< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/12/13

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقید/قواعد مطلق و مقید/علم جنس

بحث در مطلق و مقید بود. بعد از تعریف اینها بحث واقع شد در موضوع له اسم جنس و بعد از آن علما موارد دیگری را که آنها هم گفته شده وضع شده بر مطلق را مورد بحث قرار دادند مانند علم الجنس و مفرد معرف به ال و نکره یعنی اسم جنس با تنوین، این موارد را بررسی کرده اند ما پس از بحث از اسم جنس وارد بحث مقدمات حکمت شدیم الان در ادامه به الفاظ مطلق می پردازیم.

یکی از آن الفاظ و موارد علم الجنس است در زبان عربی علاوه بر اسم جنس کلماتی داریم که به آنها می گویند علم الجنس و از نظر معنا هم قابلیت انطباق بر مفرد را دارند و هم قابلیت انطباق بر جنس. مثلا بفرمایید هذا أسامة، تطبیق می شود بر یک اسد، یا الأسامة أشجع من الثعلب و الذئب أو فلان، پس گاهی معنای مفردی دارد و گاهی شمولی، ولی از نظر لفظی قطعا معرفه حساب می شود و لذا می شود از او حال آورد، از نکره حال نمی آید ولی چون معرفه است دارای حال می تواند باشد، بگوید هذا أسامة مقبلا و همچنین میتواند مبتدا واقع شود، پس از نظر لفظی معرفه حساب می شود ولی معنای آن مانند اسم جنس قابل استعمال است.

آن وقت بحث شده است که فرقش با اسم جنس چیست، آیا موضوع له علم الجنس با اسم جنس فرق دارد یا نه، فرق لفظی آن مسلم است اما از نظر معنوی فرق دارد یا نه مورد نزاع واقع شده است. مثال های دیگر: مثلا أم عریه که برای عقرب می گویند، عقرب اسم جنس است لذا با ال می آید می گویند العقرب، أم عریه علم الجنس است و معنایش همان عقرب است، یا ثعالة که اسم جنس آن الثعلب است، یا أسامة برای اسد، یا برّة که علم الجنس برای مبرّة است، یا گفته اند یسار برای میسرة، یا گفته اند حماد برای محمدة، یا برای خسران می گویند خباب بن هیاب، برای آدم مجهول می گویند هیّان بن بیّان، یا به احمق می گویند ابو الدّغفاء، یا برای أسد غیر از أسامه می گویند أبو الحارث، اینها همه علم هستند، یا برای چیز باطل می گویند وادی ثخیب، همچین برای اعداد میگویند ستة نصف ثلاثة، این سته علم است، یا أربعة نصف ثمانیة، این موارد در لغت عرب زیاد است البته سماعی است همه اینها، موارد خاصی دارد و قیاسی نیست، همه اینها را به عنوان علم الجنس قلمداد می کنند.

حال بحث شده موضوع له این الفاظ علم الجنس[1] و [2] چیست؟ در اینجا پنج قول است:

قول اول را مرحوم رضی گفته است که علم جنس از نظر لفظ با اسم جنس فرق دارد ولی از لحاظ معنوی یکی اند، مثل مونث حقیقی و مجازی، که در مونث مجازی عرب برخی الفاظ را مونث دانسته است، برای معرف هم دو قسم وجود دارد یکی حقیقی است که علم شخص است و یک معرف مجازی داریم که علم جنس است، پس چنانکه مونث دو قسم است معرفه هم دو قسم است مجازی و حقیقی. پس فرق اینها لفظی است نه معنوی. این نظر را ما می پذیریم اگر اقوال دیگر دلیلی نداشته باشند.

قول دوم منسوب است به برخی از لغویین مانند سیوطی و ابن ناظم پسر ابن مالک، که معنای علم الجنس همان جنس است با تعین ذهنی، یک تعین ذهنی برای آن معنا در نظر می گیریم و همراه با آن تعین اگر کلمه برایش وضع بشود می شود علم الجنس. در اسم الجنس معنا همان ماهیت مبهمه بود که تعینی در آن نبود اما در علم الجنس آن ماهیت است همراه با یک نحوه تعین ذهنی، این قول را مرحوم آخوند در کفایه نقل کرده و دو تا اشکال بر آن کرده است: [3]

اشکال اول این است که اگر این قول صحیح باشد لازم می آید استعمال اینها در خارج برای مصادیق خارجیه ممکن نباشد بلکه همراه با تجرید باشد بخواهیم همین علم الجنس را به خارج نسبت بدهیم باید بگوییم در خارج نیست چون آنچیزی که در خارج است تعیین ذهنی ندارد و باید آن را از تعین ذهنی تجرید بکنیم تا بتوانیم در خارج استعمال کنیم واین لازمه اش مجازیت است و صحیح نیست، ما وقتی علم الجنس را مثلا اسامه را در اسد خارجی استعمال می کنیم اصلا تجریدی صورت نمی گیرد و به همان معنای خودش استعمال می شود یا به عقرب بگوییم ام عریه تجریدی در اینجا وجود ندارد.یا به مجهولی گفتیم هیان بن بیان، تجریدی در کار نیست.

اشکال دوم این است که چنین وضعی خلاف حکمت است شما لفظی را برای معنا وضع کنید و هر وقت خواستید استعمال کنید بخواهد تجریدش کنید حکمت مقتضایش این است که هر وقت لفظ استعمال شد بدون تجرید در معنا به کار رود.به نظر می رسد که این بیان آخوند قابل جواب است و عرض خواهیم کرد.

قول سوم را خوئی فرموده[4] که این تعین را ما قید معنا نمی گیریم نه جزءا و نه شرطا، علم جنس برای ماهیت في حالة التعین نه بقید التعین، اگر قید تعین بگیریم اشکال آخوند وارد خواهد بود بلکه وضع شده است برای معنا في حال التعین. استاد سبحانی می گوید این بیان خوئی برگشتش به قضیه حینیه است که آقا ضیا عراقی تاسیس کرده است، می فرمایند قضیه حینیه نداریم موضوع یا قید دارد یا ندارد، اگر دارد مشروطه می شود و اگر ندارد می شود قضیه مطلقه، ما چنین قضیه ای نداریم، لذا مبنای خوئی قابل پذیرش نیست. بالاخره قید در موضوع له تاثیر دارد یا ندارد اگر تاثیر دارد همان لازمه اش تجرید است و اگر تاثیر ندارد پس موضوع له مطلق است. لذا این بیان خوئی قابل دفاع نیست.

قول چهارم را امام خمینی بیان می کند[5] که ماهیت یک وقت در حد ذاتش در نظر گرفته می شود ذات انسان ذات شجر، اگر اینطوری باشد دیگر چیزی جز ذات و ذاتیات در آنجا ندارد، یک مرتبه که آمد پایین می بینیم با آن ماهیت قبلی فرق دارد تعین پیدا کرده است، برای خودش شخصیتی دارد آقایی هست برای خودش، می شود معرفه، لفظ را بر همین ماهیت تعین یافته وضع می کنند می شود علم الجنس، فرقش با اسم جنس همین است، اسم جنس ماهیت مهمله است ولی وقتی یک مرتبه می آید پایین و یک نحو تعینی یافت می شود موضوع له برای علم الجنس، البته این بیان ایشان اشبه به یک بیان عرفانی است. البته نه اینکه ذهن در آن دخیل باشد مراد این است که ذهن آن را اینطوری درک می کند که یک نحو تعینی یافته است نه اینکه تعین ذهنی یافته است. استاد سبحانی فرموده این چنین ادراکی برای واضع وجود ندارد این را فقط حکیم می فهمد نه واضع، این بیان عرفی نیست فلسفی و عرفانی است (اشکال و جواب)...

قول پنجمی در مقام است که استاد تبریزی[6] بیان کرده اند که فرق این است که علم الجنس به شرط لای از تنکیر است اسم جنس را می شود به تعدد دال و مدلول نکره کرد مثلا بگوییم رجلا، ولی علم الجنس به شرط لای از تنکیر است و نکره نمی شود، لذا یکی به شرط لای از تنکیر است و دیگری این چنین نیست. اسم جنس قابلیت تنکیر و تعریف را دارد ولی به شرط لای از تنکیر نیست، بخلاف علم الجنس که به شرط لای است. اشکال شده است به اینکه معنا را از هم جدا نکردید و فقط حکمی را برایش بیان کردید ولی موضوع له را بیان نکردید که چه فرقی دارند، بله احکام و خصوصیاتی دارند که با هم فرق دارد ولی بحث ما در تعیین موضوع له اسم جنس و علم الجنس و فرق بین این دو است که شما بیان نکردید. عبارت ایشان را خودتان مراجعه کنید.

به نظر حقیر همان نظر دومی که از سیوطی و غیر او نقل شده است قابل پذیرش است به این جهت که تعین ذهنی از این بابت به اسم جنس اضافه می شود، ذهن اول جزئیات را ادراک می کند و بعد کلیات را ادراک می کند، ذهن اول افراد را می بیند و اول جزئیات را درک می کند بعد از آن با تجرید می خواهد به آن کلیات برسد، تجرید هم گاهی کامل است می شود اسم جنس و گاهی در تجرید یک مقدار از تعین مانده است یعنی ذهن مرحله به مرحله به ماهیت و تجرید کامل می رسد چون ذهن از جزئیات شروع می کند و به کلیات می رسد تجرید اگر کامل شد می شود اسم جنس ولی اگر تجرید کامل نشده است و به نحوی آن جزئی باز در ذهنش وجود دارد آن خصوصیات آن باقی مانده است اگر یک نحوه اشاره ای به آن جزئی و خصوصیاتش باقی مانده باشد می شود علم جنس، پس علم جنس ماهیات متعینه است و تعین یک مرتبه ای است که ز آن جزئیت هنوز کاملا خارج نشده است.

لذا ما سه مرحله داریم: جزئی را که مشاهده کردیم می شود علم شخص، بعد یک تجرید ناقص انجام می شود که می شود علم جنس، و بعد وقتی تجرید کامل صورت گرفت می شود اسم جنس. شاید نظیر این بیان را استاد سبحانی هم دارند با تفاوت هایی که هست.

اما اینکه مرحوم آخوند فرمودند تعین ذهنی بر خارج قابل تطبیق نیست مگر تجرید شود می گوییم تعین ذهنی دو جور است: گاهی آلی است و گاهی استقلالی است، اگر تعین ذهنی را استقلالی در نظر بگیرید بله قابل انطباق بر خارج نخواهد بود ولی اگر آلی بود دیگر نیازی به تجرید ندارد ما این تعین ذهنی را آلی در نظر می گیریم یعنی جوری که بر خارج تطبیق کند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo