< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/08/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: العام و الخاص/العام الخصص/شبهه مفهومیه

بحث در این واقع می شود آیا عام در شبهه مفهومیه مخصص حجت است یا نه؟ [1]

قبل از اینکه وارد بحث بشویم مقدماتی را تذکر می دهیم. یکی از مقدمات است این است که در بحث عام و خاص اصولی ها اصاله العموم را مطرح نمی کنند در حالی که خوب بود این بحث را در اینجا مطرح کنند چون در جاهای مختلف اصول و فقه به آن استناد می شود و جای بحثش در اینجاست مع ذلک در اینجا آن را بحث نکرده اند.

اصالت عموم یعنی اینکه اگر ما عامی داشته باشیم و شک در تخصیص کنیم اصل این است که تخصیصی بر آن وارد نشده است اصالت عموم از شعبه های اصالت ظهور است و مبتنی است بر اساس اصالت جد و اصالت تطابق که قاعده عقلائی هست، می گوییم حالا که مراد استعمالی یا مراد تفهیمی گویند عام بوده است پس همین را راده کرده است نه اینکه عده ای خاص را اراده کرده باشد، این را می گویند اصالت عموم. این اصالت عموم را اگر شما نگاه بفرمایید، آن را مسلم گرفته اند ولذا آن را مورد بحث قرار نداده اند. آنچه که مورد بحث قرار می گیرد اصالت عدم تخصیص زائد است که در بحث قبلی از آن بحث کردیم و آن این بود که یک مخصصی وارد شده است که گفتیم آیا عام را از حجیت می اندازد و یا نمی اندازد، اگر آن را از حجیت بیاندازد دیگر در مابقی افراد عام حجت نمی باشد واگر از حجیت نیاندازد بله در باقی حجت است. یعنی اصالت عدم تخصیص زائد یعنی بیشتر از آن مخصصی که آمده اگر شک کنیم آمده یا نه، می گوییم عام در مابقی افراد حجت است که از این به اصالت عدم تخصیص زائد تعبیر می آورند و ما این را بحث کردیم.

پس یک اصل اصالت عموم است که در اصل وقوع تخصیص ما شک می کنیم اینجا جای اصالت عموم است واین را باید در فصل مختصری به آن اشاه می کردند ولی آقایان چون آن را مسلم می دانند از آن بحث نکرده اند. یعنی متکلم همین را که به ما فهمانده همین را اراده کرده و تخصیص هم در کار نیست. بحث بعدی اصالت عدم تخصیص زائد است به اینکه ما می دانیم یک تخصیص برای این عام آمده ولی شک داریم که آیا تخصیص دیگری هم آمده یا نه، در اینجا اصالت عدم تخصیص زائد را جاری می کنیم و می گوییم تخصیص زائدی در کار نیست. این همان است که دیروز بحث کردیم که عام درجایی که عام تخصیص می خورد در مابقی افراد خودش حجت است و حجیتش نسبت به سایر افراد ما بقی در تحت آن از بین نمی رود و از آن مفصلا بحث کردیم.

مرحله سوم که الان می خواهیم بحث کنیم حجیت عام در شبهه مفهومیه مخصص است و این بحث ها باید بدانیم با هم فرق دارند. یعنی یک افرادی وجود دارند که نمی دانیم در مخصص داخل اند یا نه. در اینجا باید به عموم مراجعه کنیم یا نمی توانیم به عموم مراجعه کنیم. یعنی امر دائر است که این افراد داخل در عام باشند و یا داخل در خاص باشند. پس بحث جایگاهش روشن است.

مطلب دیگری که در اینجا مطرح است مثال های فقهی این مساله است که باید چندتایی را ذکر کنیم. شبهه مفهومیه مخصص دونوع است: یکی جایی است که متباینین باشند یعنی امر مخصص دائر بین متباینین است و دیگری در جایی است که اقل و اکثر باشد، متباینین مثالش این است که می گویند الا الشرفاء یعنی زکات را به همه می توانید بدهید الا الشرفاء، شریف در عربی معنایش متباین است به هاشمی ها می گویند شریف، کشورهای عربی می گویند شریف وسید نمی گویند، یک معنای آن همان هاشمی است، و معنای دیگرش یعنی کسی که موقعیت اجتماعی دارد و شریف است. حالا اگر دلیل آمد و از عام شریف را خارج کرد، اینجا کارش دائر است بین متباینین. یا فرموده قُرء بر وزن قُفل، که این هم معنای حیض دارد و هم معنای طهر، این متباینین است پس شبهه مفهومیه دونوع است گاهی متیاینین اند وگاهی هم اقل واکثر اند که بیشتر این چنین است که مفهوم دارای سعه و ضیق است که معنا اقل قطعی است و معنای اکثر محل شک است. حالا این را می گویند مثال بزنید هر حکمی که موضوع دارد موضوع اش دائر بین اقل و اکثر، پیدا نمی شود در موضوعات شما یک موضوعی پیدا کنید که مفهومش دائر بین اقل و اکثر نباشد، مرحوم سید در عروه دارند موضوعات مستنبطه، کأنه می خواهند بگویند موضوعات غیر مستنبطه هم داریم نه چنین نیست همه موضوعات از لحاظ مفهومی دارای اقل و اکثر هستند و نیاز به استنباط دارند. هر موضوعی مستنبطه است یعنی هر موضوعی که در شرع موضوع حکم قرار گرفته است دائر بین اقل و اکثر است. مثلا مسکر دائر است بین اینکه شامل الکل طبی بشود یا نه چون اینها مسکرند، بفرمایید قمار که دائر است بین آلات مخصوصه و آن جایی که آلات مخصوصه نیست ولی رهان و شرط بندی می باشد که در اینجا محل بحث است که خوئی می گوید قطعا داخل در قمار است و امام میگوید داخل نیست. لذا شما هر موضوعی را روی آن دست بگذرید مخصوصا که الان پیشرفت علمی شده است. الان ما از آب روشن تر مفهومی نداریم همه از بچگی آنرا یاد گرفته اند به این آب یک مقدار خاک اضافه می کنید و اضافه کردن وقتی به یک درجه خاصی می رسد می گویید این الان باز صدق آب می کند بر آن یا نمی کند ودر آب بودنش شک می شود.

مثلا آب باران آمده و روخانه گل آلود است می شود وضو گرفت یا نه، این می شود شبهه مفهومیه، مصداق روشن است که آب گل آلود است ولی چون مفهوم آب روشن نیست شک می کنید این آب است یا نه تا بشود وضو گرفت. پس هر موضوعی از لحاظ مفهومی دارای اقل و اکثر است خصوصا در اثر پیشرفت، مصادیق جدیدی برای مفهومات پیدا شده که آیا این مفاهیم شامل آنها می شود یا نه، مثلا این آبی که در لابراتورها درست می شود را می شود آب دانست و حکم آب را بر آن جاری کرد یا نه. قرآن می فرماید «انزلنا من السماء ماء طهورا»، آیا غیر آن آب نیست یا هست. یا مثلا مادر انسان کسی است که فقط رحم اجاره داده است و تخمک از او نیست یا نه باید تخمک هم از او باشد، پس تمام کلمات که موضوع حکم اند اینها امرشان دائر است بین اقل و اکثر این را می گویند شبهه مفهومیه. در این موارد اگر در مخصص یک چنین عنوانی آمده است در شبهه مفهومیه مخصص آیا ما می توانیم به عام تمسک کنیم یا نه؟

فرموده است در میته اجتناب کنید مگر چیزی که با حدید تزکیه شده است آیا اگر با استیل ذبح کنند این حدید است یا نه؟ اقل و اکثر دارد. منشا شبهه مفهومیه در کجاست یکی از منشاهای شبهه این است که زبان، یک موجود زنده است اینطوری نیست زبان چیزی باشد که زنده نباشد بلکه حالت زنده دارد و ممکن است توسعه پیدا بکند ضیق پیدا بکند تطور پیدا بکند، نمی شود یقه واضع را گرفت چرا این کار را کرده ای، اینکه فایده ندارد چون زبان حالت تطور دارد وبه واسطه استعمالات تغییراتی در آن حادث می شود. لذا مستنبط باشد خیلی به این نکته توجه کند تا دچار اشتباه در استنباط نشود. وقتی موضوعات بخاطر تغییر در مفاهیم شان تغییر کنند آیا احکام راجع به آنها هم تغییر می کنند یا نه. فقیه باید چکار کند عمده سوالاتی هم که از فقها پرسیده می شود از همین باب است مثلا آیا مرگ مغزی مرگ هست یا نه، الکل طبی جز مسکرات است یا نیست. خلاصه همه موضوعات دارای سعه و ضیق هستند و باید در استنباطات خیلی توجه داشت.

نکته دوم این است که فرق بین شبهه مصداقیه و مفهومیه در چیست؟ در این است که مفهومیه ناشی از عدم وضوح موضوع له یک مفهوم است که مفهوم چی هست در اینجا، این را می گوییم شبهه مفهومیه. عرض کردیم که شاید هم نتوانیم و شاید ممکن هم نباشد شما موضوع له این لفظ را دقیقا مشخص بکنید، یک قسمتی در حالت شبهه خواهد بود تا ابد باقی خواهد بود و حل نخواهد شد. باید به ما هو شبهة حکمش را مشخص کنید که آیا این مورد داخل در مفهوم است یا نیست. باید دقت کنیم که این شبهات را چطوری باید حل کنیم. اگر مبنای ما که می گوییم اگر جوهر معنا محفوظ است در اینجا قطعا در مفهوم داخل خواهد بود مثلا گفته چراغ فلان حکم را دارد، خوب چراغ های قدیم نفتی بود الان برقی شده اند در اینجا چون جوهر معنا حفظ شده و به چراغ برقی هم واقعا چراغ می گویند در اینجا چراغ برقی هم داخل در مفهوم چراغ است و از آن خارج نیست و هر حکمی که برای چراغ است برای چراغ برقی هم ثابت است. بفرمایید ترازو این حکم دارد الان در ترازوهای مختلف جوهر معنا حفظ شده است در چنین مواردی ما قائلیم حکم توسعه دارد و شامل مصادیق جدید برای موضوع هم می شود. اگر کسی هم شبهه کرد می گوییم این شبهه بی خودی است چون جوهر معنا در موارد جدید محفوظ مانده است لذا موضوع شامل آنها می شود موضوع که تطبیق بر اینها کرد حکم هم بر آنها بار می شود. صدق یک صدق حقیقی است. اما اگر جوهر معنا محفوظ نبود وفقط اسم بود مثل کلمه سیاره که در قرآن به معنای قافله است والان عرب ها به ماشین می گویند، در سیاره خوب جوهر معنا حفظ نشده و نقل پیدا کرده لذا موضوع و حکم شامل مورد جدید نخواهد بود. اگر نقلی شکلی نگرفت حکم شامل موارد جدید هم می شود.

اما یک جاهایی شک می کنیم آیا جوهر معنا حفظ شده است یا نه البته در چنین مواردی حکم موضوع خودش را اثبات نخواهد کرد و لذا حکم شامل حال آن وارد نخواهد شد، آنجاها مثل فقد النص است که مربوط به اصول عملیه می شود وباید به اصول عملیه رجوع کرد و حکم را مشخص نمود. حالا فرق شبهه مفهومیه و مصداقیه را بفرمایید؟

در شبهه مفهومیه مفهوم روشن است اما در شبهه مصداقیه چطور؟ شبهه مصداقیه دو نوع است گاهی موضوعیه است مثلا گفته لا تکرم الفاسق و ما نمی دانیم زید فاسق است یا نه؟ این شبهه موضوعیه است برای اینکه زید را خوب نمی شناسیم و اشتباه امور خارجیه باعث شده او را نشناسیم. این می شود شبهه مصداقیه این دلیل ولی بر میگردد به شبهه موضوعیه و این موضوعیه یعنی جزییه. کلمه موضوعیه ما را نباید به اشتباه بیاندازد موضوعیه یعنی جزییه است و مربوط به اشتباه امور خارجیه است اما شبهه مصداقیه گاهی جزییه نیست و کلیه است مثل آن مثال شیخ که فرموده مکیل و موزون یعنی ما نمی دانیم این شئ موزون است یا مکیل است مثلا تخم مرغ آیا موزون است یا نیست، اینجا باید چه کنیم شبهه موضوعیه نیست چون گفتیم هر تخم مرغی این چنین است و مورد شئ خاصی نیست تا شبهه موضوعیه باشد شبهه کلیه است در اینجا. وقتی کلیه شد می شود شبهه حکمیه. پس شبهه مصداقیه گاهی موضوعیه است و گاهی حکمیه است.

شبهه کلیه معیار دارد و آن این است که جایی است که مفهوم اعتباری باشد هر جایی که مفهوم اعتباری باشد مثل مکیل و موزون که به اعتبار عرف است مفهومش برای ما روشن است ولی مصداقش روشن نیست مصداق کلی هم هست نه جزیی معین و خاص، چرا روشن نیست بخاطر اینکه اعتباری است در این شهر موزون اعتبار می کنند و در شهر دیگری مکیل یا معدود اعتبارش می کنند. پس شبهه مصداقیه همیشه موضوعیه و جزییه نیست گاهی موضوعیه جزییه است و گاهی هم حکمیه کلیه است. کلیه در جایی است که عنوان از امور اعتباری باشد، مثلا مفهوم پول اعتباری است، از مفاهیم اعتباری است آیا این پول دیجیتال پول هست یا نه؟ این شبهه کلیه هم هست و جزیی است، آیا این مصداق نقد حساب می شود یا نه چون نقد یک احکامی برای خودش دارد. آنجا چرا بحث می کنیم بخاطر اینکه آن مفهوم از مفاهیم اعتباری است پس اگر مفهوم هم اعتباری بود شبهه مصداقیه آن می تواند حکمیه کلیه باشد نه موضوعیه جزییه. خلاصه شبهه مصداقیه یا موضوعیه است یا حکمیه.

اما شبهه مفهومیه داخل در شبهه موضوعیه است یا حکمیه است؟ چون همیشه کلی است داخل در شبهه حکمیه است. شبهه مفهومیه را یا باید مستقل از شبهه مصداقیه بشماریم و یا اگر میخواهیم داخل در شبهه مصداقیه قرارش دهیم باید آن را از شبهات حکمیه بحساب بیاوریم چون کلیه است. اگر بخواهیم مستقل بشماریم قطعا داخل در شبهه حکمیه است برای اینکه کلیه است در سعه و ضیق آن شما شک دارید مثلا به این مورد هم آیا غنا می گویند تا حرام باشد یا نمی گویند تا حلال باشد. اگر می گویند هر مورد که اینطوری باشد غنا است، آیا ترجیع صوت غنا هست یا نیست خوب این کلی است و مورد خاصی را شامل نیست تا ما بگویید از باب شبهه موضوعیه است نه چون کلیه است شبهه حکمیه است.

لذا شبهه مفهومیه داخل در شبهه حکمیه است و شبهه حکمیه هم دونوع است گاهی منشا آن شک در خود حکم است و گاهی منشا آن شک در موضوع و یا متعلق حکم است. اینها همه شبهه حکمیه اند. اینها را باید تفکیک کرد زیرا هر کدام خصوصیتی دارد و اگر تفکیک نشود در مقام استنباط ممکن است با هم خلط بشوند. پس شبهات ما مفهومیه اند یا مصداقیه اند. در مفهومیه ملحق می شوند به شبهات حکمیه زیرا شبهات مفهومیه همیشه کلی اند و ما شبهه مفهومیه جزیی نداریم. ولو در جزیی شک بکنید چون منشا آن مفهوم است برمیگردد به شبهه حکمیه، مثلا الان استتار قرص شده است اما هنوز ذهاب حمره مشرقیه نشده است الام شما شما در خارج شک ندارید چون خارج برای شما روشن است ولی الان نمی دانید که آیا وقت نماز شده و می شود روزه را افطار کرد یا نه، درست است که الان امروز شما شک کرده اید ولی این به خاطر اشتباه امور خارجیه نیست بلکه بخاطر این است که مفهوم نهار برای شما روشن نیست، برای شما روشن نیست مفهوم روز چیست و چقدر سعه یا ضیق دارد.

این شبهات همه کلیه اند یعنی هر روزی ممکن است این شک برای شما پیش بیاید و مختص به یک روز خاصی نیست. لذا شبهه مفهوم ملحق می شود به شبهه حکمیه اما شبهه مصداقیه دو قسم می شود گاهی موضوعیه است و گاهی حکمیه است آنجایی که در امور اعتباریه باشد و ما ندانیم آیا این اعتبار در این مصادیق هم هست یا نیست. اینجاها باز می شود مصداقیه حکمیه.

پس این تقسیمان را انشاء الله باید توجه کنید تا خلط نشوند. برمی گردیم به اصل بحث که آیا عام در شبهه مفهومیه مخصص حجت است یا نیست. شبهه مفهومیه اولا تقسیم می شود به دو قسم یا مفهومیه ای است که دائر دار است بین اقل و اکثر و یا دائر مدار بین متباینین است که ما فعلا اقل و اکثر را بحث می کنیم. شبهه مفهومیه مخصص است و مفهوم آن دائر مدار است بین اقل و اکثر. اگر اکثر را ثابت کنیم مورد جدید را هم خواهد گرفت موردی را که ما در آن شک داریم را خواهد گرفت و شامل آن می شود. اگر مفهوم اقل باشد این مورد داخل در عام خواهد بود مثالش اکرم العلماء است و بعد آمده لا تکرم الفساق من العلماء، فاسق مفهومش مردد بین اقل و اکثر است بین مرتکب کبیره و صغیره، فاسق کسی است که فقط کبیره را انجام می دهد ویا اعم از آن و مرتکب صغیره است. اگر بگوییم اعم نیست شامل صغیره نمی شود ولی اگر بگوییم اعم است هر کسی را که گناه کند عنوان فاسق شامل حالش می شود چنانکه مرحوم خوئی نظرشان این است که مراد از فسق همین معنای عام است.

پس ما در این موارد شک داریم برای اینکه مفهوم مخصص برای ما روشن نیست دائر مدار بین اقل و اکثر است در اینجاها بحث شده است که آیا در این موارد می شود به عموم عام مراجعه کرد یا خیر، اگر بگوییم عموم عام آنرا می گیرد از عموم عام خارج نخواهد شد و لو حکما، عام شامل آن می شود وباید بگوییم واجب است اکرام شود و از مخصص خارج است و فاسق نیست. چون فردیتش برای عام محرز است ولی فردیتش برای خاص محرز نیست لذا رجوع می کنی به عام اما اگر حجت نباشد دیگر نمی توانیم به عام رجوع کنیم و این فرد وسط می ماند و نه می شود در رابطه با آن به خاص مراجعه کرد و نه می شود به عام مراجعه کرد و این فرد این وسط می ماند و باید به اصول عملیه درباره آن رجوع کرد.

پس بحث این است که عام آیا در شبهه مفهومیه مخصص حجت است یا نیست، یقین داریم که عام در غیر آن موارد مخصص حجت است و خاص هم در آن موارد متیقین خودش حجت است بلکه کلام در آن موارد شبهه مفهومیه مخصص است که آیا مفهوم مخصص شامل آنها می شود یا خیر چنین مواردی در عام داخل هستند. سه مطلب برای ما مسلم است در اینجا: عام در حیطه غیر خاص حجت است قطعا و خاص هم در مواردی که متیقن است حجت است قطعا، وخاص در آن قسمتی که دارای شبهه مفهومیه است حجت نیست قطعا، چون نمی تواند برای خودش موضوع درست کند، پس بحث متمرکز می شود در این که آیا عام در آنجا حجت است یا نیست؟

پس مسلم است که این مورد شبهه داخل در مدلول خاص نیست ولی خاص می خواهد آن حجیت عام را خراب بکند تا عام هم شامل آن نشود، آیا خاص حالا که نمیتواند شامل مورد شبهه بشود آیا می تواند حجیت عام را هم نسبت به آن از بین ببرد یا نمی تواند و مورد شبهه داخل در عام می شود. با این بیان بحث ما روشن شد که موضوع بحث چیست.

ظاهرا نظر اکثر محققین در این مساله این است که ما در اینجا باید فرق بگذاریم بین مخصص متصل و منفصل[2] ، اگر مخصص متصل باشد مثل اکرم العلماء الا الفساق و یا اکرم العلماء ولا تکرم الفساق منهم. در اینجا چون قید متصل است اصلا ظهور استعمالی در عموم منعقد نمی شود تا قید بخواهد آن را بشکند، جلوی مراد استعمالی را از اول می گیرد و نمی گذارد در عمومیت کامل استعمال بشود و اگر هم بر فرض در آن قسمی که ما گفتیم بین قید متصلی که بصورت وصف و اضافه و جمله مستقله بود فرق گذاشتیم، اگر هم ظهوری استعمالی منعقد بشود ظهور استعمالی حجت منعقد نمی شود و چون ظهور منعقد نمی شود نمی توان گفت باید به عام تمسک کرد بگوییم مولا شما گفتی همه علماء را اکرام کنید می گوید من کی گفتم همه علما، من گفتم همه علما غیر فاسق را اکرام کن.

نمی شود این را به مولا نسبت داد چون متصلا یک کلمه ای را آورد که حیطه عام را مشخص کرد و مضیق کرد. بنابراین اگر قید متصل باشد عام در شبهه مفهومیه مخصص حجیت نخواهد داشت برای اینکه از اول ظهور در عموم منعقد نمی شود و عموم شامل این فرد مشکوک نمی شود تا ما بتوانیم به عام تمسک کنیم.

دلیل دوم این است که اصلا ورود مخصص عنوان می دهد به آن عام، عنوان چه بود العلماء بود وقتی مخصص متصل آمد عنوان داد العلماء غیر الفساق شد، آنوقت شما این آقا را می دانید مرتکب صغیره است ولی نمی دانید واجب الاکرام است یا نه، چون عنوان مرکب از العلماء غیر الفساق است نمی توانیم اینجا احراز کنیم. ورود آن خاص چون عنوان می دهد و موضوع هم تا احراز نشود حکم بر آن بار نمی شود، وقتی در این مورد می آیید نمی توانید مورد را با این عنوان مرکب احراز بکنید. پس دوتا بیان شد چرا عام در شبهه مفهومیه مخصص حجت نیست: یک بیان این است که اصلا ظهور محقق نمی شود در عموم، ظهور حجت محقق نمی شود ظهوری که حجت باشد محقق نمی شود جلوی ظهور را می گیرد قید متصل، بیان دوم این است که این قید متصل عنوان به عام می دهد عنوان بسیط را مرکب می کند وقتی مرکب شد شما در صدق این عنوان بر این مورد به جهت شبهه مفهومیه شک دارید و هیچ دلیلی برای خودش موضوع درست نمی کند، عنوان مرکب می شود العلماء غیر الفساق، و این برای شما محرز نیست لذا نمی توانید به عام مراجعه بکنید.

پس اگر مخصص ما دائر بین اقل و اکثر است و شبهه مفهومیه متصل است در اینجا نمی شود به عموم عام تمسک کرد و آن فرد مشکوک در عام داخل نمی شود و در اینجا اجمال خاص به عام سرایت می کند و عام هم مجمل می شود و نمی توان به آن تمسک کرد. انما الکلام در جایی است که این مخصص ما منفصل باشد در منفصل حکم چیست؟ اول گفت اکرم العلماء و بعد از مدتی آمد گفت لا تکرم الفساق و فاسق هم مفهومش دائر است بین اقل و اکثر یعنی اینکه فقط مختص مرتکب کبیره باشد و یا اعم باشدو شامل مرکب صغیره هم باشد. حالا شخصی عالمی است که مرتکب صغیره است ما نمی دانیم این مورد داخل عام است یا نه، و فرض این است که قید هم منفصل است، در اینجا ظهور استعمالی محقق شده و فرد مشکوک را هم گرفته است و مثل آن متصل نیست که از اول جلوی ظهور را بگیرد در اینجا می شود به عام تمسک کرد یا نه؟ محققین از علما نظرشان این است که می شود در اینجا به عام تمسک کرد اگر امرش دائر بین اقل و اکثر است اما برخی از بزرگان مثل استاد سبحانی[3] نظرشان این است که نه عام در این مورد هم حجت نیست.

آنهایی که می گویند عام در این مورد حجت است دلیل شان این است که در اینجا دو وجه وجود دارد:

دلیل اول شان این است که ظهور عام در عموم مستقر شده است و وقتی ظهور مستقر شد بعدا آن دلیلی که می آید به مقداری که حجت است به همان مقدار می تواند جلوی ظهور را بگیرد اما به مقداری که حجت نیست نمی تواند جلوی ظهور را بگیرد اصالت تطابق می گوید هر چی ظهور عموم باشد همان حجت است مگر جایی که با خاص خارج بشود آنجایی که با حجت اقوا خارج بشود اما در جایی که چنین حجت اقوایی نداریم عام حجت است.

دلیل دوم این است که فرض این است که خاص در آن شبهه خودش حجت نیست چیزی که لا حجت است چطور بیاید جلوی حجت را بگیرد چون فرض این است که خود خاص حجت نیست و این مورد هم شبهه مفهومیه خاص است چیزی که لا حجت است نمی تواند جلوی عام را بگیرد مخصوصا در این مورد که فردیتش برای عام روشن است می دانیم این آقا عالم است ولی نمی دانیم فاسق است یا نه.

دوتا وجه دیگر را هم استاد سبحانی دارند مطالعه کنید که می فرمایند منفصل هم در حکم متصل است. شما مثال های عرفی را برای خودتان پیدا کنید ببینید واقعا حکمش چیست. مثلا گفته این منزل بیست و چهار ساعت در اختیار باشد و بعدا می گوید روزها در اختیار شما نیست و ما نمی دانیم روز از اول فجر است و یا از اول طلوع آفتاب است. این مثال های عرفی را برای خودتان پیدا کنید و این ها را تحلیل کنید ببینید چه می فهمید چون فقه همین استظهارات عرفی است. اگر شما رییس دادگاه باشد یک چنین مساله ای پیش بیاید شما چطور حکم می کنید اینکه گفته اند قاضی باید مجتهد باشد در چنین مواردی شما چه می کنید می گویید عام حجت است یا نه، تحلیل کنید تا ببینیم به کجا می رسیم. مشهور فرمودند اگر قید منفصل باشد عام حجت است یعنی عرف در مثال قبلی می گوید روز از هنگام طلوع آفتاب است و برای آنها روز مبهم نیست، یا می گویند برای ما مبهم است و باید رجوع به اصول عملیه کرد. ادامه جلسه بعدی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo