< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/09/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الوجوب الکفایي/ نقل الأقوال

نقل شده است که حضرت موسی وقتی که مدتی خدمت حضرت خضر بودند وقتی که خواستند جدا بشوند به خضر فرمودند به من یک توصیه ای بکن، از جمله توصیه هایی که حضرت خضر به حضرت موسی فرمودند این بوده :

وَ عَنِ النَّبِيِّ ص أَنَّ مُوسَى ع لَقِيَ الْخَضِرَ ع فَقَالَ أَوْصِنِي فَقَالَ الْخَضِر... يَا مُوسَى تَفَرَّغْ لِلْعِلْمِ إِنْ كُنْتَ تُرِيدُهُ فَإِنَّمَا الْعِلْمُ لِمَنْ تَفَرَّغَ لَه‌.[1]

یعنی اگر دنبال علم هستی باید فارغ البال باشی و ذهن متوجه چیزهای مختلف نشود، ذهن مشغول اهداف مختلفی نباشد، چون انسان یک همت مشخصی دارد، آن همت را اگر بین کارها تقسیم کرد، دیگر به آن مقداری که از همت می ماند به هدف می رسد، علم برای کسی است که تفرغ داشته باشد یعنی خیال دیگری فکر دیگری هدف دیگری در زندگی نداشته باشد، اگر اهداف متعدد شد کأنه این حدیث می گوید طالب به علم نمی رسد و جز علما نخواهد شد، اگر می خواهد جز علما بشود باید حالت تفرغ برای علم داشته باشد، نتیجه بگیرد از این تلاشش و از این زحمتش. این ایام عمر را بگذاریم برای علم، تفرغ پیدا کنیم برای علم، چون علم چیزی است که جز ذات انسان می شود و جز ذات انسان که شد ابدی با انسان خواهد بود و یک ذخیره ابدی می شود، چیزهای دیگر معلوم نیست باقی بمانند، اما علم ذات انسان می شود و همیشه با انسان می ماند لذا فرمود الکمال کل الکمال التفقه في الدین.

ادامه بحث گذشته

بحث ما در تخییر بین اقل واکثر واقع می شود، تتمه بحث واجب تخییری است. آیا تخییر بین اقل و اکثر ممکن است یا نه؟ آیا می شود شارع مکلف را مخیر کند بین اقل و اکثر؟

لا شک و لا ریب که تخییر بین متباینین ممکن است مثل تخییر شرعی در کفاره روزه، که در واجبات است. البته در مستحبات هم ممکن است، مثلا طواف در حج مستحب است، می توانید نماز بخوانید هر رکعتش چندین هزار رکعت حساب می شود می توانید به کعبه نگاه کنید، پس اینها همه متباین اند با هم و جایز اند.

انما الکلام تخییر بین اقل و اکثر است، در مستحبات اشکال ندارد مثلا در نماز نافله می شود نماز را با سوره خواند و یا بدون آن بجا آورد. اقل و اکثر است دیگر، تخییر بین اقل و اکثر در مستحبات اشکال ندارد، در قرآن هم آمده «نصفه أو انقص منه قلیلا أو زد علیه» می توانی بیشتر تهجد کن نمی توانی کمتر.

انما الکلام تخییر بین اقل و اکثر است در واجبات، شارع دو امر را واجب کند و بگوید یا این اقل را انجام بده یا این اکثر را و هر دو را عدل همدیگر قرار دهد و بگوید هردو واجب اند، آیا این ممکن است یا ممکن نیست؟ این بحثی است که واقع شده است، معظم اصولیون قائل اند تخییر بین اقل و اکثر در واجبات ممکن نیست، مثلا فرض کنید مولا بفرماید که اعتکاف می کنید یا سه روز باشد و یا چهار روز، آیا این ممکن است که مولا چنین چیزی را بگوید؟ یا در کفاره یا در زکات، مثلا در زکات بگوید یک پانزدهم یا بگوید یک دهم زکات واجب را بده، آیا این ممکن است چنین تخییری را مولا قرار بدهد؟

اکثر اصولی ها فرموده اند ممکن نیست، آنوقت دوتا فرض را در نظر می گیریم: در یک اقل و اکثر وجودشان متصل است، مثل اینکه خطی می کشید نیم متری و یک خطی می کشید یک متری، اینجا حالت اتصال دارند، اقل و اکثرند ولی حالت اتصال دارند.

یک صورت هم جایی است که جدا جدا هستند ولی باز اقل و اکثر اند، مثل پنج درهم و ده درهم، یا در نماز تسبیحات اربعه را یک بار بخوانیم و یا سه بار. پس در اقل و اکثر دوتا فرض شد، حالت اتصال و غیر اتصال. در هردو بحث شده است، که ممکن است یا خیر؟

فرموده اند که باز پیش همه مسلم است در جایی که اینها از هم جدا باشند، افرادشان جداجدا باشند و اقل هم لابشرط باشدو اکثرهم لا بشرط باشد مثل همان تسبیحات اربعه، فرموده اند در این صورت باز همه قائل اند که یکی را گفتی می توانی دومی را در کنارش بگویی و می توانی هم نگویی، پس قائل اند که واجب تخییری در اینجا ممکن نیست.

مولا بفرماید یک تسبیح واجب است برشما که بگویی به صورت لا بشرط، بعد بگوید واجب است دوتا بگویی لا بشرط، می گوییم این تخییر ممکن نیست، زیرا وقتی اولی گفته شد واجب انجام گرفته است و آن زیادی می شود مستحب و می توان گفت و می توان نگفت. چون فرض این است که یک وجوب به این آقا متوجه است که باید یا این را انجام بدهد و یا آن را، وقتی اولی را انجام داد مصداق واجب انجام شده است ودیگر جایی برای انجام آن باقی نمی ماند تا بگوییم دومی هم واجب است. چون فرض این است که اقل لا بشرط است و قیدی نداشته است. پس در صورتی که افراد واجب تخییری از هم جدا باشند و لابشرط باشند همه قائل اند که تخییر در اینجا ممکن نیست. اما آنجایی که یک وجود متصل دارند چطور؟ تخییر ممکن است؟ وجودها جدا جدا است و لا بشرط نیست بلکه وجوب شان بشرط لا از اکثر است، یعنی می گوید اقل را می خواهم به حد خودش نه بیشتر، می فرمایند تخییر بین اقل و اکثر در جایی که اقل بشرط لا باشد اشکال ندارد، میفرمایند در جایی که اقل بشرط لا واجب باشد و اکثر به شرط شئ باشد در اینجا اشکالی وجود ندارد که تخییر ممکن است، پس تخییر بین اقل و اکثر در صورتی که اقل بشرط لا باشد و اکثر بشرط شئ باشد می فرمایند تخییر اشکال ندارد.

مرحوم آخوند هم فرموده اشکال ندارد،[2] این در حقیقت برگشتش به متباینین است چون اقل حد می خورد و جز اکثر نیست، مثلا کسی که یک تسبیح اربعه را میگوید و رد می شود دیگر بشرط لا از بین می رود و حالا که اولی را رد کرده و دومی را گفته باید بقیه را هم انجام دهد، پس آنچیزی که جز اکثر است اقل به شرط لا نیست زیرا این وصف از بین رفته است، پس اقل به شرط لا غیر از آن جزیی است که در ضمن اکثر بشرط شئ واقع می شود، اینها دوتا هستند و متباین هستند و نمی توانند همراه هم باشند پس در حقیقت اقل و اکثر نشد بلکه متباینین شد اگرچه در نظر عرف اقل واکثر باشد ولی از نظر دقت متباینین است زیرا حد اقل حفظ نشده است. پس در اینجا تخییر اشکال ندارد.

مرحوم آخوند می فرمایند اینجا همان اقل و اکثر است، و جایز هم هست که تخییر در آن باشد، به ایشان اشکال شده که اینجا ظاهرش اقل و اکثر است اینها جدا هستند، از نظر عرف بله اقل و اکثر هستند ولی با نظر دقیق نه متباینین هستند. اما در جایی که هیئت اتصالیه دارندچطور؟

در اینجا آقای خوئی می فرمایند[3] اصلا در اینجا بشرط شئ و بشرط لا هستند، و اقل و اکثر نیستند، اصلا نیاز نیست شما قید بشرط شئ و بشرط لا را بیاورید چون خودشان از هم جدا هستند، عرف می گوید نیم متر غیر از یک متر است، عرف این را اقل و اکثر نمیدانند، چه زمانی اقل و اکثر میدانند؟ آن وقتی که اقل در ضمن اکثر باشد، دقت فرمودید، یا بفرمایید عرف هم اگر اینها را اقل و اکثر بدانند به صورت مسامحی بازهم متباینین اند، دقت که کنیم می بینیم اینها دوتا وجوب اند، اینجا به طور کلی نیاز ندارد که لحاظ بکنیم که اقل به شرط لا است و اکثر بشرط شئ است، لحاظ بکنیم یا نکنیم اینجا دو چیز هستند لذا تخییر ممکن است در اینجا. بخاظر اینکه خودش برمی گردد به متباینین. پس نتیجه این شد که تخییر بین اقل و اکثر در واجبات اگر هر دو لابشرط هستند همه قائل اند که ممکن نیست اما در جایی که اقل بشرط لا باشد و اکثر بشرط شئ باشد ممکن است چون برگشت آن به متباینین است.

در آنجا که هیئت اتصالیه دارد چی؟ می شود گفت تخییر بین نیم متر و یک متر اشکال ندارد چون برگشت آن به متباینین است. اگر بفرمایید که نه آنجا هم باید این قید بشرط لا و شرط شئ باید بیاید، و اگر نیاید تخییر ممکن نیست، می گوییم اگر تباین بین اقل و اکثر وابسته به ذکر این دو قید است باید قیدها بیاید و ما اشکالی درآمدن قید نداریم.

میگوییم نیم متر به شرط اینکه ادامه ندهی بیشتر بشود، و یک متر هم به شرط اینکه ادامه بدهی که یک متر کامل بشود. حالا چه با این شرط ها تباین حاصل بشود و یا بقول مرحوم خوئی تباین در اینجا خود بخود حاصل است که اقل غیر از اکثر است. پس ما قائل به امتناع تخییر هستیم مگر اینکه رجوعش به متباینین باشد، چه باقید چه بدون قید بشرط لا و بشرط شئ. یا دو وجود باشند یا دو لحاظ مختلف داشته باشند تا تباین حاصل شود و برگشت به متباینین حاصل بشود. تا به تباین برگشت نکنند تخییر معنا ندارد و اکثر می شود مستحب، چون لا بشرط است اقل، وقتی که این یک دانه را تمام کرد واجب بر آن منطبق می شود و ساقط می شود و حالت انتظار ندارد.

بر همین این اساس است که استاد سبحانی می فرمایند که رویت هلال با این دستگاه های معروف فایده ندارد چون این از باب تخییر بین اقل و اکثر است که محال است چرا؟ برای اینکه کسی که با دوربین نگاه کند یک روز زود تر می بیندو باید بیست و نه روز روزه بگیرد، و کسی که بدون دوربین و تلسکوپ هلال را می بیند باید سی روز روزه بگیرد، این می شود تخییر بین اقل و اکثر که ممکن نیست در واجبات و محال است. لذا چون لازمه این اعتبار چشم مسلح تخییر بین اقل و اکثر است ما فتوا نمی دهیم اینها معتبرند بلکه ملاک همان چشم غیر مسلح است. به هر حال این تخییر بین اقل و اکثر در واجبات ممکن است یا نه؟ نظر این شد که تخییر ممکن نیست مگر در جایی که برگردد به تخییر بین متباینین.

بحث جدید

بحث بعدی بحث از حقیقت واجب کفایی و عینی است. در اینجا هم باز همان اشکالاتی که در واجبات تخییری بود در اینجا هم مطرح شده است. اشکالات سه گانه هم در این می آید:

1.گفته اند که کفایی چگونه واجبی است که شما از یک طرف می گویید واجب است و از طرف دیگر می گویید عده ای میتوانند ترک کنند آن را.

2.اشکال دیگر این است که واجب باید به معین بخورد اینجا می گویید به غیر معین می خورد یعنی یکی از افراد را انجام بدهد کافی است، موضوع نمی شود مردد باشد.

3.اشکال دیگر این است که چگونه است که می گویید همین که عده ای انجام بدهند واجب ساقط می شود ولی اگر ترک کردند همه مکلفین عقاب می شوند؟

ما باید حقیقت واجب کفایی را بیان کنیم که این اشکالات در اینجا هم دفع بشوند. مرحوم آخوند همان بیانی را که در تخییری داشتند نظیرش را در اینجا دارند، می فرمایند ذات و سنخ این وجوب طوری است که یک مرتبه از وجوب عینی پایین تر و ضعیف تر است، نوعی از وجوب است که با سنخ وجوب تعیینی متفاوت است. نظیر همان بیانی که در تخییری گذشت، در آنجا فرق از ناحیه متعلق بود ولی در اینجا یعنی واجب کفایی فرق از ناحیه مکلفین است.

وجوب کفایی از لحاظ مکلف یک مرتبه از واجب عینی پایین تر است، پس از این راه که ذات وجوب کفایی چنین خاصیت و ویژگی دارد ایشان اشکالات را برطرف می کنند. می فرمایند که واجب کفایی بر تک تک افراد واجب است، ولی سنخش طوری است که اگر یکی انجام بدهد از بقیه ساقط می شود، در تخییری هم گفتند ما می گوییم تک تک عدل ها واجب است ولی سنخش جوری است که با اتیان یکی بقیه ساقط می شوند. همه اینها ناشی از سنخ وجوب تخییری و کفایی است. اما اینکه همه عقاب می شوند در صورت ترک آن می فرمایند چون گفتیم بر همه واجب است، پس آخوند در تبیین حقیقت کفایی نظرشان این است که وجوب در اینجا ذاتا و سنخا فرق دارد با واجب عینی.

مرحوم نائینی و دیگران این بیان را قبول ندارند که مطرح خواهیم کرد ان شاءلله تعالی.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo