< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/08/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/العام و الخاص/فرق بین عام و مطلق

عرض کردیم بهتر است تعریف عام را اینگونه بگوییم که العام هو شمول المفهوم لما یصلح أن یشمله من الأفراد استغراقا أو مجموعا أو علی البدل بالوضع. قید من الافراد در مقابل من الاجزا است مثل عشره که خارج از تعریف است، در بحث مفهوم این جهت من الافراد مطرح است گرچه برخی از ادبا فرموده اند که ما عام را هم شامل اجزا بدانیم مثل کل الکتاب ولی ظاهرا این داخل در بحث اصولی نیست زیرا نظر به شمول عام است برای افراد و نظر به شمول مرکب بر اجزای خودش نیست، لذا تعریفی که عرض کردیم شامل اجزا مرکب نمیشود، بالوضع را گفتیم تا اشکال شهید صدر وارد نشود. این درباره تعریف.

مشهور می گویند فرق بین عام و مطلق به این است که عام بالوضع است در هر سه قسم مثل کل برای استغراق و هم در عام مجموعی مثل کلمه مجموع و هم در علی البدل که کلمه أي رجل در کار است. و مطلق بالاطلاق است، در مطلق دال بر اطلاق مقدمات حکمت است، مثلا می گوید اکرم العالم می گوییم مولا در مقام بیان بود و متمکن از اتیان قید هم بود ولی قیدی را نیاورد لذا معلوم می شود عالم خاصی را اراده نکرده است این را با مقدمات حکمت رسیدیم. یا می گوید اکرم عالما اینجا بدلیت را می فهمیم چون در مقام بیان بود واینگونه سخن گفت به جهت مقدمات حکمت می فهمیم اکرام یک عالم کافی است، می گوییم چون خصوصیتی نیاورد بدلیت فهمیده می شود، البته اکرم عالما برای بدلیت وضع نشده ولی ما از مقدمات حکمت بدلیت را می فهمیم.

همچنین اگر یک موردی ما از مطلق مجموع را بفهمیم مثلا گفته اکرم الضیف اگر ما از پنج نفر مهمان یکی را اکرام نکنیم بقیه هم ناراحت می شوند و دیگر قابل اکرام نیستند اینجا از مقدمات حکمت می فهمیم مراد عام مجموعی است، پنج نفر با هم آمده اند و باید با هم اکرام بشوند والا اکرام چند نفر اطاعت و امتثال محسوب نمی شود. اینها را از مقدمات حکمت می فهمیم. بخلاف عام که بالوضع بر شمولیت دلالت دارد. این نظری است که مشهور فرموده اند در فرق بین عام و مطلق. اما اینکه بر استغراق دلالت کند یا بر مجموع این هم در مطلق و هم در عام قابل فرض است عام فقط یک قسم ندارد و بگوییم دوتا قسم را بدهیم به مطلق، عام هم می شود مجموعی باشد و هم بدلی و هم استغراقی، ولی خصوصیت عام بدلی یا مجموعی یا استغراقی این است که بالوضع است و همچنین این سه قسم در مطلق هم قابل فرض است ولی بالاطلاق نه بالوضع این فرقی است که در اینجا ذکر شده است.

در مقابل حضرت امام می گویند [1] اصلا نوبت به این نمی رسد که بگوییم فرق عام و مطلق بالوضع بودن و بالاطلاق بودن است بلکه اینها فرق جوهری باهم دارند، و آن این است که در عام نظر به افراد است افراد را یا استغراقا در نظر می گیرد یا مجموعا یا علی البدل، ولی در مطلق نظر به افراد نیست بلکه نظر به طبیعت است می گوید اکرم الرجل و چون قیدی را نیاورده است می گوید همه رجال را گفته است، یا العالم خیر من الجاهل، میگویند اصلا نظری به افراد ندارد و ما فقط با قرائن خارجیه و مقدمات حکمت می فهمیم یک جا مثلا استغراقی است یکجا مجموعی است و جای دیگر علی البدل، پس فرق این است که عام به افراد نظر دارد ولی مطلق نظر به طبیعت دارد و کاری به افراد ندارد. بخلاف اینکه کلمه کل و أي و مجموع که موضوع له اینها نظر به افراد دارد این را ایشان گفته اند.

ما عرض میکنیم فرمایش ایشان را اگر بپذیریم نفی قول مشهور را نمی کند، ما از راه عقل می فهمیم همه افراد را اراده کرده است، می گوییم این هم می تواند با قول مشهور هماهنگ باشد یعنی در عام بالوضع است و در مطلق مقدمات حکمت در کار است، پس از مقدمات حکمت از این لفظ می فهمیم و عقل کمک می کند تا بفهمیم مجموع را اراده کرده یا علی البدل را مثلا، پس این نافی قول مشهور نیست، آنها سبب اختلاف را وضع و مقدمات حکمت می دانستند شما هم این را نفی نکردید و فرمودید در اینجا چطور افراد و طبیعت را بفهمیم گفتید عقل می گوید عام نظر به افراد دارد و مطلق نظر به ماهیت و طبیعت دارد، این همان قول مشهور شد، فقط آنها سبب را بیان کردند که در عام وضع است و در مطلق مقدمات حکمت و شما مسبب را در نظر داشتید نتیجه را در نظر گرفتید لذا اختلافی بین بیان ایشان و مشهور نیست یکی نظر به سبب دارد و یکی نظر به مسبب دارد. اختلاف جوهری را شما جوری معنا کردید که با مشهور موافق است. مشهور نظرش به سبب است یعنی وضع و مقدمات و نتیجه هم این است که عام نظر دارد به افراد مستقیما و مطلق نظر دارد به افراد با واسطه و به کمک مقدمات حکمت.

مطلب بعدی این است که عام به سه قسم تقسیم می شود: یا استغراقی است یا مجموعی یا بدلی. استغراقی در جایی است که عام شامل تک تک افراد است مستوعب است به طوری که هر فردی اطاعت و عصیان جداگانه ای دارد، به عبارت دیگر هر کدام از افراد ملاک دارد و ملاک حکم در تک تک است، مثلا می فرماید اکرم العلماء وجوب را ناظر به علما کرد و ما می دانیم دارد تک تک علما را می گوید لذا تک تک علما یک وجوب و ملاک مستقل برای خودش دارد. عام مجموعی تمام افراد را می بیند ولی یک ملاک بیشتر ندارد می گوید همه علما را اکرام کن منظورش این است که نباید یک نفر هم از قلم بیفتد بقیه هم امتثال نمی شود. مثل روزه که باید تمام روز را امساک کند واگر نیم ساعت امساک نکند بقیه را هم امساک نکرده است، در چنین مواردی همه را با هم می خواهد مجموع را با هم می خواهد، والا یکی باشد یکی نباشد بقیه هم به درد نمی خورد در عام مجموعی ملاک در تک تک افراد نیست ملاک در همه یکی است فقط نه بیشتر، همه را مثل اجزای یک مرکب می بیند که مرکب حاصل نمی شود مگر بحصول جمیع اجزا، اگر یک جز نباشد آن دیگر مرکب نیست چیزی دیگر است که مراد مولا نیست. کلمه ای که دال بر مجموع است کلمه مجموع است یعنی مجموع الضیوف. لفظ جمیع هم هست ولی مجموع روشن تر است در رساندن معنا عام مجموعی.

قسم سوم عام بدلی است اکرم أي رجل أي عالم، اعتق أي رقبه، اینجاها صرف الوجود طبیعت مقصود است یکی از آن طبایع و افرد علی البدل شامل همه می شود ولی شمولش به همه علی البدل است در طول هم است این نشد آن دیگری و هکذا، همه را با هم نمی خواهد یا آن را میخواهد یا این را.

مرحوم نائینی قسم را سوم را انکار کرده است [2] و گفته عام یا استغراقی است یا مجموعی، عالم بدلی نداریم چونکه در عام بدلی شما می فرمایید یکی را، آن عبد اطاعت کند کافی است، مولا یک حکم جعل نموده نه بیشتر است و حکم متوجه یکی از افراد است علی البدل و اگر چنین است شمولی در این نخوابیده است درحالی که عام همان شمول است اینجا که شمولی در کار نیست می فرمایید یک حکم در کار است نه بیشتر، لذا از اقسام مطلق است نه از اقسام عام، بله فرموده است بدلیت شمول دارد ولی حکم که شمول ندارد، بدلیت طوری است که هم شامل این فرد می شود و هم آن و هم آن دیگری، ولی خود حکم یکی بیشتر نیست پس چطور بگوییم عام است، اگر هم بگویند عام بالمسامحه تعبیر شده است.

ولی فرمایش ایشان قابل نقد و مناقشه است چون شمولیتی که ما گفتیم در مفهوم عام است در هر سه تای اینها وجود دارد، هم در استغراقی و هم در مجموعی و هم در بدلی، همه افراد را می بیند حالا همه افراد را چگونه می خواهد یکی را با هم می خواهد یکی را تک تک می خواهد.. اینکه می فرمایید در عام بدلی یک حکم است جوابش این است که بدلیت را ما قائم به حکم نمی دانیم همچنان که خواهد آمد ملاک این تقسیم حکم نیست بله اگر ملاک حکم بود اشکال شما وارد بود، ملاک تقسیم خود لحاظ موضوع است در ملاحظه موضوع در عام بدلی شمولیت خودتان هم فرمودید شمول دارد ما عرض می کنیم همان مرحله که می فرمایید شمول دارد همان کافی است، چون تقسیم عام به این سه قسم به لحاظ خود موضوع است لذا عام بدلی هم شمولیت دارد در مرحله موضوع، پس این هم داخل عام می شود.

بله اگر ما لحاظ می کردیم حکم را فرمایش شما صحیح بود ما موضوع را لحاظ می کنیم هر کدام را لحاظ کنید در آن شمول است، در همه اقسام عام ما همه افراد عام را در نظر می گیریم و لحاظ می کنیم. در عام استغراقی همه را در نظر می گیرید و می گویید تک تک، در بدلیت هم شمول است همه را در نظر می گیرید و یکی را علی البدل کافی می دانید و همین مقدار برای صحت قسم عام بدلی کفایت می کند.

منشا این تقسیم چیست؟ موضوع است یا حکم، آخوند[3] و برخی از بزرگان مثل نائینی[4] فرموده اند به لحاظ حکم است لذا فرمودند عام بدلی از عام خارج است. یعنی نگاه می کنیم که حکم گاهی طوری است که شامل به تک تک افراد است یعنی حکم انحلالی است بعبارت دیگر هر کلام ملاک مستقل دارد، می شود عام استغراقی. با لحاظ حکم است که می گوییم حکم بر تک تک می آید و می شود عام استغراقی، گاهی نه یک ملاک دارد یعنی همه افراد همه با هم یک ملاک دارند و یک حکم هم بیشتر ندارد می شود عام مجموعی حکم زمانی می آید که همه افراد با هم مجتمع باشند این می شود عام مجموعی، و در عام بدلی هم باز به حکم نگاه کردیم ولی آنجا قید اجتماع نیست حکم را بر صرف الوجود وضع نموده است یعنی یکی از این افراد، آخوند می فرمایند تقسیم عام به لحاظ حکم است و باید ببینیم ملاک حکم در هر کلام چطور است اگر ملاک در تک تک باشد می شود استغراقی اگر ملاک برای مجموع است می شود عام مجموعی و اگر ملاک برای صرف الوجود است می شود عام بدلی.

اما در مقابل محققین فرموده اند نه بلحاظ حکم نیست مثل مرحوم اصفهانی و شهید صدر و خوئی و دیگر بزرگان، فرموده اند تقسیمات عام به لحاظ حکم نیست بلکه به لحاظ خود موضوع است یعنی ما اصلا در مقام تصور می توانیم سه قسم برای عام درست کنیم حکم می خواهید بکنید نیازی به مرحله تصدیق ندارید در مرحله تصور همان مفهوم را که تصور می کنید کافی است مثلا تصور می کنیم علما را به هر عالمی، هنوز حکمی وجود ندارد تصور می کنیم مجموع علما، تصورمی کنیم هر کدام از علما، اینها می شود سه قسم عام، اصلا نیازی به مرحله حکم نداریم در خود مرحله تصور آن سه قسم قابل تصور است و واضع هم طبق این تصور وضع نموده پس وجدان حاکم است بر اینکه ما نیازی به مرحله حکم و تصدیق نداریم و در خود مرحله موضوع این اقسام می آیند.

دلیل دیگری وجود دارد و آن این است که مرحوم اصفهانی فرموده اند اصلا نمی تواند حکم موثر در تقسیم باشد برای اینکه حکم در مرتبه متاخر است و موضوع در مرتبه متقدم است باید موضوع شکل بگیرد بعد حکم بیاید و نمی شود موضوع شکل نگرفته حکم بیاید و طبق فرمایش شما موضوع هنوز شکل نگرفته تا حکم بیاید، بخواهید بگویید این عام استغراقی است می گوییم باید حکم بیاید اول، باید منتظر حکم باشیم، این معنایش این است موضوع شکل نمی گیرد تا زمان آمدن حکم، و این درست نیست، این اشکالی است که فرموده اند. این اشکال فلسفی را قبول کنیم یا نکنیم همان وجه اول برای ما کافی است یعنی ما می توانیم بالوجدان بدون نیاز به حکم این سه قسم عام را در ذهن تصور کنیم.

مطلب دیگری که باید عرض کنیم این است که اگر ما شک کردیم بین اینکه این عام استغراقی است یا مجموعی، نمی دانیم مولا به صورت استغراقی خواسته است یا به صورت عام مجموعی طلب نموده، در اینجا باید چکار کنیم، مثل روزه اعتکاف که نباید یک روز کم شود والا اعتکاف از بین میرود. مرحوم نائینی فرموده اند[5] که اینجا اصل این است که بگوییم عام استغراقی است به خاطر اینکه عام مجموعی نیاز به لحاظ و قید بیشتری دارد، نیاز به خصوصیت دارد، وقتی شک می کنیم این قید و خصوصیت وجود دارد یا نه، اصل این است که نیست پس کانه شک می کنید یک قید زائدی در اینجا وجود دارد یا نه، قید زائد بیان بیشتری می طلب، لذا اگر مولا قرار بود عام مجموعی را بیان کند باید قید می آرود که نیاورده است منظورش عام استغراقی است، منظورش این است که باید همه اکرام بشوند و آن مناسب با عام استغراقی است نه مجموعی زیرا مجموعی دلیل و بیان بیشتری میخواهد لذا برائت جاری می کنیم در این قید زائد.

استاد سبحانی اشکال می کنند[6] اینجا متباینین هستند شما نمی توانید بگویید که یک عام مجموعی است یک عام استغراقی، عام استغراقی کلمه کل را دارد و عام مجموعی کلمه دالش لفظ مجموع بود و عام بدلی کلمه دالش أي است، اینها با هم ارتباطی ندارند اقل و اکثر که نیستند، آن یک کلمه است و آن دیگری هم یک کلمه دیگر است و با هم متباینین است لذا می شود مجمل، اگر ندانیم که عام استغراقی است یا مجموعی اینجا جمل می شود و اصلی در کار نیست، بله فرمایش شما را جایی قبول داریم که حکم از دلیل لبی استفاده می شود اجماعی آمده سیره ای آمده که لفظ ندارد آمد گفت این واجب است و ندانستیم به نحو مجموعی است استغراقی، اینجاها فرمایش شما صحیح است و می گوییم استغراق محرز و آن دیگر محرز نیست برائت جاری می کنیم. اما جایی که دلیل لفظی باشد شما نمی توانید این حرف را بزنید زیرا متباینین هستند و مجمل می شود.

ما عرض می کنیم فرمایش ایشان در جایی که کلمات مخصوص بیاید مثل جمیع و مجموع و أي، اینجا که جای بحث نخواهد بود چون شکی حاصل نخواهد بود ولی در جایی که معلوم نیست ممکن است بفرمایید مجمل می شود ولی بحث ما در جاهایی است که یک کلماتی در عام آمده که مشترک است مثلا گفته العلماء که می شود هم در عام استغراقی به کار گرفته شود و هم در عام مجموعی، شما در این موارد بفرمایید وظیفه ما چیست، در جاهای دیگر که شک پیش نمی آید در مواردی شک پیش می آید که لفظ با هر دو قسم عام سازگاری دارد در این موارد است که نائینی میفرماید اصل این است که عام استغراقی است و اصل عدم قید زائد است. لذا فرمایش نائینی قابل دفاع است و اشکال استاد سبحانی بر آن وارد نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo