< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/10/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي/مقدمات

حدیثی است از کافی به سه سند نقل شده، هر سه سند هم معتبر است، عبدالله بن میمون شیعه بوده و در زمان امام صادق علیه السلام ساکن مکه بوده و در یک حدیثی هست که امام از او سوال میکند که شما در مکه چند نفر شیعه هستید می گوید ما سه نفر هستیم، امام می فرماید أنتم نور في ظلمات الأرض. این حدیث معروف است:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ سَلَكَ طَرِيقاً يَطْلُبُ فِيهِ عِلْماً سَلَكَ اللَّهُ بِهِ طَرِيقاً إِلَى الْجَنَّةِ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضًا بِهِ وَ إِنَّهُ يَسْتَغْفِرُ لِطَالِبِ الْعِلْمِ مَنْ فِي السَّمَاءِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ حَتَّى الْحُوتِ فِي الْبَحْرِ وَ فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ.[1]

میفرماید هر کس یک راهی را در پیش بگیرد که به دنبال علمی باشد، یعنی علمی که باعث نورانیت نفس بشود و نفس را از ظلماتش خارج کند و آن را منور به نور علم کند، به دنبال این باشد که حقیقت را بفهمد، جهل یک نوعی تاریکی است، به دنبال راهی باشد تا از ظلمت دربیاید، در راس آن فهم حقایق دین است حقایقی که از طریق انبیا رسیده است، خداوند یک راهی برای او باز می کند به سوی بهشت یعنی همان نورانیت اور را به سوی بهشت میبرد. علی القاعده مراد از آن علم چیزی است که روح را نورانی کند، و از علمهای مادی منصرف است، قدر متیقنش علمی است که مربوط به معرفت دین و خدا و مبدا و معاد و احکام شرع باشد، اینها قطعا داخل حدیث است، این علم راهی است که انسان را به سوی بهشت می برد.

عبارات بعدی بیان عبارت اول هستند، ملائکه بالهای خودشان را برای طالب علم می گسترانند، چون از آن طالب راضی اند، یا به خاطر رضای الهی این کار را می کنند، اینکه ملائکه بالشان را پهن می کنند کأنه مرادش این است که طالب علم را بالا می برند و مسیر بهشت به کمک ملائکه طی می شود، همیاری می کنند او را، او را می برند بالا، نمی گذارند طالب علم در سختی های راه کسب علم تنها بماند، لذا یک تلاش کوچک چندین برابر حساب می شود، بالاخره باید اصل تلاش باشد تا ملائکه همراهی کنند و الا اگر طالب علم بنشیند تا علم به سراغ او بیاید نه علم به سراغ او نمی آید، علم چیزی ارزشمند است باید انسان دنبالش برود، مثل اینکه بخواهد انسان مکه برود، کعبه که نمی آید به پای انسان، انسان باید به سراغ او برود، باید زحمت راه را بکشد، علم هم همینطوری است و ارزش بالایی دارد و باید به دنبالش رفت، اگر رفت البته به او کمک می کنند، راه را به آسانی طی می کند، چون ملائکه او را در این راه به پیش می برند، همه کسانی که در آسمان و زمین اند، همه موجودات حتی حیوانات برای طالب علم استغفار می کنند، طالب علم ممکن است در این راه افت و خیز داشته باشد، لذا این موجودات از خدا می خواهند که او را گرفتار به اعمال خودش نکند و او را ببخشد تا او راه علم را راحت تر طی کند، حتی حیوانات دریایی هم برای او استغفار می کنند، تمام عالم یک صدا هستند تا طالب علم حمایت بشود، چون خدا او را دوست دارد موجودات هم به تبع خداوند متعال او را دوست خواهند داشت، تمام موجودات و در راس آنها ملائکه اینها حامی طالب علم هستند، عنایت می کنند، خیال می کند اگر بگوید کسی به فکر ما نیست نه اگر واقعا دنبال طلب علم باشد تمام عالم به فکر او هستند و حامی اویند، ملائکه او را تایید می کنند، وقتی نیتش طلب علم است سختی ها هموار می شود، مشکلاتی که برای دیگران بزرگ بود برای او هموار می شود، ممکن است طالب علم آمادگی برای حل آنها را نداشته باشد ولی چون تمام عالم همراه او هستند و او را تایید می کنند، طالب علم تنها نمی ماند.

فضل عالم بر عابد مثل برتری ماه است بر سایر ستارگان در ماه بدر، که ماه کامل است و نورش زیاد، در آن شب بدر نور ماه قابل مقایسه با ستارگان نیست، عالم هم به این شکل بر عابد برتری دارد، این کجا و آن کجا، در برخی روایات هست عالم از هزار عابد بهتر است یا در برخی وارد شده از هفتاد هزار عابد بهتر است البته این اختلاف در تعبیر ممکن است که به مراتب علم و خدمت برگردد، لذا می گوید هزار یا هفتاد هزار، در اینجا می فرماید مثل برتری ماه بدر بر سایر ستاره گان.

بعد میفرمایند که علما وارثان انبیا هستند، یعنی اگر انسان الان به دنبال زیارت پیامبر است می آید زیارت عالم، آن فیضی که از پیامبران انتظار می رفت از این عالم ربانی کسب می کند؛ عالم ربانی نماینده پیامبران است میراث دار پیامبران است، انبیا بنایشان بر این نبوده که به دنبال کسب دینار و درهم باشند، و دنیا را به ارث بگذارند، این نفی نمی کند که انبیا هم چیزی به ارث بگذارند معنایش این است که برنامه انبیا این نبوده که به دنبال ثروت باشند، والا آنها هم انسان اند و برای وارثان خود ممکن است چیزی بگذارند، اینها دنبال این مادیات نبوده اند هم و غم آنها دنیا نبوده است و الا انبیا هم مثل سایر مومنین اگر چیزی داشته باشند به وارثان شان می رسد و این امری مسلم است هم در آیات و هم در روایات آمده که وارثان از انبیا ارث می برند مثل سایر مردم.

لکن پیامبران علم را به ارث گذاشته اند و هر کس از آن استفاده کند یک سهم وافری به دستش آمده از میراث پیامبران. لذا این حدیث به ما میفهماند که علم ارزش خیلی بالایی دارد و انسان باید از علوم دین استفاده کند، باید با تحقیق دین برسد به هدف، والا اگر تمام دانشمندان را جمع بکنیم می توانند یک حلالی را کشف کنند، یک حرامی را کشف کنند... ؟ نمی توانند، پس این علم برترین علم است چون کشفش فقط از ناحیه پیامبران بوده، به واسطه وحی از خدای تعالی دریافت کرده اند، و الا اگر مهم نبود بشر هم می توانست با تحقیق به آن برسد. پس برترین علم همین علمی است که در قرآن و احادیث است، و این زحمت دارد.

شما ببینید برای اینکه زندگی یک حیوان یا یک حشره مثل سوسک را بخواهند بفهمند چقدر تحقیق و فعالیت می کنند، تمام عمرش را شخص وقف می کند، می گوید من چهل سال روی این حشره تحقیق کرده ام، تا بفهمم چطور تولید مثل می کند چی می خورد چطور روزگارش می گذرد، بدنش چطور فعالیت می کند، لذا عالم های مادی برای علوم مادی خیلی تلاش می کنند و البته تحقیقات آنها باعث می شود برای انسان چیزی هایی بسازند و زندگی را راحت تر می کنند، ولی ما این علومی که هم برای دنیا است و هم برای آخرت، شاید یک دهم فعالیت آنها را نداریم، آنها واقعا اهمیت می دهند به علوم خودشان ولی ما برای علوم خود که بالاترین علوم است به اندازه آنها کار و تلاش و تحقیق نمی کنیم و اهمیت زیاد قائل نیستیم، عادی برخورد می کنیم. نباید اینطور باشد، باید انسان وارد طلب علم بشود به نیت اینکه مسائل دین را خوب بفهمد خوب فقه اهل بیت را بفهمد، البته زحمت دارد لذا شایسته است که انسان هر روز که می گذرد تلاشش را بیشتر کند و کم نکند.

ادامه بحث

مقدمه پنچم: بحث ما در اجتماع امر و نهی به اینجا رسیده که این بحث اصولی است یا نه؟ و اگر مساله اصولی نیست ماهیتش چیست؟ در اینجا پنج نظر مطرح است:

1.نظر اول این است که این مساله اصولی است. مرحوم آخوند این نظر را دارند[2] ، چرا؟ چون تعریف ما از علم اصول بر این مساله تطبیق می کند، زیرا نتیجه این مساله کبرا واقع می شود برای استنباط حکم شرعی، چگونه؟ به این نحو که می گوییم در مساله نماز در مکان مغصوب هم امر وجود دارد و هم نهی، این صغرای ما، کبرا را هم از همین بحث اجتماع امر و نهی می گیریم زیرا ما در این مساله یا قائل به جواز هستیم یا قائل به امتناع. فرض کنیم ما قائل به جوازیم، می گوییم پس در این مساله، امر ونهی قابل جمع اند در یک موردی. پس می گوییم در مساله نماز در مکان مغصوب هم امر هست و هم نهی، کبرا هم میگوید اجتماع هم جایز است و نتیجه می گیریم که امر وجود دارد و عمل صحیح است. در مسائل اصولیه ما مستقیم به حکم شرعی نمی رسیم و به واسطه دوتا قیاس به آن می رسیم. در قیاس اول می گوییم ما دلیل داریم که در این مساله امر وجود دارد یعنی نماز در مکان غصبی امر دارد، بعد در قیاس دوم می گوییم که هر جایی که نماز دارای امر است نماز صحیح است پس نماز در خانه غصبی هم صحیح است.

می گوییم در آن صغرا و کبرای اول رسیدیم به اینکه نماز در مکان غصبی امر دارد، بعد این نتیجه را صغرا قرار می دهیم برای قیاس دوم و می گوییم هرجایی که امر به نماز باشد اتیان نماز صحیح است پس نماز در خانه غصبی صحیح است. در تمام مسال اصولیه با کمک دو قیاس به حکم شرعی می رسیم، این در جای خودش ثابت شده، اگر بخواهیم با یک قیاس برسیم می شود قاعده فقهی نه قاعده اصولی. مثلا می گوییم عصیر عنبی اگر غلیان کند خبر بر حرمتش قائم شده است، و هرچیزی هم که خبر ثقه بر حرمت آن قائم شود حجت است در آن، پس عصیر عنبی که غلیان کرده حجت بر حرمتش قائم شده است. این می شود قیاس اول. در قیاس دوم می گوییم که عصیر عنبی خبر بر حرمتش قائم شده است و بعد می گوییم هر چیزی که هم که بر حرمتش حجت قائم شده باشد حرام است پس عصیر عنبی که غلیان کرده حرام است، این می شود قیاس دوم. پس با دوقیاس به حکم شرعی می رسیم.

در اینجا هم همین دوقیاس موجود است. مثلا در نماز در مکان غصبی می گوییم دارای امر و نهی است یعنی امر و نهی در آن اجتماع کرده اند، بعدمی گوییم هرچیزی که امر و نهی در آن اجتماع کنند جایز است، پس می گوییم اجتماع امر و نهی در نماز در مکان غصبی جایز است. در قیاس بعدی می گوییم نماز در مکان غصبی از جمله چیزهای است که جایز است امر ونهی در آن اجتماع کنند، بعد می گوییم هر جایی که امر وجود داشته باشد اتیان آن صحیح است، پس اتیان نماز در مکان غصبی صحیح است.

پس این مساله اجتماع امر و نهی یک مساله اصولی است برای اینکه کبرا واقع می شود برای استنباط حکم شرعی البته با دو قیاس که ذکر کردیم و توضیح دادیم. مثلا اگر طرف امتناع را بگیریم می گوییم نماز در خانه غصبی موردی است که امر ونهی در آن اجتماع کرده اند بعد می گوییم اجتماع امر ونهی در یک مورد ممتنع است، پس نماز در مکان غصبی در آن امر ویا نهی وجود ندارد یعنی یکی از این دو باید برود کنار. اگر به این نتیجه رسیدیم که امر وجود ندارد و فقط نهی وجود دارد این نتیجه صغرا می شود برای قیاس بعدی مثلا می گوییم نماز در خانه غصبی در آن نهی وجود دارد، و هرچیزی که در آن نهی وارد شده باشد باطل است پس نماز در خانه غصبی باطل است یا فاسد است.

ما چه امتناعی بشویم چه اجتماعی با دو قیاس به حکم شرعی می رسیم البته در طرف امتناع باید یک کبرای دیگری به آن اضافه کنیم و آن اینکه باید ثابت کنیم که نهی مقتضی فساد است در عبادات. صرف اینکه ما در اینجا ثابت کردیم در اینجا نهی وجود دارد کار را تمام نمی کند بلکه باید ثابت کنیم که نهی موجب فساد و بطلان است.

پس در طرف جواز اجتماع بدون کمک به کبرای دیگر به حکم شرعی رسیدیم ولی در طرف نهی کبرای دیگری هم می خواهیم. به هر حال این مساله اجتماع امر ونهی یک مساله اصولی است زیرا ضابط مساله اصولی بر آن تطبیق می کند.

مرحوم نائینی اشکال کرده اند[3] که مساله اصولی آن است که بدون ضم ضمیمه خودش حکم شرعی را به دست بدهد و استنباط بکند، خود کبرای را اگر به آن صغرا ما متصل کردیم به حکم شرعی می رسیم اما در اینجا شما بنا بر قول به امتناع کمک گرفتید از یک مساله دیگری که دلالت نهی بر فساد باشد! پس ملاک رعایت نشد زیرا ملاک در اصولی بودن این است که به تنهایی ما را به حکم شرعی برساند.

جواب اول این است که اولا بنا بر جواز بدون کمک به کبرای دیگر به نتیجه می رسیم این را چرا توجه نفرموده اید؟ لازم نیست مساله اصولی بودن در هر دو طرف ضابط را داشته باشد، بلکه اگر بنا بر یک قول هم مساله اصولی بشود برای اصولی بودن مساله کافی است مثلا در خبر واحد همینطور است، حجیت خبر ثقه ما را به حکم شرعی می رساند ولی اگر کسی به حجیت آن قائل نباشد ما را به حکم شرعی نمی رساند، حال اینکه در هر دو صورت ما آن را از مسائل علم اصول می دانیم. پس معلوم می شود نیازی نیست که مساله بنا بر همه اقوال اصولی باشد بلکه از یک طرف هم اصولی باشد کافی است. در مساله اجتماع امر ونهی هم علی احد القولین ما به حکم شرعی می رسیم و هم در اصولی بودنش کافی است.

جواب دوم از اشکال ایشان این است که این بیان شما که می فرمایید مساله اصولی آن است که خودش بدون ضم ضمیمه ما را به حکم شرعی برساند این را ما قبول نداریم، بلکه مساله اصولی این است که ما را به حکم شرعی برساند چه مستقیما و چه با ضم ضمیمه دیگر، چه با یک کبرای دیگر، لذا ما شرط شما را قبول نداریم لذا بنا بر قول به امتناع هم اشکالی بر ما وراد نمی شود.

البته اینجا یک اشکال معروفی وجود دارد، که آقاضیا ودیگران اشکال کرده اند که اگر بگوییم مع الواسطه هم ما را به حکم فقهی می رساند و چنین مساله اصولی است لازم می آید علم نحو و علوم دیگر هم در علم اصول داخل بشوند، زیرا کبراهایی که غیر اصولی اند را می شود به کبراهای اصولی همراه و ضمیمه می کنیم و ما را به حکم شرعی می رساند مثلا علم رجال هم داخل در علم اصول می شود.

جوابش این است ما این را می پذیریم ولی ما یک شرطی می گذاریم تا این اشکال دفع شود و آن این است که این ضمیمه در علم دیگری بحث نشده باشد، اگر بحث شده باشد دیگر اصولی نیست، اگر در علم دیگر این ضمیمه بحث نشده باشد و در علم اصول از آن بحث شده باشد این می شود یک مساله اصولی. نظیر الأمر ظاهر في الوجوب که ما را به حکم شرعی می رساند باید ضمیمه ای داشته باشد و آن این است که الظاهر حجة، تا به این ضمیمه نشود ما به حکم شرعی نمیرسیم. این ضمیمه شدن اشکالی ندارد، زیرا این ضمیمه الظاهر حجة در علم دیگری بحث نشده و فقط در علم اصول بحث شده است. پس اصولی بودن یک مساله ای بنا بر احد القولین کافی است.

2.نظر دوم این است که این مساله فقهی است یعنی بحث می شود که نماز در مکان غصبی باطل است یا نه؟ الصلاة في الدار المغصوبة باطلة أم لا؟ این می شود مساله فقهی. هر چیزی مثل بطلان و حرمت و وجوب و... که بر فعل مکلف عارض بشود این می شود بحث فقهی.

جوابش این است که اگر بخواهید مساله را فقهی کنید باید عنوان را تغییر بدهید، عنوان ما این نیست که الصلاة في الدار المغصوبة باطلة أو لا؟ بلکه عنوان ما این است که هل یجوز اجتماع الأمر و النهي في واحد أو لا؟ ما اصلا عنوان شما را نگفتیم تا بگویید مساله فقهی است. یجوز در اینجا به معنای ممکن بودن است. لذا این ربطی به مساله فقهی ندارد مربوط به احکام نیست یک مساله عقلی است.

و ثانیا: بحث ما فقط در باب صلات نیست، ما یک کبرا را می خواهیم بحث کنیم که در ابواب دیگر هم به کار ما بیاید مثلا در باب وضو هم آیا با آب غصبی جایز است وضو گرفت یانه؟ فقط بحث در نماز در خانه غصبی نیست تا شما بحث را فقهی کنید و مخصوص به یک مساله یا یک باب خاصی قرار دهید. یا مثلا با شتر غصبی می رود طواف می کند یا ویلچر را دزدیده و رفته دارد طواف می کند اینجا هم مساله اجتماع امر ونهی پیش می آید. البته اینکه می گوییم مساله اصولی در همه ابواب به کار می آید و مساله فقهی در همه ابواب به کار نمی آید این یک قید غالبی است.

3.نظر سوم این است که بگوییم این مساله کلامی است از این جهت که بحث می شود که آیا امر ونهی به یک مورد این قبیح است صدورش از مولا یا نه؟ التکلیف بالمحال است تا قبیح باشد یا نه؟

از این جواب داده شده است به اینکه اگر بخواهید این را کلامی قرار بدهید باید عنوان بحث را عوض کنید و بگویید هل یجوز علی الله تعالی توجیه الأمر و النهي علی عنوانین متصادقین في مورد واحد؟ و این از محل بحث ما خارج است. و ملاک در تشخیص اینکه این مساله در کدام علم داخل است عنوان موجود است نه اینکه یک عنوان دیگری مطرح بشود. و ثانیا: اصلا ما در اینجا بحث از التکلیف المحال است نه بحث از التکلیف بالمحال، موضوع بحث در کلام التکلیف بالمحال است و ما در اینجا می خواهیم از التکلیف المحال بحث می کنیم.

جواب سومی آقای خوئی مطرح می کنند و آن این است که علم کلام از مبدا و معاد و شئونات آنها بحث می کند، و این در حالی است که این بحث به مبدا و معاد برنمی گردد بخاطر اینکه این بحث کلی است و مختص به مولای شرعی نیست، در موالی عرفیه و قوانین عرفی هم همین بحث می آید.

می ماند آن دو نظر دیگر که بگوییم از مبادی احکام است یا از مبادی تصدیقیه است. این دو احتمال در اینجا مطرح است مرحوم شیخ انصاری و نائینی مطرح کرده اند که محتمل است این مساله یکی از این دوتا باشد. باید اینها را بررسی کنیم و ببینیم درست است یا نه. نظر ما این است که این مساله اصولی است و بسیاری همین نظر را برگزیده اند.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo