطع را در موضوع موضوع حکم شرعی قرار بدهیم و آن را بعنوان وصف أخذ کنیم.

مراد ما از وصف‌ چی هست؟ یعنی آن خصوصیتی که قطع دارد علاوه بر کاشفیت آن را هم در نظر بگیریم، بگویم آن هم دخیل است در جعل این حکم، آن سکون نفسی که در قطع است آن هم دخیل است. آن خصوصیت دیگری که لازمه ی قطع است آن هم دخیل است در حکم.میشود، این اشکال ندارد.صاحب منتقی هم همین جواب را پذیرفتند پس این یک جواب.

جواب دومی که باز از فرمایش مرحوم اصفهانی میشود داد آن هم این است که ظاهراً نظر مرحوم اصفهانی در اشکال این است که نمیشود مقومات یک‌شیء را از شیء جدا کرد مثلاً نمیشود ناطقیت را از انسان جدا کرد و فرمودند اگر شما کاشفیت را جدا کنید دیگر قطع نمی‌ماند جوابی که ما از ایشان دادیم این است که ما تفکیک نمی‌کنیم بین شیء و مقوّمات شیء بلکه لحاظ نمیکنیم، لحاظ نکردن یک چیزی است جدا کردن یه چیزی هست، ما جدا نمیکنیم: مثلا همین انسان هم جانور هست هم جسم است هم نطق دارد. شما نطقش را در نظر نمیگیرید آن جنبه ی جانوریش را در نظر میگیرید یک حکمی را برایش بار میکنید. چه شکال دارد؟؟

این جدا کردن نیست این، این فقط این است که در لحاظ تون که میخواید موضوع قرار بدید آن مقوّمش را‌ در نظر نمیگیرید پس بنابراین ما در قطع موضوعی وصفی جهت کاشفیتش را گرچه از مقومات قطع است ولی لحاظ نمیشود مولا که حکم را جعل میکند و قطع را جزء موضوع قرار میدهد اون جنبه ی کاشفیت را لحاظ نمیکند این تفکیک نیست. آن چیزی که اشکال دارد تفکیک بین شیء و مقومات شیء (جنس و فصل) است که نمیشود از آن گرفت ولی ما نمی‌خواهیم تفکیک کنیم ما عرض میکنیم در مقام جعل حکم میتواند جاعل حکم آن جهت قطع را لحاظ بداند فقط کدوم جهت را در نظر بگیرید جهت جزم را حالا که این آقا جزم دارد این حکم برایش بار بشود حالا این جزمش آیا طریقیت دارد یا ندارد، آن را لحاظ نمیکنیم.

پس جواب دوم این شد که: عدم لحاظ است نه تفکیک شئ از مقوماتش، بنابراین صحیح این است که قطع همون پنج قسمی که مرحوم آخوندی فرمودند آنها را دارا است قطع یا طریقی محض است، قطع موضوعی هم چهار قسم است: قطع موضوعیه طریقی و قطع موضوعیه وصفی

قطع موضوع طریقی هم دو قسمه یا تمام الموضوع یا جزء الموضوع.

قطع موضوعی وصفی هم دو قسم موضوع یا تمام الموضوع یا جزء الموضوع

پس بنابراین صحیح همون نظر مرحوم آخوند هست که اقسام قطع مجموعا پنج قسمه البته اقسام قطع موضوعی چهار قسم هست در کنارش قطع طریقی محض هم هست این میشه مجموعا پنج قسم. خب این فرمایش مرحوم اصفهانی رضوان الله علیه و جوابش.

در اینجا مرحوم نائینی هم مطلبی دارد مرحوم نائینی آمدند مجموع اقسام چهار قسمه، نه پنج قسمه که مرحوم آخوند می‌فرمودند

نه سه قسمه که مرحوم اصفهانی می‌فرمودند بلکه چهار قسمه ایشون کدوم قسم را انکار کردند؟ ایشون فرمودند قطع موضوعی طریقی که فرمودید که دو قسمه یا تمام الموضوع یا جزء الموضوع، فرمودند قطع موضوعی طریقی تمام الموضوع نمی‌تواند باشد پس یه قسم را از قطع موضوع طریقی ایشون انکار کردند. قطع موضوع طریقی همواره جزء الموضوع هست، دیگر نمیتواند قطع موضوع طریقی باشد و تمام الموضوع باشد یعنی سواء اصاب للواقع أم لم یصب، تمام الموضوع این هست دیگر اصلا واقع باشه یا نباشه مهم نیست خود قطع که باشه کافیه. میفرمایند این ممکن نیست. دقت فرمودید پس مرحوم نائینی کدوم قسم رو انکار کرده یه قسم از قطع موضوعی طریقی رو انکار کردند که اونم تمام الموضوع باشد. فرمودند چنین چیزی ممکن نیست. قطع موضوعی طریقی باشه تمام الموضوع باشه این ممکن نیست قطع موضوعی طریقی همیشه جزء موضوعه.

برای بیان ایشون البته شاگرد ایشون آیت الله العظمی خوئی همین بیان استادشون را پذیرفتند.

پس طبق نظر مرحوم نائینی و شاگردشون اقسام قطع میشوند چهار قسم: قطع طریقی محض قطع موضوعی طریقی که جزء الموضوع است وقطع موضوعی وصفی که دو قسم داره جزء الموضوع و تمام الموضوع.

خب برای اثبات این مطلب ایشون دوتا بیان فرمودند یعنی دوتا بیان اقامه شده یه بیان مربوط مرحوم نائینی هست بیان دیگر مربوط به مرحوم آقای خوئی هست. ظاهر این دوتا بیان یکی مربوط به مرحوم نائینی هست از ظاهر کلامشون برداشت میشود و دیگری هم از بیان خوئی برداشت میشود اما بیانی که مرحوم نائینی دارد: میفرمایند که قطع موضوعی طریقی لحاظش همیشه آلی هست.

مرحوم نائینی میفرمایند قطع موضوعی طریقی وقتی طریقی هست یعنی لحاظ ما آلی هست. طریق یعنی آلی، یعنی اون رو دیگه نمی بینیم اون چیزی که این مرآه نشان میدهد آن را می بینیم. این واسطه را نمی بینیم شما آینه رو نگاه میکنید خود آینه رو که نگاه نمیکنید اون صورتی که تو آینه هست نگاه میکنید آینه جنسش چیه که دیگر نگاه نمیکنید.

میفرمایند که قطع موضوعی طریقی نگاه ما به اون چی هست آقا نگاه آلیه وقتی طریقی بود. اگه تمام الموضوع بشود نگاه باید بشود استقلال اگر شما بفرمایید که تمام الموضوع یعنی خود قطع را میبینم حال آنکه طریقی یعنی خود قطع را نمی بینم. اون چیزی که قطع بهش متعلق شده اونو میبینم. شما قطع کردین که الان روزه، دیگه به قطعتون که توجه ندارین به روزتون توجه دارین آثار روز رو با میکنید.چرا؟ چون قطعتون طریقیت داره اگر به قطعتون توجه داشته باشید روزتون می‌ره کنار طریقیت می‌ره کنار.

پس لحاظ اگه طریقیت بگین میشه لحاظ لحاظ آلی، اگه بگید تمام الموضوع لحاظ میشه خود قطع یعنی استقلال. پس نمیشود بین لحاظ آلی به قطع و لحاظ استقلالی به قطع جمع کرد. بین دوتا لحاظ نمیشه جمع کرد هم لحاظ تان آلی باشی یعنی این دیگه فانی در اون ذوالطریق بشود در اون متعلق باشد هم فانی بشود هم نشود اگر به نگاهتون طریقیه دیگه اینو نمیبینین اگه نگاهتون نه، استقلالیه بگید تمام الموضوع هست باید اینو ببینیند. و نمیشود بین این دوتا لحاظ جمع کرد. دقت کردید فرمایش و اشکال ایشون چیه؟ پس میفرمایند قطع موضوعی طریقی که تمام الموضوع هست این معناش این است که جمع کنید بین لحاظ آلی چون طریقی هست و لحاظ استقلالی چون تمام الموضوع هست و نمیشود به یک شئ هم لحاظ عالی بشود هم لحاظ استقلالی بشود این بیانی است که مرحوم نائینی فرمودند. از کلامشون اینطوری استفاده میشود. پس بنابراین قطع موضوعی طریقی که تمام الموضوع هست نداریم.

این وجهی که ایشون فرمودند جواب این وجه چی هست؟ فرمودند که این فرمایش شما درسته ولی نسبت به قاطع درسته، ما بحثمون در قاطع نیست بحث ما در جاعل هست یعنی اون کسی که میخواد این را در موضوع حکم اخذ کند جاعل آنکه قانون گذار هست. بحث ما در او هست. اینکه میفرماید قاطع بله، قاطع یا به قطعش نگاه آلی دارد یا نگاه استقلالی دارد و نمیشود بین این دوتا رو جمع کند در آن واحد اما جاعل نه ،اون کس که قانون گذاره میبیند که این آقایی که قطع میکند و قطعش هم طریقیت دارد میتواند همین قطعی که طریقیت دارد در نظر این قاطع، به این هردو جنبه اش لحاظ کند هم طریقیتش را لحاظ بکند و هم اینکه این آقا قطع دارد اصلا به قطعش توجه میکند میگوید ای آقایی که قاطع هستی و قطع داری به فلان شیء و قطع را طریق قرار دادی، این را هم قطعش رو‌همزمان ببیند هم اون طریقیتش رو هم زمان ببیند چه شما را برساند به اون واقع چه نرساند من این رو موضوع حکم قرار دادم. میتواند به قطع طریقی اون قاطع نگاه استقلالی داشته باشد. به قطع طریقی قاطع نگاه استقلالی داشته باشد اشکالی ندارد. پس بنابراین این فرمایش شما درسته اما نسبت به کی؟ نسبت به قاطع، قاطع حینی که قطع میکند یا به قطعش توجه دارد یا به مقطوع به توجه دارد، اما جاعل میتواند به قطع استقلالا نگاه داشته باشد به قطعی که طریقیت دارد در نظر آن طرف طریقیت دارد چون در نظر ایشون که طریقیت ندارد در نظر قاطع طریقیت دارد به قطع او توجه استقلالی دارد به همون قطع طریقی او دقت فرمودید؟ اشکال ندارد.

پس بنابراین جمع بین لحاظ آلی و استقلالی نشد اینجا لحاظ لحاظ استقلالی است ولی لحاظ استقلالی به قطع موضوعی طریقی اون آقای قاطع است. خب پس بنابراین این بیان ایشون قابل جوابه و درست نیست طبق این جوابی که عرض شد.

یک وجه دیگری آقای خوئی فرمودند برای اینکه اثبات کنند که ما قطع موضوعی طریقی تمام الموضوع نداریم: اون وجهی که آقای خوئی فرمودند این است که[2] : اگر شما قطع را طریقی گرفتید معناش اینست که اون واقع دخیل هست اگر تمام الموضوع گرفتید معناش اینست که واقع تمام الموضوع دخیل نیست تناقض میشود از یک طرف میگید که طریقی هست یعنی واقع هم دخیل هست در موضوع، از یکطرف میفرمایید که تمام الموضوع هست یعنی واقع دخلی ندارد. پس نمیشود موضوعی طریقی تمام الموضوع باشد. چرا؟ برای اینکه طریقیت معناش اینست که اون واقع هم دخیل هست طریق هست دیگر، متعلق هم دخیله. اما تمام الموضوع اینست که نه، واقع باشد یا نباشد دخالتی ندارد پس بنابراین این تناقض میشود پس محال است چنین قسمی چنین قطعی، قطع موضوعی طریقی تمام الموضوع محاله، اینم بیان مرحوم آقای خوئی رضوان الله برای اثبات اینکه ما قطع موضوعی طریقی ای که تمام الموضوع باشه نداریم. جواب این مطلب اینست که چنانکه استاد سبحانی این جواب رو‌فرمودند و دیگران هم فرمودند آن جواب اینست که: مراد از اینکه این کاشف هست قطع موضوعی طریقی یعنی طریقیت دارد و کاشفیت دارد و میفرمایید دخیله، این کاشفیت اگر بالفعل بود بله اشکال شما وارد بود. ولی مراد قابلیت کشف است مراد این صفت طریقیت است نه طریقیت بالفعل شما که میفرماید واقع دخیله در صورتی دخیل میشود که ما کشف فعلی رو درنظر بگیریم. کشف فعلی باشد بله، منظورش این است که باید اون مکشوف هم باید باشد تا کشف فعلی صورت بگیرد. پس اینکه میفرماید در طریقی همیشه اون واقع هم دخیله این در صورتی هست که کشف را ما فعلی بگیریم ولی ما اینجا که میگوییم قطع موضوع طریقی یعنی همان کشفی طریقی، طریقیّتش رو فعلی نمی‌گیریم قابلیت طریقیت را ندارد یعنی صفت طریقیت را در نظر میگیریم این صفت طریقیت ممکنه یه جاهایی واقعا با واقع مطابق در بیاد یه جاهایی مطابق درنیاد. ولی همچنان صفت طریقیت را دارد قطع هرجا باشد نشان دهنده هست یچیزی رو میخواد نشود بدهد دقت فرمودین اما اینطوری نیست که همواره باید مصیب باشد. آن در چه صورتی مصیب باشد اونجایی که کشف فعلی در نظر بگیریم طریقیت فعلیه را در نظر بگیریم. ما طریقیت فعلیه را در نظر نمیگیریم قابلیت طریقیت رو در نظر میگیریم اون صفت طریقیت رو در نظر میگیریم اون صفت باشد اعم از این است که واقع در کنارش باشد یانباشد، پس اینکه میفرماید طریقیت به معنای این است که واقع دخیله نه، طریقیت به معنای این نیست که واقع دخیل هست. چرا؟ برای اینکه ما کشف فعلی را در نظر نگرفتیم قابلیت الکشف رو در نظر گرفتیم، صفت الکشف رو در نظر گرفتیم،

شاگرد:...

استاد: پس بنابراین میشود جهل دیگر یعنی اونجایی که بفرمایید کشف فعلی نبود، عدم کشف بود. نه، کشف فعلی معناش اینست که واقعا شما را رسانده دیگر، کشف فعلی شده،کشف فعلی واقعی ،کشف فعلی واقعی معناش اینست که واقع هم هست، واقع هم جزء موضوع هست واقع هم دخیله، پس کشف فعلی واقعی با تمام الموضوع بودن سازگار نیست با تمام الموضوع بودن قطع سازگار نیست.

پس بنابراین شما باید از کشف فعلی دست بردارید ماهم دست برمیداریم نمیگیم کشف فعلی تا اشکال کند بگوید آقا طریقیت فعلی با تمام الموضوع بودن قطع سازگار نیست ما میگیم قابلیت الکشف صفت الکشف را در نظر میگیریم.

شاگرد:....

جواب استاد: نه دیگر، ایشون میفرماید تمام الموضوع. تمام الموضوع این است که چه برساند چه نرساند. یه جاهایی می‌رساند یک جاهایی نمی رساند اشکالی ندارد.

شاگرد:...

جواب : اگه برساند ما دخیل ندانستیم ما گفتیم اعم، تمام الموضوع اینست چه برساند چه نرساند. یعنی برساند اشکال ندارد برساند هم اشکال ندارد. آن صفت کشف که را ازش نمیگیرد برساند صفت کشف را دارد نرساند هم صفت کشف را دارد.

دقت فرمودین صفت الکشف در هر دو صورت هست چه برساند اونجایی که بالفعل رسانده باز صفت کشف را دارد اونجایی که نرساند باز صورت کشف را دارا است.

ما تمام الموضوع گرفتیم صفت الکشف، صفت الکشف جامع هست بین کشف فعلی و عدم کشف فعلی. یک چیزی رو گفتیم که هردوتا را در زیر پرش گرفت اون چی بود؟ صفت الکشف. صفت الکشف هر دوتا رو درنظر گرفت یعنی ما او را دخیل ندونستیم ما چیزی را داخل دانستیم که دو تا فرد دارد. یک فردش آنجایی که واقعا ما را برساند یک فرد آنجایی که ما را نرساند.

ما گفتیم فرض بفرمایید که انسان، نگفتیم که انسان سفید، هم انسان سفید را شامل شد هم انسان سیاه را شامل شد.

اینجا ما گفتیم این صفت الکشف، صفت الکشف هم شامل آنجایی است که شامل کشف فعلی باشد هم آنجایی که کشف فعلی نباشد. پس بنابراین آن واقع دخیل نبود. چون ما او را أخذ نکردیم چون ما صفت الکشف را أخذ کردیم که در هر دو صورت است. پس بنابراین با این بیان وجهی که آقای خوئی فرمودند برای انکار آن قسم موضوعی طریقی تمام الموضوع این وجه هم قابل جواب است.

یک جوابی استاد تبریزی رضوان الله علیه اینجا دارن در مقابل مرحوم نائینی و استادشون آقای خوئی رضوان الله علیه: ایشون یه جواب نقضی فرمودند: در جواب مرحوم نائینی که گفتند که ما موضوعی طریقی تمام الموضوع نداریم ایشون یک جواب نقضی مطرح کردن

جواب نقضی استاد تبریزی چیه؟ ایشون میفرمایند که فرض بفرمایید در شرع هست که افتاء به غیر علم جایز نیست، در جواز افتاء چه أخذ شده؟ علم أخذ شده، قطع أخذ شده. در جواز افتاء قطع أخذ شده. این قطع، قطع موضوعی هست در موضوع جواز افتاء أخذ شده، قطع موضوعی. حالا قطع موضوعی وصفیه یا طریقی هست؟

میفرمایند قطعا طریقی هست ،چرا؟ بخاطر اینکه امارات قائم مقام این قطع شده حالا کسی علم پیدا نکرد مجتهد، یک روایت معتبره ای به دستش رسید اماره ای رسید اینم جواز افتاء هست دیگر پس اینکه اماره قائم مقام این قطع میشود پس معلوم میشود این قطع موضوعی وصفی نیست چون بعدا میاد اماره قطعا جایگزین قطع موضوعی وصفی نمیشود اما جایگزین قطع موضوعس طریقی میشود.

از اینکه اماره میتواند قائم مقام این قطع بشود می فهمیم این قطع موضوعی طریقی هست. آنوقت میفرمایند که حالا که شما این را پذیرفتید قطع موضوعی طریقی هست ما باید ببینیم این قطع موضوعی طریقی تمام الموضوع هست یا جزء الموضوع است.

مجتهد که جواز افتاء پیدا میکند قطعش در صورتی موضوع جواز هست که اصابت بکند به واقع یا نه چه اصابت بکند چه نکند میتواند طبق قطعش فتوا بدهد؟ میفرمایند که چه اصابت کند چه نکند وقتی قطع پیدا کرد میتواند فتوا بدهد پس ما مواردی پیدا کردیم در شرع که قطع موضوع طریقی هست و تمام الموضوع هم هست، جزء الموضوع نیست. مجتهد اگر قطع پیدا کرد به اینکه حکم شرعی هست میتواند فتوا بدهد و این قطعش قطع موضوعی هست یعنی در موضوع جواز الافتاء اخذ شده و طریقی هست بخاطر اینکه اماره قائم مقامش شده و تمام الموضوع هم هست سواء اصاب أم لم یصب.

حالا مثال های دیگری هم میفرمایند همین مثال رو توجه بفرمایید پس اینجا قطع چی هست؟ قطع موضوعی طریقی تمام الموضوع.

بنظر می‌رسد این فرمایش استاد در جواب قابل نقض هست. اونم این هست که نه، موضوع جوازالافتاء قطع موضوعی هست درسته قطع موضوعی طریقی هست ولی این جزء الموضوعه یعنی باید قطع داشته باشد و قطعش هم اصابت کند. اینکه می‌فرمایید جوازالافتاء دارد ولو اینکه اشتباه میشود این از باب عذر هست نه اینکه شارع آمده گفته که: یجوز لک الافتاء ولو اینکه قطعت هم اشتباه دربیاد، نه اونجا معذور هست حالا واقعا تلاششو کرد دستش نرسید اون عذره نه اینکه شارع موضوع جوازالافتاء را هم گرفته گفته هم اینکه قطع پیدا کرده من میگم جایز است و فتوا بده. نه.

شارع قطعی که در موضوع جواز الافتاء أخذ کرده قطع موضوعی طریقی ای هست که جزء الموضوعه نه تمام الموضوع. اما آنجاهایی که اصابت نمی‌کند اون از باب عذر هست و معذوره. شارع عذرش روا میپذیرد نه اینکه بگیم بله این آقا مانند صورت اصابت جوازالافتاء داشت.

پس بنابراین ظاهراً این جواب، محل مناقشه هست و همون جوابی که عرض شد آن جواب تام است. ‌هر دو وجه را که عرض کردیم هر کدوم هم جوابی داشت که محضر دوستان عرض شد.

پس بنابراین صحیح اینست که اقسام قطع همان پنج قسم است. نه فرمایش مرحوم اصفهانی درسته که میفرمود سه قسم است و کلا قطع موضوعی وصفی را انکار میکرد . قطع موضوع وصفی به هردو قسمش را انکار میکرد چه تمام الموضوع باشد چه جزء الموضوع باشد. نه فرمایش مرحوم نائینی تام است که ایشون یک قسم از قطع موضوعی طریقی را انکار میکرد. میفرمود قطع موضوعی طریقی نمی‌تواند تمام الموضوع باشه که در نتیجه میفرمود چهار قسم است این فرمایش هم صحیح نیست. همان فرمایش مرحوم آخوند صحیح هست که قطع پنج قسم دارد قطع طریقی محض و قطع موضوعی هم که چهار قسم دارد.

یک نکته ای را در تتمه ی هم فرمایش مرحوم اصفهانی هم خود مطلب نکته ی قابل توجهی هست در فقه ممکنه به انسان کمک کند این را عرض میکنیم: مرحوم اصفهانی که آمد گفت که قطع موضوعی وصفی ما نداریم، آخه شیخ اومده فرموده قطع موضوعی یا وصفی یا طریقی

فرمود: مراد مرحوم شیخ از وصفی همون طریقی هست والّا وصفی ما اصلا نداریم که منیرا للغیر بودنش رو نمیشود ازش گرفت پس مراد شیخ از قطع موضوع وصفی همون قطع موضوعی طریقی هست.

پس مرادش از موضوعی طریقی چی هست؟ مرادش اونجایی هست که در مقام اثبات در لسان دلیل أخذ شده و الّا اون ملحق می‌شود به قطع طریقی محض. چون ما که گفتیم قطع ما قطع موضوعی یا موضعی طریقی هست یا موضوعی وصفی هست اونجایی هست که در مقام جعل دخیل باشه در حکم یعنی واقعا شارع میخواست حکم را جعل بکند قطع را هم در موضوع حکم أخذ بکند قطع هم در ملاک دخیل باشه بدون اون اصلا ملاک حکم تام نباشه. پس قطع موضوعی این است که در ملاک حکم در مقام جعل دخیل باشد خب در مقام خطاب چی؟ بله خطاب هم نشانه ی این است که در مقام جعل همین دخیل بوده است. مگر اینکه قرینه باشد نه، این دخیل نیست آن موقع از مقام خطاب دست بر میداریم درسته در مقام خطاب اخذ شده گفته اذا قطعت ولی این اذا قطعت را اگر ما قرینه ی خاصه یا عامه داشته باشیم که این در مقام جعل نیس دخیل در مقام ملاک نیست اونموع میگم این قطع که اینجا گفته شد دخیل نیست حالا اینطوری فرمودن والّا خود اون موضوع دخیل است در حکم.

خوب مرحوم اصفهانی آمده کلام مرحوم شیخ را اینطوری توجیه کرده که شیخ فرموده وصفی و طریقی گفته وصفی همون طریقی هست که ما میگیم. طریقی که ایشون میگوید در حقیقت موضوعی طریقی را نمیگوید طریقی محض را میگوید در مقام اثبات قطع در خطاب اخذ شده والا این دخیل در ملاک نیست جزء اقسام قطع موضوعی نیست.

مرحوم اصفهانی فرمودند اونکه مرحوم شیخ میگوید قطع موضوع طریقی در حقیقت این موضوعی طریقی نیست، این همان قطع طریقی محض هست که در مقام خطاب در موضوع اخذ شده کلمه ی قطع والا این دخیل نیست. خوب این یه نکته ای میشود اون نکته این است که ما درخطاب شرع یه وقت کلمه ی قطع را دیدیم یا رویت را دیدیم یا تبین را دیدیم اینا به معنای قطع هستن دیگر ،اذا رأیت الحلال فصم، یا صم عندالرؤیه افطر للرؤیه[3] ﴿حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر﴾. این کلمه تبیین آمد. امثال این موارد که قطع در لسان موضوع اخذ شده باید در این موارد ما تأمّل بکنیم باید ببینیم که آیا این ها از قبیل جاهایی است که واقعا در ملاک دخیل هست یا اینکه نه در مقام اثبات أخذ شده در مقام ثبوت این قطع اصلا دخیل در حکم نیست.

و میفرمایند ظاهراً استاد تبریزی هم این را میفرمود که: ظاهر تناسب حکم و موضوع این را نشون میدهد که کلمه ی قطع و تبیّن که در موضوع در مقام اثبات اخذ میشه معمولاً اینها دخیل نیستند چون عرف اینها را طریق میداند. اگر شارع یجایی بخواد اینها را در موضوع اخذ کند باید یک بیان بیشتری بیارد پس ما یک قرینه ی عامه ای داریم، اون قرینه ی عامه چیه؟ این است که معمولا قطع حالت طریقیت محضه دارد قطع در موضوع واقعا دخیل نیست و لذا اگر در یک دلیل شرعی هم دیدیم که در موضوع کلمه ی قطع آمده یا علم آمده یا تبین آمده اینها رو طبق این قرینه که معمولا قطع حالت طریقیت محضه دارد حمل میکنیم بر اینکه طریقیت محضه در مقام اثبات اخذ شده در مقام ثبوت این دخیل نیست. مگر اینکه واقعا یک نوع تاکید خاصی باشهد که ما بفهمیم نه اینجا خود قطع هم در ملاک حکم دخیل است.

پس بنابراین در یک مواردی که در شرع دیدین کلمه ی تبین آمد، رؤیت آمد، علم آمد اینها را طبق این قرینه ی عامه که قطع معمولاً طریقیت محضه دارد حمل میکنیم بر مقام اثبات، نمی‌فرمایید در مقام ثبوت اینها دخیلند مگر اینکه با یک تأکیدات خاصی وارد بشود بفهمید که نه اینجا قطع مهم است قطع موضوعیت دارد. این هم‌ نکته ای هست که اینجا باید بیان میشد.

شاگرد: ...

جواب استاد: مرحوم‌حائری این را فرمودند ولی عرض میکنیم این هم مثبت میخواد. ما فعلا این را عرض میکنیم اگه کلمه ی تبین، رؤیت یا علم آمد چون معمولا اینها طریقیت محضه دارند اصلا اینها را لغو میکنیم و میگوییم خود طلوع فجر مهم است نه تبین طلوع فجر خود هلال مهم است نه روئت ماه هلال یعنی اگر یقین پیدا کردیم الان هلال طلوع کرده حالا چه کسی برود بالا پشت بام ببیند چه نبیند چون روئیت طریقیت محضه هست. پس بنابراین در این موارد کلّا از موضوعیت می اندازیم میگوییم اصلا موضوعیت ندارد این هم نکته ای هست. بعد انشاءالله میرسیم به بحث بعدی این را هم عرض میکنیم که انشاء الله مطالعه بفرمایید آن هم این است که: حالا که اقسام پنچگانه قطع روشن شد بحث میشود که اگر در یک جایی در موضوع حکم قطع دخیل بود آیا اماره قائم مقام آن میشود یانه؟ امارات معتبره قائم مقام کدوم یک‌ از این اقسام پنچگانه میشوند قائم مقام قطع طریقی محض میشود یانه؟ قطع موضوعی؟ قطع موضوعی هم که دو قسم بود موضوعی طریقی موضوعی وصفی اونا هم که هر کدوم دو قسم داشته اند.ادله ی اعتبار اماره دلالتشان بر چی هست آیا دلالتشان این است که اماره قائم ‌مقام همه ی اقسام قطع میشود که در موضوع اخذ شده یا بعضی از اقسام‌ قطع میشود؟ مرحوم آخوند میفرمایند که آقا ادله ی اعتبار امارات فقط این مقدار اثبات میکنند که اماره قائم ‌مقام قطع طریقی محض است. اما دیگر قائم مقام اون چهار قسم نیست ادله ی امارات این را اثبات نمیکند که قائم مقام قطع طریقیه قطع موضوعی بشود پس بنابراین ادله ی اعتبار امارات فقط تا کجا اثبات میکند؟ تا اینجا رو اثبات میکند که اماره قائم‌مقام قطع طریقی محضه اما قائم مقام اون چهار نوع قطع نه،ادله ی اعتبار امارات آنها را اثبات نمیکند. در مقابل مرحوم شیخ و مرحوم نائینی نظر دیگری دارند که انشاءالله عرض میکنم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo