< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/08/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مسألة الضد/ترتب/ تنبیهات ترتب

 

حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده که سندش صحیح است. عبدالله بن سنان از ایشان نقل می کند، این حدیث را به عنوان تذکر عرض می کنیم:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَيُّمَا عَبْدٍ أَقْبَلَ قِبَلَ مَا يُحِبُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَ مَا يُحِبُّ وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَصَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَقْبَلَ اللَّهُ قِبَلَهُ وَ عَصَمَهُ لَمْ يُبَالِ لَوْ سَقَطَتِ السَّمَاءُ عَلَى الْأَرْضِ أَوْ كَانَتْ نَازِلَةٌ نَزَلَتْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَشَمِلَتْهُمْ بَلِيَّةٌ كَانَ فِي حِزْبِ اللَّهِ بِالتَّقْوَى مِنْ كُلِّ بَلِيَّةٍ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِين‌.[1]

امام فرموده اند هر بنده ای که اقبال داشته باشد یعنی با دل و جان با توجه با عنایت اقبال داشته باشد به آنچه که خدای تعالی آن را دوست دارد، تکالیف خودش را از روی ناراحتی و کراهت انجام ندهد آنچه که مربوط به دستورات خداست با اقبال انجام بدهد، لذا مرحوم ابن طاووس کتابی دارد به نام إقبال الأعمال، کسانی که از تعلقات دنیا کم کرده اند می توانند اقبال داشته باشند، اما اگر تعلقات زیاد داشته باشند نمی تواند اقبال داشته باشند. می فرماید عبدی که اقبال کند به آنچه را که خدای تعالی دوست دارد، خدای تعالی هم اقبال می کند به آنچه را که این عبد دوست دارد، بالاخره این عبد هم یک درخواست هایی دارد یک حاجاتی دارد یک اهدافی دارد از نظر دنیوی و اخروی، خدا هم اقبال می کند توجه می کند به سوی آنچه را که عبد دوست دارد، کسی که به وسیله خدای تعالی عصمت پیدا بکند، یعنی در امور پناهگاه خودش را خدا قرار بدهد، خدا هم او را حفظ می کند، در امور معنوی و مادی عاصم را حافظ را خدا قرار بدهد خدا او را حفظ خواهد کرد، پس دو تا جمله شد اول اینکه اگر انسان آنچه را که خدا دوست دارد از اعمال و نیات و عقاید به آنها اقبال کند روی بیاورد خدا هم به درخواست های چنین عبدی توجه می کند و دوم اینکه هر کس خدا را پناهگاه قرار داد خدا او را حفظ می کند، هر کسی که به وسیله خدا عصمت بطلبد و پناهش خدا باشد خدا او را نگه می دارد.

بعد می فرماید که هر کس خدا به او روی بیاورد و او را حفظ کند، دیگر اگر آسمان هم به زمین بیاید این عبد باکش نیست، این عبد برایش مساله ای نیست چون خدا حفظش می کند، اگر همه عالم هم به هم بخورد این باکش نیست، همه برنامه ها به هم بخورد برنامه این عبد به هم نمی خورد، اگر بلایی از آسمان بیاید بر زمین، و بلا همه را گرفتار کند این عبد در حزب خداوند تعالی واقع می شود بواسطه تقوایی که دارد، در گروه خدا جای می گیرد از هر بلایی و از همه بلایا محفوظ می ماند، بعد امام استشهاد می کند به این آیه کریمه: ﴿إن المتقین في مقام أمین﴾ اهل تقوا در یک مقام و جای دارای امنیت هستند، این حدیث شریف با سند صحیح از امام صادق «صلوات الله و سلامه» علیه نقل شده است، این حدیث ناظر است به کل برنامه زندگی نه به بخشی از آن، کل برنامه زندگی را اگر بتوانیم یک تغییر به آن بدهیم که نتیجه اش این باشد که ما اقبال بکنیم به سوی اعمال این با یک رفتار جزئی حاصل نمی شود مگر اینکه در درون یک تغییر اساسی صورت بگیرد با عنایت خدای متعال، اگر چنین تغییر اساسی در درون انسان انجام گرفت آن وقت این آثار فوق العاده که خارج از تصور است را به دنبال دارد، همه عالم هم برنامه اش به هم بخورد این عبد محفوظ است، این درخواست های عبد مورد توجه خداوند است، پس این حدیث شریف ان شاءالله که مد نظر باشد و در این طریق تلاش بکنیم و دیگران را هم به این راه دعوت کنیم، که سعادت دنیا و آخرت در این راه است که در این حدیث نشان داده شده است.

بررسی تنبیه چهارم

یکی از تنبیهات این است[2] که ترتب در واجباتی که مقید است به قدرت شرعی جاری نمی شود، امر ترتبی در واجباتی که مقید است به قدرت شرعی در این موارد امر ترتبی راه ندارد، برخی از واجبات قید قدرت شرعی ندارند، یعنی وجوب در آنها مقید به قدرت عقلی است نه شرعی، هر واجبی یک نوع تقیید به قدرت خورده یا در مرحله اصل وجود که مشهور می گویند یا در مرحله تنجز که برخی از بزرگان مثل امام خمینی و مرحوم خوئی می فرمایند، بالاخره قدرت یک دخلی در تکالیف دارد اما در برخی از تکالیف قدرت در موضوع آنها شرعا اخذ شده مثل باب حج که قدرت در موضوع آن از حیث شرعی اخذ شده است، می فرمایند که اگر شرعا در موضوع وجوب قدرت اخذ شده باشد در اینجاها امر ترتبی راه ندارد، یعنی اگر آن واجب با یک واجب اهم یا مضیق مزاحمت پیدا کرد آن واجبی که در موضوعش شرعا قدرت اخذ شده، بعد انتفا قدرت نمی شود این واجب مزاحم را که مشروط است به قدرت شرعی، وجوب ترتبی پیدا بکند و از راه ترتب آن را تصحیح کنیم.

فرض کنیم حج مشروط به قدرت شرعی است که استطاعت باشد، بنابر اینکه آن را نوعی قدرت خاص بدانیم، این استطاعت یک توانایی خاصی است و صرف قدرت عقلی نیست، مثلا باید بعد از برگشت از سفر حج فقیر نشود، حالا اگر این حج با یک واجب اهم تزاحم پیدا کرد، مثلا با نجات یک مومن تزاحم پیدا کند شخص مومنی است که نیاز به مراقبت دارد و این شخص او را رها می کند و می رود برای حج، حج هم مشروط بود به قدرت شرعی، آیا حج این شخص صحیح واقع می شود یا نه؟

اینجا می توان صحت حج را از راه امر ترتبی درست کنیم؟ بگوییم وظیفه اش واجب اهم بود یعنی باید مومن را نجات می داد، حالا که عصیان کرده امر ترتبی می آید و می گوید اگر عصیان کردی حج را به جا بیاور. مرحوم نائینی می فرماید در اینجا امر ترتبی در اینجا نمی آید، پس اگر ما واجبی داشته باشیم و در موضوع آن قدرت شرعی اخذ شده در اینجاها بحث ترتب نمی آید، یعنی آنجا نمی شود بگوییم واجب مهم یا واجب مضیق وجوب ترتبی داشته باشد در صورتی که مزاحمت پیدا کرد با یک واجب اهم یا واجب موسع، بلکه باید بگوییم عملی که در موضوعش قدرت شرعی اخذ شده باشد اگر با واجب اهم مزاحمت پیدا کند حکم می شود به بطلانش و با امر ترتبی تصحیح نخواهد شد.

ایشان مثال می زنند به موردی که کسی یک آبی دارد و از آن طرف یک نفس محترمی به آن آب برای اینکه زنده بماند نیاز دارد، این آقا وظیفه اش تیمم است و نباید آن آب را برای موضوع مصرف کند، چون وظیفه این شخص در این صورت تیمم است و نباید آب را مصرف کند، حالا آمد و وضو گرفت و تیمم نکرد آیا وضویش صحیح است یانه؟

مرحوم نائینی می فرمایند وضویش صحیح نیست زیرا امر به وضو مقید به قدرت شرعی است، چون مقید به قدرت شرعی است، لذا اینجا امر ترتبی به وجود نخواهد آمد نسبت به وضو تا بگوییم اگر عصیان کرد و وضو گرفت صحیح است، اما اینکه چرا می گوییم امر به وضو مقید به قدرت شرعی است می فرماید به ظاهر آیه وضو توجه بفرمایید:

﴿يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى‌ أَوْ عَلى‌ سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً- فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْه﴾[3] .

می فرمایند که در این آیه شریفه وجوب تیمم منوط به ﴿فَلَمْ تَجِدُوا ماءً﴾ شده است، فرموده که اگر واجد آب نبودید وظیفه تان تیمم است تیمم عِدل وضو است، یعنی هر جا تیمم باشد وضو نیست و هر جا وضو باشد تیمم نیست.

تیمم که مقید شد به عدم وجود آب پس وضو مقید به وجدان آب می شود، به قرینه اینکه آن طرف مقابل مقید به عدم وجدان آب است، پس وضو مقید است به وجدان آب، چون تقسیم قاطع شرکت است، وقتی وظیفه تیمم را گفت در این صورت معنایش این است که در صورت دیگر وضو است یعنی واجد آب باشید، و از آن طرف وجدان آب به معنای وجدان خارجی آن نیست، بلکه اعم از وجدان خارجی و تمکن از استعمال آن است شرعا و عقلا، چرا؟ چون آیه فرمود ﴿إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى﴾، زیرا مریض غالبا آب دارد ولی نمی تواند استعمال کند، بله در سفر ممکن است آب گاهی پیدا نشود، ولی این قید کنتم مرضی دلالت دارد بر اینکه مریض ممکن است آب داشته باشد ولی نتواند استفاده کند پس معلوم می شود که مراد از فلم تجدوا عدم تمکن از آب است و فقط شامل عدم وجدان خارجی نیست بلکه هر دو را در بر می گیرد.

پس هر جایی که شخص یا واجد آب نباشند و یا تمکن از استعمال نداشته باشند، در این هر دو صورت، باید تیمم کند.

این تمکن و عدم تمکن را از کجا فهمیدیم؟ این را از ظاهر آیه و از روایاتی که فرموده در صورت خوف از ضرر از آب باید تیمم کند فهمیدیم، معلوم شده که مراد از کسی که باید تیمم کند کسی است که یا واجد آب نیست یا واجد است ولی مجاز نیست از آن استفاده کند در همه این صور وظیفه اش تیمم است.

آن وقت فرض ما این است که وضو در اینجا مقید به قدرت است و قدرت هم شرعی است یعنی اینکه هم قدرت خارجی دارد و هم شرعی، یعنی اگر قدرت خارجی داشت و شرع جلویش را گرفت این یعنی شخص دیگر قدرت ندارد. پس قدرت شرعی ملاک است نه قدرت تکوینی، وضو موضوعش مقید به قدرت شرعی شد، نائینی می فرمایند در چنین جایی اگر مکلف وظیفه را انجام نداد یعنی آب را در وضو استفاده کرد و تیمم نکرد در حالی که وظیفه اش تیمم بود وضویش صحیح نیست زیرا موضوع وجوب وضو مقید به قدرت شرعی است نه قدرت عقلی.

با این بیان ایشان، هر واجبی که مقید به قدرت شرعی باشد امر ترتبی در آن راه ندارد، مثل حج و وضو که توضیح داده شد. از مرحوم نائینی سوال می کنیم چرا در اینجا نمی شود امر ترتبی را بیان کرد و عمل را تصحیح کرد؟ می فرمایند در جایی که در موضوع قدرت شرعی اخذ شده ملاک امر ترتبی را نمی توان را احراز کرد، در امر ترتبی ملاک شرط است و درجایی که قدرت شرعی اخذ شده دیگر ملاک قابل احراز نیست، زیرا ملاک دائر مدار قدرت شرعی است و با از بین رفتن قدرت شرعی ملاک هم از بین می رود، و لذا نمی توان تصویر کرد مولا در جایی که ملاک از بین رفته امر ترتبی بکند، امر بدون ملاک معنا ندارد.

اما در جایی که قدرت شرعی اخذ نشده و متعلق امر از این جهت مطلق است مثلا فرموده نماز بخوان و قدرت شرعی برایش ذکر نشده و در آن اخذ نشده، در اینجاها می فهمیم ملاک مطلق است و دارای قیدی نیست، پس در موضوعاتی که در آنها قدرت شرعی اخذ نشود در آنجاها ملاک مطلقا هست و مقید به قدرت شرعی نیست لذا با از بین رفتن قدرت عقلی ملاک از بین نمی رود و باقی می ماند، و در صورت عصیان و ترک وظیفه قدرت تکوینی دارد و قدرت پیدا می کند و می رود فرد مزاحم را انجام می دهد، و این عمل هم از راه ملاک موجود و محفوظ در آن قابل تصحیح است، بخلاف جایی که قدرت شرعی در موضوع واجب موسع اخذ شده در آنجا ملاک دائر مدار قدرت شرعی است لذا با از بین رفتن آن ملاکش هم از بین می رود.

پس مرحوم نائینی فرق گذاشتن بین واجباتی که در موضوع آنها قدرت شرعی اخذ شده است و در واجباتی که در موضوع آنها قدرت عقلی اخذ شده است، در صورت اول ملاک قابل احراز نیست بخلاف صورت دوم که ملاک قابل احراز است. در جایی که قدرت شرعی است با از بین رفتن قدرت شرعی ملاکی هم که دائر مدار آن است از بین می رود و ساقط می شود ولی در قدرت عقلی ملاک دائر مدار قدرت نیست اگر امر به شئ به دلیل تزاحم ساقط بشود و قدرت بر انجام آن نباشد به خاطر تزاحم باز ملاک باقی است و با قصد آن بجای قصد امر می توان قائل به صحت عمل مزاحم شد و یا از طریق امر ترتبی نیز می توان آن را تصحیح کرد. اما در صورت قدرت شرعی نه از راه ملاک و نه از راه امر ترتبی نمی توان عمل مزاحم را تصحیح نمود.

بعد می فرمایند مرحوم شیخ انصاری با اینکه عبادات را از را ملاک قابل تصحیح می داند در این مساله فرموده وضو باطل است اگر تیمم را ترک کند، و همچنین میرزای شیرازی با اینکه قائل به ترتب است در اینجا قائل به ترتب نشده است و فرموده این وضو باطل است، نائینی می فرمایند این دو عالم بزرگوار هم قائل به باطل بودن وضو هستند.

البته مرحوم سید در عروه فرموده که چنین وضوئی صحیح است ولی مرحوم نائنیی می فرمایند که ایشان دقت نکرده در اینجا، و باید می فرمود که وضو باطل است نه اینکه صحیح باشد. این مطلب مرحوم نائینی.

سوال و جواب

خدای تعالی از باب امتنان فرموده وضو نگیر نفرموده اگر وضو گرفتی باطل است؟ جواب این است که فرض بحث ما در اینجا در جایی است که اساس حکم در جایی است که دائر مدار قدرت است و با رفتن قدرت ملاکی هم وجود نخواهد داشت. اما بحث را از باب لاضرر و لا حرج باید در جای خودش بحث کرد که در آنجا در صورت وظیفه بودن تیمم، اگر شخص برود وضو بگیرد آیا قابل تصحیح است یانه باید در جای خودش بحث بشود، یا مثل روزه حرجی یا ضرری.

پس نظر مرحوم نائینی در این موارد این است که امر ترتبی شکل نخواهد گرفت و عمل مزاحم باطل است زیرا نه امر دارد و نه ملاک دارد.

مرحوم خوئی بر مرحوم نائینی اشکالی دارند[4] ، می فرمایند که نه، شما که می فرمایید هر جا هر واجبی مقید به قدرت شرعی باشد و با نبودنش ملاک هم نباشد، تا امر ترتبی شکل نگیرد مستلزم یک نوع دور است، ما می خواهیم تازه به واسطه امر کشف ملاک کنیم، شما می خواهید به واسطه ملاک کشف امر ترتبی بکنید، تازه شما می خواهید بگویید حالا که ملاک نیست امر ترتبی هم نیست، ما می گوییم عالم به غیب نیستیم، اینکه عمل ملاک دارد یا ندارد این را در سایه امر می فهمیم. پس امر ترتبی ربطی به این ندارد که اول باید ملاک را درست بکنید تا امر ترتبی شکل بگیرد بلکه این ملاک است که از طریق امر ترتبی احراز می شود، امر ترتبی متوقف بر این است که طلب جمع بین ضدین را مستلزم نباشد، اگر طلب جمع ضدین نبود امر ترتبی حاصل است و از طریق امر ترتبی ملاک را کشف می کنیم و نه بالعکس. این بیان مرحوم خوئی بود که با بیان استادشان فرق دارد و ایشان می فرمایند اگر آب را به عطشان نداد و آمد وضو گرفت وضویش درست است ولو مقید به قدرت شرعی باشد این وضو صحیح است از باب امر ترتبی. همچنین در باب حج که وظیفه اش را ترک کرده و به مومن رسیدگی نکرده حجش صحیح است. امر ترتبی در جاهایی که موضوع مقید به قدرت شرعی است در آنجاها هم صحیح است زیرا امر ترتبی دائر مدار این است که استحاله پیش نیاید، در اینجا هم محال پیش نمی آید و قابل فرض است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo