< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/11/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/تنبیهات/مساله بداء

در تتمه بحث بدا عرض کردیم مرحوم خوئی فرموده اند قضای الهی دارای سه مرحله است:[1]

    1. مرحله اول آن است که تقدیرات پیش خداوند است درعلم مخزون خداست وقابل تغییر نیست وبدا هم منشاش این علم است «بدا من الله الی الخلق» یعنی درآن علم مخزون آنچه که مردم فکر میکرده اند آن نبوده است ولذا آن علم مکنون آشکارمیشود.

    2. مرحله دوم را فرمودند علمی است که به پیامبران داده شده و آنها هم به مردم تبلیغ کرده اند، در اینجا هم می فرمایند این هم قابل تغییر نیست و البته منشا بدا هم نمی باشد زیرا لازمه تغییر آن تکذیب پیامبر است.

    3. مرحله سوم هم علمی است که به اولیا الهی داده شده است ولی مشروط است ، بر آن مشروط بودنش قرینه وجود دارد.

مرحوم خوئی این بیان خودشان را با روایات متعددی تایید کرده اند، تعدای از روایات را باید اشاره بکنیم و متن آنها را بخوانیم، ایشان برای مرحله اول چند روایت ذکر می کنند: [2]

روایت اول را صدوق نقل فرموده در توحید: إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِلْمَيْنِ عِلْماً مَخْزُوناً مَكْنُوناً لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْماً عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَالْعُلَمَاءُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّهِ يَعْلَمُونَه‌.[3] منظور از علما اهل بیت معصومین علیهم السلام هستند، این روایت اشاره دارد به این که خدای تعالی علمی دارد که مخصوص خوش است و دیگران از آن اطلاع کاملی ندارند.

روایت دوم در کافی است: عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَيْنِ عِلْمٌ مَكْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا يَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِكَ يَكُونُ الْبَدَاءُ- وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِيَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ.[4] لذا روایاتی داریم که بیان می کند یک علم مخزونی وجود دارد که منشا بدا است و چنین علمی مخصوص خدای تعالی است.

برای مرحله دوم که علمی است که برای انبیا به صورت جزمی بیان شده است و آشکار شده و قابل تغییر نیست و منشا بدا هم نیست، برای این مرحله هم روایاتی ذکر می کنند:

روایت اول در توحید صدوق است: إِنَّ عَلِيّاً ع كَانَ يَقُولُ الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَمَا عَلَّمَهُ مَلَائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ يَكُونُ وَ لَا يُكَذِّبُ نَفْسَهُ وَ لَا مَلَائِكَتَهُ وَ لَا رُسُلَهُ وَ عِلْمٌ عِنْدَهُ مَخْزُونٌ لَمْ يُطْلِعْ عَلَيْهِ أَحَداً مِنْ خَلْقِه‌، يُقَدِّمُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مِنْهُ مَا يَشَاءُ وَ يَمْحُو ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ مَا يَشَاء.[5] می فرماید این علمی که اعلام کرده به انبیائش حتما واقع می شود و تغییر پذیر نیست، چون خداوند خودش را تکذیب نمی کند ملائکه و انبیائش را تکذیب نمی کند، و البته علمی هم دارد مخصوص خودش.

روایت دوم در تفسیر عیاشی است: عن الفضيل قال سمعت أبا جعفر ع يقول من الأمور أمور محتومة كائنة لا محالة، و من الأمور أمور موقوفة عند الله، يقدم فيها ما يشاء و يمحو ما يشاء، و يثبت منها ما يشاء- لم يطلع على ذلك أحدا يعني الموقوفة، فأما ما جاءت به الرسل فهي كائنة- لا يكذب نفسه و لا نبيه و لا ملائكته.[6] می فرماید علم یا محتوم است و یا موقوف است، می فرماید اموری که در نزد خودش است و موقوف است کسی از آن اطلاعی ندارد، بعد می فرماید آن علمی را که انبیا داده است حتما واقع می شود چون خدای تعالی خودش و انبیائش و ملائکه اش را تکذیب نمی کند. پس در این حدیث شریف هم فرمود اموری محتومه است که اصلا تغییر ندارد و بعد فرمود اموری هستند که موقوف هستند در نزد خدا و مشروط هستند و اگر شرطش محقق بشود محقق می شوند و بعد می فرمایند که آن علمی که در نزد انبیاست و تبلیغ شده آن هم محقق می شود حتما.

لذا از این حدیث استفاده می شود سه مرحله و سه نوع علم داریم: یکی حتمی یعنی همان لوح محفوظ، یکی علم موقوف و مشروط، دیگری هم علمی که به پیامبران داده شده و آنها هم بازگو کرده اند. دوباره حدیث را بخوانیم و بررسی کنیم، امام می فرمایند ... البته آن اموری که می فرمایند موقوفه است اگر اعلام بشود انبیا هم آن را می فهمند و اگر شرطش محقق بشود محقق می شوند و الا محقق نمی شود لذا در این قسم می شود بدا حاصل بشود ولی در امور حتمی بدائی حاصل نمی شود و همچنین علمی که به انبیا داده شده وآنها هم آن را تبلیغ نموده اند آن هم بدا ندارد و محقق می شود تا تکذیبی حاصل نشود.

برای مرحله سوم روایاتی را ایشان ذکر می کنند:

روایت اول در تفسیر علی بن ابراهیم: عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا كَانَتْ لَيْلَةُ الْقَدْرِ نَزَلَتِ الْمَلَائِكَةُ وَ الرُّوحُ وَ الْكَتَبَةُ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا- فَيَكْتُبُونَ مَا يَكُونُ مِنْ قَضَاءِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- فِي تِلْكَ السَّنَةِ- فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يُقَدِّمَ أَوْ يُؤَخِّرَ- أَوْ يَنْقُصَ شَيْئاً أَوْ يَزِيدَهُ- أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يَمْحُوَ مَا يَشَاءُ- ثُمَّ أَثْبَتَ الَّذِي أَرَادَ، قُلْتُ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ مُثْبَتٌ فِي كِتَابِهِ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْ‌ءٍ يَكُونُ بَعْدَهُ- قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ- ثُمَّ يُحْدِثُ اللَّهُ أَيْضاً مَا يَشَاءُ تَبَارَكَ اللَّهُ وَ تَعَالَى‌ و قوله أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُها مِنْ أَطْرافِها فقال موت علمائها وَ اللَّهُ يَحْكُمُ لا مُعَقِّبَ لِحُكْمِهِ أي لا مانع و قوله وَ قَدْ مَكَرَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلَّهِ الْمَكْرُ جَمِيعاً قال المكر من الله هو العذاب وَ سَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ أي ثواب القيامة و قوله قُلْ كَفى‌ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ- وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‌.[7] ابتدای روایت می فرماید قضای وقدر الهی که شب قدر نازل می شود قابل کم و زیاد شدن است، این اشاره به همان قسم سوم است که بیان می کند تقدیرات مشخص و معین است ولی ممکن است خدای تعالی آنها را تغییر دهد لذا شقاوت و سعادت ذاتی افراد نیست، قابل تغییر است.

روایت دوم هم در تفسیر علی بن ابراهیم است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ- حم وَ الْكِتابِ الْمُبِينِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ يعني القرآن فِي لَيْلَةٍ مُبارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنْذِرِينَ و هي ليلة القدر أنزل الله القرآن فيها- إلى البيت المعمور جملة واحدة- ثم نزل من البيت المعمور على رسول الله ص في طول [ثلاث و] عشرين سنة فِيها يُفْرَقُ في ليلة القدر كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ أي يقدر الله كل أمر من الحق و من الباطل- و ما يكون في تلك السنة و له فيه البداء و المشية- يقدم ما يشاء و يؤخر ما يشاء من الآجال و الأرزاق- و البلايا و الأعراض و الأمراض و يزيد فيها ما يشاء و ينقص ما يشاء- و يلقيه رسول الله ص إلى أمير المؤمنين ع و يلقيه أمير المؤمنين ع إلى الأئمة ع حتى ينتهي ذلك إلى صاحب الزمان ع، و يشترط له ما فيه البداء و المشية و التقديم و التأخير. [8]

این روایت هم ناظر به مرحله سوم است چون ذکر می کند در این موارد مثل بلایا و ارزاق و اینها همگی ممکن است در آن بدا صورت بگیرد و لذا قابل تغییر و عوض شدن است، این حدیث در ذیل آیه فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيم‌ وارد شده است. این علم در اختیار امام قرار می گیرد ولی ممکن است خدای تعالی آن را عوض کند چون مشروط است، شرط هم مربوط به علم مخزون است و حتمی نیست که امام هم از این شرط آگاه باشد.

روایت سوم در احتجاج است: امیرالمومنین فرمودند وَ لَوْ لَا آيَةٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ لَأَخْبَرْتُكُمْ بِمَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هِيَ هَذِهِ الْآيَةُ يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‌.[9] یعنی اگر اگر آیه مذکور در کتاب خدای تعالی نبود من از همه امور به شما اطلاع و اخبار می دادم، چون بدا تحقق می پذیرند ما نمی توانیم همه چیز را به شما بگوییم زیرا کسانی که ظرفیت ندارند خیال می کنند امام برای آنها خبر غیر واقعی را بیان فرموده، در حالی که بدا اتفاق افتاده است، لذا فرموده اند ما حقائق را برای شما بیان نمی کنیم.

همه این روایات دلیل است بر اینکه علم الهی و قضا وقدر الهی دارای سه مرحله است: یکی قابل تبدیل نیست علم مخزون و مکنون و لوح محفوظ است، یکی آن چیزی است که پیامبران به صورت جزمی فرموده اند، و دیگری هم مربوط به لوح محو و اثبات است، اینها باعث می شود انسان امید داشته باشد والا امید ما تبدیل به یاس می شود و دیگر کسی برای اصلاح خودش تلاش نمی کند، اینکه انسان تلاش می کند به دلیل این است که خداوند بدا را محقق می کند، این از آن اعتقادات مهمی است که باعث می شود انسان در طریق صلاح حرکت کند و خودش را تربیت کند و به کمال برساند.

یک روایت دیگری هم بخوانیم و آن روایتی است که در صحیح بخاری ذکر شده است که در آن کلمه بدا آمده است، اهل سنت از کلمه بدا احتراز می کنند و می گویند این را رافضه مطرح کرده اند حال آنکه در حدیث خودشان آمده است که «بدا لله» این حدیث در صحیح بخاری و مسلم آمده است: در بنی اسرائیل سه نفر بودند که یکی مریضی پیسی داشت و دیگری هم طاس بوده و آن سومی هم کور بوده، حدیث این چنین است:

فقد أخرج البخاري في صحيحه عن أبي هريرة: إنّه سمع من رسول اللّه) صلى الله عليه و آله و سلم (أنّ ثلاثة في بني إسرائيل: أبرص و أقرع و أعمى «بدا للّه» أن يبتليهم، فبعث إليهم ملكاً فأتى الأبرصَ، فقال: أي شي‌ء أحب إليك؟ قال: لون حسن، و جلد حسن، قد قذّرني الناس، قال فمسحه فذهب عنه فأُعطي لوناً حسناً و جلداً حسناً، فقال: أي المال أحب إليك؟ قال: الإبل أو قال: البقر هو شك في ذلك أنّ الأبرص و الأقرع، قال أحدهما: الإبل، و قال الآخر: البقر فأُعطي ناقة عُشراء، فقال: يبارك اللّه لك فيها. و أتى الأقرع، فقال: أي شي‌ء أحبّ إليك؟ قال: شعر حسن و يذهب عنّي هذا قد قذرني الناس قال: فمسحه، فذهب، و أُعطي شعراً حسناً، قال: فأي المال أحب إليك؟ قال: البقر. قال: فأعطاه بقرة حاملًا، و قال: يبارك لك فيها.

و أتى الأعمى فقال: أي شي‌ء أحب إليك؟ قال: يرد اللّه إليّ بصري، فأبصر به الناس، قال: فمسحه فردّ اللّه إليه بصره. قال: فأي المال أحب إليك؟ قال: الغنم، فأعطاه شاة والداً. فأُنتج هذان و ولّد هذا، فكان لهذا واد من إبل، و لهذا واد من بقر، و لهذا واد من الغنم.

ثمّ إنّه أتى الأبرص في صورته و هيئته، فقال: رجل مسكين تقطّعت بي الحبال في سفري، فلا بلاغ اليوم إلّا باللّه ثمّ بك، أسألك بالذي أعطاك اللون الحسن و الجلد الحسن و المال، بعيراً أتبلّغ عليه في سفري؛ فقال له: إنّ‌ الحقوق كثيرة. فقال له: كأنّي أعرفك أ لم تكن يقذرك الناس، فقيراً فأعطاك اللّه؟ فقال: لقد ورثت لكابر عن كابر؟ فقال: إن كنت كاذباً فصيّرك اللّه إلى ما كنت.

و أتى الأقرع في صورته و هيئته فقال له مثل ما قال لهذا، فردّ عليه مثلما رد عليه هذا، فقال: إن كنت كاذباً فصيّرك اللّه إلى ما كنت.

و أتى الأعمى في صورته فقال: رجل مسكين و ابن سبيل و تقطّعت بي الحبال في سفري، فلا بلاغ اليوم إلّا باللّه، ثمّ بك، أسألك بالذي رد عليك بصرك، شاة أتبلّغ بها في سفري؛ فقال: قد كنت أعمى فرد اللّه بصري، و فقيراً فقد أغناني، فخذ ما شئت، فو اللّه لا أجحدك اليوم بشي‌ء أخذته للّه، فقال: أمسك مالك فإنّما ابتليتم فقد رضي اللّه عنك و سخط على صاحبیک.[10]

«بدا لله» نه اینکه خدا نمی دانست بعدا برایش معلوم شد، نه ظاهر حال این سه نفر اینگونه بود که اینها به مریضی خودشان باقی خواهند ماند، مردم که می دیدند می گفتند این آقا که کور است دیگر خوب نمی شود یا مثلا پیسی درمان ندارد، به هر حال این افراد ظاهرشان این بوده که مردم می گفته اند اینها بهبودی ندارند. لذا می گوید بنا شد که اینها شفا پیدا بکنند این کانه «بدا لله» تعالی یعنی تبدل رای به ظاهر برای خداوند پیش آمد، آن فرد عادی در جامعه که اینها را نگاه می کرده به نظرش می آمده خداوند درباره این افراد از نظرش برگشته و آنها را شفا داده است، پیامبر این عبارت بدا لله را از دید مردم بیان کرده نه از دید خداوند متعال.

خداوند ملکی را فرستاد تا آنها را شفا دهد. ملک هم آنها را شفا داد و بعد آنها را امتحان نمود که یکی از آنها در امتحان موفق بیرون آمد ولی آن دوتای دیگر در امتحان الهی مردود شدند لذا به حال قبلی خودشان برگشتند ولی آنکه در امتحان الهی موفق شد به حال قبلی خودش برنگشت ونعمت الهی در حق او ثابت ماند، و او همان شخص کور بود که بینایی او ادامه یافت و خداوند نعمتش را بر او تمام کرد و از او راضی شد ولی بر آن دوتای دیگر سخط گرفت. البته ابوهریره ثقه نیست ولی اهل سنت می گویند صحابه همه شان عدول هستند، و گفته اند که اگر ما در صحابه تشکیک کنیم اصل دین زیر سوال می رود اصل قرآن زیر سوال می رود چون دین از ناحیه همین ها به ما رسیده است رافضه که در صحابه تشکیک می کنند می خواهند اصل دین را از بین ببرند.

این مطلب فسادش واضح است چون اصل دین نیازی به توثیق صحابه ندارد اصل دین و قرآن با تواتر ثابت است، و در تواتر عدالت افراد شرط نیست، الان ما می دانیم ژاپن وجود دارد ولی ما ندیده ایم در این خبر متواتر ثقه بودن همه افراد نیاز نیست، به حدی است که احتمال دروغ در آن نیست، اصل دین و قرآن با تواتر ثابت است با خبر واحد ثابت نشده تا بگویید اگر صحابه را اشکال کنیم که ثقه نیستند این باعث از بین رفتن دین می شود، اما درباره فروعات دین می گوییم در آنجا هم قائلیم که ما همه صحابه را رد نمی کنیم و ثانیا اهل بیت اینها را از پیامبر نقل کرده اند، راه صحیح رسیدن به دین راهی است که پیامبر مشخص کرده، و آن راه اهل بیت علیهم السلام است، لذا اتفاقا برای حفظ دین باید صحابه را جرح کنیم و ثقه و عدم ثقه بودن آنها را بررسی کنیم. صحابه راه های مختلفی داشته اند اختلافات فراوانی با هم داشته اند، لذا برای حفظ دین می گوییم باید از کسانی اخذ کنیم که پیرو راستین پیامبر باشند راست گو باشند، می گویند دین از بین می رود اگر برخی از صحابه را جرح کنیم بله دینی که بنی امیه و بنی عباس درست کرده اند آنها خدشه دار می شود ولی دین ناب محفوظ می ماند. حالا این حدیث را آنها قبول دارند ولو ما قبول نکنیم آنها می گویند هر حدیثی در صحیحین وارد شده جای مناقشه ندارد، این حدیث می گوید برای خدا بدا حاصل شده است پس به کار بردن کلمه بدا برای خدای تعالی محذور دینی ندارد تا بخواهیم بگوییم از روی جهل است و این را رافضه گفته اند.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo