< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/11/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقيد/بیان مقدمات حکمت/مقدمه سوم از مقدمات حکمت

بحث در مقدمات حکمت بود رسیدیم به مقدمه سوم که مرحوم آخوند در کفایه مطرح کرده اند، مقدمه سوم از مقدمات حکمت[1] برای استفاده اطلاق به نظر مرحوم آخوند عبارت است از عدم وجود قدر متیقن در مقام تخاطب، در مقام خطاب و بیان و محاوره و دلالت لفظ، در آن مقامی که متکلم در مقام بیان خودش است قدر متیقنی در کار نباشد، اگر قدر متیقن باشد جلوی اطلاق را می گیرد هر چند متکلم مطلق فرموده ولی چون قدر متیقن در کار است نمی شود به آن اطلاق اخذ کرد.

پس مرحوم آخوند می فرمایند اگر در حین سخن گفتن مولا یک قدر متیقنی در همان مقام تخاطب است مثلا کسی آمد پرسید که آیا به زید اکرام بکنیم یا نکنیم متکلم فرمود به فاسق اکرام نکن، لا یجوز اکرام الفاسق، اینجا قدر متیقن در مقام تخاطب زید فاسق است، در اینجا از نظر آخوند نمی شود به اطلاق تمسک کرد بخاطر وجود قدر متیقن در مقام تخاطب. یا فرض کنید کسی آمد سوال کرد که آیا اگر موی گربه در لباس انسان باشد مبطل نماز است یا نه، در پاسخ امام فرمود که مو و وبر و اجزای ما لا یاکل لحمه مبطل است، در اینجا طبق نظر آخوند نمی شود به اطلاق این عبارت تمسک کرد چون قدر متیقن در مقام وجود دارد و آن موی گربه است، در مقام سوال یک قدر متیقن وجود دارد.

لذا مرحوم آخوند قدر متیقن را دو قسم می کنند یکی در مقام تخاطب و قدر متیقن خارجی، قدر متیقن خارجی را مضر به اطلاق نمی دانند، فرض کنید اگر بگوید یجب اکرام العالم قدر متیقن دارد ولو سوالی هم در کار نبوده، قدر متیقن آن عالمی است که درجه بالای از علم را دارد این قدر متیقن است.

قدر متیقن یا به جهت کثرت وجود است یا به جهت وجود ملاک اقواست، مثلا گفته الماء طاهر که قدر متیقن از آن آب های انهار و چشمه و چاها هستند، اما آبی است که از یک چشمه خاصی خارج می شود این قدر متیقنش نیست قدر متیقن از الماء طاهر آبی است که در دسترس همه است، آخوند می گویند قدر متیقن خارجی ضرر به اطلاق نمی زند مثل مثال هایی که گفتیم. قدر متیقنی که در مقام تخاطب است به اطلاق ضرر می زند مثلا از موردی سوال کرد و امام مطلق جواب داد، با اینکه جواب مطلق است آخوند می گوید اینجا نمی شود از اطلاق استفاده کرد برای اینکه مقدمات حکمت اینجا تام نیست، در مقام بیان باشد و قرینه ای هم ذکر نکند، این دو مورد در اینجا هست، ولی مقدمه سومی در اینجا وجود دارد یعنی آخوند فرمود نباید قدر متیقن در مقام تخاطب وجود داشته باشد والا اطلاق قابل استفاده نیست، چون در اینجا مقدمه سوم از مقدمات حکمت وجود ندارد یعنی قدر متیقن در مقام تخاطب وجود دارد، لذا حکم به اطلاق نمی شود چون مقدمات حکمت تام نیست، چرا؟ بیان شان این است که:

برای اینکه اگر در آنجایی که قدر متیقن در مقام تخاطب است اگر متکلم مرادش خاص باشد و مطلق بگوید نقض غرض نکرده است چون قرینه وجود دارد که همان قدر متیقن است نقض غرض نکرده، ما مقدمات حکمت را که جاری می کنیم نتیجه اش این می شود که متکلم حتما اطلاق را اراده کرده و الا اگر اطلاق را اراده نکرده بود نقض غرض انجام داده است، نتیجه مقدمات حکمت این است که متکلم اطلاق را اراده کرده است چون اگر مقید را اراده میکرد قطعا یک قرینه ای می گذاشت، اما با عدم تمامیت مقدمه سوم نتیجه نمی توانیم بگیریم که اگر قرینه ای نگذاشته است نقض غرض کرده است، برای اینکه قرینه گذاشته است خود این قدر متیقن در مقام تخاطب می شود قرینه لذا نقض غرض حاصل نمی شود.

اصولی های بعد از ایشان این مقدمه را قبول ندارند[2] می فرمایند اگر این قدر متیقن در مقام تخاطب به انصراف برگردد ما قبول می کنیم چون باعث می شود مقدمات حکمت تام نشود اما اگر به انصراف برنگردد این نمی تواند جلوی اطلاق را بگیرد و متکلم هم نمی تواند به آن استناد بکند و بگوید منظور من قدر متیقن بود. چند وجه برای اثبات این مقدمه بیان نموده اند:[3]

وجه اول ظهور عرفی است در همین مثال هایی که ما عرض کردیم مثلا سوال کرده است از موی گربه، در جواب امام فرمود اجزا ما لا یاکل لحمه نماز را باطل می کند، ظهور عرفی در اینجا فقط موی گربه است یا همه اجزا ما لا یاکل لحمه چه گربه چه حیوان دیگری، یا می گوید زید فاسق را اکرام نکن آیا اینجا مراد این است که فقط زید فاسد را اکرام نکن یا هر فاسقی را اکرام نکن، در این موارد ظهور عرفی اطلاق است نه خصوص مورد. پس این فرمایش شما خلاف ظهور عرفی است عرف از این موارد اطلاق را می فهمد.

وجه دوم این است که نائینی فرموده اگر این مطلب را شما بگویید این خلاف آن مواردی است که بین علما معروف است که مورد مخصص نیست این حرف شما معنایش این است که مورد مخصص و مقید است، حال آنکه معروف این است که المورد لا یکون مخصصا، این که می فرمایید قدر متیقن در مقام تخاطب این معنایش این است که مورد مخصص است قدر متیقن همان مورد است دیگر. مورد سوال می شود همان قدرمتیقن در مقام تخاطب، اگر قرار باشد قدر متیقن جلوی اطلاق را بگیرد باید بگویید این قاعده که معروف است بین علما که المورد لا یخصص را قبول نداریم، بلکه می گوییم مورد مخصص است در حالی که این چنین نیست.

وثالثا اگر بفرمایید قدر متیقن در مقام تخاطب موجب سلب اطلاق می شود چه فرق دارد قدر متیقن در مقام تخاطب باشد یا خارجی باشد اگر این جلوی اطلاق را می گیرد آن هم باید جلوی اطلاق را بگیرد.

وجه چهارم را مرحوم نائینی دارند که این فرمایش شما می توانست در صورتی صحیح باشد که ما می گوییم مولا در مقام بیان است منظور ما این است که کلامش مهمل و مجمل نیست اگر همین مقدار می بود بله همان قدر متیقن را هم بیان کند از اهمال و اجمال بیرون می آید، از لغویت بیرون می آید، همین مقدار که می گویید در مقام بیان است از لغویت باید بیرون بیاورید، به جای اهمال بگوییم لغویت، اگر بفرمایید مولا در مقام بیان است یعنی کلامش لغو نیست می خواهد یک مطلبی را بفهماند اگر این باشد نتیجه فرمایش شما درست است همان قدر متیقن را هم بگویید از لغویت نجات می یابد، ولی ما مقدمه اول را که مطرح کردیم و گفتیم مولا باید در مقام بیان باشد نگفتیم که مراد از این مقدمه این است که در مقام بیان بودن باید بگونه ای باشد که از لغویت خارج بشود، بلکه گفتیم مراد این است که مولا در مقام تمام مراد خودش می باشد، نمی خواهد که فقط قدر متیقن را بیان کند، تمام موضوع و متعلق را می خواهد بیان کند ما می خواهیم فراتر از لغویت را اثبات کنیم و آن در مقام بیان بودن تمام مراد است. لذا این مقدمه سوم را نمی شود قبول کرد. بله مگر آن قدر متیقن برگردد به انصراف که بحث دیگری است و ظهور کلام را در اطلاق از بین می برد و ما درباره اش بحث خواهیم کرد.

مطلب بعدی که همین مساله انصراف است را بحث کرده اند. مرحوم آخوند در مقدمه دوم و دیگران چه فرمودند؟ فرمودند مقدمه دوم این است که قرینه متصل یا منفصل در کلام نباشد، حال بحث شده است که انصراف هم از قرائن است یا نیست؟

این تنبیهی است برای مقدمه دوم از مقدمات حکمت، که انصراف هم از قرائن به شمار می آید یا نمی آید. مرحوم آخوند[4] برای انصراف پنج قسم ذکر می کنند می فرمایند یکی از این انصرافات قرینه حساب نمی شود اما چهارتای دیگر قرینه حساب می شوند، یعنی اگر چهارنوع انصراف باشد اطلاق را از بین می برد ولی یکی از آنها قرینه حساب نمی شود. این اقسام انصراف که ایشان فرموده اند این است:

گاهی لفظ از منصرف عنه بیرون می آید و ظهور پیدا می کند در منصرف الیه، مثل اینکه می گوید لا تجوز الصلاة في اجزاء ما لا یاکل لحمه، این قید ما لا یاکل لحمه ظهور پیدا می کند در منصرف الیه که همان غیر انسان باشد، شامل انسان نمی شود تا بگوییم موی انسان هم باعث بطلان نماز می شود، بگوییم اگر موی انسان در بدن انسان دیگری باشد باعث بطلان نماز او می شود. چون این قید در اینجا انصراف دارد به غیر انسان نه اینکه انسان را هم شامل باشد. انسان با این که از ما لا یاکل لحمه محسوب می شود ولی این ظهور برگشته است به منصرف الیه که بقیه حیوانات است.

انصراف نوع دوم جایی است که ظهور از منصرف عنه برمی گردد ولی در منصرف الیه هم ظهور پیدا نکرده است. مردد است که آیا منصرف الیه را می گیرد، فردیت دارد یا ندارد. ما می دانیم آن منصرف إلیه فردیت دارد ولی اینکه منصرف عنه فردیت دارد یا ندارد این را شک داریم. پس یک نوع ظهوری در منصرف الیه پیدا کرده ولی در منصرف عنه محل شک است. مثال می زنند به الماء طاهر و مطهر، قطعا این آب که مطهر است منصرف الیه آن همین آب های معمولی است اینجا متیقن است این فردیت اینها متیقن است اما منصرف عنه آن چی، این آب های معدنی که از کوه ها خارج می شود، آب گوگرد همراه با یک اجزایی که گوگرد دارد آب های خاصی است، اینها آیا فردیت دارند یا ندارند؟ محل شک است، پس یک انصرافی پیدا کرده و مواردی یقینی شده ولی مورد منصرف عنه محل شک باقی می ماند، فرق پیدا کرد با صورت اول، در صورت اول اصلا منصرف عنه را از فردیت خارج کرد، ظهور پیدا کرد در منصرف الیه، اما در صورت دوم در منصرف الیه قطعا صدق می کند منصرف الیه متیقن است که همان آب های معمولی است، اما منصرف عنه که آب گوگرد است این مشکوک است، فردیت آن مشکوک است اینجا هم ایشان می گویند این نوع انصراف هم قرینه است و جلوی اطلاق را می گیرد.

اگر در جایی فرمود الماء مطهر نمی شود آن فرد مشکوک را هم در آن اطلاق بیاوریم این انصراف قرینه می شود.

صورت سوم می فرمایند انصراف بدوی است ابتدایی است به ذهن می زند ولی با تامل از بین می رود، مثال می زنند به اینکه کسی گفته ماء در عراق، به ذهن می آید همان آب فرات را می گوید این ظهور و این انصراف ابتدایی است، با تامل از بین می رود، این نوع انصراف را ایشان به عنوان قرینه بودن قبول ندارند لذا انصراف بدوی موجب از بین رفتن اطلاق نمی شود.

صورت چهارم را ایشان می فرمایند آنجایی است که یک انصرافی از آن معنای قبلی پیدا کرده و به معنای جدید آمده است ولی هر دو در عرض هم قابل استفاده اند مثلا می گوید عالم، عالم یک انصرافی به عالم دینی پیدا کرده است ولی همان معنای لغوی هم قابل استفاده است می توانیم بگوییم این هم عالم ریاضیات است لذا عالم هم معنای خودش را حفظ کرده و هم معنای انصراف شده را پیدا کرده و باعث شده این عالم به حد اشتراک برسد بین منصرف الیه و منصرف عنه، ایشان می فرمایند این هم قرینه است.

صورت پنجم در جایی است که از منصرف عنه این کلمه نقل شده است نه اشتراک لفظی بلکه معنای قبلی مهجور شده است و الان در معنای جدید رسمیت دارد. اینجا هم می فرمایند انصراف قرینه است، فقط انصراف بدوی را ایشان نپذیرفتند ولی بقیه انصراف ها را قبول کردند به عنوان قرینه که باعث از بین رفتن قرینه می شود. خودتان به عبارت مرحوم آخوند رجوع کنید خواندش در اینجا نیاز نیست.

نظر مرحوم نائینی درباره انصراف و اقسام آن

مرحوم نائینی اینطوری فرموده اند که انصراف گاهی ناشی از کثرت وجود است، مثل انصراف لفظ ماء در بغداد به دجله، نهر دجله از وسط بغداد می گذرد، حالا در بغداد اگر بگویند ماء ذهن به دجله انصراف پیدا می کند، می فرمایند این انصراف ضرری به اطلاق نمی رساند همان انصراف بدوی است که آخوند هم گفتند ضرر نمی رساند.

گاهی انصراف ناشی از تشکیک در ماهیت است اصلا خود ماهیت شی مرتبه مرتبه است، یک مرتبه را می گیرد و یک مرتبه را نمی گیرد، مثل انصراف ما لا یاکل لحمه که بر انسان صدق نمی کند، بر حیوان قطعا صدق می کند ولی به انسان صدق نمی کند، خود ماهیت تشکیک برمیدارد گاهی طوری است به یک مرتبه صدق نمی کند در مالا یاکل لحمه اصلا انسان را نمی گیرد کسی قصد خوردن انسان را ندارد، در این صورت می فرمایند انصراف در اینجا قرینه می شود و باعث می شود اطلاق از بین برود.

گاهی هم موجب شک می شود مثل همان مثالی که آخوند گفتند، که لفظ ماء انصراف به غیر آب های گوگردی دارد، در اینجا هم می فرمایند انصراف موجب از بین رفتن اطلاق می شود. این تقسیمی است که مرحوم نائینی مطرح کرده اند، می فرمایند:

فالانصراف فيه و ان لم يوجب ظهور المطلق في إرادة خصوص ما ينصرف إليه إلّا ان المطلق مع هذا الانصراف يكون في حكم الكلام المحفوف بما يصلح لكونه قرينة فلا ينعقد له ظهور في الإطلاق فالانصراف الناشئ عن التشكيك في الماهية يمنع من انعقاد الظهور في الإطلاق على كل حال و اما تقسيم الانصراف في كلام بعض المحققين إلى ما يزيد على عشرة أقسام فلا فائدة تترتب عليه و انما المهم منها هو ما ذكرناه‌. [5]

نظر مرحوم خوئی درباره انصراف و اقسام آن

چنین انصرافی ظهور اطلاقی را می گیرد، خلاصه مرحوم نائینی مطلب را سه مرحله کردند، آقای خوئی بیان شان فرق دارد [6] ، می فرمایند که گاهی بعضی از مراتب ماهیت علو مرتبه دارند، به طوری که این مفهوم از آن انصراف پیدا می کند مثال می زنند به کلمه حیوان که یعنی جانور که از انسان انصراف دارد، چرا از انسان انصراف دارد به خاطر علو مرتبه، مرتبه انسان عالی است اصلا انصراف پیدا نمی کند به انسان به حیوان های دیگر منصرف است، پس گاهی منشا انصراف علو مرتبه آن فرد است که از آن به مرتبه پایین تر انصراف پیدا می کند.

دومین مورد منشا انصراف دنو مرتبه است مثل صدق آب بر آبی که مخلوط بر گوگرد است، در اینجا آب بر این مورد صدق نمی کند چون این آب با گوگرد دنو مرتبه دارد، مرتبه اش پایین است.

می فرمایند اگر اینطوری بود اینجا این انصراف قرینیت دارد و نمی شود به اطلاق تمسک کرد، ولی در غیر این دو مورد هیچ کدام اثری ندارند، می فرمایند:

و أما الانصراف في غير هذين الموردين و ما شاكلهما فلا يمنع عن التمسك بالإطلاق، فانه لو كان فانما هو بدوي فيزول بالتأمل، و من ذلك الانصراف المستند إلى غلبة الوجود فانه بدوي و لا أثر له و لا يمنع عن التمسك الإطلاق حيث أنه يزول بالتأمل و التدبر.

این هم بیان مرحوم خوئی است بیان مرحوم شهید صدر را هم ذکر خواهیم کرد، تا انشاءالله به جمع بندی خودمان برسیم.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo