< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/07/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/أحكام القطع /تجری

 

خدای متعال را سپاسگذاریم که الحمدلله توفیق ادامه این مسیر را به ما عنایت کرد و انشاءالله که این عنایت مستدام باشد.

بحث در تجری بود نکاتی از این بحث باقی مانده. اینها را طی تکمله هایی نکاتی عرض میکنیم که بحث تجری انشاءالله تکمیل بشود.

مقدمتا برای یادآوری یک چکیده ای را اشاره میکنیم:

عرض کردیم که در تجری چنانکه مرحوم نائینی و مرحوم آقای خوئی هم همین مسیر رو طی کردند بحث اصولی به این نحو واقع میشود که آیا فعل متجری به حرمت دارد یا حرمت ندارد؟ و این حرمت را فرمودند از دو راه و از دو جهت میشود بررسی کرد و اثبات کرد. پس بنابراین بحث اصولی در تجری فرمودند: به این نحو است که بحث کنیم فعل متجری به فعلی که با آن تجری صورت میگیرد آن فعل آیا حرام است یا حرام نیست؟ و حرمتش را از دو جهت مورد بررسی قرار میدیم:

جهت اولی: آیا خطابات و ادله ی احکام شرعیه چنانکه شامل موضوعات حقیقیه هستند آیا شامل موضوعات مقطوعه هم هستند یا نه؟ چنانکه مثلا بفرمایید اجتنبوا الخمر خوب این الخمری که اینجا هست شامل خمر حقیقی هست آیا شامل خمر مقطوع هم هست؟ حالا مقطوع اعم از اینکه خمر واقعی باشد یا نباشد، این آقا قطع پیدا کرده که هذا المایع خمر. آیا ادله احکام چنانکه شامل موضوعات واقعیه هستند شامل موضوعات مقطوعه هم هستند یا نه؟ پس این جهت اولی از بحث. اگر این اثبات شود کانّ فعل متجری به به عنوان اولی حرام خواهد بود نه به عنوان تجری. به عنوان اولی حرام خواهد بود چون ادله او را شامل شد. ادله فرمود چنانچه خمر مقطوع الخمریه حرام است یعنی مایع مقطوع الخمریه هم حرام است. در این جهت اولی نظر مرحوم نائینی[1] و نظر مرحوم آقای خوئی این شد که نه ادله شامل موضوعات واقعیه هستند و شامل موضوعات با وصف قطع نیستند. بیانش گذشت دیگر. این جهت اولی بود که مورد بررسی قرار گرفت.

جهت ثانیه: اثبات حرمت فعل متجری به است از ناحیه ی عروض عنوان ثانوی. عنوان ثانوی چیه؟ همون تجری ، تمرد، هتک حرمت مولا. این عناوینی که درمورد تجری گفته شده. پس بگیم فعل متجری به حرام است ولی نه به جهت شمول ادله احکام به موضوعات مقطوعه بلکه به جهت عروض عنوان ثانوی. عنوان ثانوی چون آمده این حرامه. در اینجا خلاصه بحث این شد که مرحوم آقای خوئی قائل شدند که: عروض عنوان ثانوی موجب قبح میشود [2] اما موجب حرمت نمیشود. قبحش رو قبول کردند بالوجدان اما حرمتش رو قبول نکردند. مرحوم نائینی هم هیچ کدام رو قبول نکردند و گفتند نه قبح اثبات میشود نه حرمت. ما عرض کردیم که: این عروض عنوان ثانوی هم موجب قبح است چنانکه مرحوم آقای خوئی فرمودند بالوجدان و هم موجب حرمت است که بحثش گذشت. پس بنابراین فعل متجری به جهت ثانیه این بود که آیا حرام است یا نیست از جهت عروض عنوان ثانوی. عنوان ثانوی چی بود؟ تجری بود. که عرض کردیم در اینجا قبحش رو مرحوم آقای خوئی قبول دارند ولی حرمتش رو قبول ندارند. ما عرض کردیم: هم میشود قبح را ملتزم شد و هم حرمتش را چنانکه مشهور ملتزم شدند. به مشهور نسبت داده شده. به مشهور علما نسبت داده شده که قائل شدند هم به قبح و هم به حرمت.

حالا انظار رو عرض خواهیم کرد که پنج تا نظر اصلی است. یکی از انظار نظر مرحوم نائینی هست در مقدمه دوم عرض میکنیم. بله ایشون قائلند نه قبحش ثابت میشود و نه حرمتش البته قبح فاعلی رو قائل خواهند شد قبح فعلی رو فعلا داریم بحث میکنیم. فعل متجری به.

بعد این کانّ مقام اول بحث بود. مقام اول بحث در فعل متجری به است که آیا حرمت دارد یا ندارد که از دو جهت بحث شد یکی از جهت شمول خطابات و دیگری از جهت عروض عنوان ثانوی.

مقام دوم بحث در این است که خود تجری _دیگه به فعل متجری به کاری نداریم_ خود تجری آیا قبیح است آیا حرمت دارد؟ این مقام ثانی هست. دقت فرمودید؟ کسانی که در مقام اول قائل نشدند به قبح و تجری این مقام دوم رو بحث میکنند: یعنی آیا خود تجری قبح دارد یا ندارد؟ دیگه فعل متجری به رو کاری ندایم ما به خود تجری کار داریم. در اینجا سه تا نظر مطرح است. آنهایی که قائل هستند فعل متجری به قبیح است قطعا قائلند که خود تجری قبح دارد. پس بنابراین این مقام دوم در فعل متجری به نیست بلکه در خود تجری است. در اینجا عرض کردیم سه تا نظر هست:

نظر اول مربوط به مرحوم شیخ انصاری رضوان الله تعالی علیه هست. ایشون قائل هستند که: تجری چنانچه فعل متجری به قبیح نیست خود تجری هم قبح ندارد فقط سوء سریره که آن شخص متجری دارد آن مستحق لوم میشود مستحق سرزنش میشود والا قبح رو ایشون قبول نکردند. نه نسبت به فعل نه نسبت به تجری. پس این نظر مرحوم شیخ انصاری [3] که به طور کلی قبح رو قبول ندارند و فقط صاحب اون عزم و اراده به جهت سوء سریره مستحق لوم است. این نظر مرحوم شیخ انصاری است.

نظر دوم نظر مرحوم آخوند خراسانی هست در این مقام. درسته که فعل متجری به چنانکه در مقام اول قبحش راقبول نکردند ولی در مقام دوم که به خود تجری میرسند ایشون قائل هستند که قبح دارد. خود تجری قبح دارد. خود تصدی بر عصیان خود آن عزم بر عصیان که به حالت تصدی برسد و به اقدام برسد قبح دارد و استحقاق عقوبت دارد[4] . مرحوم آخوند نظرشون این است. پس نسبت به فعل قائلند که قبح نیست و فعل علی ما هو علیه باقی میماند اما نسبت به تجری که میرسند در مقام دوم قائل هستند به قبح. و اینجا نظرشون با شیخ انصاری جدا میشود.

نظر سوم در مقام دوم (مقام دوم بررسی خود تجری بود) ازآن مرحوم نائینی است. ایشون میفرماید که فعل تغییر پیدا نمیکند در هر فعلی کانّ دو جهت است یکی ذات فعل که ذات فعل عوض نمیشود و دیگری جهت صدور فعل است جهت انتساب آن فعل به فاعل است. میفرماید از این جهت قبح دارد[5] . پس کان ایشون یک راه وسطی را طی کردند بین شیخ انصاری و آخوند خراسانی. مرحوم شیخ انصاری میفرمود که اصلا قبح ندارد و استحقاق عقاب ندارد. دقت فرمودید؟ نه قبح فعلی و نه قبح فاعلی و فقط کشف سوء سریره میکند. مرحوم آخوند فرمود نه: خود آن تجری قبیح است. ولی مرحوم نائینی قول وسط بین این دو. میفرماید که: آن فعل ذاتش عوض نمیشود بلکه جهت صدور فعل و انتساب به فاعل بله قبح دارد. بله، استحقاق عقاب هم در کار نیست. پس در مقام ثانی سه تا قول وجود دارد.

سوال شاگرد: آقا سوء سریره با قبح فاعلی چه فرقی دارد؟

جواب استاد: در قبح فاعلی که به مرحوم آخوند هم بعضیا نسبت میدهند میگویند: که نتیجه فرمایش مرحوم آخوند همان قبح فاعلی است. در قبح فاعلی از حالت صفت بودن درآمده مثلا صفت حسد در کسی هست صفت بخل است فلان است. این صفت موجب لوم است ولی هنوز این صفت بروز پیدا نکرده. مرحوم شیخ میفرماید همان صفت که در او هست همان مستوجب لوم است و بروز نمیخواهد. ولی آنانکه قائل به قبح فاعلی هستند میگویند این صفت باید بروز پیدا کند و وقتی که بروز پیدا کرد یتصف بأنه قبیح. وقتی در مقام تصدی درآمد این فعل تصدیش این تجری اش یتصف بانه قبیح. یک وقت صفت کامنه هست در نفس مرحوم شیخ میفرماید همان صفت کامنه که در نفسش هست سوء سریره و خبث باطن هست و مستحق لوم هست. اما مرحوم آخوند میفرماید که: ما با آن کار نداریم، درست است که مستحق لوم است ولی بحث ما این است که این آقا متصدی بر جرئت شده. این تصدیش قبح فاعلی دارد ، قبح دارد.

مرحوم شهید صدر فرمودند که مطلب ایشون که گفته قبح فاعلی برای ما روشن نیست. چند تا شق هست در آخرین درسهای سال گذشته عرض کردیم. چندتا فرض مطرح کردند که فروض را همه را مورد اشکال قرار دادند شهید صدر در بیان مرحوم نائینی که مطلب ایشون باید برگردد یا به همان نظر مرحوم آخوند یا برگردد به نظر مرحوم شیخ. اینکه ایشون خواستند ایشون یک راه وسطی رو طی کنند این را مرحوم شهید صدر میفرماید این نظر روشن نیست. دقت فرمودید؟

پس بنابراین این سیر بحث بود سیر بحث تجری بود که ما انجام دادیم. حالا به اقوال هم اشاره بکنیم:

عمده اقوال در مسأله پنج قول است. درسته به اقوال یه اشاره ای شد در ضمن همین سیر بحث ولی قول ها را با نسبت دادن به صاحبانشان دوباره باید مورد بررسی قرار بدهیم تا اقوال روشنتر بشود. عمده اقوال در تجری پنج قول است:

قول اول قول منسوب به مشهور است که مرحوم علامه حلی [6] در مختلف به مشهور نسبت میدهد. و همچنین در برخی از کتب به شهرت نسبت داده شده است که تجری قبیح و حرام .که ما هم به نوبه خود به عنوان یک طلبه کوچک همین نظر را سعی کردیم تقویت بکنیم قول مشهور.تجری قبیح و حرام. دقت فرمودید؟ البته اینکه میگویند حرام از دو راه پیش آمدند یا از راه شمول ادله گفتند ادله مثلا مقتضاش حرمته یا از باب اینکه عقل حکم به قبحش میکند فحرام. ادله استدلال مختلف بود مستند مختلف بود ولی نتیجه این است که مشهور قائل به قبح و حرمت تجری بود. این قول اول.

قول دوم (تسلسل تاریخی رو هم فی الجمله رعایت کنیم) قول صاحب فصول است[7] ایشان نظرشون این است که تجری قبیح و حرام ولی نه ذاتا بلکه تغییر پیدا میکند بالوجوه و الاعتبارات. پس قول صاحب فصول: ایشون هم قائل به قبح تجری است ولی میفرماید ذاتی نیست. چطوریه؟ یختلف باختلاف الوجوه والاعتبارات. بیان ذالک: ایشون میفرماید که: این شخصی که تجری را انجام میدهد فرض بفرمایید که یک مایعی رابه عنوان خمر میخورد بعدا معلوم میشود که این خمر نبوده است دقت فرمودید؟ حالا ایشون میفرماید در اینجا صور مختلفی قابل فرض است:

یک صورت این است که واقعا این فعل واقعا در واقع هم حرام است آخر تجری را ما گفتیم آنجا که کشف خلاف بشود ولی ایشون میفرماید نه، تجری را به معنای وسیع تری بگیریم که شامل موارد عصیان هم بشود بعدا معلوم میشود که این آقا که تجری کرد واقعا حرام هم بوده یعنی معصیت هم بوده واقعا خمر هم بوده در این صورت میفرماید یتداخل القبحان دوتا قبح در هم تداخل میکنند یعنی اشدیت قبح لازم میاید هم قبح تجری هم قبح عصیان مثلا این آقا فرض کنید این ماشه را چکاند که یک شخصی را بزند واقعا هم آن آقا کشته شد یک وقت اصابت نمیکند و کشته نمیشود یکوقت هم کشته میشود. این آقا قصد کشتن داشت حالا این کشتن گاهی محقق میشود گاهی محقق نمیشود پس صورت اولی که مرحوم صاحب فصول فرض کرده هم تجری است و هم معصیت هم محقق شده. یک اشکالی که به ایشان شده که: تجری آنجایی است که کشف بشود که این قطع خلاف واقعه شما چطور معصیت رو هم داخل میکنید؟ ایشون میفرماید تجری را به معنای اعم بگیرید که شامل موارد معصیت هم بشود چون در هر معصیتی اون تمرّد و تجری هست دیگر. در این صورت میفرمایند یتداخل القبحان دو تا قبح باهم تداخل پیدا میکنند و نتیجه اش شدت آن قبح است. این صورت اولی، این بالوجوه و الاعتبار شدت پیدا کرد.

صورت دوم این است که آن فعل در واقع مکروه باشد حرام نباشد مکروه باشد این صورت هم صورت اولی از آن اشد قبحا از این صورت است یعنی خود آن فعل بعدا کشف میشود که حرام نبوده و مکروه بوده ولی این آقا به عنوان حرام اقدام کرد دقت کردید؟ اینجا در این صورت درسته یک قبحی از ناحیه ی کراهت میاد یک قبحی هم تجری داشت ولی قبحش از صورت اولی کمتره اینجا هم قبحش تداخل پیدا میکند و شدت پیدا میکند ولی از آن صورت اولی که حرامم بود کمتره.

صورت سوم آنجائی است که کشف بشود آن فعل مباه بوده است آنجا هم چون آن فعل تجری خودش حرمت داشته ملاک اباحه که نمیتواند با او معارضه کند پس قطعا تجری بر حرمتش بر قبحش باقیه. اباحه لااقتضا است. دقت فرمودید؟ اباحه نمیتواند در برابر حکم الزامی قد علم کند. این صورت سوم.

صورت چهارم این است که کشف بشود آن عمل مستحب بوده این آقا به قصد حرام انجام داد بعدا معلوم شد نه تنها حرام نبوده بلکه مستحب هم بوده اینجا از آن صورت مباه بودن قبحش شدتش کمتره. چرا؟ برای اینکه اینجا یک ملاک ضعیفی بر حسن است این ملاک ضعیف بر حسن یک کمی از آن شدت تجری کم میکند بالوجوه والاعتبار را میخواهیم معنا کنیم. دیدید که یک مقدر شدت کمتر شد دیگه.

صورت پنجم آنجایی که کشف بشود آن فعل واجب بوده نه تنها حرام نبوده اصلا فعل واجب بوده باید آن را انجام میداد. خوب اینجا چطور؟ ایشون میفرماید یتزاحم الملاکان ملاک قبح با ملاک وجوب با هم تزاحم پیدا میکنند از یک طرف ملاک حسن الزامی است که این باید همین کار را انجام میداده. درسته؟ چون واجب بوده از یکطرف هم ملاک قبح الزامی تجری هست اینها با هم تعارض میکنند اگر برابر باشند تساقط میکنند اگر ملاک تجری اقوا باشد خوب آن غالب میشود و میگوییم قبیح است. اگر طوری است که ملاک واجب اقوا است کلا قبح تجری را از بین میبرد پس تجری قبحش ذاتی نیست که تغییر پیدا نکند در صورت اخیر تغییر پیدا کرد. صورت اخیر در آنجائی است که کشف بشود واجب بوده و ملاکش اقوا بوده اونجا اصلا از قبح در میاد از تجری مانند فرض بفرمایید مانند کذب است که بالوجوه والاعتبار قبحش عوض میشود این هم بالوجوه و الاعبتار قبحش شدتش کم میشود و گاهی هم از بین میرود.

مثلا دروغ را میگوید برای نجات جان یک مومن اینجا این دروغ قبیح نیست بلکه حسن است. از این جهت بحث میکنیم که این قبح تجری ذاتی نیست که لایتغیر باشد. مثل ظلم نیست که همواره قبیح باشد نمیشود ظلم باشد و قبیح نباشد. مثل شرک نیست که همواره قبیح است نمیشود شرک صدق کند و بگید این شرک خوبه. آنجاها قبح ذاتی است ولی مثل تجری قبحش ذاتی نیست. ولی مثل شرک نیست یتغیر و یتبدل بالوجوه و الاعتبار. دقت فرمودید؟ ببینیم آن فعل متجری به چجوریه: ایشون مثال میزنند به این که: کسی فکر کرد کافر حربی هست و واجب است باید آن را بکشند بعد عصیان کرد و نکشت بعدا انکشف که این فرزند مولا بوده رفته طرف دشمن تا با آنها مذاکره کند یا چطور کند و این هم فکر کرد دشمنه و وظیفه اش را انجام نداد و گفت این دشمن را نمیکشیم ما بعدا إنکشف که بابا این فرزند مولاست. حالا این را مولا تقبیح میکند؟ عقابش میکند؟ میگوید نه. این مثال رو هم مرحوم صاحب فصول در فصول ذکر کرده. پس معلوم میشود که تجری قبحش بالوجوه والاعتبار است.

سوال شاگرد: عرف اینطور نیست بلکه تقبیحش میکند.

استاد: اینجا عرفی که ایشان إدعا میکنند با شما فرق میکند اتفاقا مولا خوشحال میشود و میگوید شما یه داغی بر دل ما نگذاشتید اگر این رو میکشتید دیگه فرزندم از بین میرفت.

سوال شاگرد: مولا این عبد را تقبیح میکند که چرا فکر کردی فرزند من کافر حربی است؟

استاد: نه این عقد یقین کرده که این کافر حربی است در موضوع قطع پیدا کرده در جبهه دشمن هست در طرف مقابل یک نفر سبز شد و وظیفه اش هست خود مولا گفته هر کس آنطرف دیدی ایستاده بهش شلیک بکن. این هم امر مولا را عصیان کرد و شلیک نکرد بعد آمد نزدیک شدند دید که این فرزند مولا بوده. ایشون میفرماید اینجا نه تنها قبح ندارد بلکه حسن میشود و حسن دارد. خوب پس بنابران این قول دوم.

قول سومی که در مسأله هست قول شیخ انصاری هست. شیخ انصاری میفرماید این فقط کاشفیت از سوء سریره دارد و نه قلح فعلی دارد و نه قبح فاعلی دارد. این قول مرحوم شیخ انصاری.

قول چهارم قول مرحوم صاحب کفایه است ایشون میفرماید فعل علی ماهو علیه باقی میماند ولی خود اون تجری و عزم و تصدی قبیح است و عقاب هم دارد. این هم قول چهارم در مقام اول و مقدمه اول هم اشاره کردیم آنهایی که قائل هستند فعل متجری به قبیح نیست در خود تجری سه تا قول دارند. قول شیخ انصاری و قول آخوند و قول مرحوم نائینی. حالا ما اینجا اقوال رو کنار هم ذکر میکنیم:

قول اول قول مشهور بود که قائله تجری هم حرام و هم قبیح.

قول دوم قول صاحب فصول بود که فرمود بالوجوه والاعتبار تغییر میکند.

قول سوم قول شیخ انصاری هست ایشون که میفرماید نه فعل متجری به نه خود تجری قبح ندارد و فقط کاشف از سوء سریره است و مستوجب لوم و سرزنش است که چرا شما این صفت را دارید.

قول چهارم هم قول صاحب کفایه بود که خود عنوان تجری رو ایشون قبیح میداند و مستوجب عقاب میداند.

قول پنجم قول مرحوم عراقی و مرحوم اصفهانی[8] مرحوم آقای خوئی هست که میفرمایند: خود فعل متجری به به عنوان ثانوی قبیح میشود. حرمتش را قائل نیستند ها ولی خود فعل متجری به را به عنوان ثانوی قبیح میدانند.

قول ششم هم قول مرحوم نائینی بود که جهت صدور را ایشون قبیح میدانست کانّ حالت وسط بین قول شیخ و قول مرحوم آخوند. این شش تا قول در مسأله عمده اقوال در تجری است. دقت فرمودید؟

پس خلاصه کنیم بحث را تا اینجا:بحث در این شد که ما یک سیر بحثی رو ذکر کردیم. سیر بحث این شد که در دو مقام بحث میشود یک در فعل متجری به و در فعل متجری به هم از دو جهت بحث میشود که عرض کردیم. دوم در خود تجری. اصلا فعل متجری به رو بذاریم کنار ببینیم خود تجری چجوریه؟ در اینجا هم سه تا قول وجود دارد که عرض کردیم. در آن مقام اول که فعل متجری به رو عرض کردیم آنجا عرض کردیم همین که الان هم اشاره شد که: مرحوم عراقی و مرحوم اصفانی و مرحوم آقای خوئی قائل هستند که فعل متجری به به عنوان ثانوی قبیح میشود عرض کردیم به مشهور نسبت داده شده که علاوه بر اینکه قبیح میشود حرام هم میشود. این راجع به سیر بحث بود که باید ادله اش را مراجعه بفرمایید. این سیر بحث بود اما اقوال هم شش تا قول را عرض کردیم در مسأله. اگر حالا سیر بحث را بذاریم کنار و فقط اقوال را در نظر بگیریم مجموع اقوال در مسأله شش تا هست که اشاره شد. دقت فرمودید؟ آنوقت نوبت میرسد به اقسام تجری به عنوان یک تنبیه این را عرض میکنیم انشاءالله فردا. که مرحوم شیخ انصاری شش قسم برای تجری ذکر کردند. در تقسیم بندی تجری شش قسم ذکر کردند باید ببینیم کدام یک از اینها مورد بحثه کدام یک از اینها مورد بحث نیست. بعد وارد بشیم به بررسی بعضی از اقوالی که بررسی نکردیم مثل قول صاحب فصول. قول صاحب فصول را امروز اشاره کردیم که بالوجوه والاعتبار ولی بررسی نکردیم. سال گذشته هم بررسی نکردیم این قول را انشاءالله فردا خدا توفیق بدهد قول صاحب فصول را هم بررسی میکنیم.


[3] فرائد الاصول، الشیخ مرتضی الانصاری، ج1، ص45.
[4] کفایه الاصول-ط آل البیت، الآخوند الخراسانی، ج1، ص259.
[6] مختلف الشیعه، العلامه الحلی، ج1، ص249.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo