< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/07/28

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/ترتب /ادله ترتب

 

بحث در ادله اثبات امکان ترتب بود. دو راه وجدانی و برهانی برای اثبات ترتب طی کردیم. راه وجدانی را عرض کردیم و وارد شدیم به راه های برهانی، و چند وجه هم از آن خواندیم و بحث کردیم.

امروز یکی دیگر از راه های برهانی را می خواهیم بررسی کنیم و آن راهی است که مرحوم نائینی طی نموده است، ایشان به تبعیت از مرحوم فشارکی و مرحوم شیرازی و دیگر بزرگان این مساله را منقح فرموده و بیانی دارند که دارای پنج مقدمه است. مقدمات ایشان را به طور خلاصه بیان می کنیم و آنها را تحلیل می کنیم تا بدانیم صحیح اند یا نه.

البته ایشان تصریح دارند که مقدمه اول و سوم دخیل در اثبات نیستند. مقدمه اول در تحریر محل نزاع است و مقدمه سوم هم در مقام بیان برخی اشکالات و دفع آنها است. پس عمده دلیل ایشان در اینجا به طور کلی سه مقدمه می شود. یعنی مقدمه دوم و چهارم و پنجم.

تقریب مرحوم نائینی برای ترتب

ایشان می فرمایند که بحث در متزاحمین در این است که آیا تقیید مهم به عصیان اهم باعث رفع قائله می شود یا نه؟ آیا در این صورت قائله که تکلیف به ما لا یطاق باشد حل می شود یا نه؟ یا اینکه این نوع تقیید مشکل را رفع نمی کند و ما ناچاریم از اصل دلیل دست برداریم نه اینکه یکی از دو امر را از اطلاق خارج بکنیم. با وجود اهم اگر قائله با تقیید رفع نشد، باید از اصل دلیل مهم باید دست برداریم. پس بحث در ترتب در این است. بحث ترتب دارای پنج مقدمه است:

مقدمه اول

می فرمایند اشکال اصلی در بحث ترتب این است که تکلیف به ما لا یطاق است، و این هم به طلب جمع بین ضدین برمی گردد و مکلف هم نمی تواند بین آنها جمع کند. ما که می گوییم تکلیف بما لا یطاق پیش می آید به خاطر استحاله طلب جمع بین ضدین است. و هر چیزی که بتواند این طلب جمع بین ضدین را حل کند آن مطلوب ما خواهد بود. بعد می فرمایند منشا طلب جمع بین ضدین چیست؟

1.آیا منشا آن اصل وجود دو امر متضاد است؟ و ما باید دست از یکی از آنها بکشیم تا تضاد مرتفع شود.

2. یا منشا آن اطلاق دو تا دلیل ضدین است؟ و ما باید از اطلاق یکی از آنها دست بکشیم تا محذور مرتفع شود و دیگر نیاز نیست از اصل وجود دلیل یکی دست بکشیم.

در اینجا منشا طلب جمع بین ضدین کدام یک از این دو مورد است تا آن را از بین ببریم تا تضاد مرتفع گردد. اگر مشکل اصل وجود دو دلیل است باید یکی از دلیل ها را از بین ببریم. و اگر مشکل اطلاق دو دلیل است باید یکی از دو اطلاق را از بین ببریم تا قائله حل شود.

اگر منشا طلب جمع بین ضدین، اطلاق دلیل ها باشد و بخواهیم از راه از بین بردن یکی از اطلاق ها مشکل را حل کنیم ما از این راه مشکل را حل می کنیم که از اطلاق دلیل مهم دست بر می داریم و آن را مقید به عصیان امر اهم می کنیم، و این می شود همان بحث ترتب که ما به دنبال اثبات آن هستیم. پس ایشان در مقدمه اول این دو تا مطلب را بیان می کند.[1]

بعد در ضمن بیان این مقدمه اشکالی را به مرحوم شیخ انصاری وارد می کند و می فرماید[2] که شیخ در بحث تعادل و تراجیح فرموده اگر دو تا روایت باهم متعارض بودند، (مثلا یک روایت می گوید نماز جمعه واجب است و دیگری می گوید نماز جمعه حرام است، و ما هم می دانیم در روز جمعه بیش از یک نماز بر ما واجب نیست)، بنا بر اینکه ما قائل به طریقیت باشیم حکم می شود به تساقط، طریقیت هر کدام از دو روایت به واسطه دیگری ساقط می شود، مثل دو تا شهادت که دو شهادت دیگر بر ضدش وجود دارد، پس اگر ما قائل به طریقیت باشیم قاعده، تساقط روایات است.

اما اگر قائل به سببیت باشیم، و بگوییم قیام اماره باعث ایجاد مصلحت در مؤدی آن می شود، به طوری که اگر به اماره عمل شود مصلحت دارد و لو آن که اماره با واقع مطابق نباشد، حال چه سببیت اشعری باشد که بگوییم در لوح محفوظ چیزی نیست، یا سببیت معتزلی که می گوید اگر حکمی واقعی هم باشد مطابق اماره عوض می شود، بنا بر این مبنا تکاذبی در بین نیست، هر دو حکم مصلحت دارند، بله ما ممکن نیست به هر دو عمل کنیم، چون متعارضند، یکی می گوید واجب است و یکی می گوید حرام است، نمی توانیم عمل کنیم، در اینجا عقل می آید به میدان، اطلاق یکی را مقید میکند به دلیل دیگری، می گوید که اگر یکی را ترک کردی بیا دیگری را انجام بده، این می شود نتیجه تعارض.

مرحوم نائینی می فرماید این چیزی که شما فرموده اید این همان ترتب است، ترتب از دو طرف است، دو تا مهم اند و با هم تعارض دارند، شما با ترتب از دو طرف تعارض را رفع نمودید، پس چرا شما در مساله ترتب آن را با شدت رد کرده اید و آن را محال دانسته اید؟ این در حالی است که در بحث تعادل و تراجیح قائل به ترتب شده اید؟! چطور در تعادل و تراجیح ترتب من الطرفین را پذیرفته اید ولی در بحث ضد ترتب را قبول نکرده اید و گفته اید محال است!! در آنجا گفته اید رفع ید از اطلاق دلیل مشکل تعارض را حل می کند ولی در اینجا گفته اید رفع ید از اطلاق دلیل امر مهم، مشکل تضاد را حل نمی کند. این دو بیان شما باهم در تناقض است. اگر ترتب محال است باید در هر دو جا محال باشد چه ترتب من الجانبین باشد چه من جانب واحد باشد. این اشکالی است که مرحوم نائینی در مقدمه اول بر شیخ اعظم بیان نموده است.

جواب از اشکال مرحوم نائینی

جوابی که از این اشکال داده شده این است که اینکه شمای نائینی فرموده اید که اگر منشا مشکل را اطلاق می دانید و با رفع ید از آن مشکل تضاد در ضدین حل می شود، پس باید در اینجا هم قائل به ترتب بشوید می گوییم نه ممکن است شیخ اعظم در جواب شما بگوید که بحث ما در تعادل و تراجیح که ترتب من الجانبین بود با اینجا که ترتب از یک جانب واحد است فرق دارد، چطور؟

به اینکه بگوید ما ترتب من الجانبین را قبول داریم اما ترتب از جانب واحد را قبول نداریم، به خاطر اینکه یکی از اشکالات ترتب که عمده اشکال ترتب هم بود و مرحوم آخوند هم آن را بیان کرد، این بود که در ظرف عصیان اهم، بر فرض که مهم مزاحم نباشد ولی اهم که مزاحم است با مهم، و آن را طرد می کند، چون اهم مطلق است و قیدی ندارد، ولی این اشکال در ترتب من الجانبین نمی آید چونکه در آنجا هر دو مقید هستند و هیچ کدام مطلق نیستند که مطارده ای به وجود بیاید، ممکن است شیخ انصاری ترتب من الجانبین را قبول کند ولی ترتب از جانب واحد را که محل بحث است را قبول نکند، بخاطر مطارده ای که اهم با مهم دارد اگر چه مهم با اهم مطارده نکند چون مقید است.

مرحوم نائینی فرموده اند که از این تعارضات در کلمات علما خیلی زیاد است، اینجا هم کلام شیخ متهافت است، ولی جوابش این شد که این دو موضع با هم فرق دارند، پس شیخ انصاری می تواند از بیانش دفاع کند.

اشکالی بر بیان مرحوم نائینی و جواب آن

تا اینجا مقدمه اول را بیان کردیم و در مقام بیان محل نزاع در بحث ترتب بود. در اینجا نکته ای وجود دارد و آن اینکه بر فرض اینکه ما بدانیم که اصل دو تا دلیل با هم، منشا مشکل تضاد نیستند، بر فرض اینکه ما این را قبول کنیم، ایشان می فرماید اگر اینجور باشد باید از اطلاق یکی از دلیل ها رفع ید کنیم و این می شود همان ترتب که ما به دنبال بحث از آن هستیم.

ممکن است کسی بر ایشان اشکال کند و بگوید بنا بر فرض که ما رفع ید از اطلاق کنیم باز هم نتیجه اش ترتب نمی شود، لذا نباید شما فورا بگوید این همان ترتب است، بلکه ممکن است ما در اینجا باز هم بگوییم یکی از دو دلیل ساقط می شود، و نمی توانیم در این صورت هم ترتب را بپذیریم، از باب اینکه یکی از ضدین ملاک ندارد. ممکن است کسی بگوید درست است اینجا موجب طلب جمع بین ضدین نمی شود، ولی باز ما باید از یکی از دلیل ها دست برداریم چرا؟ چونکه ملاک یکی از ضدین در اینجا برای ما محرز نیست.

اگر کسی چنین بگوید جوابش این است که نه این درست نیست بخاطر اینکه خطاب در اینجا موجود است و از طریق آن به ملاک می رسیم، خطاب، دلیل بر وجود ملاک است، پس شما نمی توانید چنین حرفی بزنید، چون فرض این است که ملاک برای هر دو فعل موجود است و این اشکال بر ایشان وارد نخواهد شد.

مقدمه دوم برای تقریب ترتب

این مقدمه هدفش این است که مطارده از ناحیه مهم را حل کند، مطارده بین اهم و مهم دو فرض داشت، یا مطارده از جانب اهم بود و یا از جانب مهم بود، در صورتی که عصیان اهم کند و مشغول به مهم بشود، قائل به امتناع ترتب می گفت مهم ممکن نیست امر داشته باشد، چرا؟ چون یا اهم، مهم را طرد می کند، یا مهم، اهم را طرد می کند، مرحوم نائینی در اینجا می خواهد بیان کند که مهم، اهم را طرد نمی کند. پس مشکلی از ناحیه امر مهم نیست. آن وقت در مقدمه چهارم بیان می کنند که اهم هم، مهم را طرد نمی کند، پس در نتیجه نه مهم اهم را طرد می کند و نه اهم مهم را طرد می کند. شأن این مقدمه این است که می خواهد بیان کند مهم اهم را طرد نمی کند.

این را از چه راهی اثبات می کنند؟ می فرمایند که این جمله ای که گفته اند که واجب مشروط با تحقق شرطش برمی گردد و تبدیل به واجب مطلق می شود این حرف باطلی است، واجب مشروط هیچ وقت از مشروط بودن خارج نمی شود، چه قبل از تحقق شرطش و چه بعد از تحقق شرطش واجب مشروط همچنان مشروط خواهد بود. واجب مهم فعلیتش مشروط به عصیان امر اهم بود، حالا اگر اهم عصیان شود و واجب مشروط به فعلیت برسد، در اینجا امر مهم مطلق می شود و یا مشروط می ماند؟

نه مطلق نمی شود و همچنان مشروط باقی می ماند و از آن خارج نمی شود، یعنی واجب مهم اینجور است: اگر اهم را عصیان کردی مهم محقق می شود، امر مهم همیشه اینجور باقی خواهد ماند.[3] به چه بیانی مرحوم نائینی اینطور فرمایش کرده اند؟ جلسه بعدی بیان خواهیم کرد. والحمدلله ربّ العالمین.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo