< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1401/02/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اقتضاء النهي عن الشئ/مقدمات

بحث درمقدمات مساله اقتضای نهی بر فساد بود. به مقدمه چهارم رسیدیم که در کلام مرحوم آخوندمقدمه سوم است[1] ، و آن این است که مراد از نهی در عنوان بحث چه نوع نهیی است؟ آیا علاوه بر نهی تحریمی شامل نهی تنزیهی هم می شود یا نه؟ آیا علاوه بر نهی نفسی شامل نهی غیری هم می شود؟ نهی غیری هم دو قسم است یا نهی غیری اصلی است یا نهی غیری تبعی است. آیا شامل نهی ارشادی می شود یا نه فقط شامل نهی مولوی است؟ آیا شامل نهی تشریعی هم می شود یا نه؟ در اینجا باید اقسام نهی را مورد بررسی قرار بدهیم:

1.اما اینکه مراد از نهی در اینجا نهی تحریمی است یا اعم از آن و نهی تنزیهی، می گوییم مرحوم آخوند می گویند که چون ملاک ودلیل بحث و نزاع در نهی تنزیهی هم جاری است، ملاک و دلیلی که در نهی تحریمی است همین در نهی تنزیهی هم جاری است مراد از نهی هم اعم از نهی تحریمی و تنزیهی است. ملاک نهی این است که مبغوضیت قابل جمع با محبوبیت نیست و مبغوض نمی تواند مقرب باشد. لذا عنوان عام است و نهی شامل هر دو قسم تحریمی و تنزیهی است و ضرورتی ندارد که عنوان نهی اختصاص به تحریمی داشته باشد. در مقابل مرحوم نائینی می گویند این نهی در عنوان مساله مختص به نهی تحریمی و شامل نهی تنزیهی نمی شود. مرحوم خوئی یک تفصیلی را در اینجا ذکر می کنند که با بیان این تفصیل نظر قائلین به اختصاص هم روشن تر می شود.

مرحوم خوئی می فرمایند که نهی تنزیهی در عبادت به دو نحو قابل تصور است:[2] یک صورت این است که نهی تنزیهی ناشی از منقصه و حزازت در ذات عبادت باشد می فرمایند این قسم البته داخل در بحث است. اگر چنین نهیی پیدا کردیم این داخل در بحث است. اما یک صورت دیگر هم از نهی هست که ناشی از منقصت و حزازت در ذات عبادت نیست، بلکه ناشی از حزازت در تطبیق آن عبادت است بر یک حصه خاص خودش، مثلا می فرماید لا تصلّ في الحمام، یعنی طبیعت صلات را بر این صلات در حمام تطبیق نکن، می فرمایند که اگر این قسم باشد که نهی تنزیهی ناشی بشود از منقصه از تطبیق، می فرمایند این نهی تنزیهی خارج از بحث است، چنین نهیی دلالت بر فساد نمی کند و نظر مرحوم نائینی هم به همین قسم اخیر است، یعنی نهی تنزیهی معمولا مربوط به تطبیق بر حصه خاصه است لذا داخل در بحث نیست.

ما عرض می کنیم این فرمایش خوئی و نائینی قابل مناقشه است، اینکه می فرمایند که اگر نهی تنزیهی ناشی بشود از تطبیق آن طبیعی بر آن حصه خاصه، که دلالت بر بطلان ندارد، عرض می کنیم اگرفرض مساله در جایی است که ترکیب به آن عبادت و آن حصه ترکیب انضمامی است بله فرمایش شما درست است در آنجا می شود منقصه سرجای خودش باشد وعبادت هم مطلوبیت خودش را حفظ کند، ولی اگر ترکیب اتحادی باشد چنانکه ظاهر مرحوم خوئی همین ترکیب اتحادی است نه انضمامی در اینجا دیگر نمیتوانیم بگوییم باید هم نهی حفظ بشود وهم امر، و نهی دلالت بر فساد نکند، نه اینجا چون یک فعل است و نمی شود هم مبغوضیت و هم محبوبیت در آن جمع بشود. لذا اینکه می فرمایند چون در نهی ترخیص است و می شود امر به عبادت در آن جمع بشود این تام نیست برای اینکه درست است که در نهی تنزیهی ترخیص وجود دارد ترخیص در اینکه اتیان بکند، ولی مبغوضیت به همان چیز خورده که مطلوبیت به همان خورده و این مستحیل است که یک عمل هم متعلق نهی کراهی باشد و هم امر. لذا این تفصیل درست نیست و نهی تنزیهی که به عبادت می خورد چه ناشی بشود از منقصه در ذات عبادت و چه ناشی باشد از منقصه در تطبیق، در جایی که ترکیب اتحادی باشد این بحث می آید که بالاخره موجب فساد هست یا نه؟ این بحث البته در اجتماع امرونهی هم گذشت، که در بحث کراهت در عبادات مکروهه همین مطلب را بیان کردند و راه هایی که ما توجیه بکنیم تعلق نهی تنزیهی به عبادات را مرحوم آخوند در آنجا بیان کردند. لذا نهی تنزیهی به نظر ما داخل در بحث است.

2.اما نهی غیری چطور؟ آیا نهی غیری هم داخل بحث است یا نه؟ مرحوم آخوند باز در اینجا می فرمایند ملاکی که در نهی نفسی هست در این نهی غیری هم وجود دارد لذا نهی غیری هم داخل در بحث است، درست است که در نهی غیری مبغوضیت نفسی نیست ولی چون مبغوضیت غیری وجود دارد باید بحث کنیم که با وجود مبغوضیت غیری این عمل می تواند صحیح باشد یا نه؟ البته نهی غیری بر دو قسم است: غیری اصلی و تبعی، اما غیری اصلی داخل عنوان مساله است اما نهی غیری تبعی داخل در بحث است یا نه؟ مرحوم آخوند درباره اش می فرمایند اگرچه داخل عنوان مساله نیست اما داخل در بحث است چون ملاک نهی نفسی در اینجا هم وجود دارد.

توضیحش این است که ایشان می فرمایند گاهی تقسیم امرونهی به اصلی و تبعی ناظز به مقام اثبات و دلالت است به این معنا که اگر وجوب با خطاب مستقل بیان بشود آنجا می گویند واجب اصلی، اما اگر با خطاب دیگر فهمیده بشود آنجا را میگویند تبعی. نهی هم همینطور است یعنی اگر با خطاب مستقل فهمیده بشود می گوییم نهی اصلی و در غیر این صورت می شود نهی تبعی. اگر ملاک این تقسیم همین مقام اثبات باشد آنوقت نهی غیری به هر دو قسمش چه اصلی و چه تبعی داخل عنوان بحث خواهد بود. چون هر دو از خطاب فهمیده می شوند چه خطاب مستقل و چه غیر مستقل. لذا حقیقتا هر دو نهی اند.

می فرمایند اگر ملاک تقسیم مقام ثبوت باشد که همین نظر را دارند، به اینکه بگوییم اگر متعلق اراده باشد مستقلا یعنی التفات داشته باشد به آن، اما اگر متعلق اراده باشد اما تبعا لارادة غیره، خودش مستقلا به نظر نیاید و التفات مستقل نداشته باشد می شود امر تبعی یا نهی تبعی، یعنی اصلی و تبعی به مرحله اراده برگردد، اگر این باشد نهی تبعی اصلا نهی بر آن صدق نمی کند چون فرض این است که لفظی بر آن دلالت ندارد، خوب اگر اینگونه باشد باید بگوییم ملاکا نهی تبعی داخل در بحث است نه در عنوان مساله، ملاکا داخل است و داخل عنوان نیست. به هر حال ایشان می فرمایند نهی غیری چه اصلی و چه تبعی داخل در ملاک است و لذا داخل در بحث است. می فرمایند موید این شمولیت این است که فقها در بحث اقتضای امر به شئ به نهی از ضدش فرموده اند ثمره نزاع این است که در صورت قول به اقتضا لازمه اش این است که ضد اگر عبادت باشد باطل می شود در حالی که نهی در آنجا غیری تبعی است نه استقلالی. و این شاهد است بر اینکه علما در اینجا نهی را شامل نهی اصلی و غیری تبعی می دانند.

3.اما نهی ارشادی چطور؟ عرض می کنیم نهی ارشادی خارج است بحث است قطعا، فرق نهی مولوی و ارشادی روشن است، نهی مولوی نهیی است که مولا از مولویت خودش، از مقام خودش استفاده می کند و یک حکمی را جعل می کند مثلا چیزی را قدغن اعلام می کند که قبلا ممنوع نبوده است، یک تشریعی انجام می دهد با توجه به مقام مولویتش، اما نهی ارشادی قبل از گفتنش و بعد از گفتنش فرقی ایجاد نمی کند فقط ما مطلع می شویم چون مولا خبیر است آگاه است، یک مطلبی را به لسان نهی بیان می کند، مثل طبیب که می گوید انار ترش نخور، این نهی طبیب به این معنا نیست که از هم اکنون تشریع کند که این کار قدغن است، این آقای طبیب دارد اخبار می دهد که این نوع انار برای بدن شما مضر است چه این را بگوید وچه نگوید این ضرر موجود است، فقط طبیب این را ابراز کرد و بیان کرد به لسان نهی، این نهی ارشاد است به آن مرشد الیه، یعنی اخبار برای آگاه کردن، اینجا اعمال مولویت نمی شود.

عرض می کنیم این بحث ما که آیا نهی در عبادات اقتضای فساد را دارد یانه، این مربوط به نهی مولوی است نه ارشادی، چون حقیقتا نهی مولوی نهی واقعی است چون در آن زجر است، اما در نهی ارشادی زجر به این معنا که اعمال مولویت بشود چنین چیزی وجود ندارد، پس در حقیقت نهیی در نهی ارشادی وجود ندارد لذا از بحث خارج خواهد بود. اینجا تابع مرشد الیه است، عرض می کنیم نهی ارشادی در عبادات و معاملات چون مرشد الیه معمولا وغالبا دارای بطلان است پس قطعا دلالت بر بطلان دارد اما نه از جهت این بحث که نهی در عبادات و یا در معاملات مقتضی فساد است بلکه از این جهت که خود مولا دارد می گوید به صورت صریح هم می گوید این عبادت یا معامله باطل است، بحث ما در جایی است که مولا فقط از این عبادت و معامله زجر کرده و آن را ممنوع اعلام کرده و گفته این کار حرام است، خوب در اینجا بحث می شود این حرمت و زجر دلالت بر فساد دارد یانه؟ اما در جایی مثل نهی ارشادی که صریحا فرموده است این عمل باطل است این دیگر داخل در بحث نیست. مولا آمده خبر داده این عمل باطل است اینجا قطعا از محل بحث خارج است.

نکته ای هم که عرض می کنیم این است که نهی در عبادات و معاملات ظهور در ارشادیت دارد یعنی معمولا دلالت بر بطلان وفساد می کند، و لذا خارج از بحث هم خواهد بود. اگر قرینه داشتیم که نهی ارشادی نیست بحث می کنیم که نهی موجب فساد است یا نه. پس به اینجا رسیدیم که نهی تنزیهی و غیری اصلی و تبعی داخل در بحث است و همچنین روشن شد که نهی ارشادی خارج از بحث است.

4.اما قسم اخیری که اشاره می کنیم نهی تشریعی است که آیا موجب بطلان و فساد است که یا نیست؟ کسی عبادتی را تشریعا انجام بدهد بدعتا انجام بدهد، قطعا از تشریع نهی شده و حرام است. آیا این نهی تشریعی دلالت بر فساد دارد یا نه؟ به نظر می رسد وقتی این مکلف تشریعا و از روی بدعت این کار را انجام داد و نهی تشریعی به آن عمل متعلق شد قطعا این هم باطل خواهد بود و نمی تواند مقرب باشد و لذا این هم خارج از بحث است چون بطلان عملی روشن است و قابل نزاع نیست. عملی که نهی تشریعی به آن تعلق می گیرد بطلانش مسلم است. بر این اساس فرمایش استاد سبحانی[3] که نهی تشریعی را هم داخل در بحث دانسته اند به نظر ما تام نیست. هذا تمام الکلام في هذه المقدمة. الحمدلله رب العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo