< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /اقسام قطع

 

یکی از مباحثی که مرحوم آخوند خراسانی در مبحث قطع مطرح میفرمایند بعد از بحث تجری ، اقسام قطع است. این اقسام قطع یک بحث علمی و تحلیلی است ولی اثر دارد در مباحث بعدی ولذا این اقسام را انشاءالله توجه میفرمایید تا اینکه مباحث بعدی روشن بشود.

اقسام قطع در کلام شیخ انصاری ره

مرحوم شیخ انصاری قبل از آخوند خراسانی اقسام قطع را سه قسم بیان فرمودند[1] . فرمودند قطع بر سه قسم است:

اول قطع طریقی محض، دوم قطع موضوعی طریقی. و سوم قطع موضوعی صفتی یا وصفی. پس مرحوم شیخ اقسام قطع را سه قسم میدانند: قطع طریقی محض و دوم قطع موضوعی طریقی و سوم قطع موضوعی صفتی. خوب فرق اینها چی هست؟ آنجایی که قطع طریقی محض است نظر به اون احکام و خطاباتی داریم که به ذات موضوعات حکم بار شده. مثلا فرموده ﴿انما الخمر والمیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون﴾ و نفرموده انما الخمر المقطوع رجس الخ. فرموده یجب الصیام فی نهار شهر رمضان. دیگر نهار مقطوع باشد نه. پس بنابراین اکثر احکام چه در ناحیه ی حکم چه در ناحیه ی موضوع احکام رفتند روی خود آن موضوع. حالا وقتی ما قطع به آن پیدا میکنیم به آن حکم پیدا میکنیم یا به آن موضوع پیدا میکنیم میشود قطع طریقی محض. دقت فرمودید پس قطع در اینجا مربوط به کجاست؟ مربوط به آن احکام و موضوعاتی هست که در خطابات شرعی بدون قید قطع اخذ شده اند. اکثر احکام ما همینطوریه دیگه. مثلا میفرماید یجب الصیام فی شهر رمضان. دیگر نه وجوبش کلمه ی قطع دارد «یجب علی من قطع» صحبت قطع نیست در ناحیه ی حکم، در ناحیه ی موضوع هم صحبت قطع نیست. حکم رفته روی ذات موضوع. حالا ما اینجا قطع پیدا کردیم این میشود قطع طریقی محض. مثلا فرموده اذا خسف القمر تجب صلاه الآیات خب اینجا وقتی خسوف قمر شد، خسوف قمر شد چه شما بدانید و چه شما ندانید ولو اینکه بعدا متوجه بشود. این یجب موضوعش ذات خسوف قمر هست نه اینکه خسوف قمری هست که بدانید. پس اکثر احکام ما روی ذات موضوعات رفتند. حالا اگر اینجا شما قطع پیدا کردید که خسوف پیدا شده. اینجا را میگویند قطع طریقی محض.

اثر قطع طریقی محض

خب قطع طریقی محض خاصیتش چیه؟ منجز و معذر. اثر عقلی دارد. اثر عقلیش این است که منجز است و معذر است. منجز هست یعنی اگر کسی او را اطاعت کرد ثوابش میدهند اگر کسی عصیانش کرد عقابش میکنند هر دو داخل منجز میشود. معذر هست یعنی اگر کسی اطاعت کرد بعدا خطا درآمد عذر میشود. پس قطع طریقی محض اثرش اثر عقلی است. منجز عند الاصابه و معذر عند الخطاء. اگر خطا هم باشد عذر هست. این را میگویند قطع طریقی محض. قطع طریقی محض راجع به آن احکامی است که به ذات آن موضوعات بار شده بدون علم و قطع و اینها، آنجاها اگر کسی قطع پیدا کرد به موضوع یا حکم بهش میگویند که شما قطع طریقی محض دارید. و اثرش تنجیز و تعذیر است. این قسم اول.

قسم دوم قطع موضوعی طریقی است_ قسم اول چی بود؟ قطع طریقی محض بود _ قسم دوم که مرحوم شیخ میفرمایند قطع موضوعی طریقی است. و قسم سوم هم قطع موضوعی صفتی است.خب اینها چی هستند؟ قطع موضوعی چه طریقیش چه صفتیش آن است که ذات موضوع اخذ نشده بلکه موضوع با قید علم اخذ شده. مثلا به شخص میگویند که: نماز صحیح است در جایی که شما علم دارید به رکعت اول و دوم. اگر رکعت اول و دوم را علم دارید نمازت صحیح است ولی اگر علم نداشته باشید نمازت صحیح نیست ولو اینکه در واقع هم دو رکعت خوانده باشی و بعدا هم بفهمی دو رکعت خواندی، فایده ندارد. پس آنجا علم اخذ شده در موضوع حکم. علم به تعداد رکعات در نمازهای ثنائیه یا در نمازهای سه رکعتی یا در نمازهای چهار رکعتی در دو رکعت اولش. آنجا علم اخذ شده. یا مثلا به زن میگویند شما وقتی عده وفات شروع میشه که علم به وفات پیدا کنی. اگر شوهر ده سال پیش کرده و این اطلاع نداشت عده اش شروع نشده. از کی شروع میشه؟ از زمانی که علم پیدا کرد به وفات. وقتی علم پیدا کرد باید چهار ماه و ده روز عده نگه دارد تا عده اش تمام بشود. از زمان وفات شروع نمیشود. اینجا چی هست؟ اینجا در موضوع علم اخذ شده. یا به قاضی میگویند که: قضاوت وقتی جایز است که شما علم به حکم داشته باشی. حق نداری بدوم علم حکم کنی ولو اینکه بعدا هم صحیح دربیاد باز کار حرامی مرتکب شده و باز جایگاهش جهنمه. بدون علم ولو اینکه فتوای درستی بدهد یا قضاوت درستی بکند همچنین در باب افتاء هم همینطوریه. یا در باب شهادت آنجا هم باز علم مطرحه. پس یه جاهایی در موضوع چی اخذ شده؟ علم اخذ شده. آن را میگویند قطع موضوعی فرق کرد با اون قطع طریقی محض. قطع موضوعی آنوقت دو قسمه گاهی طریقی هست گاهی وصفی هست. قطع موضوعی که در موضوع اخذ شده است گاهی بما هو اینکه این ارائه میکند واقع را و کاشف است جزء موضوع اخذ شده، خاصیت اصلی قطع همین است که کاشف واقع است دیگر. شارع چون این کاشفیت داشته اومده جزء موضوع قرارش داده. گاهی نه اصلا شارع به کاشفیت این نظر ندارد. اونو جزء موضوع اخذ کرده ولی به عنوان اینکه اون صفت جزم را دارد. این آقا جازمه. حالا جزمش آیا چیزی را ارائه میدهد یا ارائه نمیدهد با اون کاری نداریم. آن صفت جزم برای مولا اینجا مهمه.

خب پس بنابراین آنجایی که قطع در موضوع هست یا قطع موضوعی طریقی هست یا قطع موضوعی وصفی هست. اقسام سه تا شدند.

این تقسیمی هست که مرحوم شیخ انصاری انسان انجام داده.

برای قطع موضوعی ما مثال‌هایی که داریم همه اش مربوط می‌شود به قطع موضوعی طریقی. برای قطع موضوعی وصفی مثالی در شرع نداریم یعنی پیدا نشده. گرچه شیخ انصاری چند مورد مثال برای موضوعی وصفی هم ذکر می‌کنند مثل همان علم به تعداد رکعات آن را برای موضوعی وصفی ذکر میکنند ولی دیگران فرمودند آقا اینها مثال هستند برای موضوعی طریقی نه موضوعی وصفی. موضوعی وصفی یعنی صفت اون حالت جزم مطرح باشد برای مولا. اصلا حالت کشفش نظر نداشته باشد و حال آنکه در همان مثال‌هایی که مرحوم شیخ انصاری اینجا ذکر میکنند جهت کشف مد نظر است نه جهت جزمیت که این آقا جازم است. پس برای از اول فقه تا آخر فقه شما مثالی پیدا نمیکنید که جایی در موضوع اخذ بشود به عنوان وصف به عنوان آن حالت جزمیت. اگر مثال باشد برای موضوعی طریقی هست.

شاگرد: مثال عرفی برای موضوعی وصفی هست؟

استاد: مثال عرفی هست. مثلا شما خودتون فرض بفرمایید: یک کسی هست مثلا که حالت شکاکیت دارد می‌گوید لله علیّ إن جزمت فی الصلاه او فی الطهاره آن أصدّق بکذا

اگر این حالت شک من از بین رفت و جزم پیدا کردم در نمازم یا در طهارتم این حالت شک از بین رفت و جزم پیدا کردم بر من باشد که صدقه بدهم‌. این آقا دیگ نظر ندارد به اینکه جزمش کاشف است با نیست اون نیا به همین حالت جزم دارد که از وسواس نجات پیدا کند. پس گاهی ممکن است که اون حالت قطع خودش آن حالت جزم مدنظر باشد مثل کسی که دجار شکاکیت و وسواس اینها هست می‌گوید اگر از این حالت رهایی پیدا کردم حالت قطع پیدا کردم من چنین چیزی رادر راه خدا انجام می‌دهم.

اما در فقه برای پیدا نشده برای مثالی که قطع موضوعی وصفی باشد.

مرحوم اصفهانی فرمودند که این تقسیمی که مرحوم شیخ کرده و سه قسم کرده به اصطلاح طریقی محض، موضوعی طریقی و موضوعی وصفی. فرموده مرحوم شیخ منظورش از این موضوعی طریقی و موضوعی وصفی یک چیز است[2] . اینها را چرا دو قسم کرده؟ موضوعی طریقی منظور شیخ این است که در مقام اثبات در لسان دلیل قطع اخذ شده باشد ولی در مقام ثبوت دخیل نباشد. در اثبات گفته. اینکه ما تقسیم کردیم اینها را نظر ما به مقام ثبوت بود. اینکه گاهی قطع اصلا دخیل نیست می‌شود طریقی محض، در مقام ثبوت در ملاک اصلا دخیل نیست این می‌شود طریقی محض. گاهی دخیل است و دخلش به عنوان موضوعی طریقی هست و گاهی موضوعی وصفی هست در خود ملاک در مقام ثبوت و جعل در حکم دخیله. مرحوم اصفهانی میفرمایند نظر شیخ که فرموده یا موضوعی طریقی هست یا موضوعی وصفی هست، موضوعی طریقی هم برمیگردد به همان طریقی محض. یک قسم در مقابل آن نیست، منظورش از موضوعی طریقی همان طریقی محض است فقط در مقام اثبات شارع آمده در حین بیان گفته: «إذا قطعت» به تعبیر عرفی گفته والا قطع اصلا دخیل نبوده مثلا فرموده ﴿کلوا و اشربوا حتی یتبیّن لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر﴾ خیط ابیض از خیط اسود جدا بشود. آنجا یتبیّن نه به این معناست که شما علم داشته باشید. یعنی واقع فجر که شد شما باید روزه ات آغاز بشود نه اینکه دائر مدار علم ما باشد. درسته که تبیّن و علم در موضوع آمده ولی هیچ دخلی ندارد. مرحوم اصفهانی فرمودند پس در حقیقت اقسام برمیگردند طبق بیان شیخ به دو قسم: یکی طریقی محض و یکی موضوعی وصفی که حالا بیان خواهند کرد نظر ایشون در نهایت چی میشود. پس شیخ که آمده موضوعی طریقی گفته یک قسمی در مقابل موضوعی وصفی نیست بلکه یکی ز اقسام طریقی محض است. ایشان چنین نظری دارد.

حالا که نظر شیخ تا اینجا بیان شد، ( انشاء الله نظر اصفهانی رو وارد خواهیم شد که روشنتر بشود که چرا چنین چنین نظری دارند بر فرمایش شیخ) پس نظر شیخ راجع به اقسام قطع این شد که قطع ما سه گونه است.

اقسام قطع در کلام آخوند خراسانی ره

آخوند خراسانی رضوان الله تعالی علیه میفرمایند قطع ما پنج قسم است[3] پس بنابراین ایشان دو قسم دیگر هم اضافه میکند:

یک: قطع طریقی محض

دو: قطع موضوعی طریقی

سه: قطع موضوعی وصفی

بعد هر کدوم از موضوعی طریقی و موضوعی وصفی هر کدوم دو قسم میشوند: موضوعی طریقی که تمام الموضوع است و موضوعی طریقی که جزءالموضوع است.

بعد قطع موضوعی وصفی هم باز دو قسم است: قطع موضوعی که تمام الموضوع است و قطع موضوعی وصفی که جزء الموضوع است.

آن دو قسم بعدی را هر کدام را دو قسم کرده که مجموعا میشود پنج قسم. قطع موضوعی در نظر آخوند چهار قسم هست به اضافه آن قطع طریقی محض میشود پنج قسم.

حالا اینها را با مثالهایی ذکر کنیم که روشنتر بشود البته مثالها فرضی هستند در شرع ممکنه مثالهای واقعی برای اینها پیدا نشود.

طریقی محض( حضرت استاد اشتباها فرمودند موضوعی طریقی) عرض کردیم مثال بزنید مثال واقعی هم هست اکثر واجبات اکثر محرمات اینطوریه إذا خسف القمر تجب علیک صلاه الآیات. اینجا اگر شما بعدا قطع پیدا کردید به خسوف قمر این میشود قطع طریقی محض یا قطع پیدا کردید که الآن زوال شده این میشود قطع طریقی محض که وقت نماز ظهره و هکذا. پس این مثالهاش روشنه، اکثر مواردی که در شرع داریم از قبیل قطع طریقی محض است یعنی قطع هایی که برای مکلف یا برای مجتهد پیش میاد راجع به احکام قطع طریقی محض است زیرا در موضوع خود احکام یا خود حکم قید قطع اخذ نشده. طبعا آن قطعی که به حکم پیدا میشود یا به موضوع پیدا میشود میشود قطع طریقی محض که اثرش چیست؟ منجزیت و معذریت. یعنی اینکه اگر موافقت کرد ثواب میدهد اگر مخالفت کرد عقاب میکند این دوتایش میشود منجزیت. یعنی منجز للثواب و العقاب. اما اگر قطع خطا هم درآمد عذر هست. این راجع به قطع طریقی محض.

قسم دوم قطع موضوعی طریقی که تمام الموضوع باشد: مثلا فرض بفرمایید میگوید «یجوز الافتاء للمجتهد إذا قطع بالحکم». اینجا قطعی که هست این قطع تمام الموضوع است. مجتهد وقتی که واقعا قطع پیدا کرد جواز فتوا پیدا میکند. تمام الموضوع در مقابل جزءالموضوع، تمام الموضوع یعنی سواء اصاب ام لم یصب. یک مجتهد کار ندارد که قطع من اصابت کرد به واقع یا اصابت نکرد به واقع. البته به نظر او اصابت کرده به واقع چونکه قاطع هست به نظر او اصابت کرده ولی آنچیزی که جواز افتاء را پیش میآورد همان قطع به حکم است، قطع به حکم که پیدا کرد جواز افتاء پیش میآید. همچنین جواز شهادت و مواردی از این قبیل. پس آنجاهایی در شرع که قطع أخذ شده نوعا از قبیل قطع طریقیه. قطع طریقی از جهت کاشفیت قطع در نظره و تمام الموضوع هم هست یعنی سواء اصاب أم لم یصب. یا مثلا مرحوم آقای تبریزی مثال میزدند: کل شیء لک حلال حتی تعرف انه حرام بعینه.[4] این تعلم غایت حکم به حلیه است. غایت حکم به حلیت علم به حرمت است یا غایت حکم به طهارت کل شیء لک طاهر حتی تعلم انه قذر غایت حکم به طهارت این است که علم به قذارت پیدا بکنی. یعنی اینکه تا زمانی که علم به قذارت نداری این محکوم به پاکی هست. عدم العلم اخذ شده. این چه علمیه؟ این همان علم موضوعی طریقی تمام الموضوع هست. یعنی اگر کسی فهمید این قذر هست چه قطعش مطابق واقع باشد چه قطعش مخالف واقع باشد دیگر نمیتواند کل شیء طاهر را جاری بکند. بعد که فهمید که این نجسه قطع پیدا کرد که نجسه کل شیء طاهر غایتش حاصل شده چونکه غایتش عدم العلم به نجاست بود اینجا عدم العلمش از قبیل قطع موضوعی طریقی ای که تمام الموضوع هست. این هم میشود قسم دوم.

قسم سوم آنجایی است که قطع موضوعی طریقی ای که جزء الموضوع باشد. مثلا میگوید إذا علمت بوجوب صلاه الجمعه فیجب علیک التصدق. یا اذا قطعت بوجوب صلاه الجمعه فیجب علیک التصدق. این مثال اینجا قطع در موضوع وجوب تصدق اخذ شده و قطع موضوعی هست و قطع طریقی هست. به صلاه جمعه قطع پیدا کرد این آقای مجتهد و جزءالموضوع است یعنی واقعا هم صلاه جمعه عندالله واجب باشد و شما هم قطع پیدا کرده باشید. نه اینکه یکی باشد و یکی نباشد. نه، بلکه هم قطع داشته باشد و هم آن صلاه جمعه عندالله واجب باشد. هرجا که هم متعلق را بخوهد هم قطع را هر دوتا را بخواهد این میشود جزء الموضوع. قطع موضوعی طریقی ای هست که جزء الموضع هست یعنی اصابت درآن شرط است هم قطع میخواد هم اصابت درش شرط است.

شاگرد:....

استاد: اگر آنجا فرض بفرمایید که قطع با آن متعلق هردو مدنظر باشد آن هم میشود جزء الموضوع اما اگر فقط قطعش کافی باشد برای ثبوت حکم این میشود تمام الموضوع یعنی اصابت شرط نباشد. این هم شد قسم سوم.

قسم چهارم: قطع موضوعی وصفی تمام الموضوع. تمام الموضوع یعنی سواء اصاب أم لم یصب. إذا قطعت فی صلاتک فیجب علیک التصدق. این آدم وسواسی هست، میگوید وقتی در نمازت قطع پیدا کردی تصدق بکن یا میگوید که لله علیّ ان أصدّق اذا قطعت فی صلاتی. اینجا قطعی که هست به معنای همان جزم است گاهی اینجا را باز تمام الموضوع میگیریم یعنی سواء اصاب أم لم یصب این میشود قطع موضوعی وصفی تمام الموضوع چون حالت جزم را میخواهیم از این اقا. آن هم تمام الموضوع است. غیر از جزم اصلا متعلقش را میخواهیم. ولی گاهی میگوییم إذا قطعت فی صلاتک فیجب علیک التصدق به معنای اینکه هم قطع باشد هم واقعا نمازت درست باشد. إذا قطعت بصحه صلاتک یعنی هم واقعا نمازش صحیح باشد هم قطع داشته باشه هردوتاش باهم باشد و آن حالت وصفیت مدنظر باشه یعنی آن حالت جزمیت. اگر یک روزی شما جزم پیدا کردی و واقع هم مطابق جزم شما بود آن موقع شما این حکم را دارید. این هم میشود موضوعی وصفی جزءالموضوع. به هر حال اگر تمام الموضوع باشد آنجا دیگر به متعلق کار نداریم.

صورت اخیر که صورت پنجم است همین مثال است اما هم باید حالت جزم باشد هم حالت آن مقطوع به هم باشد. اذا قطعت بصحه صلاتک یعنی هم قطع باشد هم صحت صلاه باشد فیجب علیک التصدق. این میشود پنج صورت.

این میشود بیان مرحوم آخوند که دو قسم اضافه کرد. چطور دو قسم اضافه کرد؟ برای قطع موضوعی طریقی را دو قسم کرد: تمام الموضوع و جزء الموضوع. قطع موضوعی وصفی را هم دو قسم کرد: تمام الموضوع و جزء الموضوع. منظورش از تمام الموضوع یعنی سواء اصاب أم لم یصب. همینکه قطع باشد کافیه. منظور از جزء الموضع اینه که إذا اصاب یعنی هم قطع باشد اصابت هم باشد. پس شد پنج صورت.

شیخ دیگر تفکیک نکرد و آخوند که آمده تفکیک کرده. شیخ کأنّ فرموده اینکه تمام الموضوع باشد یا جزء الموضوع أثری ندارد برای ما. همینکه موضوعیه یا طریقی هست یا موضوعی وصفی. چونکه باید ببینیم احکامی که بعدا میاد آیا درش تأثیر دارد یا تأثیر ندارد.

شاگرد: مرحوم آخوند چیزی به تقسیم شیخ اضافه نکرد بلکه فقط جزئی تر کرد.

استاد: بله ایشان مشخص تر کردند.

یک عبارتی مرحوم آخوند دارند آن عبارت را هم بعدا بیشتر توضیح خواهند داد ولی اینجا هم یک اشاره ای داشته باشیم. عبارت مرحوم آخوند را در همین اقسام القطع ملاحظه بفرمایید. میفرماید که قطع به حکم اخذ میشود در موضوع حکم آخر. مثلا همین مثال اذا قطعت بوجوب صلاه الجمعه فیجب علیک التصدق. قطع به حکم اخذ شده در موضوع حکم آخر. که آن حکم آخر «غیرمتعلقه» یعنی غیر متعلقه یعنی چی؟ یعنی متعلقش حکمی که به اون تعلق پیدا کرده باشد آن قطع غیر از آن حکمی هست که قطع ما بهش تعلق پیدا کرده بود. یعنی حکم آخر که چی هست؟ وجوب تصدق. وجوب تصدق در موضوعش قطع به نماز جمعه اخذ شده است دیگر. این قطع به نماز جمعه غیر از قطع به وجوب تصدق است. عبارت مرحوم آخوند را اینجا درست معنا کنیم.[5] اخذ بشود قطع به حکم _قطع به حکم یعنی قطع به وجوب صلاه جمعه _ در موضوع حکم اخر _ حکم آخر یعنی همان وجوب تصدق _ که غیر متعلقه، که این حکم آخر غیر از متعلق آن قطع اوله. قطع اول متعلقش چه بود؟ وجوب صلاه جمعه بود. این حکم آخر که وجوب تصدق است غیر از متعلق آن قطع تون هست و غیر مماثلش هست و غیر مضادش هست. سه تا قسمش میکنند:

غیر از متعلقش باشد، غیر مماثل باشد و غیر مضاد باشد.

مماثل باشد چطور میشود؟ متعلقش همان باشد پس باید سه قسم داشته باشیم که مرحوم آخوند آنها را خارج بکند.

اگر عین متعلق باشد اینطوری میشود: إذا قطعت بصلاه الجمعه فتجب علیک صلاه الجمعه بنفس الوجوب میشود عین متعلق یعنی خود وجوب صلاه نمازجمعه را به قطع نماز جمعه منوط کند. فرمود که مثال ما چیشد؟ اذا قطعت بصلاه الجمعه فیجب علیک التصدق: پس دو تا حکم داریم، به یکی قطع پیدا کردیم این موضوع شد برای حکم آخر که وجوب تصدق است اما فرمود غیر متعلقه و غیر مماثله و غیر مضادّه . آن حکمی که در موضوعش اخذ شده این وجوب تصدق غیر متعلق است یعنی همان حکم قبلی نیست که بفرمایند اذا قطعت بصلاه الجمعه یجب علیک صلاه الجمعه بنفس الوجوب همان وجوبی که قطع پیدا کردی برای شما محقق میشود. یعنی همان وجوب را به قطع به وجوب مقید بکند. همان وجوبی که میخواهد جعل بکند مقید بکند به علم به همان وجوب این میشود عین متعلق.

إذا قطعت بصلاه الجمعه تجب علیک صلاه الجمعه بنفس الوجوب. به نفس الوجوبی که قطع پیدا کردی همان وجوب را میخواهد بگوید منوط به است که به وجوب قطع پیدا بکنید. در این صورت میشود خود آن جعل شما مقید میشود به قطع شما و میشود دور و میشود محال. چون جعل منوط است به علم و علم هم منوط است به جعل. چون تا جعل نباشد علم پیدا نمیشود و این میشود دور محال. پس یک قسم که خود قطع به حکم مقید باشد به علم به قطع به همان حکم. ما این را فقط جعل میکنم در حق کسانی که به این جعل من علم داشته باشند. این میشود خود متعلق قطع منوط است به علم به همان وجوب. این میشود محال. میفرماید این را نمیگوییم و بحث ما این نیست.یا مضادش را بگویید: إذا قطعت بوجوب صلاه الجمه یحرم علیک صلاه الجمعه. این مضادش هست این هم ممکن نیست.

یا مماثلش: إذا قطعت بوجوب صلاه الجمعه تجب علیک الصلاه الجمعه بوجوب مماثل، نه به عین این وجوب. این هم محاله. چون دوتا اذا قطعت بوجوب الصلاه الجمعه تجب علیک الصلاه الجمعه بوجوب آخر بوجوب مماثل. این میشود وجوب مماثل.

پس این سه صورت مدنظر ما نیست. این سه صورت اصلا محال است چه متعلقش را منوط به قطع بکنند چه مماثلش را منوط به قطع بکنند، اجتماع مثلین پیش میاد دیگر. چه مضادش را منوط به قطع بکنند. این سه تا میشود محال. میفرمایند این سه تا را ما نمیگوییم. بوجوب الصلاه الجمعه اگر عین متعلقش باشد چی باید بگید؟ تجب علیک الصلاه الجمعه بنفس تلک الوجوب. این میشود همان وجوب هم منوطه به اینکه شما علم به همین وجوب من داشته باشید. میشود عین متعلق. مماثلش چی هست؟ إذا قطعت بوجوب الصلاه الجمعه تجب علیک صلاه الجمعه بوجوب آخر. یعنی اگر جعل اولی من را دانستی من یک وجوب دومی براش جعل میکنم. یک وجوب دومی براش جعل میکنم. این هم میشود اجتماع مثلین اینم محال است. بگوید اذا قطعت بوجوب الصلاه الجمعه یحرم علیک الصلاه الجمعه. اینم اجتماع الضدین لازم میاد. پس این سه قسم منظور ما نیست. بلکه اخذ بشود قطع به حکم در موضوع حکم مخالف یعنی حکم آخری که مخالف این حکم است. مخالف است یعنی نه مضاده نه عین متعلقه نه مماثله. مخالفه مثل چی؟ مثل تصدّق. إذا قطعت بوجوب الصلاه الجمعه یجب علیک التصدق. وجوب تصدق مخالفه با وجوب صلاه جمعه. نه عین متعلقه نه مماثله نه مضاده.

پس بحث ما در اینجا بود که ما این اقسام را پنج قسم کردیم. آنجایی که قطع به یک حکمی در موضوع حکم آخر مخالف اخذ بشود نه حکم آخری که عین آن حکم است یا مماثل آن حکم است یا مضاد آن حکم است. چون آن سه تا اصلا محال هستند. بحث ما در جایی است که قطع به حکم در موضوع حکم مخالف اخذ بشود مثلا قطع بوجوب صلاه جمعه در موضوع وجوب تصدق اخذ بشود که حکم مخالف است.


[1] فرائدالأصول، الشیخ مرتضی الأنصاری، ج1، 31.
[2] نهایه الدرایه فی شرح الکفایه، الغروی الاصفهانی الشیخ محمدحسین، ج3، ص49.
[3] کفایه الاصول، الآخوند الخراسانی، ج1، ص263.
[4] الکافی-ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج5، ص313.
[5] کفایه الاصول-ط آل البیت، الآخوند الخراسانی، ج1، ص263.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo