< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/روشهای تفسیر قرآن/قرآن بسندگی

 

بحث در این موضوع بود که آیا در تفسیر قرآن کریم به روایات نیاز داریم و یا اینکه نه نیازی نداریم و خود قرآن برای خودش بیان است عرض کردیم در اینجا سه نظر عمده وجود دارد:

    1. نظر اول را برخی مفسیرین و اخباری ها دارند که قرآن را نمی شود تفسیر کرد الا با خبر صحیح، شیخ طوسی این مطلب را دارند [1] و اخباری ها این رابه صورت یک اصل در استنباط در آورده اند، تنها راه تفسیر وجود روایات صحیحه است، که بحث آن در بحث ظواهر خواهد آمد که این قول فی الجمله درست است نه بالجمله.

    2. قول دوم چیزی است که مشهور بین علماست و آن این است که قرآن کریم در مرحله اول با احادیث معتبر تفسیر می شود ولی اگر روایات معتبر نبود ظواهر قرآن هم حجت است این قول مشهور بین علمای ماست هم روایات را می پذیرند و هم ظواهر قرآن را حجت می دانند.

    3. نظر سوم از کسانی است که می گویند ما نیازی به احادیث نداریم که عرض کردیم این نظر دو شعبه است: یکی اینکه ما در فهم قرآن نیاز به روایات نداریم نه در فهم کل دین و شریعت، این نظر را مرحوم علامه طباطبایی و برخی از شاگردانشان مطرح کرده اند، و شعبه دوم این است که ما در فهم اصل دین اسلام اصلا نیازی به احادیث نداریم قرآن کافی است برای ما در فهم دین، این شعبه دوم را گفتیم یک نظریه انحرافی است، می گوید فقط قرآن حجت است و سنت و روایات حجیت ندارند، عرض کردیم این نظر در شبه قاره هند پیدا شده و بعدا به مصر و به کشورهای دیگر هم سرایت کرده است.

تاریخچه قرآن بسندگی و بررسی ادله آن

این نظر اخیر که می گوید قرآن کافی است و نیازی به روایات نداریم تاریخچه اش این است که در حدود صدو بیست سی سال پیش در حوزه شبه قاره هند پیدا شده است وبنیان گذار این نظر شخصی به اسم عبدالله چکرالوی است متوفای هزار ونهصد وسی میلادی است و همچنین این شخص در لاهور پاکستان بوده ، قبلا پاکستان و هندوستان یکی بوده اند، شخص دیگری جز بنیانگذاران این نظریه بوده به نام خواجه احمدالدین امرتساری متوفای هزار و نهصدو سی وشش است لذا دو نفر در شبه قاره هند بنیان گذار این مکتب هستند و خود را به عنوان اهل قرآن مطرح کرده اند در مقابل اهل سنت، گفته اند ما اهل قرآن هستیم نه اهل سنت.

البته کدام موسس بوده و کدام تابع بوده اختلافی است، اینها رقابت داشته اند مثلا این آقای چکرالوی اصرار داشته که همه جزییات دین در قرآن وجود دارد حتی نماز هم جزییاتش در قرآن است، در نماز عملا تغییر زیادی ایجاد نکرده اند ولی با یک تاویلاتی گفته اند می شود نماز را از قرآن استفاده کرد لذا گفته اند اذان مشروع نیست چون در قرآن وجود ندارد، بعدا شاگردان او مثلا محمدرمضان اشکال کرده است به استادش که این نظر خیلی سختی است زیرا در قرآن نیازی به تاویل و اینها نیست لذا او قائل شده که نماز فقط دو رکعت است با توجه به آیه خوفی که درباره کیفیت نماز خوف وجود دارد، گفته اند قرآن نماز را دو رکعت می داند لذا آن دو رکعت بقیه آن مستحب است و واجب نیست خواندش، لذا چکرالوی تغییرات کمتری در نماز بوجود آورده ولی شاگردش خیلی تغییرات بوجود آورده مثلا گفته سجده یکی است و دو تا نیست چون تعداد آن در قرآن نماز نیامده است قرآن فرموده سجده کنید که با یکبار محقق می شود. بعدا در مصر آقای محمد توفیق صدقی همزمان با هند همین نظر را در مصر مطرح کرده او متوفای هزار و نهصدو بیست میلادی است تقریبا صدسال پیش. ایشان در آن مقاله ای که دارد نوشته «الاسلام هو القرآن وحده» که در المنار آن را نوشته است و گفته قرآن کافی است و منبع دیگری را قبول نداریم. بعدا این فکر در کشورهای دیگر منتشر شده است.

در ایران این فکر را سید ابوالفضل برقعی پرچم دارش بوده که در هزار سیصد و هفتاد درگذشته است این شخص روحانی بوده است و بعدا تحت تاثیر افکار وهابیت قرار گرفته است به طوری که وهابیت برخی کتاب های او را از فارسی به عربی ترجمه و منتشر کردند. یکی از افکار این شخص همین است که احادیث معتبر نیست همان قرآن در فهم دین کافی است. ما باید به عنوان یک بحثی که ممکن است باعث انحراف عده ای هم بشود احیانا عمده وجوهی که اینها به آن اشاره کرده اند را ذکر کنیم. تا اینجا گفتیم قول سوم خودش دو قول یا دو نظر می شود. یکی همان نظر مرحوم علامه طباطبایی که فی نفسه می شود قابل دفاع باشد ولی نظر دوم را نمی شود پذیرفت و باعث انحرافات عجیب و غریب شده است. ما شبهات اینها را مقداری بررسی کنیم برخی از آن شبهات مشترک است بین این دو نظر در نظر سوم، و برخی هم مختص است. اما شبهات مخصوص قول مرحوم علامه را فعلا میگذریم و بعدا ذکر می کنیم. آن شبهاتی که قائلین قرآن بسندگی در کل دین مطرح کرده اند را ذکر می کنیم:

1.یکی از شبهاتی که اینها مطرح کرده اند این است که گفته اند برای اینکه مسلمین از این اختلافات نجات پیدا بکنند باید برگردند به قرآن، اگر حدیث را محور قرار دهند اختلافات از بین نخواهد رفت، وحدت یک امر لازمی است و با برگشت به قرآن حاصل می شود، در همه اصول و فروعات باید به قرآن رجوع کرد. پاسخ این شبهه این است که این مشکل با قرآن بسندگی هم حل نخواهد شد و وحدتی حاصل نخواهد شد، همه اگر تصمیم بگیرند به قرآن رجوع کنند چون برداشت ها و استظهارت متفاوت است اختلافات باقی خواهند ماند. یک کسی از قرآن تجسیم را می فهمد که خالق، جسم است، کسی دیگر تجسیم را رد میکند، کسی از قرآن جبر را می فهمد، کسی دیگر اختیار و یا تفویض را می فهمد و هکذا... شما یک صفحه از قرآن را بدهید به ده نفر و بعد از همان ده نفر سوال کنید می بینید نظرات همه با هم مختلف است. یا کل قرآن را بدهید و بگویید شما به کتاب دیگری مراجعه نکنید فقط از قرآن استظهار کنید درباره این مثلا بیست تا موضوع، خواهید دید که ده تا نظر مختلف وجود خواهد یافت که گاهی صدوهشتاد درجه مختلف می شود، درباره توحید درباره معارف دیگر، اختلافات بسیار است و فهم ها مختلف. لذا این راه حل که قرآن بسندگی باعث وحدت می شود این درست نیست، اینجا ما معیار می خواهیم برای فهم قرآن، مثل همان روایت منصور بن حازم که توضیحش اجمالا گذشت که من دیدم قدریه و مرجئه و زنادقه همه به قرآن استناد می کنند و از اینجا معلوم می شود با قرآن به تنهایی رفع اختلاف نمی شود کند مگر به همراه قیمش. تا ما معیاری در فهم قرآن نداشته باشیم اختلافات حل نمی شود.

2.شبهه دوم این است که منشا عقب افتادی مسلمین همین مراجعه به احادیث است زیرا در آنها خرافات و جعلیات زیاد است اگر این احادیث نبود مسلمین پیشرفت می کردند و عقب افتاده نمیشدند.

عرض می کنیم این شبهه اگر پذیرفته بشود نمی شود بگوییم منشا عقب افتادگی مسلمین عمل به روایات است نه بلکه عمده عقب افتادگی مسلمین عمل نکردن به دستورات اسلام است نه رجوع به روایات، به اسلام عمل نشده است، عقب افتادگی مسلمین مناشئ خودش را دارد ولی عرض می کنیم اگر این شبهه را هم بپذیریم این مربوط به احادیثی که در منابع ما آمده و از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است وعلمای ما آنها را تهذیب کرده اند و صحیح را از غیر آن جدا کرده اند نمی باشد، بلکه مربوط به اهل سنت است که بنی امیه و دیگران به خاطر حفظ موقعیت و مقام جور خود آنها را جعل نموده اند، و آنها باعث یک سلسله انحرافات شده است در میان اهل سنت و دیگران، مثلا احادیثی جعل کرده اند درباره جبر، درباره وجوب اطاعت از جائر ولو اینکه هر گونه ظلمی بکند واجب است اطاعت بشود، و برخی مذاهب هم طبق آنها مستقر شده اند ولی در اسلام اهل بیت که اسلام خالص را بیان کرده اند برای ما این انحرافات وجود ندارد الحمدلله رب العالمین نه در توحید نه در سایر اعتقادات و احکام، خصوصا که باب اجتهاد هم مفتوح است که باعث تصحیح معارف می شود ما اینطوری نیستیم که بگوییم این حدیث را فلان عالم تصحیح کرده و لذا درست است نه اینطوری نیست بلکه ممکن است دیگران که بعد از آن عالم می آیند آن را اشتباه بدانند و آن را اصلاح کنند، بخلاف اهل سنت که می گویند هر چه در صحیحین آمده صحیح است ما اینطوری نداریم می گوییم باب اجتهاد باز است و طبق مبانی و اصول احادیث را می شود بررسی کرد.

3.شبهه سوم که از شبهات مشترک است [2] بین دو شعبه و بین دو قول از قول سوم، این است که قرآن خودش را به عنوان کتاب مبین معرفی کرده است می فرماید:

«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا»[3] خود قرآن ترغیب می کند بیاید قرآن را بفهمید پس معلوم می شود قرآن قابل فهم است برای دیگران، یا می فرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‌ لِلْمُسْلِمين‌»[4] ، قرآن خودش را معرفی می کند به عنوان اینکه بیان برای همه چیز است، چطور چیزی که خودش مبین نیست تبیان همه چیز می تواند قرار بگیرد، باید خودش بیان داشته باشد تا بتواند چیزیهای دیگر را هم بیان کند. شما می گویید خود قرآن روشن نیست پس چطور بیان برای دیگر چیزهست. یا می فرماید «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر»[5] ، قرآن را آسان قرار دادیم، خود قرآن می فرماید که قرآن آسان است قابل فهم است، یا در آیات بسیاری می فرماید قرآن هدایت است قرآن نور است بیان است وقتی قرآن خودش را اینطوری معرفی می کند شما حق ندارید بگویید این قرآن نیازمند بیان است.این شبهه سوم را از وجوهی می شود جواب داد:

وجه اول این است که قرآن مبین است تبیان است ولی معنایش این نیست که بیان بودنش به همراه بیان پیابر نباشد، قرآن را که خدا به همه مستقیم نداده است پیامبر آورده است وقتی در آیات دیگر می فرماید برای فهم قرآن به پیامبر رجوع کنید آیا این دوتا طایفه از آیات با هم تهافت دارند یا مکمل همند؟ یعنی قرآن تبیان است ولی به شرط رجوع به پیامبر، و اتفاقا ما در قرآن دلیل داریم که تبیان بودنش به این است که پیامبر آن را بیان کند می فرماید «بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون‌»[6] یعنی ای پیامبر شما باید قرآن را بیان بکنید تا مردم آن را بفهمند، والا می فرمود قرآن را فقط تلاوت کند نه بیان، وحال اینکه می فرماید باید بیان کنی تا مردم بفهمند. لذا تبیان بودن قرآن مشروط به بیان و تفسیر از ناحیه پیامبر و خلفا اوست. یا می فرماید «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‌ ضَلالٍ مُبين‌»[7] معلوم می شود تلاوت یک چیز است و تعلیم چیز دیگری است و لذا بر عهده پیامبر است تا قرآن را بیان کند تا مردم بفهمند مراد از این آیات چیست. لذا تهافتی ندارد که بیان و تبیان باشد ولی به شرط بیان و تفسیر پیامبر. یا میفرماید «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُون‌»[8] یا میفرماید «بَلْ هُوَ آياتٌ بَيِّناتٌ في‌ صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ ما يَجْحَدُ بِآياتِنا إِلاَّ الظَّالِمُون‌»[9] ، باید از اهل ذکر سوال کرد، قرآن تبیان است ولی در سینه کسانی است که صاحب علم هستند، باید بیان شود تبیین شود، یا می فرماید «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»[10] همه اینها مکمل یکدیگرند و ظاهر از آنها این است که بله درست است که قرآن تبیان برای هر چیزی است ولی به شرط بیان پیامبر وصاحب علم تبیان برای هر چیزی است مطلق نیست مشروط است.

وجه دوم درباره آن آیه ای است که می فرماید «وَ لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِر»[11] ، می گوییم بله در اصل هدایت به اصول دین به توحید و نبوت و اینها، در اصل هدایت ممکن است قائل باشیم نیاز به پیامبر نیست و قرآن ما را تا حدودی راهنمایی می کند، للذکر یعنی تا جایی که بیدار بشود مرحله تنبه اصلی، تا به خودش بیاید بله تا این مرحله قرآن برای ما کفایت می کند چون آیات اعجاز آمیزی دارد برای تذکر انسان که خودش را بشناسد خدا را بشناسد بداند عالم عبث آفریده نشده بله تا این مرحله نیازی به بیان پیامبر نیست، نمیخواهد همه معارف دین را بفهماند.

جواب سوم یا مکمل همین جواب دوم که همه قرآن مراد نیست تا آسان فهمیده شود این است که خود قرآن تصریح کرده است که همه قرآن را همه نمی فهمند مثل این آیه که می فرماید «هُوَ الَّذي أَنْزَلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذينَ في‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْويلِهِ وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب‌»[12] خود قرآن دارد می فرماید که برخی آیات قابل فهم برای همه نیستند باید راسخون در علم آنها را بیان کنند، قرآن محکمات دارد و متشابهات دارد.

وجه چهارم این است که ما در جواب این بیان عرض می کنیم شما بیایید واقع امر را مطالعه کنید نمی شود از واقعیت فرار کرد، ما نمونه هایی از آیات را بیان می کنیم که اینها واقعا نیاز به بیان دارند و بدون بیان قابل فهمیدن به صورت دقیق نیستند، می فرماید «وَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ كَفى‌ بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني‌ وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب‌» [13] این من عنده علم الکتاب کیست؟ بیان نشده است، بالاخره میخواهیم بدانیم علم کتاب پیش کیست ما میخواهیم بدانیم تا به آنها رجوع کنیم، یا می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»[14] ‌، اولی الامر کیست باید بدانیم تا بتوانیم از آنها اطاعت کنیم، تفتازانی می گوید مگر می شود بگوییم امثال یزید است ما می گوییم اولی الامر فقط معصومین است وهابیت می گویند هر کس حکومت در دستش می باشد ولو ظاهرا مسلمان باشد، یا می فرماید «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولا»[15] ، این چه امانتی است بیان نشده است، شما که می گویید قرآن همه اش روشن است بیایید بفرمایید این امانت کجای قرآن بیان شده است، یا می فرماید «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»[16] ، این اسما چه اسمایی بوده بیان نشده است، یا میفرماید «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات‌»[17] این کلمات چی هستند بیان نشده است، می گوید یک کلماتی گرفت و توبه کرد ما می خواهیم بفهمیم این کلمات چیست، یا می فرماید «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً في‌ كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُم‌»[18] چهار ماه، از ماه های حرام است کجای قرآن بیان شده است که ماه های حرام کدامند، یا می فرماید «حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطى‌ وَ قُومُوا لِلَّهِ قانِتين‌»[19] در قرآن صلاه وسطی ذکر نشده است، نماز عصر است یا ظهر است یا مغرب است یا صبح است اختلافی است، یا آیاتی که ظاهرش جبر است می فرماید «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَليماً حَكيما»[20] یا آیاتی که ظاهرش اختیار است می فرماید «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»[21] بالاخره انسان مختار است یا مجبور است اختلاف شده است، یا آیاتی که ظاهرش تجسیم است «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‌»[22] یا آیاتی که ظاهرش نفی تجسیم است «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‌ء»[23] یا آیاتی که ظاهرش این است خدا در مکان است مثل الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوی یا می فرماید خدا مکان خاصی ندارد «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ»[24] ، و ایات و موارد بسیار دیگری که همگی نیاز به بیان دارند.

پس در تفاسیر که شما نگاه بکنید می بینید در ذیل اکثر آیات دارد که فیه اقوال فیه وجوه و این تعبیرات آمده است به عنوان مثال در تفسیر ماوردی که متوفای 450 هجری است ایشان می گوید در این آیه ثلاثة أقاویل یا می گوید فیه أربعة تأویلات یا می فرماید فیه خمسة أوجه، کلمه أقاویل 947 بار در این تفسیر به کار رفته است و استعمال شده است، این نشانه اختلافی بودن مسائل است، 559 بار کلمه تاویلات استعمال شده است، 517 بار کلمه أوجه آمده است، پس اگر می گویید قرآن خودش روشن است اگر روشن است چرا این همه اختلاف در تفسیر آیات وجود دارد. بیشتر این اختلافات هم به خاطر وجود احادیث نیست فقط، از خود قرآن اختلاف به وجود آمده است، لذا اینکه گفته اند خود قرآن روشن است این را وجدان تکذیب می کند، کسی که بدون غرض به قرآن نگاه کند اینطوری نیست که بگوید همه اش آشکار است پس این حرف باطلی است که بگوییم قرآن کریم همه اش واضح است و نیازی به تفسیر ندارد. للکلام تتمة.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo