< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/11/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/تنبیهات/تنبیه اول و دوم

 

بحث درباره تنبیه دوم از تنبیهات بحث عام و خاص است. قبل از بیان آن درباره نسخ که اصل بحث در فصل مذکور درباره دوران امر بین نسخ و تخصیص بود مقداری دیگر بحث کنیم. درباره نسخ بحث شده است که در اهل سنت نسخ هایی وجود دارد که در شیعه وجود ندارد. آن نسخی که ما قبول داریم نسخ حکم است نه نسخ التلاوه که اهل سنت به آن قائلند، نسخ حکم را ما قبول داریم و در برخی از جاهای قرآن واقع شده است اما اهل سنت علاوه بر این ادعا کرده اند دو نوع نسخ دیگر هم وجود دارد یک قسم نسخ التلاوه و الحک است، یعنی هم تلاوت و هم حکم نسخ می شود، اینها مثال زده اند به آن چیزی که عایشه ادعا کرده و گفته است در قرآن آیه ای بوده که حرمت رضاعی با ده بار شیر خوردن حاصل می شود و منتشر می شود، بعد گفته است ثم نسخت بخمس معلومات، بعدا نسخ شده است که حرمت رضاعی با پنج بار پیش می آید، گفته اند این عشر هم مرفوع التلاوه است هم مرفوع الحکم است این در کتاب تفسیر فخر رازی بیان شده است. فخر رازی گفته[1] :

و أما الذي يكون منسوخ الحكم و التلاوة معاً، فهو ما روت عائشة رضي اللّه عنها أن القرآن قد نزل في الرضاع بعشر معلومات ثم نسخن بخمس معلومات، فالعشر مرفوع التلاوة و الحكم جميعاً و الخمس مرفوع التلاوة باقي الحكم‌.

گفته اند این را پیامبر اکرم را بیان کرده که هم این آیه را بردارید و هم حکمش را بردارید عایشه چنین ادعایی کرده است، البته آیه ناسخ هم در قرآن وجود ندارد، عایشه می گوید پیامبر اینگونه فرمود یعنی ناسخ در سنت است.

قسم دومی را که ادعا کرده اند منسوخ التلاوه دون الحکم است یعنی تلاوت نسخ شده است ولی حکمش باقی است مثال زده اند که عمر گفته که ما آیه رجم را این چنین می خواندیم:

و أما الذي يكون المنسوخ هو التلاوة فقط فكما يروى عن عمر أنه قال: كنا نقرأ آية الرجم: «الشيخ و الشيخة إذا زنيا فارجموهما ألبتة نكالًا من اللّه و اللّه عزيز حكيم» و روي: «لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى إليهما ثالثاً و لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب و يتوب اللّه على من تاب».

گفته اگر پیرمرد و پیر زن زنا کردند اینها را رجم کنید، بعد گفته این حکم الان هم وجود دارد ولی آیه ای که عمر ادعا منسوخ التلاوه بودنش را کرده است، یا از برخی نقل شده است که گفته اند این آیه در قرآن بوده ولی نسخ شده، ابوموسی اشعری هم گفته است: «لو كان لابن آدم واديان من مال لابتغى إليهما ثالثاً و لا يملأ جوف ابن آدم إلا التراب و يتوب اللّه على من تاب»، این آقا آمده این مثال عامیانه را آیه جا زده است روشن است که اینها از فصاحت و بلاغت قرآن کریم به دور است، گفته اند اینها منسوخ التلاوه هستند ولی حکم شان باقی است. اینها را در کتب معتبره اهل سنت ذکر شده است به عنوان اینکه منسوخ التلاوه هستند نه منسوخ الحکم. این عنوان و فکر را اینها بیان کرده اند به خاطر اینکه جواب باشد از روایات تحریف قرآن در کتب آنها، چون روایات تحریف در روایات آنها خیلی زیاد است، آمده اند این عنوان را بیان کرده اند این فکر را بیان کرده اند تا روایات تحریف را توجیه کنند تبریر کنند و خوب جلوه بدهد. از آن طرف شیعه را متهم می کنند که شما روایات تحریف دارید شما معتقد به اصالت قرآن نیستید به خودشان که می رسند این گونه سخن می گویند و توجیه می کنند، بدون هیچ دلیلی. موسی اشعری که می گوید فلان آیه در قرآن بوده ولی صحابه آن را بی اعتنایی کرده و آن را برداشته اند، یا عمر که می گوید فلان آیه بوده و برداشته شده، اینها هیچکدام ادعا نمی کنند که نسخ التلاوه بوده، این توجیهات را علما اهل سنت بیان کرده اند، این توجیهات را علما آنها ذکر کرده اند.

پس این بیان آنهاست که ما هر دو بیان آنها را هر دو نسخی که آنها بیان کرده اند قبول نداریم و این چیز مردودی است و اصلا قرآن با فصاحت وبلاغت نازل شده است چرا اعجاز را خداوند بردارد بله حکم ممکن است نسخ بشود ولی بیاید خود لفظ قرآن را هم بردارد چنین چیزی مخالف فصاحت و بلاغت قرآن کریم است وهیچ دلیلی هم بر آن وجود ندارد، صاحبه ای هم که این آیات را بیان کرده اند چنین ادعایی که اهل سنت بیان کرده اند را نداشته اند، ابن ماجه از عایشه نقل می کند یک سلسله آیاتی را زیر تشک یا لباس گذاشته بودند حیوان اهلی آمد و آنها را خورد، و ما دیگر آنها را نتوانستیم ثبت کنیم لذا ادعا کرده اند برخی از سوره ها از بین رفته اند. لذا روایات زیادی درباره تحریف دارند.ادعا شده که عمر گفته است آیاتی را بر من عرضه کردند و من شاهد نداشتم که آنها را در قرآن کریم ثبت کنم. البته بحث جمع قرآن کریم خودش بحثی مفصل است ما معتقدیم قرآن را خود پیامبر جمع آوری کرد. به هر حال قرآن کریم از وجوه مختلف هم از جهت اعجازش و هم فضیلت قرائتش متواتر بود در نزد مسلمین و اینطور نبوده که چیزی به آن اضافه یا کم شود، لذا قول تحریف قول باطلی است قطعا، ائمه علیهم السلام هم همین قرآن موجود را تایید کرده اند و همین را توصیه میکرده اند و همین را قرائت می کرده اند. مذهب شیعه در این مساله خیلی روشن است و روایاتی که در کتب ما وجود دارد که قرآن تحریف شده مراد تحریف معنوی قرآن است نه لفظی، روایات تحریف، معنای خاصی را بیان می کنند که باید درست آنها را بفهمیم، مراد از آنها کم و زیاد شدن قرآن در عبارات نیست چون چنین چیزی غیر ممکن است پیامبر به قرآن خیلی اهتمام داشتند، ائمه اطهار علیهم السلام خیلی اهتمام داشتند بر حفظ قرآن. فرموده اند همین قرآن را رجوع کنیم بله آنچه که به دست ما نرسیده قرآن امیرالمومنین است که همراه تفسیر بوده است که در نزد اهل بیت علیهم السلام است و به ما نرسیده است و در درست صاحب الامر علیه السلام است که روزی آن را اظهار خواهند کرد، البته قول شاذی در شیعه است که قرآن تحریف شده است ولی قول شاذ از شیعه محسوب نمی شود مذهب شیعه و نظر شیعه درباره قرآن روشن است، روایاتی که درباره تحریف در روایات ما وجود دارد باید بررسی شود ودرست تفسیر شوند بیشتر آنها ناظر به تحریف معنوی بوده چنانکه قرآن فرموده است: «يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»[2] مثلا آیه نازل شده است «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرين‌»[3] ، این درباره ولایت اهل بین است ولی آنها این را تحریف کرده اند و می گویند درباره ولایت علی و اولاد او نیست، این یعنی تحریف معنوی قرآن کریم. لذا قرآن واقعا تحریف معنوی شده است ولی تحریف لفظی را شیعه قائل نیست. بله تحریف در حرکات را قبول دارند یعنی قرائت عوض می شود ولی کلمات عوض نمی شوند، اینکه تحریف لفظی نمی شود، یا مثلا ترتیب چینش آیات را هم برخی قبول ندارند یعنی ممکن است به اجتهاد صحابه ترتیب شکل گرفته باشد، خلاصه تحریف لفظی در قرآن وجود ندارد و منظور ما هم همین است جهات دیگر را ادعا نی کنیم، ما همان تحریف لفظی را می گوییم که الفاظ قرآن دست کاری نشده، اضافه شدن به قرآن را که هیچ کسی ادعا نکرده است چنانکه سید مرتضی فرموده است، در جانب نقیصه هم مذهب مشهور شیعه این است که چیزی از قرآن کم نشده است بله قول شاذی هم وجود دارد که آیاتی درباره ولایت اهل بیت در قرآن بوده که حذف شده است ولی این درست نیست و با بلاغت و اعجاز قرآن تناسب ندارد لذا نظر شیعه روشن است و اعتباری برای قول شاذ وجود ندارد.

پس آن نسخی که ما قبول داریم نسخ تلاوت نیست بلکه نسخ حکم است مع بقاء التلاوة، خوب حالا چنین نسخی در قرآن چقدر واقع شده است خوئی می گوید دو سه مورد در قرآن داریم که حکم نسخ شده است ولی دیگران ممکن است آیات بیشتری را بگویند نسخ شده است، لذا در تعداد نسخ به معنایی که ما می گوییم اختلاف است در میان اصحاب ما، مثل آیه نجوا که نسخ شده است و خوئی هم این را قبول دارند، می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا ناجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم‌»[4] این آیه با آیه بعدی نسخ شده است می فرماید «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْواكُمْ صَدَقاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُون»[5] این یک مورد از نسخ در آیات قرآن که می گویند فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ تابَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ ناسخ آن است. از امیرالمومنین هم وارد شده است در قرآن آیه ای است که فقط من به آن عمل کرده ام.

آیه دیگری که نسخ شده است آیه عدة الوفاة است می فرماید «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِيَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ ِ غَيْرَ إِخْراج»[6] ‌ ، که زن هایی که شوهرشان می مرد تا یکسال حق خروج از منزل را نداشتند، این آیه با آیه عده نسخ شد می فرماید «وَ الَّذينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْرا». [7]

آیه سوم امساک در بیوت است یعنی زنانی که عمل ناشایستی انجام بدهند حد آنها حبس در منزل بوده می فرماید «وَ اللاَّتي‌ يَأْتينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبيلا»[8] ، این حد برای کارهای ناشایست آنها بوده است بعدا با آیه رجم و اینها نسخ شد می فرماید «الزَّانِيَةُ وَ الزَّاني‌ فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ في‌ دينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنين»[9] ‌، این هم یک مورد دیگر برای نسخ. موارد دیگری هم هست که محل خلاف است که اینها نسخ محسوب می شوند یا نسخ محسوب نمی شوند و مرحوم خوئی معمولا موارد دیگر را رد می کند و ورایاتی که می گوید اینها نسخ شده اند اینها را حمل بر معنای تخصیص می کنند نه به معنای نسخ اصطلاحی. اما در مواردی مثل این آیه «الآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفاً فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرين»[10] ‌، که فاصله زمانی بین دو مطلب مختلف وجود ندارد این نسخ محسوب نمی شود بین منسوخ و ناسخ باید فاصله زمانی باشد تا نسخ صدق کند، کما اینکه در توضیحاتی که سابقا بیان شد عرض کردیم در نسخ فاصله زمانی معتبر است والا لغویت لازم می آید. بله اگر آیات منفصلا ذکر بشوند مانعی نیست که بگوییم نسخ صدق می کند.

اما تنبیه دوم درباره بداء است، بداء از بدو می آید که به معنای ظَهَرَ است در صحاح آمده است: و بَدَا له فى هذا الأمر بَدَاءٌ، ممدودٌ، أى نشأ له فيه رأی ‌ و هو ذو بَدَوَات‌[11] ، یعنی یک نظری برای او پیدا شد که قبلا آن نظر را نداشت، چنین شخصی صاحب نظرات گوناکون است. در مقاییس اللغه گفته الباء و الدال و الواو أصلٌ واحد، و هو ظُهور الشئِ. يقال بَدَا الشئُ يَبدُو، إذا ظهَرَ، فهو بادٍ.[12] وقتی ظهور پیدا کرد و آشکار شد می گویند بداء پس بدا به معنای ظهور و تبدل رای است داشتن دیدگاه جدیدی است که قبلا داشته است. اهل سنت و عامه ما را متهم می کنند به اینکه اینها در مورد خدای تعالی که قائل به بدا هستند به خداوند جهل را نسبت می دهند مثلا اشعری در مقالات الاسلامیین می گوید و كل الروافض الا شرذمة قليلة يزعمون انه يريد الشي‌ء ثم يبدو له فيه‌،[13] یعنی نظر خداوند را می گویند تغییر می کند و از نظر اول خودش برمیگردد، اشعری که امام اشاعره است و موسس مذهب اشعری است این را به شیعه نسبت می دهد. فخر رازی هم می گوید قالت الرافضة: البداء جائز على اللّه تعالى، و هو أن يعتقد شيئا ثم يظهر له أن الأمر بخلاف ما اعتقده، و تمسكوا فيه بقوله: يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ.[14] این را ایشان به شیعه نسبت می دهد که شیعه چنین عقیده باطلی را درباره خداوند متعال دارند که به او جهل را نسبت می دهند.

آنها نسخ را توجیه می کنند به این که مربوط به تکوین نیست و مربوط به حکم شارع می باشد و می تواند آن را عوض کند و برخی از آنها می گویند نسخ همان تخصیص زمانی است یعنی حکم از اول موقت بوده است، لذا نسخ را قبول دارند ولی با این توجیهات که نسخ غیر از تکوین است و همچنین در نسخ می گویند تخصیص ازمانی است نه اینکه اول جعل بشود و بعدا عوض بشود. لذا می گویند در اخبارات خدای تعالی بدا حاصل نمی شود، آن وقت بیانی که شیعه دارد درباره بدا این است که در روایات ما تاکید فراوانی روی بدا شده است مثلا در روایات صحیحه است که وَ فِي رِوَايَةِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عُظِّمَ اللَّهُ بِمِثْلِ الْبَدَاءِ،[15] مثل اعتقاد به بدا چیزی دیگر باعث بزرگداشت خداوند نشده است، یا در روایت دیگری میفرماید عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ: مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَيْ‌ءٍ مِثْلِ الْبَدَاءِ،[16] بالاترین عبادت خداوند اعتقاد به بدا است، لذا بدا یکی از مسائلی است که ائمه اطهار روی آن خیلی تاکید کرده اند. در روایتی دیگر است که عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً حَتَّى يَأْخُذَ عَلَيْهِ ثَلَاثَ خِصَالٍ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وَ خَلْعَ الْأَنْدَادِ وَ أَنَّ اللَّهَ يُقَدِّمُ مَا يَشَاءُ وَ يُؤَخِّرُ مَا يَشَاءُ،[17] یعنی از هر پیامبری خدای تعالی سه تا عهد گرفته است اقرار به عبودیت و خلع انداد و دیگری بدا. به هر حال روایات در این زمینه تاکید خاصی دارند.

درباره صحت بدا تقریبا همه علما متفق هستند حتی مرحوم نائینی که می فرماید ما نمی دانیم بدا چیست ولی در اینکه ائمه به شیعه بدا را فرموده اند شکی نیست، از علمای ما فقط خواجه نصیر الدین طوسی آن را انکار کرده است گفته است خبر واحد است و ما آن را قبول نداریم غیر از او همه متکلمین شیعه بدا را قبول دارند چون روایات متعدد در این زمینه وارد شده است.

خوب بدا را چطور معنا کنیم که اشکال اهل سنت پیش نیاید، استاد سبحانی می فرمایند بدا در مقام ثبوت و در مقام اثبات مورد اعتقاد شیعه است. اولی را اینطوری معنا می کنند که انسان تقدیراتی دارد قضاهایی دارد که اینها حتمی نیستند آن قضا وقدر با تغییر شرایط عوض می شود یعنی انسان می تواند تقدیر الهی را عوض کند و تغییر دهد، ما می گوییم یک کلمه قدر داریم و یک کلمه قضا داریم هر موجودی هم قدر دارد و هم قضا دارد به ظرفیت وجودی هر موجودی می گویند قدر، مثلا آهن یک قدری دارد می شود از آن خیلی از چیزها را ساخت مثلا چاقو می شود ساخت درب و پنجره ساخت و اینها، ولی خیلی از چیزها را هم نمی شود از آن ساخت، مثلا نمی شود انسان از آهن لباس بدوزد یا چیزهایی از این قبیل مثلا با آن خودش را گرم بکند، آهن را بسوزاند برای گرما، آهن که چوب نیست. برای هر چیزی ممکن است قابلیت های فراوانی باشد اینها همگی قدَر آن چیزند، ولی یکی از آن قابلیت ها که تبدیل به فعلیت می شود آن را تعبیر به قضای آن شئ می کنند، مثلا درختی که از جنگل می برند دارای قدر است یعنی قابلیت های فراوانی دارد هزاران قابلیت دارد «إِنَّا كُلَّ شَيْ‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَر»[18] ، آن مقدار یعنی همان قابلیت ها و استعداد ها، انسان هم همینطور است یعنی هر کدام ممکن است قابلیت های متفاوتی داشته باشند یعنی ممکن است قابلیت تاجر شدن را داشته باشد ولی نمی تواند سرباز خوبی بشود و از جایی دفاع کند مثلا، پس قدَر این آقا مثلا سه چیز است و ممکن است کسی قابلیت های بیشتری داشته باشد، اگر یکی از آن قابلیت ها به فعلیت برسد به آن می گویند قضا آن، شیعه معتقد است هم قدر قابل تقدیر است و هم قضا قابل تقدیر است، البته تغییر قضا راحت تر است ولی تغییر قدر سخت تر است، ولی هر دو با یک راه هایی که در دین بیان شده است درباره انسان قابل تغییر است هم قدر و هم قضای انسان، قدر و قضا یعنی اینکه همه چیز درباره انسان برنامه ریزی شده است اگر تغییری در او ایجاد نشود همان استعدادها یکی برایش نوشته شده است که این آقا با این وضعیت به این چیز گرفتار میشود مگر تقدیرش یا قضایش تغییر کند. لذا در عالم ثبوت می شود تقدیر انسان عوض بشود قضای انسان عوض بشود، ولی آنهایی که به تغییر قضا و قدر معتقد نیستند می گویند دست خدای تعالی بسته است وکاری از او نمی آید یعنی جف القلم.

یهود اینطوری است یا آنهایی که قائل به جبر هستند می گویند همه چیز تمام شده و قابل تغییر نیست لذا گفته شده است خدا به چیزی مثل بدا تعظیم و عبادت نشده است. این آیات قابل توجه است «وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ»[19] ، یعنی دست خدا بسته نیست یا می فرماید يَزيدُ فِي الْخَلْقِ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‌ كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدير ، یا می فرماید وَما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في‌ كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسير، همه اینها برنامه است می فرماید «ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلى‌ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَميعٌ عَليم‌»[20] ، پس استاد سبحانی می فرماید بدا در مقام ثبوت این است که قدر و قضای انسان قابل تغییر است اگر این را نگویید دیگر نه آن آدمی که محسن است تلاش می کند احسانش را حفظ کند و نه آن آدم مسیئ تلاش می کند خودش را نجات دهد لذا عقیده بدا تعظیم و عبادت خداوندست، خیلی مهم است.

در توضیح این مطلب می فرماید ما دو نوع قضا داریم یکی ثابت است و غیر قابل تغییر سنن الله است مثل اینکه خداوند تقدیر فرموده كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ، این از قضای حتمی است و قابل تغییر نیست یا مثلا پیامبر اکرم خاتم النبیین است، یا هر کسی عملش پیش خدا ضایع نمی شود، ولی یک سلسله تقدیرات داریم که مربوط به سعادت و شقاوت انسان هاست اینها قابل تغییر هستند و انسان می تواند اینها را تغییر دهد، در آن قسمت اول که سنن الهی هستند اصلا قابل تغییر نیستند ولی در قسمت دوم قابل تغییر هستند و آیات زیادی بر این مطلب دلالت دارند. این تا اینجا شد بدای ثبوتی. اما آن روایت که می فرماید الشَّقِيُّ مَنْ شَقِيَ فِي بَطْنِ أُمِّه‌ به معنای استعداد برای شقاوت ویا سعادت است والا با روایات بسیار دیگری در این زمینه متعارض خواهد بود.

بدای اثباتی داریم و آن این است که خداوند دو نوع علم دارد که باید در جلسه بعدی عرض کنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo