< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1402/03/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأمارات/مباحث قطع/بحث تجری

بحث در تجری بود و عرض کردیم وجوهی را برای قبح و حرمت تجری اقامه کرده اند و بحث را بر اساس منهج نائینی پیش بردیم که فرمودند در دو مقام بحث می شود: یکی اینکه آیا خطابات شرعی چنانکه شامل عاصی می شود شامل متجری هم می شود یا نه، گذشت که نه شامل متجری نمی شود.

بحث دوم این بود که آیا عروض عنوان تجری بر فعل آن را قبیح می کند یا نه، آب می خورد با قطع به اینکه آن آب خمر است، فعل متجری به خوردن و شرب الماء است ولی یک عنوان بر آن عارض شده و آن تجری است آیا این عنوان فعل را قبیح می کند یا نه. وجوهی ذکر کرده اند و عرض کردیم خوئی می پذیرد که عروض عنوان تجری باعث قبح فعل می شود و به وجدان استناد کردند و بیانش گذشت.

رسیدیم به اینجا که آیا حالا که عقل حکم به قبح می کند آیا حکم به حرمت می شود یا نه، ایشان فرمودند نه حکم به حرمت نمی شود و قاعده کلما حکم به العقل حکم به الشرع را در این مساله قبول نکردند در این موارد که توضیحش گذشت. ما عرض کردیم هم عروض عنوان تجری باعث قبح فعل می شود و هم باعث حرمت آن می شود بخاطر جریان قاعده مذکور. پس تجری هم قبیح است و هم حرام.

وجه بعدی برای اینکه عروض عنوان تجری موجب قبح است این است که ادعای اجماع شده است برای حرمت و قبح تجری، شیخ انصاری می فرمایند[1] در فقه دو مورد اجماع وجود دارد تعبیر می کنند به «لا خلاف»، می گویند:

یک مورد این است که اگر کسی ظن دارد بر اینکه در سلوک این راه ممکن است به انسان های خطرناکی یا حیوان درنده ای بر بخورم و من را بکشند، سلوک این راه که ظن به ضرری بودنش داریم اگر کسی آن را انتخاب کرد باید نمازش را تمام بخواند نه قصر. مثلا میخواهد برود حج مسیر آن خطرناک است، طی این مسیر با این وضع خطرناک جایز نیست، این راه مظنون الضرر است لذا باید نمازش را تمام بخواند حتی اگر بعدا کشف بشود این راه ضرری در آن وجود نداشته است.

بحث در آن جایی است که کشف بشود راه ضرری نبوده است باز می فرمایند اگر نمازش را تمام نخوانده باید آن را قضا کند، عصیان کرده یعنی می دانسته ضرری است ولی باز از آن راه رفته، اگر هم کشف خلاف بشود باز باید نماز را قضا کند، وقتی در عصیان اینجوری است در تجری هم حکم همین است یعنی خیال می کرده این راه ضرری است و تجری کرده و رفته است باید نماز را تمام بخواند و اگر قصر خوانده باید قضا کند. پس اجماع داریم که تجری هماند معصیت است. اگر کسی مایع را می خورد که قطع دارد خمر است و معلوم بشود خمر نبوده این حرام است. این بیانی است که مرحوم شیخ در رسائل مطرح کرده اند.

مورد دوم این است که اگر کسی ظن پیدا بکند که وقت تنگ است و الان دارد نمازش قضا می شود، نمازش را عقب بیاندازد و بعدا معلوم بشود وقت تنگ نبوده هوا ابری بوده، فرموده اند این آقا گناه و معصیت کرده است.

اجماع در این دو مورد اثبات می کند که تجری هم حکم عصیان را دارد، البته این مثال ها درباره ظن است البته قطع هم همین حکم را دارد، مثلا کسی راهی را برود که مقطوع الضرر باشد.

جواب این دو بیان و دو اجماع در آن دو مورد این است که این دو مورد خارج از بحث است زیرا تجری در جایی است که کشف خلاف بشود و در این دو مورد کشف خلاف معنا ندارد چون در این دو مورد تمام الموضوع خود ظن بوده است، اصلا آن ضرر جز الموضوع و تمام الموضوع نبوده است بخلاف بحث ما که حرمت آمده است روی خمر که ظن و قطع طریقیت دارد که اگر مطابق نشود می شود تجری و اگر بشود می شود عصیان، اما در جایی که خود قطع را موضوع اخذ کنند و یا ظن را در موضوع اخذ کنند دیگر در آنجا تخلف معنا ندارد تا بگویید تجری صورت گرفته؛ آنجا همواره موضوع هست و تخلف هم معنا ندارد، ظن و یا قطع در آن موقع بوده است و تخلف در آنجا فرض نمی شود، زیرا تمام الموضع ظن و یا قطع به ضرر بوده و آن آقا هم فرض این است که ظن و یا قطع داشته، لذا بحث ما در قطع و ظن و اماره طریقی است تا بحث تجری معنا پیدا کند، اما آنجایی که قطع و ظن در موضوع اخذ شده است قطعا معصیت است و تجری قابل فرض نیست.

جواب دوم این است که هیمن مواردی که شما فرموده اید لا خلاف این گونه نیست برخی قول خلافی دارند مثلا علامه در تذکره فرموده کسی که نمازش را تاخیر بیندازد با ظن به ضیق وقت این گناه نکرده است پس اختلاف وجود دارد. پس اولا اجماع را قبول ندرایم چون برخی قول خلاف دارند مثلا علامه و شهید در محکی قواعد، وثانیا این موارد اصلا مربوط به تجری نمی شود چون در این موارد ظن و یا قطع در موضوع اخذ شده اند در حالی که بحث ما در قطع و ظن طریقی است و نه موضوعی.

وجه و دلیلی دیگری که برای قبح و حرمت تجری به آن استدلال شده است آیات و روایات است. از جمله آیات:

1.آیه 284 سوره بقره است که می فرماید: «وَ إِنْ تُبْدُوا ما في‌ أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحاسِبْكُمْ بِهِ اللَّه‌ فَيَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ»[2] .

می فرماید آنچه در درون شماست چه مخفی کنید و چه آشکارش کنید خداوند شما را به آن محاسبه می کند، ممکن است برخی را ببخشد و برخی را هم عذاب بکنید. لذا از این آیه کریمه فهمیده می شود نیت گناه هم عقاب دارد پس متجری هم که نیت گناه داشته اگرچه عمل نکرده، باز هم عقاب دارد و کار حرامی را انجام داده است. وقتی می فرمایند یغفر، یعنی گناهی بوده که می خواهد ببخشد. لذا آیه می فرماید چنانکه عمل جوارحی موجب معصیت است عمل جوانحی هم موجب معصیت است، مثلا نیت کرده که فردا می روم آبروی طرف را می برم، می رود و اینکار را می کند به نیت گناه، بعدا معلوم می شود آن طرف اصلا فاسق درجه یک بوده باز این معصیت است.

از استدلال به این آیه کریمه چندتا جواب داده اند:

یک جواب این است که فرموده مورد محاسبه قرار می دهد ونفرموده عقاب می کند ولی این جواب تام نیست زیرا بعدش می فرماید فیغفر و یعذب، این معلوم می شود شخص گناه کار مراد است. لذا از این باب نیست که می گوید «في حلالها حساب و في حرامها عقاب»، بلکه از این باب است که شخص معصیت کرده و خدا هم فرموده اگر بخواهد می بخشد و اگر بخواهد عقاب می کند.

جواب دیگری داده شده است و گفته شده است این آیه مربوط است به آن نیت هایی که خود آن نیت ها شرعا حرام است، مثل نیت کفر و نفاق و شرک و اینها، که خود نیت اصلا حرام است. این مربوط به گناهان درونی است. ولی این آیه اطلاق دارد و نمی توانید بگویید مربوط به نیات حرام است مثل شرک و کفر و اینها.

جواب دیگری استاد سبحانی فرموده اند[3] این مربوط به کتمان شهادت است به قرینه آیات قبل آن. این هم جواب کاملی نیست زیرا این آیه یک کبرای کلی است و مورد هم مخصص نیست. لذا این آیه کریمه دلالت خوبی بر حرمت تجری و قبح دارد و اطلاقش هم کفرو شرک را می گیرد و هم موارد تجری را.

بله به اطلاقش به آن صورتی که می گوییم حلال ها را نمی گیرد چون قرینه لبیه داریم که این موارد را نمی خواهد بگوید، مثلا کسی نیت کرده است برویم فلان غذای حلال را بخوریم، بلکه مراد از آن نیاتی است که متعلق به معصیت و اثم است، یعنی ما في انفسکم مما یتعلق بالاثم و المعصیة، نه اینکه هر نیتی کنیم ما گناه کاریم و لذا نباید هیچ نیتی بکنیم، این را نمی خواهد بگوید، دارد نیت های حرام را می گوید. این آیه دلالتش بر حرمت تجری خوب است.

2.آیه بعدی این است: «إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌». [4]

آنانی که دوست دارند که گناهان آشکار در میان مردم پخش بشود، آدمی که در راه باطل می رود دوست دارد که در کنار خودش دوستانی داشته باشد این طبیعت انسان است آدم های خوب هم می خواهند دوستان و اطرافیان آنها همه خوب بشوند البته اینها چون کمتر تلاش می کنند کمتر موفق اند گروه اول موفق ترند، مثلا انسان های معتاد دوست دارند بقیه را هم معتاد کنند. آیه می گوید کسانی که دوست دارند مومنان را هم در کارهای گناه خود شریک کنند اینها در دنیا و آخرت عذاب الیمی دارند.

این آیه می گوید همین که این شخص نیت دارد و دوست دارد که دیگران را هم به این کارهای گناه بکشاند ولو هنوز انجامش نداده این خودش گناه و معصیت است. لذا شامل تجری هم می شود چون در تجری هم نیت گناه وجود دارد، ولی این استدلال تام نیست چونکه بعضی از اعمال جوانحی حرام است بحث ما در آن بعض اعمال جوانحی خاص نیست بحث ما در تجری است و یک کسی نیت گناه می کند و انجام می دهد اما حب شیوع فاحشه یک عنوان خاصی است درست است یک عمل قلبی است ولی یک عنوان خاصی است و مربوط به تجری نیست، مثلا کسی دوست ندارد حب شیوع گناهان را ولی خودش گناه می کند و خلاف واقع در می آید. بحث در این اخیر است. لذا این آیه ربطی به بحث تجری ندارد اصلا.

3.آیه بعدی که برای حرمت تجری به آن تمسک شده است این است: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‌». [5]

می فرماید دار آخرت برای کسانی است که دنبال علو و برتری در جامعه نیستند، دنبال فساد نیستند، مثلا کسی وارد قم می شود و می خواهد اینجا را امکاناتش را نردبان قرار بدهد که در اینجا مقامی پیدا کند و به بزرگی برسد معلوم است این آدم به نیت درستی وارد این شهر نشده است باید به نیت معارف اهل بیت وارد این شهر بشود به نیت خدمت وارد بشود اگر هم خدمتی از دستش آمد انجام بدهد نباید به نیت شهرت وبزرگی وارد این شهر شد، ما نباید انا رجل بگوییم و بگوییم ما هستیم، خدای نکرده نباید اینجور باشیم، البته همه به آن ممکن است گرفتار بشویم لذا باید مواظب باشیم، در روایت است که آخرین چیزی که از قلوب اولیا الهی خارج می شود حب الجاه و المقام است. آخرت مال کسانی است که دنبال بزرگی و فساد نیستند. استدلال کرده اند که تجری را هم این آیه حرام می داند، شخص همین که قصد فرعونیت کرد و قصد فساد کرد ولو به فعلیت نرسید این محروم می شود از بهشت، پس خود نیت و عزم در این آیه کریمه شامل تجری هم می شود و گناه شمرده شده است.

جوابش به نظر ما این است که این آیه مربوط به بحث تجری نیست چون در آیه آن اراده علو و فساد هر دو را با هم ذکر کرده و لذا مراد گناه خاصی است که اراده اش هم حرام می باشد، بگوید من علو پیدا بکنم و هر کاری خواستم انجام بدهم چنین نیتی گناه است، اصلا در موارد تجری چنین نیتی ندارد غالبا، فقط نیت گناه می کند و انجام می دهد نیت برتری ندارد نیت فساد به آن معنا را ندارد. چنین کسی که دنبال علو و فساد است اصلا اهل جهنم است و هر تجری اینگونه نیست.

4. آیه آخر این است که می فرماید: «الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَيْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى يَأْتِيَنا بِقُرْبانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلي‌ بِالْبَيِّناتِ وَ بِالَّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين‌».[6]

اهل یهود گفتند خداوند با ما عهد کرده که به هیچ پیامبری ایمان نیاوریم مگر کسی که یک قربانی بیاورد و در جلوی چشم مردم آتش آسمانی آن قربان را با خودش ببرد، قرآن می گوید به آنها بگو پیامبران قبلی هم بینات آورده اند و هم همین چیزی که شما می گویید را به عنوان معجزه برای شما آوردند پس چرا آنها را کشتید اگر در ادعای خود صادق و راستگویید.

در این آیه قتل نسبت داده شده است به یهودیان زمان پیامبر، خداوند به پیامبر اسلام گفت که این چنین جواب آنها را بدهد، این آیه می گوید چون قوم یهود در زمان پیامبر راضی بوده اند به کار اسلاف شان، قرآن هم قتل انبیا را به آنها نسبت می دهد چون آنها در نیت راضی بوده اند به قتل انبیا توسط گذشتگان شان، پس همچنان که قتل گناه است، رضایت دادن به قتل هم ولو در نیت باشد گناه است، پس تجری هم حرام است چون یهودیان زمان پیامبر اکرم پیامبری را نکشته بودند فقط نیت اسلاف شان را داشته اند لذا قتل به آنها نسبت داده شده است. پس نیت گناه هم گناه است تجری هم که نیت گناه است حرام است.

به نظر بنده در این آیه علاوه بر آن نیت یک تعصب و تحزبی هم هست یعنی شما خودتان را در حزب گذشتگان داخل می دانید در حالی که تجری این چنین نیست. این آیه می گوید چون خودتان را هم حزبی گناه کاران می دانید شما هم عهده دار همان گناه می شوید در حالی که در تجری تحزبی در کار نیست لذا این آیه مربوط به ما نحن فیه نخواهد ولی آیه اول که خواندیم دلالت خوبی بر حرمت و قبح تجری دارد و دلالتش تام است.

در جلسه بعدی روایات را بررسی می کنیم هم روایات داله بر حرمت تجری و هم روایات داله بر عدم حرمت تجری و هم وجه جمع بین آنها را.

 


[2] . البقرة: 284.
[3] . المحصول في أصول الفقه، ج3، ص39.
[4] . النور : 19.
[5] . القصص : 83.
[6] . آل‌عمران : 183.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo