< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/06/06

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: المفاهيم/مقدمات/مقدمه اول

بحث در تعریف مفهوم بود به تعریف ابن حاجب و مرحوم آخوند متعرض شدیم[1] . رسیدیم به تعریف مرحوم نائینی. ایشان میگویند که مفهوم، آن لازم بین مدلول است، بین بالمعنی الاخص، عبارت ایشان را هم عرض می کنیم: هو المدلول الالتزامی البین بالمعنی الاخص. مدلول التزامی بین بالمعنی الاخص هر کلامی می شود مفهوم.

توضیح مطلب[2] : اگر خطابی داشته باشیم طبعا مدلول مطابقی دارد، مدلول تضمنی هم می شود برایش تصور کرد، مدلول التزامی هم دارد، مدلول التزامی آن یک وقت بین بالمعنی الاخص و یک وقت بین بالمعنی الاعم است، اگر لازم اخص بود می شود مفهوم. اگر مدلول التزامی از قسم لازم بین اخص باشد می شود مفهوم اما اگر از این قسم نباشد مفهوم نیست بلکه می شود مدلول عقلی یا سیاقی. لذا مفهوم از قسم مدلول مطابقی یا مدلول تضمنی نیست، بلکه التزامی است. مدلول التزامی هم اقسامی دارد مفهوم از قسم لازم اخص است. آن وقت مرحوم نائینی با این فرمایش در حقیقت مدلولات التزامی که داخل در مفهوم نیستند را خارج کرده است. مثلا مدلولات سیاقیه را خارج کرده از مفهوم. مدلولات سیاقیه را آقایان سه قسم می دانند، دلالت اقتضا، تنبیه، اشاره، می فرمایند اینها یعنی این سه قسم مدلول سیاقی اند و داخل در مفهوم نیستند، برای اینکه روشن تر بشود ما توضیحاتی بیان می کنیم.

لازم در دلالت التزامی یا بین است یا غیر بین است، بین هم یا اخص است یا اعم، اینها همه اقسام لازم هستند. می فرمایند مفهوم همان لازم اخص است، لازم اعم و لازم غیر بین هیچکدام مفهوم نیستند. لازم بین بالمعنی الاخص آن است که تصور ملزوم کافی است برای تصور لازم، هر وقت ملزوم کافی باشد برای تصور لازم این می شود لازم اخص، مثلا شما وقتی می گویید خورشید، روشنایی فورا به ذهن تان می آید، یا مثلا وقتی می گویید حاتم، فورا جود و سخاوت به ذهن تان می آید، این می شود لازم اخص. هر وقت صرف تصور ملزوم کافی باشد برای تصور لازم این می شود لازم بالمعنی الاخص زیرا تصور لازم نیاز به چیز دیگری ندارد. این را متفق اند علما که این قسم داخل در دلالت لفظی است و در مدلول عقلی داخل نیست، چون شخص به محض شنیدن لفظ به لازمه آن منتقل می شود انتقال به خود لفظ حاصل می شود و نیاز به مقدمه دیگری نیست، لذا همه قبول دارند این دلالت التزامی داخل در دلالت لفظی است یعنی از خود لفظ فهمیده می شود. مرحوم نائینی می فرمایند مفاهیم از این قبیل اند یعنی صرف اینکه شما جمله شرطیه را بشنوید صرف این باعث می شود انسان به مفهوم آن منتقل بشود، مثلا وقتی بگویند «إن جائک زید فاکرمه» ذهن فورا منتقل می شود به اینکه «ان لم یجئک فلا تکرمه» این می شود مفهوم. پس مفهوم عبارت است از لازم اخص. این قسم اول.

لازم بالمعنی الاعم چیست؟ آن است که صرف تصور ملزوم در تصور لازم کافی نیست بلکه نیاز دارد هم به تصور ملزوم و هم به تصور لازم و هم به تصور نسبت آن دو، سه چیز را که تصور کنید اذعان می کنید که بله ملازمه موجود است. دیگر نیاز به اقامه دلیل و برهان ندارد. لازم بین بالمعنی الاعم باید در آن هر سه طرف را تصور کنیم تا حکم به ملازمه بکنیم البته نیاز به اقامه برهان ندارد. مثال زده اند به اینکه اگر انسان تصور کند اجداد را، اجداد طرف مادر و پدر را، حکم خواهد کرد که اینها چهار نفرند، دوتا از طرف مادر و تا هم از طرف پدر، اینکه شما اینها را تصور می کنید حکم می کنید به اینکه اینها چهار نفرند بین اجداد و بین چهار ملازمه است، ولی باید تصور کنید هم اجداد و هم چهار وهم نسبت را، تا حکم به ملازمه کنید. یا ملازمه بین اربعه و زوجیت را، صرف اینکه بگویند اربعه زوجیت به ذهن نمی آید ولی اگر هر سه طرف اربعه و زوجیت و نسبت اینها را تصور کنند ملازمه را درک می کنند که بین زوجیت و اربعه ملازمه برقرار است. این می شود لازم اعم یعنی لازم بین بالمعنی الاعم و در آن سه تصور کافی است و نیازی به اقامه برهان ندارد. لازم غیر بین آن است که در آن علاوه بر تصور سه طرف برهان هم باید بر ملازمه اقامه بشود، اقامه برهان می خواهد والا بدون اقامه برهان ثابت نمی شود. مثلا حدوث نسبت به عالم، عالم حادث است، باید عالم و حدوث و نسبت بین اینها را تصور کرد و هم اقامه برهان بر آن کرد، زیرا بدون برهان ثابت نمی شود. در مسائل نظری که ما داریم غالبا همین طور است و نیاز به اقامه برهان دارد. لذا لازم سه قسم شد لازم اخص و اعم و غیر بین.

مرحوم نائینی می فرمایند[3] مفاهیم از قبیل قسم اول است و آن دو قسم داخل مفهوم نیستند مثلا فرض کنید که وجوب مقدمه نسبت به وجوب ذی المقدمه، مولا درباره آن گفته ذی المقدمه یعنی حج را اتیان کن، این ملازمه دارد بنا بر قبول به ملازمه، که هر وقت ذی المقدمه واجب شد مقدمه اش هم واجب است، این ملازمه غیر بین است ولذا مفهوم حساب نمی شود درست است که ما لازم را می فهمیم ولی چون غیر بین است مفهوم نیست. همچنین لازم اعم هم در مفهوم داخل نیست و فقط لازم اخص داخل در مفهوم اصطلاحی است. [4]

مرحوم نائینی آمده مطلب را ضابطه مند نموده و فرموده مفهوم آن معنایی است که برداشت می شود از یک خطاب به نحو لازم بین بالمعنی الاخص، نه به نحو دو قسم دیگر لازم، لذا دلالاتی که مثل وجوب مقدمه است مثل اقتضا امر به شئ نهی از ضد است، اینها مفهوم نیستند زیرا اینها از قبیل لازم اخص نیست و نیاز به اقامه برهان دارد. پس این نوع دلالات داخل در مفهوم نیستند و از این قبیل است دلالات سیاقیه که اینها هم مفهوم اصطلاحی نیستند زیرا دلالت لفظی محسوب نمی شوند. دلالات سیاقیه یا دلالت اقتضا هستند یا تنبیه هستند یا اشاره.

دلالت اقتضا این است که صحت کلام متوقف بر آن است یعنی هم مراد متکلم است و صحت کلام هم متوقف بر آن است، مثلا در «وسئل القریة» معنایش این است که وسئل أهل القریة، هم مراد متکلم است که از اهل قریه سوال بشود و هم صحت کلام بر این معنا و تفسیر متوقف است. دلالت تنبیه آن است که مراد متکلم است ولی صحت کلام متوقف بر آن نیست، مثال می زنند به اینکه کسی آمد پیش پیامبر اکرم و گفت هلاک شدم، پیامبر هم گفتند چکار کرده ای، گفت واقعت أهلي في شهر رمضان، پیامبر فرمود کفّر یعنی کفاره بده، اینجا وجوب کفاره از این جمله فهمیده میشود ولی ما می فهمیم آن مواقعه سبب است برای این کفاره یعنی هر وقت مواقعه بشود کفاره واجب می شود، به این می گویند دلالت تنبیه، در دلالت تنبیه صحیح است که بگوییم هر وقت مواقعه بشود کفاره هم واجب می شود این از این کلام قابل برداشت است و مراد متکلم هم می باشد اگرچه صحت کلام او بر این مطلب متوقف نیست. دلالت اشاره آن است که مراد متکلم نیست ولی می شود از کلامش آن را برداشت کرد اگرچه مراد او هم واقع نشده باشد. مثال مشهورش همان دوتا آیه است که می فرماید: «الْوالِداتُ يُرْضِعْنَ أَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْن»‌ و در جای دیگر میفرماید «وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْرا»، از این دوتا آیه اقل الحمل استفاده می شود.

می فرمایند دو سال تمام مادران فرزندان را شیر بدهند، در آیه بعدی می فرماید حمل و جدا شدنش از مادر و اتمام شیر دادن به او سی ماه است، اگر سی ماه را از آن دو سال کم کنیم میفهمیم اقل حمل شش ماه است، ولی این معلوم نیست مراد متکلم باشد، البته با توجه به علم الهی خداوند عالم به همه چیز است ولی از این نظر که از این کلام الهی بشود استفاده کرد که اقل حمل شش ماه است این را نمی شود به او نسبت داد، معلوم نیست متکلم آن را اراده کرده باشد. متکلم بما هو متکلم معلوم نیست این مطلب را اراده کرده باشد، ممکن است به آن توجه نداشته باشد اصلا. این را می گویند دلالت اشاره.

این دلالات سیاقیه مدلول التزامی کلام اند ولی از قبیل مفهوم اصطلاحی نیست، برای اینکه از قبیل لازم بین بالمعنی الاخص نیستند، پس مفهوم طبق تعریف مرحوم نائینی مدلول التزامی می باشد که لزومش به نحو بین بالمعنی الاخص است، چه در مفهوم مخالف که مثالش را زدیم به إن جائک زید فاکرمه که مفهومش می شود إن لم یجئک فلا تکرمه، و چه در مفهوم موافق مثل «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‌» که به طریق اولی ضرب را حرام می داند. همه این موارد از قبیل مفهوم است زیرا از قبیل لازم اخص هستند. هر جا بپذیریم کلام دارای مفهوم است مثل مفهوم استثنا و عدد و جمله شرطیه و... همه اینها از قبیل لازم اخص هستند. این تعریف مرحوم نائینی انصافا تعریف ضابطه مندی است و برای ما روشن می کند که مفهوم چیست، از قبیل مدلول التزامیی است که لزومش لازم اخص است نه اعم و نه غیر بین. یعنی به صرف تصور لازم به ذهن خطور می کند. بر این بیان اشکالاتی شده است:

1.اشکال اول را شهید صدر دارند[5] و آن این است که برای اثبات مفهوم به ادله عقلیه تمسک می کنند وقتی به ادله عقلیه تمسک می کنند معلوم می شود این مدلول از قبیل مدلول التزامی اخص نیست. تمسک به ادله عقلیه برای اثبات مفهوم مثل قاعده الواحد این نشانه این است که این مدلول لفظی نیست این مدلول عقلی است اگر مفهوم مدلول لفظی بود به دلیل عقلی تمسک نمی کردند، این اشکال شهید صدر است. ولی به نظر ما این اشکال قابل جواب است به اینکه استدلال به وجه عقلی تنافی ندارد با اینکه وجه لفظی هم داشته باشد، اینها با هم قابل جمع اند یک طریق دیگری اضافه شده به طریقی که برای ما معهود است اینطوری نیست که بفرمایید چون وجه عقلی آورده اند دیگر مفهوم از مدلول لفظی در می آید، نه این در کنارش است و تنافی با هم ندارند این مدلول لفظی و وجه عقلی با هم قابل جمع اند.

2.اشکال دومی که مطرح شده است و عمده هم همین اشکال است گفته اند ما دلالات التزامی لازم بین بالمعنی الاخص داریم ولی مفهوم اصطلاحی نیستند. مثلا در آیه «وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً طَهُورا» می فهمیم که آب وقتی مطهر باشد خودش هم طاهر است، این طاهر بودن آب دلالت التزامی بین بالمعنی الاخص است ولی مفهوم اصطلاحی نیست، در حالی که تعریف نائینی شامل آن است، هیچکدام از اقسام مفهوم اصطلاحی شامل این مورد نمی شود، طهور یعنی مطهر، وقتی مطهر باشد طاهر هم می باشد، یا اگر کسی بگوید آب مطهر متنجس است این را می فهمیم که خود آب طاهر است. در حالی که این مدلول التزامی اخص مفهوم نیست ولی تعریف شامل آن است. پس فرمایش نائینی نقض شد و تعریف شان مانع اغیار نشد.

به نظر ما این اشکال هم قابل جواب است به اینکه چه اشکالی دارد ما این موارد را از موارد مفهوم بدانیم و آنها را داخل در تعریف مفهوم اصطلاحی بدانیم، به نظر ما مشکلی در این نیست. عمده اشکال همین اشکال است که استاد هاشمی و دیگران این را مطرح نموده اند و از نظر ما نیز قابل جواب است. این مورد را داخل در مفهوم بدانیم از طریق اولویت، یعنی از راه اولویت طاهر بودن آب را بفهمیم.

3.اشکال دیگری را خوئی مطرح نموده اند و آن این است که در کلام نائینی یک خلطی شده است بین لازم بین بالمعنی الاعم و لازم غیر بین، مرحوم نائینی گفته که لازم بین بالمعنی الاعم آن است که نیاز به عقل دارد ودلالت عقلی است، گفته اند آقا اینکه می گویید دلالت عقلی، این مربوط به لازم غیر بین است نه لازم بین بالمعنی الاعم، عبارت ایشان این است:

ثم ان انفهام مفهوم تركيبي من جملة تركيبية ان استند إلى دلالة نفس الجملة في حد ذاتها على ذلك المعنى كانت الدلالة منطوقية و ان استند إلى لزومه لانفهام منطوق الجملة بنحو اللزوم البين بالمعنى الأخص لتكون الدلالة لفظية كانت الدلالة مفهومية و بنحو اللزوم البين بالمعنى الأعم لتكون الدلالة عقلية كانت الدلالة سياقية كما في دلالة الاقتضاء و التنبيه و الإشارة و غيرها من دون فرق في ذلك بين دلالة جملة واحدة على المعنى التركيبي و دلالة جملتين عليه‌.[6]

انفهام مفهوم ترکیبی از جمله ترکیبی اگر مستند به خود جمله باشد فی حد ذاته که دلالت لفظ جمله باشد بر معنا، دلالت می شود منطوقیه، واگر این فهم ما مستند باشد به لازمه منطوق جمله به نحو لزوم بین بالمعنی الاخص، تا دلالت لفظی باشد چنین دلالتی دلالت مفهومیه است، واگر فهم ما مستند باشد به لازمه منطوق جمله به نحو لزوم بین بالمعنی الاعم دلالت در اینجا عقلیه است که دلالت سیاقیه نامیده می شود مثل دلالت اقتضا و تنبیه و اشاره. اشکالی که بر کلام ایشان کرده اند این است که بین بالمعنی الاعم نیازی به اقامه برهان ندارد تا شما آن را داخل دلالت عقلی کنید، اشکال این است که ایشان چرا لازم بین بالمعنی الاعم را داخل در دلالت عقلیه دانسته اند، این را مرحوم خوئی و دیگران اشکال کرده اند. بعد مرحوم خوئی می فرمایند مفهوم هم لازم بین بالمعنی الاخص است و هم لازم بین بالمعنی الاعم، و فقط لازم غیر بین مفهوم نیست و از آن خارج است، زیرا لازم اخص و لازم اعم هیچکدام نیاز به اقامه برهان ندارند.

به نظر ما این اشکال سوم هم قابل جواب است به اینکه مرحوم نائینی نفرموده که در آن لازم بین بالمعنی الاعم نیاز به اقامه برهان دارد فقط فرمود دلالت عقلی است چون تصور سه طرف را می خواهد و با صرف گفتن لفظ انسان منتقل به معنای لازم اعم نمیشود، البته یک اختلافی است در علم معانی و بیان و در مطول هم مطرح شده که من مراجعه نکرده ام که باید مراجعه کنیم، و آن اینکه آیا لازم اعم داخل در دلالت لفظی است یا داخل دلالت عقلی است البته همه قبول دارند لازم اخص در دلالت لفظی داخل است و لازم غیر بین هم داخل در دلالت عقلی است اما در لازم اعم اختلاف شده که دلالتش لفظی است یا عقلی، مثلا تفتازانی می گوید دلالت لفظی است و عده ای می گویند دلالت عقلی است، مرحوم نائینی هم می گوید لازم اعم در دلالت عقلی داخل است و بر اساس نظر و مبنای خودش فرموده لازم اعم عقلی است و نمی خواهد بگوید لازم اعم نیاز به اقامه برهان دارد فقط فرموده این مدلول التزامی لازم اعم یک نوع دلالت عقلی است لذا این اشکال بر ایشان وارد نیست. حداقل این اشکال مبنایی است یعنی کسانی هستند که میگویند دلالت التزامی به نحو لزوم بین بالمعنی الاعم دلالت عقلی است اشکال بر آنها وارد نیست.

لذا ما تعریف مرحوم نائینی برای مفهوم را می پذیریم زیرا تعریف سالم از اشکالات است. پس تعریف مرحوم نائینی این شد که مفهوم مدلول التزامی است که لزومش به نحو لزوم بین بالمعنی الاخص است یعنی با صرف تصور لفظ به تصور لازم می رسد. این می شود مفهوم اصطلاحی چه مفهوم موافق باشد چه مفهوم مخالف. مرحوم خوئی هم تعریفش با نائینی تفاوتش این است که ایشان لازم اعم را هم اضافه نموده اند یعنی ایشان لازم اعم و اخص را داخل در تعریف مفهوم می دانند.

 


[4] . استاد چند بار این قسمت را توضیح دادند که تقریر نشد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo