< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: النواهي/اجتماع الأمر و النهي/مقدمات مساله

این بحث از مسائل ریشه دار علم اصول است. متقدمین و متاخرین به آن پرداخته اند و اقوالی در مساله است، قول به جواز از عده ای فقها نقل شده مانند مرحوم فضل بن شاذان و کلینی و میرزای قمی و سید مرتضی و اردبیلی و محقق خوانساری و امام خمینی و عده ای دیگری از اصولیین. و در مقابل عده ای از فقها و اصولی ها قائل به امتناع اند. و قول به امتناع مشهور است، مثل مرحوم شیخ و آخوند و دیگر بزرگان. و قولی هم به تفصیل وجود دارد که انشاله در ضمن مباحث روشن خواهد شد. در این مساله مرحوم آخوند خراسانی ابتدا ده تا مقدمه ذکر می کنند و بعد وارد اصل بحث می شود و بعد وارد تنبیهات مساله می شوند. ما هم به همین ترتیب جلو می رویم. برخی از مقدمات دیگر را هم استاد سبحانی اضافه کرده اند و ما آنها را به جهت روشن تر شدن موضوع ذکر می کنیم.

مقدمه اول: را که استاد سبحانی ذکر کرده اند[1] این است که دو نوع اجتماع داریم: اجتماع آمری و ماموری. و محل بحث ما از نوع اجتماع ماموری است نه آمری. اجتماع آمری: این است که آمر یکی و مامور یکی و ماموربه هم یکی است، در طرف نهی هم همین گونه است. در طرف آمر امر می کند و در طرف نهی خود آن آمر دارد دوباره نهی می کند، مامور و منهی هم یک شخص بیشتر نیست، ماموربه و منهی عنه هم یک چیز بیشتر نیست. این قطعا محال است و شکی در آن نیست. مولا بیاید از یک نفر کاری را بخواهد و بعد ترکش را هم بخواهد، این قطعا محال است و خارج از بحث ماست. مثلا بگوید اخرج من الدار الآن و بعد بگوید لا تخرج من الدار الآن. در یک لحظه اینها را می خواهد این محال است.

اجتماع ماموری: این محل بحث است و آن این است که دوتا عنوان در کار است و بین شان عموم و خصوص من وجه است و مولا از یک عنوان نهی کرده و به آن عنوان دیگری نهی کرده که این دو ممکن است گاهی در یک موردی برای یک مکلفی جمع بشوند، این مکلف آمده اینها را در یکجا جمع کرده است. اینجا محل بحث است مثلا مولا امر به نماز کرده و از طرفی هم از غصب نهی کرده، اینها دوتا عنوان هستند و ممکن است یک مکلف بیاید این دو را در یک مورد جمع کند، در محل عصبی نماز می خواند، اینجا بحث می شود در چنین موردی این امر ونهی ممکن است که جمع بشوند یا نه؟ این مورد هم ماموربه است و هم منهی عنه، یا تنها ماموربه است یا منهی عنه؟ و همزمان یک مورد نمی شود هم عنوان ماموربه بر آن تطبیق شود و هم عنوان منهی عنه؟ این باید روشن بشود. این را میگویند اجتماع ماموری.

یک موردی باز مطرح می فرمایند به این عنوان که این هم خارج از بحث است، و آن جایی است که بین دو عنوان تباین در کار باشند، به هم اصلا کاری ندارند مثلا مولا فرموده که در روز عید فطر روزه نگیر، و از آن طرف هم فرموده باید نماز ظهر را در روز عید بخوانی، اینها ربطی ندارند به هم، در این مورد جایز است که امر ونهی اجتماع کنند و اشکالی در آن نیست.

برخی از اساتید مثال زده اند به «النظر إلی الأجنبیة في حال الصلاة » که دوتا کار مباین هستند و قطعا جایز است در یک مورد جمع شوند. البته این مثال ممکن است قابل مناقشه باشد به اینکه فرض بفرماییدکه می گوییم نگاه خودش حکم دارد و حکمش استحبابی است و این استحباب با آن حرمت چگونه جمع می شود؟ چون فقط بحث اجتماع حرمت با وجوب نیست بلکه در اجتماع استحباب با حرمت هم بحث می آید. یا فرض کنید یک جایی است که نماز خواندن در آنجا ملازم است با نگاه کردن به نامحرم، پس این مثال ممکن است مثال برای متباینین نباشد، ولی بالاخره یک مواردی دارد که دو امر متباین هستند و هر کدام در سرجای خودش قرار دارد ولو در یک واحدی جمع بشوند.

همچنین محل بحث دیگری که برخی اضافه فرموده اند این است که به یک عنوان عامی امر بشود مثل«صلّ» و از عنوان خاص نهی بشود «لا تصلّ في الحمام» این را هم فرموده اند از اقسام اجتماع امر و نهی است در کنار آن موردی که بین دو عنوان عموم و خصوص من وجه باشد. این مورد را هم باید بحث بکنیم که آیا جایز است یا نه؟

برای توضیح بیشتر محل نزاع مطلبی را از استاد هاشمی نقل می کنیم، میفرمایند امر یک متعلقی دارد، مثلا متعلق نماز است و روزه است و... نهی هم قطعا متعلقی دارد، این متعلق امر یک معروض بالذات دارد و یکی هم معروض بالعرض دارد، مثلا مولا وقتی می گوید که خانه ای بساز یا نماز بخوان و زکات بده، این امر وجوبی متوجه اینهاست، کدام نماز؟ آنکه در عالم ذهن است، نماز در خارج که امر ندارد و تحصیل حاصل می شود؛ در ذهن تصور می کند، پس معروض بالذات امر و نهی همان است که در عالم نفس است، چنانکه خود امر و نهی هم در عالم نفس شکل می گیرد، و نمی شود که خود عارض که امر و نهی است در نفس شکل بگیرد ولی معروض آن در خارج باشد، بین نفس و خارج نمی شود ارتباط به این نحو برقرار بشود، پس در ذهن تصور میکند و به آن تصورش امرو نهی می کند. شرب خمر را تصور می کند و از آن نهی می کند و هکذا. پس ما یک امر ونهی داریم و برای هر کدام هم یک معروض بالذات داریم که در ذهن است، بعد برای هر کدام یک معروض بالعرض داریم که آن در خارج است. نماز خارجی که این آقا می خواهد بخواند ایجاد آن معروض بالعرض است و همچنین منهی عنه.

حالا اگر آمد امر یکی است و آن ماموربه بالذات که در ذهن است و ماموربه بالعرض که در خارج است اینها مطابق بودند، یعنی در طرف نهی، ناهی نهیش که در ذهن است و منهی عنه او که در ذهن است با آن ماموربه بالذات یکی بودند، در عالم ذات یکی بودند، هم بگوید نماز بخوان و هم بگوید نخوان در عالم ذهن آنچه که ماموربه قرار گرفته همان هم منهی عنه قرار بگیرد. و در عالم خارج هم همانی که ماموربه بالعرض است همان هم منهی عنه بالعرض باشد، پس اگر اینها با هم مطابق بودند، این می شود همان اجتماع آمری که محال است. نمی شود مولا ماموربه بالذات را عین منهی عنه بالذات قرار دهد و همچنین نمی شود ماموربه بالعرض را عین منهی عنه بالعرض قرار دهد، این محال است، ممکن نیست.

یک وقت نه اینها کاملا از هم جدا هستند و هر کدام در جای خودش است، و متباین هستند، ماموربه نماز است و منهی عنه هم روزه است، اصلا به هم ربطی ندارند، هم در ذهن و هم در خارج جدا هستند، اینجا قطعا جایز است. بحث در جایی است که ماموربه بالذات با ماموربه بالذات جدا باشد، اما ماموربه بالعرض با منهی عنه بالعرض یکی باشند یعنی در خارج یکی باشند، آیا این چنین اجتماعی جایز است یا نه؟ آقا ایستاده در مکان غصبی دارد نماز می خواند حکمش چیست؟ مولا که در صقع نفسش داشت امر و نهی می کرد این دو در آنجا دوتا بودند ولی در خارج یکی می شوند آیا این ممکن است یا نه؟ ممکن است این دو در یکجا جمع بشوند یا نه؟ آیا این به قسم اول ملحق است که در ذهن و خارج یکی بودند یا به قسم دوم ملحق است؟

مقدمه دوم: آیا این بحث کبروی است یا صغروی؟ ظاهر عنوان «جواز اجتماع الأمر و النهي في واحد»[2] در کفایه این است که این بحث کبروی است ولی برخی بزرگان مثل خوئی و نائینی فرموده اند عنوان شما را به اشتباه نیفکند، بلکه بحث صغروی است. باید ببینیم که بحث ما صغروی است یا کبروی. ظاهر این عنوان این است که ما کأنه اجتماع را فرض می کنیم که اینجا اجتماعی صورت می گیرد و بعد بحث می کنیم این ممکن است یا نه؟ بحث کبروی می کنیم، یعنی اجتماع مسلم است در مثل نماز و غصب، منتها می خواهیم بحث کنیم این اجتماع ممکن است یا نه؟ اگر ممکن نبود باید بگوییم اینها را ببریم در باب تعارض وارد کنیم.

مرحوم نائینی می فرمایند این درست نیست که کسی بحث از امکان کند زیرا همه قبول دارند که اجتماع امر ونهی ممکن نیست، پس بحث صغروی است یعنی آیا در مثل نماز و غصب اصلا اجتماعی صورت گرفته یانه؟ اگر اجتماع باشد قطعا محال است و ممکن نیست. بحث در خود تحقق اجتماع است که در اینجا هست یا نه. لذا فرموده اند باید عنوان بحث را عوض کنیم. میفرمایند:

فالأولى تبديل العنوان بان يقال: إذا اجتمع متعلّق الأمر و النّهي من حيث الإيجاد و الوجود، فهل يلزم من‌ الاجتماع كذلك ان يتعلّق كلّ من الأمر و النّهي بعين ما تعلّق به الآخر؟ كما هو مقالة القائل بالامتناع، أو لا يلزم ذلك؟ كما هو مقالة القائل بالجواز. و سيأتي ما هو المراد من الاجتماع إيجادا و وجودا.[3]

ایشان اینطوری فرموده اند که اگر متعلق امر و نهی در یکجا در ظاهر به هم چسبیدند آیا از این اجتماع امر ونهی لازم می آید تا محال باشد یا اجتماعی لازم نمی آید تا محال باشد؟ این بیان ایشان است برای بیان محل نزاع تا آن را صغروی کنند. به عبارت مرحوم نائینی دقت بفرمایید. می فرمایند متعلق امر ونهی در وجود در یکجا جمع شده اند، اینجا بحث می کنیم آیا لازم می آید متعلق امر همان متعلق نهی باشد یا لازم نمی آید، آیا متعلق ها واقعا یکی اند یا نه به هم چسبیده اند و به هم منضم شده اند؟ به عبارت دیگر آیا تعدد عنوان باعث تعدد معنون می شود یا نه؟ اگر تعدد معنون پیش بیاید لازمه اش این است که اجتماع صورت نمی گیرد و اگر تعدد معنون پیش نیاید لازمه اش این است که در یک چیز جمع بشوند و اجتماع صورت بگیرد. پس بحث ما صغروی است یعنی اجتماعی در اینجا محقق شده یا نه؟ نه اینکه بحث این باشد اجتماع در اینجا محقق شده فقط بحث میکنیم آیا چنین اجتماعی ممکن است یا نه؟ زیرا همه قبول دارند که اجتماع امر ونهی محال است و کسی نمی تواند بگوید ممکن است، اگر اجتماع صورت بگیرد قطعا باید قال به امتناع بشویم.

آقای خوئی میفرمایند [4] ما در دومقام بحث صغروی داریم یعنی آنها که امتناعی اند دوتا مطلب را دنبال میکنند:

یک مطلب: این است که تعدد عنوان باعث تعدد معنون نمی شود، پس اجتماع صورت می گیرد.

یک مطلب: هم این است که بگوییم تعدد عنوان باعث تعدد معنون می شود، معنونها جدا هستن ولی باز قائل به تحقق اجتماع می شویم به این نحو که امر به طبیعت به همراه لوازمش می خورد، و خصوصیات از فرد به طبیعت سرایت می کند، لذا اجتماع صورت می گیرد. زیرا نماز اگرچه غیر از غصب است ولی در مورد بحث، خصوصیت نماز غصب است، وغصب از خصوصیات نماز شده است و نهی به آن خورده و لذا نهی سرایت می کند به نماز، پس هم امر وهم نهی در یک چیز جمع شده است. پس تعدد عنوان اگرچه موجب تعدد معنون نشد ولی چون غصب از خصویات نماز شده است و مورد نهی می باشد، نهی از خصوصیت نماز به نماز هم سرایت می کند و اجتماع امر و نهی محقق می شود. پس هم نهی به نماز خورده و هم امر به غصب خورده است چون هرکدام از خصوصیات و لوازم دیگری شده اند.

قائل به امتناع از یکی از این دو راه پیش می آید و امتناع را ثابت می کند. اما قائل به جواز می گوید تعدد عنوان باعث تعد معنون می شود و امر هم به طبیعت می خورد و کاری به مشخصات ندارد لذا اجتماعی صورت نمی گیرد. خلاصه بحث صغروی است. اما در مقابل برخی از بزرگان مثل حضرت امام و استاد سبحانی و شاهرودی ظاهر کلامشان این است که بحث فقط جنبه صغروی ندارد و جنبه کبروی هم دارد، پس باید ببینیم بحث کبروی چطور تحریر می شود.

الحمدلله رب العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo