< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/03/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/مباحث قطع/مبحث تجری

عرض کردیم روایات طایفه اول در باب تجری دلالت دارند که نیت گناه، گناه و معصیت است و چنانچه خود انجام فعل استحقاق عقاب و یا ثواب می آورد نیت هم همینطور است، یعنی موجب استحقاق عقاب و ثواب است، این را عرض کردیم.

در مقابل دسته و طایفه دومی از روایات وجود دارد، فرموده اند در جایی که فرد نیت گناه می کند خداوند متعال عقاب آن را نمی نویسد یعنی تا مادامی که مرتکب نشده است عقابی نوشته نمی شود. درباره جمع بین دو دسته عرض کردیم وجوهی ذکر شده است. دو وجه را شیخ انصاری رضوان الله علیه فرموده[1] و وجوه دیگر را هم دیگران فرموده اند.

1.وجه اول را شیخ رحمه الله فرموده است که طایفه اول که دلالت دارد بر اینکه نیت موجب استحقاق عقاب می شود ناظر به جایی است که شخص مقدمات را هم مشغول شده و صرف نیت نیست، اما روایات طایفه دوم که دلالت دارد بر عدم استحقاق عقاب ناظر به جایی است که مشغول مقدمات نشده است. مرحوم نائینی رحمه الله بر این وجه جمع اشکال کردند فرمودند این وجه جمع تبرعی است چون هر دو دسته روایات مطلق اند و شما چرا آنها را به مشغول شدن به مقدمات و عدم آن تخصیص می زنید. چنین جمعی شاهد می خواهد و شما ذکر نکرده اید لذا این نوع جمع درست نیست نمی شود از خودمان چیزی را به روایات اضافه کنیم و بین آنها جمع بنماییم.

2.وجه جمع دوم را هم شیخ ره فرموده است که طایفه اول ناظر به جایی است که عبد نیت گناه کرده است و بعدا پشیمان نشده است والبته موفق به گناه هم نشده است، یعنی اصرار داشته ادامه بدهد ولی موفق به گناه نشده است، پس پشیمان نشده است از عمل خودش بلکه فقط موفق به انجام عمل گناه خودش نشده، لذا طایفه اول دلالت دارد بر استحقاق عقاب.

ولی طایفه دوم که دلالت دارد بر اینکه عقابی در کار نیست ناظر به جایی است که شخص نیت کرده گناه کند ولی پشیمان شده است، این جمع با وجه اول فرق پیدا کرد. معیار در اول مشغول شدن و مشغول نشدن به مقدمات بود ولی در این وجه معیار پشیمان شدن و پشیمان نشدن از گناه است.

مرحوم خوئی رضوان الله علیه می فرماید[2] این جمع دوم یک شاهدی هم دارد اگر این وجه دوم را قبول کنیم، و آن روایتی بود که در مورد جنگ بین دو مسلمان بود که پیامبر ص فرمودند قاتل و مقتول هر دو در آتش جهنم اند، به این بیان که در روایت ذکر شده مقتول هم عقاب می شود چون مقتول از جنگ پشیمان نشده بود، بلکه اراده قتل طرف مقابل را داشت، و تا آخر هم ادامه داده بود تا اینکه خودش کشته شده بود و موفق به قتل طرف مقابل خود نشده بود. لذا طایفه اول ناظر به مواردی است که اصرار به گناه تا آخر ادامه داشته باشد، لذا فرمود هر دو عقاب می شوند و در آتش جهنم اند.

اما روایات طایفه دوم که می فرماید گناه برایش نوشته نمی شود ناظر بجایی است که از گناه پشیمان بشود. دیروز عرض کردیم این بیان از باب انقلاب نسبت است که صور زیادی دارد که خداوند ان شاءالله عنایت کند موفق بشویم آن را در جای خودش بیان کنیم. یکی از صور انقلاب نسبت همین محل بحث است که ما دو تا دلیل متباین داریم که یکی مخصص پیدا می کند، یکی میگوید یجب اکرام العلماء و دیگری می گوید لا یجب اکرام العلماء. یکی از این دو دلیل اگر مخصص پیدا کرد و نسبتش با دلیل دیگر از تباین خارج شد تبدیل به عموم مطلق می شود ولذا تخصیص می زند یکی آن دیگری را. این را می گویند انقلاب نسبت، یعنی نسبت تباین به نسبت عموم مطلق تبدیل شد.

مثال می زنند به همین مثال که عرض کردیم که برای یکی مخصص می آید یعنی برای لا یجب اکرام العلماء تخصیص می آید و می گوید یجب اکرام العالم العادل، این مخصص نسبت به یجب اکرام العلماء مخصص نیست چون هر دو مثبت اند وبا هم کاری ندارند، وصف مفهوم ندارد، ولی نسبت به لا یجب اکرام العلماء مخصص است چون یکی نافی و دیگر مثبت است. بعد از تخصیص می شود «لایجب إکرام العلماء غیر العدول» حالا که تخصیص خورد، دیگر با آن دلیل دیگر حالت تباین ندارد، بلکه لایجب إکرام العلماء غیر العدول نسبتش با یجب اکرام العلماء عموم و خصوص مطلق است و قهرا یکی تخصیص می خورد بواسطه دیگری و می شود لا یجب إکرام العلماء إلا إذا کانوا عدولا.

لا یجب اکرام العلماء غیر العدول یعنی علمای فاسق که اکرامش واجب نیست، این دلیل نسبت به آن دلیلی که می گفت یجب اکرام العلماء خاص شده است، نسبت اول بین یجب اکرام العلماء و لا یجب اکرام العلماء تباین بود، بعدا یکی از اینها یعنی لا یجب اکرام العلماء مخصص پیدا کرد و مخصصی چون یجب اکرام العالم العادل آن را تخصیص زد، بعد از تخصیص شد لا یجب اکرام العلماء غیر العدول یعنی علما فاسق، بعد همین را با آن دلیل یجب اکرام العلماء نسبت سنجی می کنیم و نسبت آنها می شود عموم و خصوص مطلق، این را می گویند انقلاب نسبت.

در ما نحن فیه هم یک دلیل آمد و گفت «یکتب نیة الإثم»، طایفه اول روایات همین را می گفت، در مقابل طایفه دیگر دلالت داشت بر اینکه «لا یکتب نیة الإثم و العصیان» اینها نسبت شان تباین است، آن دلیلی که می گوید لا یکتب یک مخصصی دارد و آن این است که می گوید نوشته نمی شود در صورت عدم اصرار، آن روایت قاتل و مقتول آمد و گفت اگر اصرار داشته باشد نوشته می شود، این حدیث آن دلیل را که می گفت گناه نوشته نمی شود را تخصیص می زند، وقتی این دومی را تخصیص زد، نسبت آن دو طایفه ای که نسبت تباین بود می شود عموم و خصوص مطلق، و با این بیان می خواهند بگویند که ما جمع می کنیم بین این دو دسته و دو طایفه.

ما در جواب می گوییم ما مبنای انقلاب نسبت را قبول نداریم، برای اینکه تعارض همیشه در مرحله مراد استعمالی پیش می آید نه در مرحله مراد جدی، تا شما اول تخصیص بزنید و بعد نسبت را بسنجید، ظاهر دو دلیل بین شان تباین بود و درست نیست شما اول تخصیص بزنید و به مراد جدی برسید و بعدا بیایید نسبت سنجی کنید. ما مبنای انقلاب نسبت را قبول نداریم.

و ثانیا آن روایت که می فرمود القاتل و المقتول في النار مخصوص باب قتال با مومن است و عمومیت ندارد. یعنی اصرار بر قتال مومن حرام است و شارع آن را مثل قتل مومن حرام می داند و نمی شود ما این حدیث را در همه جا توسعه بدهیم. در قتال مومن یک خصوصیتی است مثل اخافه مومن و اینها، اینجاها می گوید حرام است و نمی شود آن را توسعه داد. پس این وجه جمع تام نیست.

اما به هر حال اگر ما یکی از آن دو وجه جمع را بپذیریم می شود برای اثبات حرمت تجری به این دو دسته استدلال کرد، چون بالاخره چه بفرمایید مراد از این دو دسته جایی است که مشغول مقدمات شده است، و چه بفرمایید مراد آن جایی است که پشیمان نشده است، فرض این است که متجری مشغول مقدمات شده است و یا در وجه دوم فرض این است که هنوز پشیمان نشده است. هر کدام از این دو وجه را که شما قائل باشید از نظر ما می توان برای حرمت تجری به این روایات استدلال کرد.

بله مگر اینکه شما بفرمایید این روایات ناظر به نیت حرام واقعی است شما به چه ملاکی حرام غیر واقعی را به حرام واقعی ملحق می کنید؟ عرض می کنیم از جهت اراده کردن گناه فرقی ندارد، چه حرام واقعی باشد چه غیر واقعی در هر دو اراده گناه وجود دارد. این روایات می فرمایند ملاک اراده گناه است.

اشکال: اگر در حین مقدمات پشیمان شد و برگشت پس باید عقاب هم بشود چون اراده گناه را داشته است؟

جواب: اصل بحث تجری در جایی است که شخص تجری کرده و پشیمان نشده است و فعل را انجام داده است و کشف خلاف شده است معلوم شده حرام نبوده است بحث تجری در اینجاهاست و الا آنچه که شما می فرمایید درست است عقابی در صورت پشیمانی در کار نیست البته اگر بپذیریم این اشکال شما را.

3.وجه جمع سومی را شهید صدر فرموده[3] وآن این است که آن دسته از روایاتی که دلالت دارد بر اینکه نیت استحقاق عقاب می آورد ناظر به اصل استحقاق عقاب است و این روایات دسته دوم که می گوید حرام نیست ناظر به این است که خداوند آن استحقاق عقاب را به فعلیت نمیرساند و گناهی که دسته اول بر آن دلالت دارد را بخشیده است.

به نظر می رسد این جمع، جمع خوبی است و شاهدی که ایشان ذکر می کند این است که اگر شخصی گناه واقعی هم انجام داد ملائکه وقت می دهند که شخص توبه کند لذا معلوم می شود حرف تفضل در کار است، پس روایات طایفه اول می گوید نیت گناه استحقاق عقاب می آرود و طایفه دوم ناظر به این است که خداوند از روی تفضل این دسته از گناهان را بخشیده است.

مگر اینکه شما به آن روایت که دلالت داشت بر اینکه خداوند عادل است و جور نمی کند استدلال کنید و لذا اگر کسی نیت زنا کرد به پایش زنا بنویسند اگر نیت سرقت کرد به پایش سرقت بنویسند، این مخالف عدل الهی است، اگر این روایت را بپذیرید معنایش این می شود اصلا استحقاق عقاب هم ندارد، و حال آنکه شهید صدر گفت استحقاق عقاب ثابت است.

در جواب یکی از دوستان در درس در دفاع از شهید صدر فرمودند که بگوییم این روایت ناظر به جایی است که صرف نیت را داشته و مقدماتی را انجام نداده است و خلاصه اقدامی انجام نداده است، به نظر ما این بیان ایشان خوب است و لذا به نظر ما می شود جمع شهید صدر را پدیرفت و گفت روایات دسته اول ناظر به اثبات استحقاق عقاب هستند و روایات دسته دوم ناظر به بخشش چنین گناهانی است از ناحیه خداوند به عنوان تفضل و رحمت در حق بندگانش. پس روایت مذکور دارد صرف نیت را می گوید وحال آنکه بحث تجری در جایی است که صرف نیت نباشد و اقدامی هم در کار باشد.

البته اگر ما این حرف شهید صدر را بپذیریم نمی شود به روایات این باب برای اثبات حرمت تجری استدلال کرد، طبق برخی وجوه جمع که وجود داشت می شود برای حرمت تجری استدلال نمود ولی طبق وجه جمع شهید صدر فقط می شود بر استحقاق عقاب تمسک کرد ولی برای حرمت نمی شود پس عدم حرمت ثابت است. این درباره این روایات.

ما تاکنون چند مرحله را بحث کرده ایم:

    1. مرحله اول این بود که آیا خطابات شامل تجری می شود یا نه که گفتیم قابل اثبات نیست.

    2. مرحله دوم این بود که آیا عروض عنوان تجری باعث قبح فعل متجری به می شود و آن را قبیح قرار می دهد یا نه، حرام می کند یا نه، مرحوم نائینی ره فرمود حرام نمی کند ولی مرحوم خوئی ره فرمودند بالوجدان قبیح می کند. چند قسم از ادله را در این مرحله بررسی کردیم و برخی را پذیرفتیم. ما به آیات و روایات برای اثبات قبح استدلال کردیم، در این مرحله مرحوم عراقی بیانی دارند که باید آن را بررسی کنیم.

مرحوم آقا ضیا عراقی وجه دیگری دارند[4] برای اثبات قبح فعل متجری به، ایشان از کسانی است که قائلند عروض عنوان تجری فعل را قبیح می کند و آن را مستحق عقاب می کند، بیانش همان بیانی است که مرحوم خوئی رضوان الله علیه هم داشتند.

آقا ضیاعراقی ره می فرمایند ملاک عقاب «تمرد» است و این تمرد هم در عصیان است و هم در تجری، اصلا یک ملاک است و دو تا ملاک نیست، آن یک ملاک واحد هم در عصیان است و هم در تجری، لذا می گویند از اینجا می فهمیم فرمایش آخوند ره که قبح را روی عزم می برد درست نیست ما روی فعل می بریم، می گوییم خود فعل استحقاق عقاب دارد و قبیح است، چون عزم ملاک استحقاق عقاب نیست و همچنین با بیان ما معلوم می شود حرف مرحوم شیخ هم درست نیست، شیخ ره می فرمود همان حسن سریره و قبه سریره، آقاضیا رحمه الله می فرمایند حسن و قبح سریره ملاک قبح عقلی یا استحقاق نیست، قبح عقلی در خارج موضوع می خواهد که همان تمرد است که از این عبد صادر شده است و شاهدش باب انقیاد است که می گوییم استحقاق ثواب دارد، لذا علما فرموده اند که انسان احتیاطا میتواند قصد قربت کند در جایی که نمی داند این فعل مستحب است یا نه، پس معلوم می شود خود انقیاد حسن می آورد و الا قصد قربت معنا ندارد. در مقابلش تجری هم استحقاق عقاب می آورد.

شهید صدر هم باز یک بیان قوی دارند و قائل اند که با عروض عنوان تجری خود فعل قبیح می شود واستحقاق عقاب پیدا می کند، اگرچه ایشان در روایات فقط استحقاق عقاب در تجری را پذیرفتند ولی در فعل متجری به هم به استحقاق عقاب قائلند.

این بیانات را که تا اینجا ذکر و بررسی کردیم همه اینها مثبت این مطلب هستند که عروض عنوان تجری خود فعل متجری به را قبیح می کند تا برسیم برای بررسی مقام ثانی که مربوط به فعل نیست و مربوط به خود تجری است که در آن استحقاق عقاب است یا نیست.

در بحث بعدی درباره خود تجری که استحقاق عقاب دارد یا ندارد بحث خواهیم کرد ان شاءالله تعالی که می شود بحث از مقام ثانی و یا ثالث. مرحوم خوئی وقتی به این مقام می رسند بیان می کنند که وقتی ما گفتیم تجری فعل «متجری به» را قبیح می کند قطعا تجری هم خودش قبیح است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo