< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/08/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/ترتب /ادله ترتب - مقدمات مرحوم نائینی

 

ادامه کلام محقق نائینی در تقریب ترتب

بحث در بیان مقدماتی بود که مرحوم نائینی ذکر کرده اند. به مقدمه دوم رسیدیم[1] و توضیح دادیم که ایشان در مقدمه به دنبال این است که بفرماید از ناحیه امر مهم، امر اهم طرد نمی شود، زیرا همواره مهم مشروط است چه بعداز تحقق شرطش چه قبل آن.وقتی مشروط باشد رتبه اش از مطلق پایین تر است لذا تنافی ندارد با اهم. نکته ای که ما عرض کردیم این بود که باید توجه داشت در محل بحث شرط واجب مشروط از کدام قسم است، آیا شرط واجب مهم حدوثش کافی در تحقق مهم است، یا نه حدوث و بقائش معتبر است؟

اگر نوع شرط از شرط هایی است که حدوث و بقائش دخیل در حکم مهم است بله فرمایش نائینی صحیح است، زیرا حکم هم حدوثا و هم بقاء وابسته به شرط می شود، اما اگر شرط تحقق مهم از شرط هایی است که حدوثا در تحقق حکم کافی است، و بقائش معتبر نیست در این صورت واجب مهم با واجب اهم تنافی پیدا خواهد کرد، زیرا شرط آن وقتی حدوثا کافی باشد برای تحقق حکم، در صورت تحقق آن دیگر حکم در بقا به شرط نیاز ندارد لذا از مشروط بودن خارج می شود و مطلق می شود و در این صورت با اهم تنافی پیدا خواهد کرد.

ما عرض کردیم در اینجا باید یک قیدی به کلام محقق نائینی اضافه کنیم و بگوییم در محل بحث، شرط عصیان از آن شرطهایی است که حدوث و بقائش در حدوث و بقا حکم مهم و واجب مهم شرط است، در این صورت واجب مشروط همیشه مشروط خواهد بود و چون رتبه اش از امر اهم که مطلق است پایین تر است هیچ وقت با آن مطارده نخواهد داشت و ترتب تصحیح می شود. این قیدی است که ما اضافه کردیم و فرمایش ایشان در این صورت متین است.

اشکال استاد سبحانی بر محقق نائینی

ایشان در اینجا یک اشکالی بر این مقدمه دارند[2] . میفرمایند که ملاک این نیست که واجب مشروط با تحقق شرطش از مشروط بودن در بیاید یا در نیاید، چه واجب مطلق بشود و چه نشود، این دخیل نیست، بلکه آنچه دخیل است این است که شرط از آن شرط هایی است که جلو گیری می کند از مطارده بین اهم و مهم، محتوای شرط را باید نگاه کرد. شرط ما در اینجا نمی گذارد طلب جمع بین ضدین پیش بیاید، اما اینکه واجب مشروط منقلب بشود یا نشود این دخیل نیست. بر فرض هم که تبدیل بشود این اثری ندارد.

شاهدی در اینجا ذکر می کنند و می فرماید اگر به جای شرط عصیان اهم یک شرط دیگری بود، مثلا مولی می گفت اگر شما واجب اهم را امتثال کنی بر شما تکلیف مهم را واجب می کنم، به جای عصیان می گفت امتثال. خوب با تحقق چنین شرطی باز تنافی به وجود می آید، این آقا برود امتثال کند یا امتثال نکند در هر دو صورت این نوع دستور صادر کردن محال است، زیرا تکلیف به محال است. پس معلوم می شود مشروط ماندن مشکل را حل نمی کند، ملاک در اینجا مشروط ماندن مهم نیست.

بلکه آنچه مشکل را حل می کند این است که نوع شرط ما باید طوری باشد که جلو طلب جمع ضدین را بگیرد، و در محل بحث ما هم همین طور است، یعنی شرط جوری است که جلو طلب جمع بین ضدین را می گیرد.

ما عرض می کنیم که فرمایش ایشان که می فرماید باید نوع شرط را ملاحظه کرد تا اینجای کلامشان درست است. بعبارت دیگر مرحوم نائینی تعدد رتبه را درست کرد، فرمود که وجوب مهم مشروط است و وجوب اهم مطلق است، و با هم تعدد رتبه دارند، ولی این تعدد رتبه به تنهایی نمی تواند مشکل را حل کند، باید نوعی شرطی را بیاوریم که جلو طلب بین ضدین را هم بگیرد. تا اینجا کلام استاد سبحانی را می پذیریم.

اما اینکه فرمودند مشروط ماندن در محل بحث تاثیر ندارد را از ایشان نمی پذیریم، و فرمایش نائینی را به همراه همان قید که گفتیم می پذیریم و کلام ایشان باید سر جای خودش باشد، واجب مشروط باید همواره مشروط بماند، زیرا اگر از مشروط بودن در بیاید اشکال طلب جمع بین ضدین برمی گردد.

بله فرمایش مرحوم نائینی تعدد رتبه را درست می کند و تعدد رتبه همیشه مشکل را حل نمی کند مثل آن مثالی که استاد سبحانی زدند که مولی بگوید اگر واجب اهم را امتثال کردی مهم را بر تو واجب می کنم، در اینجا با اینکه تعدد رتبه وجود دارد ولی با این حال طلب جمع بین ضدین لازم می آید و تنافی رفع نمی شود.

بنابراین هر دو مطلب نیاز است، هم مطلب نائینی و هم مطلب استاد سبحانی، یعنی هم باید واجب مشروط از مشروط بودن خارج نشود و هم شرط باید از نوعی باشد که تنافی را برطرف کند. با این توضیحات مقدمه دوم مرحوم نائینی تمام شد.

مقدمه سوم محقق نائینی برای تقریب ترتب

این مقدمه در حقیقت دفع برخی اشکالات از ترتب است[3] ، و این اشکالات هم مربوط به برخی اشکالات بر شرط امر مهم است، مستشکل به شرط های واجب مهم می خواهد اشکال کند، که شش صورت داشت، وما عرض کردیم برخی از اینها را قبول داریم چنانکه بحثش گذشت، مستشکل می خواهد به این شرطها اشکال کند. در این مقدمه مرحوم نائینی می فرماید که واجبات یا موسع اند و یا مضیق اند.

واجب موسع مصداق های طولی و عرضی فراوانی دارد، بخلاف واجب مضیق که وقتش برابر انجام و امتثال آن است، ایشان می گوید فعلا در اینجا محل بحث ما در واجب مضیق است، می فرماید در این واجب ما سه چیز داریم:

1.یک موضوع داریم که دارای شرایطی است، مثلا می گوید مکلف اگر مستطیع بود، اگر قادر بود، اگر وقت داخل شد، اگر بالغ بود، موضوع با تمام شرائطش چه عامه باشند و چه غیر عام باشند. 2.یک خطاب تکلیف داریم. 3. یک امتثال تکلیف داریم.

این سه چیز در واجب مضیق وجود دارد، البته در هر واجبی این چنین است. مرحوم نائینی می فرمایند زمان این سه همگی باهم یکی است، همه در یک زمان حاصل می شوند، همه در یک زمان محقق می شوند، اینطور نیست که اول خطاب بیاید و بعدا شرط آن حاصل شود، یا اول خطاب بیاید و بعدا امتثالش بیاید، نه اینها همه با هم در یک زمان ممکن است حاصل شود، اختلاف رتبی دارند ولی زمانشان یکی است، اینها باهم هم زمان هستند، خطاب تکلیف، نسبت به شرط تکلیف به منزله معلول است به علت خودش، زیرا نسبت موضوع به حکم نسبت علت است به معلول، و همین خطاب نسبت به امتثال به منزله علت است و امتثال معلول آن است چون شرط تکلیف قید موضوع است، جز موضوع است، تا موضوع نیاید حکم هم نمی آید، خطاب تکلیف نمی آید، پس چون نسبت موضوع به حکم، نسبت علت به معلول است، این یعنی تا شرط تکلیف حاصل نشود این حکم نخواهد آمد، اصلا معنا ندارد تکلیف بر شرط تکلیف مقدم شود، تکلیف نمی شود جلوتر از شرطش بیاید، چرا؟

چون شرط جز موضوع است و موضوع نسبت به حکم، نسبت علت به معلول را دارد، و نمی شود معلول قبل از علت خودش محقق شود، یا نسبت شان مثل معروض و عرض است، تا معروض نباشد عرضی هم درکار نیست. البته اینکه ایشان شرط تکلیف را دو قسم می کنند این در بحث ما دخیل نیست، چه شرط انقضائش دخیل باشد، یا اینکه شرط هم زمان با تکلیف باشد، در اینجا فرقی نمی کند. پس شرط تکلیف همزمان است با خطاب تکلیف، و خطاب تکلیف هم همزمان با امتثال است، اینها همه با هم همزمان هستند.

بعد می فرمایند برخی از بزرگان گفته اند که تکلیف و وجوب باید مقدم بر شرط تکلیف باشد، زیرا اگر مقدم نباشد دو چیز لازم می آید: تحصیل حاصل. امر به متناقضین.

برای اینکه اگر تکلیف مقدم نباشد و همراه امتثال باشد می گوییم در هنگامی که تکلیف صادر می شود امتثال وجود دارد یا نه؟ اگر تکلیف هست این می شود تحصیل حاصل، و اگر نیست جمع بین نقیضین می شود، یعنی تکلیفی که وجود ندارد را می گوید انجام بده این می شود جمع بین وجود و عدم، نمی شود مولی بگوید من عدم را می خواهم.

مرحوم نائینی د رجواب می گوید این حرف شما در امور تکوینی چطور است، علت تکوینی وقتی وجود دارد معلولش هم وجود دارد یا نه؟ اگر هست می شود تحصیل حاصل و اگر هم نیست می شود جمع بین نقیضین. می فرماید که هر جوابی را در تکوینیات می دهید در اینجا هم همان جواب را بدهید، این جواب نقضی ایشان است.

جواب حلی ایشان هم این است که می فرماید که معلول هست ولی نه اینکه هستیش از ناحیه دیگری است، از ناحیه خود این علت است، چون از ناحیه همین علت است پس اشکال شما وارد نیست، در واجبات مضیقه شما اگر بخواهید بگوید «نیست» دیگر وقت تمام شده، پس در واجبات مضیقه نمی توانید «نیست» را فرض کنید، چون وقت برابر با آن واجب است، در واجبات موسعه «نیست» قابل فرض است اما در مضیقه نه قابل فرض نیست، اگر «هست» هم باشد تحصیل حاصل نمی شود زیرا «هستِ» آن از ناحیه خود همین امر است نه از ناحیه غیر آن، بله یک فرقی مورد بحث ما با موارد تکوینی دارد و آن این است که در تکوینیات معلول در سایه علت خودش بوجود می آید، اما در تشریعیات ما نیاز به علم داریم، مکلف باید از اول آگاه باشد و الا نمی تواند در زمان تکلیف آن را امتثال کند تا زمانشان یکی باشد، پس علم در اینجا جز علت است، پس همزمان یا قبل از امتثال، مکلف باید آگاهی داشته باشد به تکلیف، تا وقتی همزمان امر آمد همزمان با آن، تکلیف را امتثال کند.

پس اینکه این آقایان فرموده اند در تکالیف مضیق ما باید تکالیف را جلوتر بیاوریم، تکلیف باید قبل از شرط تکلیف باشد، قبل از وقت باشد، آن وقت هم که مضیق است، اگر قبل از وقت نباشد، آنوقت اول امر بیاید و مکلف چند دقیقه ای صبر کند دیگر نمی تواند واجب مضیق را انجام دهد.

پس گفتن حتما باید در واجبات مضیقه تکلیف جلوتر از شرط تکلیف باشد و مرحوم نائینی می فرماید که تکلیف و شرط تکلیف در یک زمان هستند، همزمان اند، اشکال شما که فرمودید لازمه اش تحصیل حاصل است، نه تحصیل حاصل لازم نمی آید، تکلیف از ناحیه دیگری حاصل نشده تا بگوییم چنین چیزی در اینجا لازم می آید. این بیان مرحوم نائینی بود در این قسمت.

ایشان می فرماید که با این بیان که ما سه چیز را همزمان داریم یعنی موضوع و شرط تکلیف و امتثال، روشن می شود که اشکالات دیگری که بر ترتب گرفته اند اینها هم وارد نیست:

1.یکی از اشکالاتی که بر ترتب گرفته اند این است که گفته اند پذیرش ترتب لازمه اش پذیرش واجب معلق است، و پذیرش شرط متاخر است، لازمه قول به ترتب التزام به این دو چیز است، در حالی که خود مرحوم نائینی و خیلی از بزرگان نه واجب معلق را قبول دارند و نه شرط متاخر را قبول دارند.

پس قول به ترتب هم باطل خواهد بود. روی این بیانی که اینها داشتند که همیشه تکلیف باید بر شرط تکلیف مقدم باشد، اگر مقدم نشود تحصیل حاصل یا امر به غیر ممکن لازم میاد، به خاطر این بیان گفته اند اگر شما می خواهید قائل به ترتب بشوید، باید تکلیف را مقدم بر شرط تکلیف کنید و وقتی این چنین شد، لازم می آید قول به واجب معلق و قول به شرط متاخر.

چرا این دو مورد لازم می آید؟ به خاطر اینکه اینجا وجوبی که به مهم می خورد این وجوب شرط دارد، شرطش عصیان اهم است، عصیان اهم هم همزمان است با امتثال مهم، یعنی این مکلف که می خواهد اتیان مهم کند؛ عصیان اهم صورت می گیرد، و شما قائلید که امتثال متاخر است زمانا از امر، پس لازم می آید امتثال مهم متاخر باشد از امر مهم، امتثال مهم هم که همزمان بود با عصیان، پس لازم می آید عصیان هم متاخر باشد از امر به مهم، پس امر به مهم که همان تکلیف است، باید مقدم باشد بر شرط خود، که عصیان اهم باشد، و این لازمه اش همان قول به واجب معلق است برای اینکه وجوب آمده ولی امتثال باید بعدا بیاید، شرطش هم که عصیان است باید بیاید، پس قبل از امتثال وجوب می آید که می شود واجب معلق، و همچنین قول به شرط متاخر لازم می آید، زیرا شرط امتثال مهم عصیان بود، عصیان هم که مقدم بر امتثال بود، شرط این وجوب اهم عصیانی است که در مرتبه امتثال مهم است، پس شرط متاخر پیش آمد و باید به آن قائل شد.

وجوب مشروط است به شرط متاخر، توجه کردید مرحوم نائینی چه اشکالی را از زبان آنها ذکر می کند، مرحوم نائینی می فرمایند که برخی گفته اند که در واجبات مضیق همواره تکلیف باید بر شرط تکلیف مقدم باشد، مثلا روزه ماه رمضان واجب مضیق است، زمان برابر با واجب است، مستشکل مدعی است در چنین مواردی باید تکلیف جلوتر از آن شرط تکلیف باشد یعنی قبل از طلوع فجر باید تکلیف (وجوب) بیاید، مستشکل این را می گوید، لذا می گوید باید اصل تکلیف بیاید و بعدا شرط آن بیاید، وجوب اول بیاید بعد واجب بیاید، این یعنی واجب معلق، و همچنین باید در اینجا شرط متاخر را هم بپذیریم یعنی وجوب آمده شرطش این است که فجر داخل شود، محقق شود، این یعنی شرط متاخر.

بحث ما در دو تا واجب مضیق است یعنی مهم و اهم، مهم مشروط به عصیان اهم است، عصیان اهم هم در مرتبه امتثال مهم اتس، با امتثال عصیان محقق می شود دیگر، پس این وجوب مهم آمده و شرطش که عصیان است بعد از خودش می آید.

عصیان در مرتبه امتثال است، وجوب آمده ولی واجب بعدا می آید، این یعنی امتثال بعدا می آید، این اشکالی است که به مرحوم نائینی و به قائلین به ترتب شده است.

مرحوم نائینی می فرماید در واجبات مضیقه نیاز نیست که تکلیف جلوتر از شرط تکلیف بیاید، اینها همزمان اند، موضوع نسبت به حکم همزمان هست، امتثال هم با اینها همزمان است.

پس با این همزمان بودن نیازی نیست که شما بگویید عصیان در ما بعد است، پس شرط وجوبش جلوتر آمده است، نه اینها همزمان هستند. علاوه بر اینکه این اشکال مخصوص باب ترتب نیست، در همه واجبات مضیقه این اشکال شما می آید، هر جوابی در آنجا دادید در اینجا هم بدید. تا کنون ایشان یکی از اشکالاتی که متوجه قول به ترتب شده را جواب دادند، و اشکال را دفع نمودند. الحمدلله ربّ العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo