< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/09/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/الخطابات الشفاهیة/ثمره مساله

 

بحث در خطابات شفاهیه است. در قرآن کریم و همچنین در سنت برخی از احکام به صورت خطابات شفاهیه بیان شده است ﴿یا ایها الذین آمنوا اوفوا ابالعقود﴾،﴿یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاة﴾ و امثال این موارد در قرآن و احادیث زیاد است. بحث شده است که آیا این خطابات شفاهیه شامل غائبین و همچنین معدومین می باشد یا نه اینها فقط شامل حاضرین و مشافهین خطاب هستند؟

لذا این بحث در دو جهت است یکی اینکه آیا شامل غائبین می شود یا نه، یکی اینکه آیا شامل معدومین می شود یا نه. ثمره اش را هم ذکر خواهیم کرد. در اینجا راه هایی ذکر شده است برای اینکه اثبات بشود که این خطابات شامل غائبین و معدومین هم می باشد.

مرحوم آخوند سه موضع را محل بحث قرار داده است:

یکی اینکه آیا تکلیف معدوم صحیح است یا نه؟ دوم اینکه خطاب معدوم آیا ممکن است یا نه؟ سوم اینکه ادات خطاب باعث تضییق مدخولش می شود یا نه؟ عرض شد که بحث اول را ایشان فرمودند که از راه تکلیف انشایی می شود موضع اول و محل نزاع اول را تصحیح کرد. بله اگر تکلیف فعلی باشد ممکن نیست که مخاطبش معدوم باشد، این بیان هم همان عبارت دیگری از بیان مرحوم نائینی بود که همان بیان قضایای حقیقه بود که اگر قضایا به صورت قضایای حقیقیه باشد می تواند هم شامل موجودین باشد و هم شامل معدومین باشد. اما بحث دوم را ایشان پذیرفتند که خطاب حقیقی معدوم ممکن نیست.

بحث سوم این است که آیا ادات خطاب باعث تضییق مدخولش به حاضرین می شود یا نه، در اینجا راه های مختلفی برای حل این مشکل ذکر شد:

یکی از این راه ها بیان مرحوم آخوند بود [1] که فرمودند موضوع له ادات خطاب، خطاب حقیقی نیست بلکه خطاب انشایی است وقتی اینطور باشد شامل همه موارد خواهد بود بعد فرمودند که درست است که موضوع له انشایی است ولی منصرف به خطاب حقیقی است مگر اینکه مانعی باشد که باعث بشود ادات خطاب در موضوع له خودشان که همان خطاب انشایی است به کار بروند و این انصراف از بین برود. در اینجا چون ما مانع داریم و آن این است که ما می دانیم احکام شرع مخصوص حاضرین نبوده است لذا معنای ادات خطاب همان خطاب انشایی خواهد بود ک هم شامل موجودین می شود و هم شامل معدومین می شود. این بیانی بود که آخوند فرمود و موضوع له را اصلا انشایی قرار دادند چون اشکال در این بود که خطاب حقیقی معدوم بود که در نتیجه ادات خطاب تضییق می شد ولی خطاب انشایی این مشکل را ندارد، الی ماشاء الله خطابات انشایی در زبان عربی به موجودات متفاوت وجود دارد. (اشکال و جواب). در خطاب انشایی می خواهد چیزی را مورد خطاب قرار دهد ولی نه اینکه واقعا خطابش همیشه حقیقی باشد.

راه دیگر را مرحوم نائینی بیان کردند و ایشان مشکل را از راه قضایای حقیقیه حل کردند، چون قضایایی شرعیه قضایای حقیقیه اند لذا اشکالی باقی نمی ماند در قضیه حقیقیه ما موضوع را مفروض الوجود می گیریم و می گوییم اگر مکلفی بود این حکم به او متوجه است و قضیه به قضیه شرطیه برمی گردد. می فرمودند اگر قضایا در شرع همگی قضایای خارجیه بودند بله اشکال وارد بود و نمی شد معدوم را مورد خطاب قرار داد ولی چون قضایای شرعیه همگی قضایای حقیقیه اند و موضوع آنها مفروض الوجود است این تبدیل به قضیه شرطیه می شود به این بیان که اگر مکلفی موجود بود حکم هم فعلیت می باید لذا با این بیان مشکل حل می شود اشکالی باقی نمی ماند.

این بیان ایشان را خوئی اشکال کردند[2] به اینکه این قضایای حقیقیه موضوع را تا حد وجود می آورد ولی آن را تا حد حاضر نمی آورد چونکه در خطاب موضوع باید علاوه بر موجودیت، حاضر هم باید باشد تا صحیح باشد مورد خطاب واقع بشود. پس بیان نائینی مشکل را از اساس حل نمی کند فقط یک مقدار را حل می کند.

امام خمینی هم از راه قضیه حقیقیه مشکل را حل کند[3] منتها بیان ایشان از قضیه حقیقه با بیان مرحوم نائینی فرق دارد ایشان می فرمایند که تعریف قضیه حقیقیه توسط نائینی درست نیست قضیه حقیقیه به قضیه مشروطه برنمی گردد، اگر در جایی برخی از حکما اینطور معنا کرده اند این برای تسهیل تعلیم بوده است نه اینکه به قضیه شرطیه برگردد مثلا در النار حارة اینطوری نیست که بگوییم کلما وجد النار فهي حارة، مرحوم نائینی می فرمود اینطوری است ولی امام خمینی می گوید اینطوری نیست که قضیه حقیقیه به قضیه شرطیه برگردد یا در ناحیه موضوع مقدرة الوجود باشد، نه این چنین نیست، بلکه آن طوری که ما فهمیدیم برمی گردد به اینکه حکم بر ذات موضوع حمل می شود و بر میگردد، دیگر کاری ندارد به اینکه وجود در آن اخذ بشود یا نه، یک ذاتی است که این حکم را دارد، بحر من زیبق بارد بالطبع، اینجا را ایشان اینطوری معنا می کند، یا النار حارة بالطبع و کاری به وجود ندارد، البته می فرمایند که مراد از اینکه این حکم را بر این موضوع حمل می کند مراد بالحمل الشایع است و چون چنین است هر موضوعی وجود پیدا کرد این حکم را خواهد داشت، ولی ما وقتی این قضیه را بیان می کنیم ما وجود را اخذ نمی کنیم ما بر آن ماهیت حمل می کنیم این حکم را، و می گوییم النار حارة، ولی نه طبیعتی که در ذهن است بلکه طبیعتی که در خارج است یعنی به حمل شایع است زیرا در حمل شایع است که واقع را می بینند نه آن طبیعت ذهنی را. لذا امام خمینی قضیه حقیقیه را طبق آن بیان خودشان مطرح می کنند که قضیه حقیقیه به شرطیه بر نمی گردد بلکه بر می گردد به حمل محمول بر حقیقت آن شئ، اما حملش نه بر مفهوم است بر واقع آن شئ است تا اثر داشته باشد. اگر اینطوری باشد دیگر اشکالی وجود نخواهد شد.

لذا چه بیان نائینی را بگوییم چه بیان امام خمینی مشکل در هر صورت حل می شود چون ما به وجود بالفعل کاری نداریم و با حقیقیت آن شی کار داریم. امام خمینی درباره نظر مرحوم نائینی در قضیه خارجیه باز می فرمایند نظر مرحوم نائینی درست نمی باشد قضیه خارجیه را نائینی بر می گرداند به قضایای شخصیه و جزییه، و در خارج کانه عنوان دخیل نیست و خود خارج دخیل است یعنی وجود خارجیه جزییه دخیل است امام می فرماید این درست نیست زیرا در قضایای خارجیه باز عنوان دخیل است ولی عنوان مشیر است به آن چیزی که در خارج وجود دارد، پس قضیه حقیقیه اصلا با وجود کاری ندارد ولی خارجیه با وجود کار دارد و به قضیه جزییه بر نمی گردد بلکه کلیه است و نمی خواهد بگوید این افراد را شما اکرام کنید، آنجا یک عنوانی می دهد مثل من في العسکر ولی نظر به وجود دارد. پس تعبیر این دو بزرگوار با هم فرق پیدا کرد. به هر حال طبق هر دو بیان این دو بزرگوار مشکل را در خطابات شفاهیه حل می کند.

اما اشکال خوئی که فرمود در خطابات حضور هم شرط است و این بیانات موجودیت را حل می کند ولی حضور را درست نمی کند را چطور حل کنیم؟ این را امام خمینی اینطور حل می کند که می گوید ما نیاز داریم به قاعده اشتراک مرحوم نائینی هم که نگفت نیازی به قاعده اشتراک نیست، نیاز هست ولی به مشکل بر نمی خوریم چون قاعده اشتراک را می توانیم اینطوری حل بکنیم، وقتی ما قضیه را حقیقیه گرفتیم و گفتیم هر شخصی و هر فردی که این عنوان را پیدا کرد همین حکم را خواهد داشت این معدومین را در حد موجودین قرار داد، احکامی که خطابات شفاهیه اند بر حاضرین هستند ولی ما یقین داریم بین مشافهین و بین غائبین هیچ تفاوتی نیست و جریان قاعده اشتراک در اینجا مشکلی را ایجاد نمی کند، جریان قاعده اشتراک در موجودین و معدومین مشکلاتی دارد که بیان می کنیم اما اگر غائبین را نسبت به حاضرین بسنجیم و بگوییم همان حکم حاضرین را داشتند اینجا قطعا قاعده اشتراک جاری است و هیچ اشکالی ندارد و به وجود نمی آید. قاعده اشتراک در مورد غائبین جاری می شود ولی در مورد معدومین مشکلاتی را ایجاد می کند. پس راه حل دوم حل مشکل از راه قضایای حقیقیه بود.

راه حل سوم این است که مرحوم امام خمینی و استاد سبحانی دارند[4] و آن هم این است که بگوییم خطابات دو نوع اند خطابات شفهی یا غیر شفهی و تحریری، این نوع خطابات در لغت وجود دارد و هیچ اشکالی ندارد، و ما خطابات شرع را از قبیل تحریری و غیر شفهی می دانیم و اینها شامل همه اند هم موجودین از حاضرین و غائبین و هم معدومین و این اشکالی ندارد، اصلا در نوشته هست که این نوشته برای هر کسی که به آن دست بیابد حجت است. اصلا این قوانین از این قبیل است و اینها را ابلاغ کرده اند که به دست همه برسند، لذا برای همه حجت اند. اینگونه خطابات همه موجودین و معدومین را می گیرد و دلیلش هم در آیات قرآن وجود دارد مثل آیه «لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ» یا می فرماید «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمين‌» یا می فرماید «يا بَني‌ آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ»، نمی گوید ایها الحضار و از این تعابیر، این دست از آیات دلیل بر این است که خطابات برای همه حجت است و اصلا مخاطب بنی آدم هستند، در یا بنی آدم اصلا روشن است خطابش به همه است نه فقط به موجودین، «يا بَني‌ آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‌ فَمَنِ اتَّقى‌ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‌»، می فرماید ای بنی آدم رسولانی برای شما خواهند آمد، این را دارد برای طول تاریخ ذکر می کند که دین الهی در طول تاریخ مخاطبانش همه انسان ها بوده است. اینها شاهدند بر اینکه خطابات قرآن غیر شفهی است و شامل همه انسان هاست. در سنت هم همین است در روایاتی وارد شده که قرآن برای همه دوران است امام می فرماید مثل خورشید جاری است. این راه حل سوم هم می گوید خطابات دینی شامل موجودین است و هم معدومین.

خلاصه بحث این شد که ما از راه هایی شمول خطابات به غیر مشافهین را هم اثبات کردیم برخی از راه ها را هم عرض کردیم درست نیست و دارای اشکال است. اما ثمره بحث چیست در اینجا.

مرحوم آخوند می گویند دو ثمره در اینجا ذکر کرده اند:[5]

ثمره اول این است که اگر کسی قائل بشود که این خطابات شامل غیر مشافهین نمی شود نمی تواند به ظهورات قرآن تمسک کند یعنی ظهوراتی که در قرآن است نبست به معدومین از حجیت می افتد، اگر بگوییم این خطابات فقط شامل حاضرین و غائبین است و شامل معدومین مثل ما نیست لازمه اش این است که ظهورات قرآن نسبت به معدومین حجت نباشد. ثمره اول این مساله است که ذکر کرده اند. وقتی ظهورات خطابی مربوط به معدومین نشد نمی توانند بگویند این خطابات دلالت بر فلان مطلب دارد چون ناظر به آنها نبوده از اول. لذا در قرآن هرچه خطاب است مختص به مشافهین است و نسبت به معدومین حجیت ندارد بله آیات دیگر که خطابی نیستند از محل بحث خارج است.

مرحوم آخوند از این ثمره دوتا جواب می دهند: جواب اول این است که این ثمره مبتنی است بر پذیرش یک دیدگاهی که در بحث حجج می آید که اگر آن را بپذیریم آن موقع این ثمره مترتب می شود ولی اگر آن دیدگاه را نپذیریم چنانکه نخواهیم پذیرفت لذا این ثمره مترتب نخواهد شد، و آن دیدگاه این است که بگوییم ظواهر حجت اند نسبت به من قصد افهامه، من قصد افهامه غیر از بحث خطابات است زیرا ممکن است در من قصد افهامه هیچ خطابی در آن نباشد، مثلا نامه ای نوشته اید که من به فلانی این مقدار بدهکارم اصلا خطابی بیان نکرده اید، من قصد افهامه برادر شما است که به او نامه نوشته اید، بحث می شود آیا ظهور این کلام شما یا نامه شما مختص مخاطب شماست یا هر کس آن را بفهمد و این کلام شما به دست اوبرسد برای او هم حجت است؟ در آنجا بحث میشود که ظهورات مخصوص من قصد افهامه است یا نه.

مرحوم میرزای قمی قائل شدند ظهورات حجیت آن مخصوص من قصد افهامه است، مثلا دو نفر دارند حرف می زنند و اخبار مهمی را دارند رد و بدل می کنند و شما هم داری از پشت دیوار می شنوی آیا کلام آنها برای شما حجیت دارد یا نه، در حالی که شما از من قصد افهامه محسوب نمی شود و مخاطب آنها نیستی، شما من قصد افهامه نیستید فقط کلام آنها را شنیدی، میرزای قمی می گویند فقط مختص من قصد افهامه است ولی مشهور اصولی ها می گویند ظهورات برای همه حجت است هم من قصد افهامه و هم من لم یقصد افهامه، برای اینکه این ظهورات در محکمه حجیت دارد و شخص در محکمه نمی تواند بگوید شمای قاضی مقصود من نبوده اید و لذا کلام من برای شما حجیت ندارد و شما باید به دلیل دیگری استناد کنید قاضی می گوید شما خودت در این نامه نوشته ای مثلا زید را بکش و نمی توانی از زیر این نوشته فرار کنی و این نامه در محکمه حجیت دارد.

می فرمایند در بحث حجیت ظواهر چون نظر ما قول مرحوم میرزای قمی نیست و ما حجیت ظواهر را مخصوص من قصد افهامه نمی دانیم این ثمره را قبول نداریم، بر فرض ما خطابات شفاهیه را مخصوص حاضرین بدانیم باز ظهورات نسبت به ما حجت خواهد بود چون فوقش می شود از جمله کسانی که از من لم یقصد افهامه می باشند ولی باز ظهورات برای ما حجیت دارد برای اینکه ظهورات شامل من لم یقصد افهامه هم می شود. اگر ما بگوییم این خطابات شامل معدومین نمی شود گفته اند ثمره اش این است که ظواهر نسبت به معدومین از حجیت می افتد آخوند می گویند نه نمی افتد برای اینکه ما در آن بحث قائل نمیشویم که ظهورات فقط مختص من قصد افهامه است بلکه ما قائلیم ظهورات هم برای من قصد افهامه حجت است و هم برای من لم یقصد افهامه حجت است. شما فوقش در اینجا اثبات می کنید که چون خطابات مخصوص حاضرین بوده پس معدومین من قصد افهامه نبوده اند خوب ما هم می گوییم باشد معدومین من قصد افهامه نبوده اند ولی باید بدانیم ظهورات مختص من قصد افهامه نیستند ظهورات سرجای خودش برای همه حجت است.

بحث ما یکبار درباره خطاب است و یک بار درباره حجیت ظهورات است این جا دو بحث وجود دارد آخوند می فرماید بر فرض که ما بپذیریم خطاب مخصوص مشافهین است یعنی اگر فرض کنیم از مشافه دربیاید از من قصد افهامه هم در می آید یعنی دیگر من قصد افهامه نیست نسبت به خطابات، ولی این معنایش این نیست که ظهورات برای معدومین حجیت ندارد چون در بحث دو خواهیم گفت ظهورات نسبت به غیر من قصد افهامه هم حجیت دارد. این جواب اول ایشان. تا اینجای جواب مرحوم نائینی یک اشکالی دارند که ما بعدا عرض می کنیم.

جواب دوم آخوند این است که بر فرض ما قبول کنیم که خطابات شامل مشافهین است فقط، ولی این معنایش این نیست که اینها من قصد افهامه هم نیستند بله خطاب شامل نیست اما من قصد افهامه هم نیست؟ نه ممکن است خطاب شامل آنها نباشد ولی من قصد افهامه باشند مثلا رییس جمهور به استاندار می گوید که برو به کارمندان شهر خودت بگو این کار را انجام بدهند، مخاطبش استاندار است ولی به او می گوید به کارمندهای استاندار بگو فلان، اینجا خطاب به کارمندان نیست ولی من قصد افهامه هستند قطعا، پس اینطوری نیست که اگر گفتیم معدومین مورد خطاب نیستند و خطاب مخصوص مشافهین است دیگر از من قصد افهامه نباشد بدلیل بسیاری از آیات قرآن که می گویند مکلف باید به فلان دستورات شرعی عمل کند پس چون ما من قصد افهامه هستیم ظواهر برای ما هم حجیت دارد. لذا ثمره را ایشان نمی پذیرند. لذا ما چه قائل باشیم که خطاب مخصوص حاضرین است چه قائل نباشیم، در هر دو صورت می توانیم به ظواهر قرآن مراجعه بکنیم.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo