< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/03/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/مباحث قطع/مبحث تجری

بحث در روایاتی بود که گفته شده اینها دلالت دارند بر حرمت تجری، برخی را دیروز متعرض شدیم و نظر ما این شد که برخی از اینها دلالت بر حرمت تجری دارند. در ادامه تعداد بیشتری از این روایات را می خوانیم:

6.مرحوم کلینی نقل می کند: وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي غُرَّةَ السُّلَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ أُكْثِرُ الْغَزْوَ أُبْعِدُ فِي طَلَبِ الْأَجْرِ وَ أُطِيلُ فِي الْغَيْبَةِ فَحُجِرَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقَالُوا لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ فَمَا تَرَى أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- إِنْ شِئْتَ أَنْ أُجْمِلَ لَكَ أَجْمَلْتُ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُلَخِّصَ لَكَ لَخَّصْتُ فَقَالَ بَلْ أَجْمِلْ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ فَكَأَنَّهُ اشْتَهَى أَنْ يُلَخِّصَ لَهُ قَالَ فَلَخِّصْ لِي أَصْلَحَكَ اللَّهُ فَقَالَ هَاتِ فَقَالَ الرَّجُلُ غَزَوْتُ فَوَاقَعْتُ الْمُشْرِكِينَ فَيَنْبَغِي قِتَالُهُمْ قَبْلَ أَنْ أَدْعُوَهُمْ فَقَالَ إِنْ كَانُوا غَزَوْا وَ قُوتِلُوا وَ قَاتَلُوا فَإِنَّكَ تَجْتَرِئُ بِذَلِكَ وَ إِنْ كَانُوا قَوْماً لَمْ يَغْزُوا وَ لَمْ يُقَاتِلُوا فَلَا يَسَعُكَ قِتَالُهُمْ حَتَّى تَدْعُوَهُمْ فَقَالَ الرَّجُلُ فَدَعَوْتُهُمْ فَأَجَابَنِي مُجِيبٌ وَ أَقَرَّ بِالْإِسْلَامِ فِي قَلْبِهِ وَ كَانَ فِي الْإِسْلَامِ فَجِيرَ عَلَيْهِ فِي الْحُكْمِ وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُه‌ وَ أُخِذَ مَالُهُ وَ اعْتُدِيَ عَلَيْهِ فَكَيْفَ بِالْمَخْرَجِ وَ أَنَا دَعَوْتُهُ فَقَالَ إِنَّكُمَا مَأْجُورَانِ عَلَى مَا كَانَ مِنْ ذَلِكَ وَ هُوَ مَعَكَ يَحُوطُكَ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِكَ وَ يَمْنَعُ قِبْلَتَكَ وَ يَدْفَعُ عَنْ كِتَابِكَ وَ يَحْقُنُ دَمَكَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَكُونَ عَلَيْكَ يَهْدِمُ قِبْلَتَكَ وَ يَنْتَهِكُ حُرْمَتَكَ وَ يَسْفِكُ دَمَكَ وَ يُحْرِقُ كِتَابَكَ.[1]

ابی غره سلمی توثیق ندارد لذا این روایت از نظر سند تام نیست، از امام علیه السلام پرسید که من خیلی به جنگ با کفار می رفتم، و خیلی در این زمینه در طلب اجر خداوند بودم، خیلی از خانواده دور می شدم و این بر من ممنوع شد یعنی ظاهرا فقها یا مومنین گفتند این چه کاری است که انجام می دهی که همیشه در جنگ هستی، و گفتند جهاد باید با اذن امام عادل باشد شما چرا سراغ اهل جور رفته ای، حال نظر شما چیست. چون تعبیر به اصلحک الله دارد معلوم می شود از موالیان نبوده است. امام علیه السلام به او فرمودند می خواهی من کامل بگویم و قاعده کلی بیان کنم، یا خلاصه جواب دهم، آن شخص هم گفت کامل بیان کن، امام علیه السلام فرمودند خداوند مردم را بر نیات شان محشور می کند نیت شما چه بوده نیتت پول و مال بوده اگر این بوده شما را جز طالبان دنیا قرار می دهند و اگر برای خدا جهاد کرده ای بر طبق آن محشور می شوید.

بعد آن آقا می گوید همان خلاصه را برایم بگو، بعد امام می فرمایند که سوالت را بپرس، می گوید من به کسی امان می دهم و او هم مسلمان می شود، بعد فرمانده ما او را می کشد، آیا من گناه کار هستم؟ امام علیه السلام می گوید شما که امان دادی کار بدی نکردی و بأسی بر شما نیست. آن مقداری که محل استدلال است این عبارت است «إِنَّ اللَّهَ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ»، یعنی خداوند بر اساس نیت مردم را محشور می کند. پس استحقاق عقاب و ثواب بر اساس نیت انسان هاست.

جوابی که از این روایت داده شده است این است که اولا این روایت سندش ضعیف است چون ابی غره توثیق ندارد پس قابل استناد نیست. وثانیا این روایت می خواهد بفرماید که اگر انسان منتظر ثواب است باید آن را خالصا لله انجام بدهد این مربوط به تجری نیست اصلا، بحث این روایت در این است که انسان اگر دنبال اجر است باید نیتش لوجه الله باشد، اما اینکه شخص تجری کرد آیا عقاب می شود و یا نمی شود این حدیث مربوط به آن نیست.

روایت می گوید بدون اخلاص به کسی خداوند ثواب نمی دهد، بحث ما در اخلاص و عدم اخلاص نیست، بحث ما در تجری است یعنی شخصی فعلی را به عنوان اینکه حرام است انجام می دهد و بعدا معلوم می شود حرام نبوده است آیا این حرام است و عقاب دارد یا نه. لذا حدیث ناظر به این مطلب نیست بلکه ناظر به داشتن اخلاص است و می گوید اعمال با اخلاص ارزش دارد نه اعمال بدون اخلاص. مثلا نماز مطلوب خداست و کسی که با اخلاص بخواند ثواب می برد ولی اگر بدون اخلاص بخواند ثواب ندارد. خلاصه بحث در تجری و انقیاد است و نه اخلاص و عدم اخلاص در اعمال عبادی و غیر عبادی.

شاهد این مطلب که می گوییم این روایت و مثل آن ناظر به عمل صحیحی است که با اخلاص و یا بدون اخلاص انجام شده این است که روایتی داریم که شیخ رحمه الله در امالی ذکر کرده، فرموده پیامبر فرموده انما الاعمال بالنیات، اهل سنت هم این روایت را ذکر کرده اند، بخاری هم در کتابش ذکر کرده است این را، بخاری چون مخالف ابو حنیفه بوده اولین حدیث را این حدیث ذکر کرده تا با ابو حنیفه مخالفت کرده باشد چون ابوحنیفه به حیل و اینها معتقد بوده، با حیل شرعیه کارها را درست می کرده بخاری این مطلب را چون قبول نداشته این روایت را اولین حدیثش ذکر کرده است. مرحوم شیخ طوسی هم این حدیث را در امالی نقل کرده است، فرموده:

7.پیامبر فرموده است: إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ مَنْ غَزَا يُرِيدُ عَرَضَ الدُّنْيَا أَوْ نَوَى عِقَالًا لَمْ يَكُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَى.[2]

هر انسانی آن چیزی را به دست می آورد که نیت کرده است و کسی که به جنگ رفته برای به دست آوردن ثواب خداوند، اجرش با خداست، اما کسی که در جنگ شرکت می کند به خاطر متاع دنیا یا بخواهد عقالی را به چنگ بیاورد، همانی را که نیت کرده بدست می آورد نه بیشتر یعنی از خداوند چیزی طلب کار نیست.

پس معلوم می شود مراد از حدیث انما الاعمال بالنیات این است که اگر یک کار صحیح و شرعی را انسان با اخلاص انجام بدهد به ثواب الهی می رسد و اگر با اخلاص انجام ندهد به ثواب الهی نمی رسد. پس این دو حدیث اخیر ربطی به بحث تجری ندارد چون در تجری اصلا آن کار مطابق واقع نبوده این آقا فکر می کرد حرام بوده و رفته انجام داده و معلوم شده حرام نبوده یا از روی انقیاد رفته و کاری را انجام داده معلوم شده آن کار مورد نظر شرع و خداوند متعال نبوده است اصلا، لذا این دو حدیث اصلا مربوط به تجری و انقیاد نیست مربوط به اخلاص در اعمال است.

8.روایت بعدی را مرحوم شیخ در تهذیب ذکر کرده است: عَنْهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْجَوْزَاءِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ عَمْرِو بْنِ خَالِدٍ عَنْ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا الْتَقَى الْمُسْلِمَانِ بِسَيْفَيْهِمَا عَلَى غَيْرِ سُنَّةٍ الْقَاتِلُ وَ الْمَقْتُولُ فِي النَّارِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْقَاتِلُ فَمَا بَالُ الْمَقْتُولِ قَالَ لِأَنَّهُ أَرَادَ قَتْلًا.[3]

این حدیث هم سندش صحیح است فقط دو نفر دارای اشکال اند یکی حسین بن علوان، برادر حسن بن علوان، که توثیق نشده است و از عامه است، عمرو بن خالد هم توثیق ندارد. پیامبر ص فرمود اگر دو مسلمان با هم جنگ کنند و جنگ شان بر اساس سنت نباشد هر دو هم قاتل و هم مقتول در آتش جهنم هستند، گفته شد یا رسول الله مقتول چرا به جهنم می رود، حضرتش فرمود چون او هم اراده کرده بود که طرف مقابل را بکشد ولی موفق نشده بود.

لذا این حدیث دلیل است بر اینکه چنانکه معصیت حرام است تجری هم حرام است، متجری که در مقام هتک مولا بر آمده، عقاب دارد، درست است که موفق به قتل نشده ولی هتک کرده و تمرد نموده، شمشیر کشیده است، خداوند فرموده بود به روی مسلمان شمشیر نکش، ولی او تجری کرده و شمشیر کشیده لذا عقاب دارد.

جواب از این روایت را به چند وجه داده اند:

وجه اول این است که سند روایت اشکال دارد، حسین بن علوان توثیق ندارد، عمربن خالد هم توثیق ندارد. نجاشی می گوید: الحسين بن علوان الكلبي مولاهم كوفي عامي ، وأخوه الحسن يكنى أبا محمد ثقة ، رويا عن أبي عبد الله عليه‌السلام ، وليس للحسن كتاب ، والحسن أخص بنا وأولى روى الحسين عن الاعمش وهشام بن عروة. [4]

وجه دوم این است که ما در باب قتل قبول می کنیم که مقدمات قتل و اراده اش حرام است، در باب قتل حتی اراده اش هم حرام است چون عنوان اخافه مومن صدق می کند، با شمشیر آمده است میدان. ولی مراد از قتل، قتل مومن واقعی است که می گوییم حتی اراده اش هم حرام است ولی این مربوط به باب تجری نمی شود چون در تجری شخص آمده خیال می کرده این طرف مومن است و او را کشته و بعدا معلوم شده واجب القتل است در اینجاها دیگر روایت صادق نیست، روایت ناظر به جایی است که شخص اراده کند قتل مومن واقعی را نه کسی را که خیال می کرده مومن است.

روایت که می گوید اراده قتل حرام است در جایی است که شخص اقدام به قتل مومنی بکند ولی موفق نشود و خودش کشته بشود، می گوییم این اراده و قصدش حرام است چون در مقام اخافه مومن برآمده است. لذا این روایت به مطلب ما یعنی تجری ارتباطی ندارد.

9.مرحوم کلینی در کافی نقل کرده: وَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ النَّضْرِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَعَنَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الْخَمْرِ عَشَرَةً غَارِسَهَا وَ حَارِسَهَا وَ عَاصِرَهَا وَ شَارِبَهَا وَ سَاقِيَهَا وَ حَامِلَهَا وَ الْمَحْمُولَةَ إِلَيْهِ وَ بَائِعَهَا وَ مُشْتَرِيَهَا وَ آكِلَ ثَمَنِهَا. [5]

عمرو بن شمر ضعیف است، پیامبر درباره خمر ده نفر را لعن کرده است: غارس و حارس و بایع و... در این ده طایفه برخی معصیت کرده اند اما آن جاهایی که شخص درخت را غرس کرده و رسیدگی کرده چرا باید مورد لعن واقع شود؟ بخاطر نیتش، چون نیت کرده اینها را برای خمر پرورش دهد. پس از این روایت می فهمیم قصد گناه هم حرام است پس تجری هم حرام است چون در تجری هم قصد حرام است.

جواب استدلال به این روایت این است که اولا سند این حدیث به عمرو بن شمر ضعیف است، و ثانیا همان جوابی را که در حدیث قبل دادیم در این جا هم می گوییم که خمر از آن حرام هایی است که مقدماتش هم حرام است و لذا این حدیث با بحث تجری فرق دارد زیرا در آنجا این آقا نه مقدمه حرام را مرتکب شده و نه حرام را، ولی در اینجا روایت دلالت دارد که برخی از حرام ها هستند مثل خمر که مقدماتش و یا قصدش هم حرام است.

10.مرحوم صدوق در علل الشرایع از امام رضا ع نقل کرده: وَ مَنْ غَابَ عَنْ أَمْرٍ فَرَضِيَ بِهِ كَانَ كَمَنْ شَهِدَهُ وَ أَتَاهُ. [6]

شخصی در واقعه ای حاضر نبوده است ولی نسبت به آن واقعه و آن کار راضی بوده است مثل کسی می باشد که در آن کار و واقعه حضور داشته است و آن کار را انجام داده است. حالا اگر قتل بوده در قتل شریک است، واگر کار خیری بوده در آن شریک است، در قرآن است که خداوند به بنی اسرائیل زمان پیامبر نسبت قتل می دهد در حالی که در زمان قتل انبیا حضور نداشته اند و این بخاطر این بوده که آنها به قتل انبیا توسط گذشتگان خودشان راضی بوده اند و آن را قبول داشته اند.

11. در محاسن نقل شده: عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَلَمَةَ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص إِنَّمَا يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَا وَ السَّخَطُ فَمَنْ رَضِيَ أَمْراً فَقَدْ دَخَلَ فِيهِ وَ مَنْ سَخِطَهُ فَقَدْ خَرَجَ مِنْه‌. [7]

پس ملاک ثواب و عقاب همان نیت قلبی است و در تجری هم که نیت قلبی وجود داشته است لذا دلالت دارد بر حرمت تجری.

جواب استدلال به این دو روایت این است که مراد از رضایت تحزب است، تعصب گذشتگان را داشته باشد، بگوید کارهای آنها مقبول است، صرف رضایت مراد نیست بلکه علاوه بر رضایت خودش را جز حزب آنها می داند مثلا شخص در کربلا نبوده ولی خودش را جز یزیدیان می داند، با این جواب حدیث دیگر ربطی به بحث تجری ندارد، شخص خودش خواسته خمر بخورد و گناه کند و از شانس او مطابق واقع نبوده و آب نوشیده این چه ربطی به تحزب دارد! متجری که به کسی تحزب و تعصب ندارد دنبال کار خودش است.

جواب دوم این است که بگوییم مراد از رضایت این است که وظیفه اش نهی از منکر بوده است ولی آن را انجام نداده است چون وظیفه اش را انجام نداده است معاقب است و این مربوط به بحث تجری نیست.

12.روایت آخر در اینجا موثقه سماعه در کافی است: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلَيْنِ قَامَا فَنَظَرَا إِلَى الْفَجْرِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا هُوَ ذَا وَ قَالَ الْآخَرُ مَا أَرَى شَيْئاً قَالَ فَلْيَأْكُلِ الَّذِي لَمْ يَسْتَبِنْ لَهُ الْفَجْرُ وَ قَدْ حَرُمَ عَلَى الَّذِي زَعَمَ أَنَّهُ رَأَى الْفَجْرَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- كُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الْأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ.[8]

سماعه می گوید از امام علیه السلام درباره ماه رمضان پرسیدم درباره دو نفر که دنبال این بودن بفهمند که فجر طلوع کرده با نه، یکی گفت من فجر را دیدم و دیگری گفت که من چیزی ندیدم فجری در کار نیست تو حواست پرت شده است، حکم آنها چیست؟ امام ع در جواب فرمودند آنکسی که برایش روشن نشده است برود و بخورد، و کسی که زعم داشته که فجر شده بر او حرام است چیزی بخورد. بعدا هم استدلال به آیه شریفه نمودند.

گفته اند که این روایت دال است بر اینکه اگر انسان معتقد شد و برایش روشن شد و قطع یافت به طلوع فجر باید آثار را مترتب بکند چه قطعش مطابق واقع باشد چه نباشد. این دلیل بر این می شود که تجری حرام است.

جوابی که از این روایت داده اند این است که اینجاها اصلا تبین وقطع جزء الموضوع است در حالی که در تجری بحث ما در جایی است که قطع جزء الموضوع نباشد، اگر جزء الموضوع باشد دیگر کشف الخلاف معنا ندارد، موضوع فجر نیست موضوع قطع به فجر است، لذا تبینِ خلافی در کار نیست پس خارج از بحث ماست.

اگر بگویید موضوع فجر است نه قطع به فجر، ولی این آقا اشتباه کرده است و امام ع هم به او فرموده اند حالا که اشتباه کرده ای باز بر شما حرام است چیزی بخوری، اگر این را بگویید باز جوابش این است که ظاهرا برا او خوردن حرام است یعنی فعلا بر او حرام است بخورد، چون استصحاب بقا شب هم وجود دارد، و ممکن است مساله برایش روشن بشود یعنی بفهمد فجر نشده که این مساله ای دیگر است، امام ع فعلا به او می فرماید خوردن بر تو حرام است لذا وظیفه ظاهری او را مشخص کرده است. پس این روایت در مقام بیان حرام واقعی نیست، فرموده وظیفه اش این است که این آقا دست نگه دارد، پس این حدیث در مقام بیان حرمت ظاهریه است و نه واقعیه.

خلاصه برخی از این روایات که خواندیم دلالت بر مطلوب یعنی حرمت تجری دارد ولی برخی از این روایات مذکور دلالتی بر حرمت تجری نداشتند، و برخی هم دلالت داشتند ولی سندشان ضعیف بود.

در مقابل روایاتی را باید بخوانیم که دلالت دارد بر اینکه تجری اصلا حرام نیست و اینها را باید فردا بخوانیم و بعدا ببینیم این دو طایفه و دو دسته از روایات قابل جمع با هم هستند یا نه.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo