< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/11/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المطلق و المقید/مقدمات/مقدمه سوم (بحث از اعتبارات ماهیت)

بحث در موضوع له اسم جنس بود و با مناسبتی که در اینجا وجود دارد بحثی کرده اند درباره اعتبارات ماهیت، مرحوم آخوند اعتبارات ماهیت را چهار قسم دانستند[1] ، مرحوم خوئی پنج قسم دانستند[2] ، لا بشرط مقسمی را از ماهیت مبهمه جدا کردند و فرمودند موضوع له همان ماهیت مبهمه است. مرحوم شهید صدر بیان دیگری دارند، یکی از ویژگی های افراد بزرگ این است که در کلام شان تشقیق شقوق زیادی دارند ایشان اینگونه است در کلمات شان صور و احتمالات مختلفی ذکر می کنند، ایشان در اینجا اقسام را به هفت قسم می رسانند، البته ما قبول نخواهیم کرد ولی این کلام ایشان نشان دهنده نبوغ ایشان است.

بیان شهید صدر با توضیح ما این است[3] که در خارج دو قسم ماهیت بیشتر نداریم، ایشان ماهیت انسان را با وصف علم می سنجد و میگوید ماهیت در خارج دو قسم بیشتر نیست، یا انسان عالم است و یا دارای علم نیست و فاقد این وصف است، پس در خارج دو قسم ماهیت بیشتر نداریم، یکی بشرط شی و یکی بشرط لا، ماهیت یا دارا است یا فاقد است، اما ماهیتی داشته باشیم که لا بشرط باشد این در خارج معنا ندارد، پس در خارج ما دو قسم ماهیت بیشتر نداریم، ماهیت یا وصف را دارد یا ندارد، بله در ذهن که می آید سه قسم می شود، ماهیت بشرط شی، ماهیت بشرط لا، ماهیت لا بشرط، لا بشرط یعنی عدم لحاظ داشتن یا نداشتن، ایشان اینطور معنا می کنند، آن دو تا دیگری لحاظ دارند، لحاظ داشتن یعنی بشرط شی، لحاظ نداشتن یعنی بشرط لا، عدم لحاظ داشتن و یا نداشتن می شود لا بشرط، لذا این سه قسم در ذهن ایجاد می شود. برای اینکه ادامه مطلب ایشان روشن تر بشود، یک مقدمه را در وسط عرض می کنیم:

و آن این است که معقولات دو قسم اند اولیه و ثانویه، معقولات اولیه آن صور ذهنیه ای هستند که اولین بار در ذهن منطبع می شوند و منقش می شوند، مثلا حجر و شجر و آب و رجل و ... آن صورت علمیه ای که از اشیا به ذهن می آید این را می گویند معقول اولی، معقولات ثانویه آن چیزی هایی اند که اولا و بالذات در ذهن نمی آیند، ذهن وقتی معقول اولی را دریافت کرد خودش یک معقولی دیگر می سازد و ایجاد می کند مثل کلی و فصل و جنس و نوع بودن، اینها که از خارج در ذهن ایجاد نمی شوند بلکه اینها را ذهن می سازد، ذهن می بیند فلان مفهوم شمولیت دارد آن را کلی قرار می دهد و هکذا، بعدا این مفاهیم معقول ثانوی را دو قسم قرار داده اند یکی معقول ثانی منطقی و دیگری معقول ثانی فلسفی، معقول ثانی منطقی آن مفهومی است که ذهن می سازد و در همان ذهن هم حمل می شود و در خارج وجود ندارد، مثل همین کلی بودن و جنس و فصل بودن، محل حمل این مفاهیم ذهن است، پس محل ایجاد و عروضش هر دو در ذهن است.

معقول ثانی فلسفی مفهومی است که در ذهن ساخته می شود ولی محل عروضش خارج است مثل فوقیت و تحتیت، فوقیت را ذهن می سازد فوقیت را ذهن می سازد در خارج فوقیت وجود ندارد، می گوید این سقف فوق است لذا ساختن آن در ذهن است و حمل آن در ذهن نیست خارج است، مثل علیت و معلولیت، آتش در خارج است نه علیت آن برای سوختن، علیت را ذهن انتزاع می کند ذهن می سازد. پس خلاصه ما یک معقولات اولیه داریم و یک معقولات ثانویه که اینها یا منطقی اند یا فلسفی اند.

ایشان می فرمایند آنچه که ما در خارج داریم اتصاف ماهیت به وصف است یا عدم آن، بیشتر از این دو در خارج وجود ندارد، در خارج همین دو حالت وجود دارد، ولی به ذهن که می آید ما سه معقول اولی پیدا می کنیم: معقول اولی بشرط شی، معقول اولی بشرط لا، معقول اولی لا بشرط، یعنی ما انسان را سه جور از خارج می گیریم اگر چه معقول لا بشرط در خارج نیست فقط در ذهن است. لذا در خارج که دو ماهیت وجود دارد وقتی به ذهن آمد می شود سه ماهیت مثل انسان عالم وانسان جاهل و انسان که نسبت به هر دو وصف لا بشرط است. پس سه تا معقول اولی داریم.

بعد می فرمایند لا بشرط که خصوصیت آن عدم لحاظ بود این عدم دیگر در خارج وجود ندارد، آن دو لحاظ دیگری می شود مطابق خارجی داشته باشد ولی این مورد سوم عدم است و نمی تواند مطابقی در خارج داشته باشد، بعد یک تعبیری دارند به اینکه می فرمایند قیود اولیه و قیود ثانویه، مرادشان از آن اولی متن خارج و واقع است و مرادشان از آن دومی همین ماهیت های سه گانه است، یعنی لحاظ شرط و لحاظ عدم شرط و عدم لحاظ، می فرمایند این قیود ثانویه دو تای آنها مطابق با قیود اولیه است که در خارج وجود دارند، اما دیگری یعنی لا بشرط این مطابق خارجی ندارد قید اولی ندارد، چون قید اولی ندارد، چون مطابق خارجی ندارد، لذا سازگاری دارد هم با شرط شی و هم با شرط لا، عدم لحاظ در خارج هم مطابقت می کند با بشرط شی و هم بشرط لا.

پس لا بشرط چون عدم لحاظ است سازگاری دارد با آن دوتای دیگر با لحاظ بشرط شی و بشرط لا، در کجا سازگاری دارد؟ در خارج، اما در ذهن که بیاید خودش به عنوان یکی از لحاظها، این خودش یک لحاظ مستقلی دارد، قسیم آنهاست، به عنوان لحاظ مباین آنهاست، ولی به عنوان ملحوظ در نظر بگیریم با آنها سازگاری دارد، پس لا بشرط را می شود دو نگاه به آن داشت: یک نگاه به لحاظش می کنیم که در این صورت مباین می شود با آن تای دیگر، ولی اگر نگاه به ملحوظش کنیم چون عدمی است با آن دو تای دیگر سازگاری دارد.

تا اینجا اینها یعنی اقسام و اعتبارات ماهیت شدند شش مورد، برای اینکه یکبار می شود بشرط شی و بشرط لا و لا بشرط، یعنی یکبار ملحوظات را به صورت معقولات اولیه در نظر می گیریم آنوقت لحاظ اینها را که در نظر بگیریم می شود معقولات ثانویه، معقول اولی آن صورتی است که از خارج گرفته می شود و به ذهن می آید، بشرط شی و بشرط لا و لا بشرط، اینها معقول اولی اند ولی اینها یک لحاظی دارند، به ملحوظ اینها توجه کنیم می شود معقول اولی، لحاظ این ملحوظ ها را در نظر بگیریم می شود معقول ثانوی، پس شدند شش مورد، آن وقت این سه تایی که هست لحاظ بشرط شی و بشرط لا و لا بشرط، یک مقسمی دارند که لحاظ ماهیت بدون این سه قسم است که می شود لا بشرط مقسمی که با این مورد می شود هفت مورد. جامع این سه تا را درست می کنیم می شود لحاظ ماهیت به طوری که جامع این سه تا لحاظ بشود که می شود لا بشرط مقسمی.

اگر به مردم عادی بگوییم شجر و حجر و اینها، لحاظ را اصلا در نظر ندارند بلکه آنها معنی را می بینند، در نظر عرف به لحاظ کردن معانی توجهی ندارند، می گویید آقا به این کار توجه کن لحاظش کنید، ولی اهل دقت می توانند معانی را لحاظ کنند، حتی ایشان می گویند شخص با دقت می تواند لحاظ اینها را هم لحاظ کند یعنی یک معقول سومی را درست کند، و حتی می تواند معقول چهارم را با لحاظ معقول سوم در نظر بگیرد، همینطور بالا برود، ذهن این قدرت را دارد، با توجه درست می کند و با توجه هم از بین می رود.

بعد می فرمایند بیایید موضوع له اسم جنس را تحلیل کنیم که کدام یک از اینهاست، می فرمایند موضوع له اسم جنس همین لا بشرط قسمی است نه لا بشرط مقسمی که آخوند می فرماید، نه ماهیت مبهمه که مرحوم خوئی فرمودند، بلکه لا بشرط قسمی است، کدام لا بشرط قسمی، چون ایشان دو تا لا بشرط قسمی تصویر کردند، یک معقول اولی بود که جامع آن دوتا بود، یک لحاظ لا بشرط که قسیم آن دو تا بود، می فرماید آن لا بشرط قسمی که جامع آن دو بود ومعقول اولی بود، این موضوع له اسم جنس است. دلیل ما وجدان عرفی است که حکم می کند اسم جنس وضع شده است برای لا بشرط قسمی آن هم ملحوظ باشد نه اینکه لحاظ باشد برای آن ملحوظ، آن قسمی که ملحوظ است نه لحاظ آن ملحوظ، لحاظ در آن خوابیده باشد اطلاق هم در معنا داخل می شود، ولی لحاظ در آن نخوابیده است خود ملحوظ را می بینیم آن وقت اطلاق داخل در معنا نمی شود و باید با مقدمات حکمت درست شود و احراز شود.

بر این بیان ایشان چهار و یا پنج اشکال به نظرمان رسیده، که یکی دو تا را ذکر می کنیم:

یکی اینکه می فرمایند ما در خارج لا بشرط نداریم فقط دو ماهیت داریم یا انسان عالم و یا جاهل، یا بشرط شی داریم یا بشرط لا داریم نه اینکه انسانی داشته باشیم مردد باشد بین عالم بودن و جاهل بودن، لذا لا بشرط در خارج نداریم، این را ایشان به عنوان می گذارند برای تقسیم بندی خودشان، به نظر ما این پایه درست نیست این بشرط شی و ... اینها را یا امر انتزاعی می دانیم یا امر اعتباری، اگر امر انتزاعی بدانیم اینها همه در خارج هستند و اگر امر اعتباری بدانیم با اعتبار این سه قسم درست می شود. اگر انتزاعی بدانیم مثلا ماهیتی را می سازیم با یک وصفی مثلا اربعه را با زوجیت می سنجیم این بشرط شی است و در خارج از هم جدا نمی شوند، یا مثلا اربعه را می سنجیم با فردیت اینجا بشرط لا است چون اربعه فرد نیست، یا حالت لا بشرط است مثل انسان که می تواند موجود باشد و می تواند معدوم باشد عالم باشد یا جاهل باشد، لذا اگر انتزاعی باشد هر سه در خارج وجود دارند، یعنی ماهیات سه قسم اند نه اینکه مثل ایشان بگوییم دو قسم اند، وصف نسبت به ماهیت یا حالت تلازم دارد می شود بشرط شی، یا حالت تنافی دارد می شود بشرط لا، یا حالتی ندارد می شود لا بشرط قسمی. پس اینکه می فرمایند در خارج دو حالت بیشتر در نیست این درست نیست.

ولی اگر این ماهیات را اعتباری بگیریم من انسان عالم را کار دارم یا من غیر عالم را کار دارم، می تواند نظرش باشد که این حالت علم کنار ماهیت انسان باشد یا نباشد یا برایش مهم نباشد، لذا این ماهیات را چه اعتباری بگیریم و چه انتزاعی بگیریم، هر سه در خارج هستند، فرقی بین این اقسام ثلاثه نیست از این جهت، منشا انتزاع ویا اعتبار آنها در خارج وجود دارد، و لذا حرف ایشان مبنی بر اینکه در خارج دو ماهیت بیشتر وجود ندارد صحیح نیست.

اشکال دوم اینکه ایشان فرمودند معقولات ثانیه، فرمودند لحاظ اینها معقولات ثانیه است و خود ملحوظ اینها معقول اولیه است عرض می کنیم این خروج از اصطلاح فلاسفه است، اصطلاح بر این مستقر نشده است، معقولات یا اولیه اند و یا اینکه ثانویه اند، اما اینکه شما لحاظ یک معنا را معقول ثانیه بگیرید این درست نیست این از معقول اولی خارج نمی شود، لحاظ همان معناست همان ملحوظ است که یک وقت به آن توجه دارید و یک وقت توجه ندارید، این بیان ایشان حاصلی ندارد و دخیل در بحث ما نیست، ما باید ببینیم ماهیت واقعا چند نوع اعتبار دارد اما اینکه ذهن قدرت تجرید دارد و لحاظ ها را پشت سر هم لحاظ کند اینها بازی های ذهن است و اعتبار ندارد، لحاظ ملحوظ هم همان معناست با آن فرقی ندارد. لحاظ کردن ملحوظ آن را از معقول اولی بودن خارج نمی کند.

اشکالات دیگری هم وجود دارد ولی همین دو اشکال را عرض کردیم کافی است و به این رسیدیم که نظر ایشان به جایی نمی رسد، شما هم تامل بفرمایید ممکن است در بعضی جاها اثر علمی داشته باشد، اگر وارد این بحث ها نشویم چون علما این اصطلاحات را دارند با آنها بیگانه می شویم لذا باید اینها را بخوانیم، خوب اگر وارد این بحث ها بشویم ممکن است بگویید اثر این بحث چقدر در استنباط دخیل است ممکن است اثر داشته باشد، ناچاریم این بحث ها را بخوانیم که اگر به کلمات بزرگان رسیدیم با آنها بیگانه نباشیم تا بتوانیم کلام آنها را بهتر بفهمیم و درک کنیم.

به هر حال این بیان مرحوم شهید صدر تمام نیست همان بیان آخوند اصح است که موضوع له اسم جنس ماهیت مبهمه است که مطابق لا بشرط مقسمی است. بعدا بحث شده است که موضوع له اسم جنس را اگر مطلق بگیریم یا اینکه ماهیت مبهمه بگیریم که اطلاق در آن اخذ نشده است چه ثمره ای دارد که فردا ذکر می کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo