< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/07/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/ترتب /ادله ترتب

 

بحث در وجوهی بود که برای اثبات ترتب و برای دفع اشکالی که مرحوم آخوند مطرح کرده اند و آن اشکال جمع بین ضدین است، یکی از وجوهی که در مقام قابل بیان است چیزی است که استاد هاشمی رضوان الله علیه اختیار نموده است که ایشان هم با بیان مقدماتی ترتب را اثبات می کنند.

تقریب استاد سید محمود هاشمی شاهرودی برای ترتب

می فرمایند که ما باید بین تضاد ذاتی و تضاد عارضی فرق بگذاریم، یک وقت تضاد بین دو حکم تضاد ذاتی است و ذاتا با هم ناسازگارند مثلا می گوید: «صم و لا تصم»، مثلا در روز عاشورا یک حدیث می گوید «یجب صوم العاشور» و در یک روایت دیگر می گوید «یحرم صوم العاشور». یا می گوید در زمان غیبت نماز جمعه حرام است و در جای دیگری می فرماید جایز است. در این موارد که متعلق، محل دو حکم مختلف است، این تضاد ذاتی در این جاها می آید. یک متعلقی است که هم وجوب به آن خورده و هم حرمت.

یک وقت تضاد بین دو حکم تضاد ذاتی نیست بلکه بخاطر عدم قدرت مکلف بر جمع بین آنهاست. به این می گویند تضاد عارضی.

بعد می فرمایند که تضاد ذاتی با تضاد عارضی در سه مورد با هم افتراق پیدا می کنند:

1.در تضاد ذاتی تضاد در مبادئ احکام است، به این معنا که محال است در نفس آمر هم مبدا این امر باشد و هم مبدا نهی باشد، یکی ناشی از اراده است و دیگری ناشی از کراهت است، نمی شود اینها در نفس مولا با هم جمع شوند. تضاد ذاتی بر می گردد به تضاد در مبادی و نمی شود آمر نسبت به یک فعل هم حب داشته باشد و هم بغض داشته باشد. اما تضاد عارضی برگشت آن به منتهی است یعنی به مرتبه امتثال برمی گردد، مبدا های این دو حکم با هم تضاد ندارد بلکه در مقام امتثال قابل جمع نیستند. پس تضاد عارضی به مرحله امتثال برمی گردد. مثلا شارع هم حب دارد به نماز هم حب دارد نسبت به ازاله و مکلف هم می تواند هر دو را انجام دهد. در تضاد عارضی در مبدا با هم مشکل ندارند بخلاف تضاد ذاتی که در مبدا قابل جمع نبودند.

2.فرق دیگر در این است که تضاد ذاتی در موارد جهل و عجز و... بازهم وجود دارد، این آقا نمی داند حکم نماز جمعه چیست، جهل عبد نمی تواند تضاد را مرتفع کند. در تضاد ذاتی جهل موثر در ارتفاع تنافی نیست، بالاخره شارع به این عمل یا حب دارد یا بغض دارد. بخلاف تضاد عارضی که اگر جهل به میان بیاد یکی از ضدین از بعث می افتد مثلا عالم را وارد می کند ولی جهل را نه.

پس در تضاد عارضی جهل موثر است و می تواند مساله را از تضاد خارج می کند و یکی از ضدین از منجزیت می افتد. مثلا اگر آگاه نباشد غریق وجود دارد می آید نماز می خواند، و عقابی هم متوجه او نیست چون آگاه به تکلیف نبوده است.

این آقا یک قدرت دارد و آن را در یکی از ضدینی که منجز است صرف می کند. مولا نمی تواند بگوید چون جاهل بودی و انقاذ غریق نکردی من این نمازت را نمی پذیرم، عبد می گوید خدایا من که آگاه نبودم و نمی دانستم غریقی در کار است رفته ام نمازم را خوانده ام. لذا جهل به یکی از ضدین می تواند آن را از منجزیت خارج کند، و یکی از ضدین باقی می ماند و مکلف هم قدرتش را در همان یکی صرف می کند و امتثالش هم صحیح است.

یا مثلا نمی دانسته منزل همسایه دارد می سوزد و الا نماز را رها می کرد و می رفت آنها را نجات می داد. برخلاف تضاد ذاتی که جهل مکلف تاثیری در سقوط آن ندارد و حکم به حال خودش باقی است اگر چه مکلف در ترک آن معذور باشد. و اگر آگاه شود باید جبران کند اگر قابل جبران باشد.

3.فرق سوم همین مساله ماست می فرمایند در تضاد ذاتی، ترتب نمی تواند مشکل تضاد را حل کند، در دو تا امری که تضاد ذاتی دارند ترتب نمی تواند بیاید و مشکل را حل کند و تضاد را از بین ببرد، اما در تضاد عارضی امر ترتبی می تواند مشکل را حل کند.

در تضاد ذاتی معنا ندارد امر ترتبی بیاید و بگوید ای عبد اگر نماز جمعه را نخواندی من حرمتش را از شما برداشتم این معنا ندارد، اگر خواندی واجب است و اگر نخواندی یعنی حرام است دیگر ترتبی در کار نیست اصلا ترتب در اینجا معنا ندارد. بخلاف تضاد عارضی که ضدین از ناحیه تنجز با هم تضاد دارند، ترتب می تواند مشکل تضاد را حل کند، امر ترتبی می تواند بگوید اگر فلان حکم را امتثال نکردی فلان کار را برا تو واجب کردم.

پس تضاد ذاتی و عارضی در سه مورد با هم فرق پیدا کردند. بعد ایشان بعد از بیان این مقدمات می فرمایند که ممکن است بفرمایید منشا دو تا تضاد وجود دو تا امر فعلی است. بعد در جواب می فرمایند نه در اینجا این تضاد چون ذاتی نیست و مربوط به مرحله محرکیت و انبعاث است، این ها در طول هم اند، اگر یکی کار نکند آن دیگری کار می کند. مثلا در هواپیما دوتا موتور وجود دارد که اگر یکی از کار بیفتد آن دیگری شروع به کار کند.

این محرکیت را در طول آن گذاشته پس اگر دو تا امر فعلیت داشته باشند استحاله بوجود نمی آید، چرا؟ چون تضاد این دو تا امر مربوط به جهت محرکیت آنها است و تضادشان عارضی است نه ذاتی که قابل ارتفاع نباشد، در مرحله تنجز با طولیت محرکیت هر دو فعلی می شوند ولی هر دو با هم محرکیت ندارند، بلکه محرکین یکی متوقف بر عدم دیگری است، لذا تضاد عارضی به مرحل محرکیت بر می گردد. پس محرکیت ها هر دو مطلق نیستند بلکه در طول هم اند.

لا یقال: این طولیت محرکیت را که شما درست کردید در مسائل اعتباری و تشریعی معنا ندارد، چرا؟ برای اینکه در امور تشریعی و اعتباری محرکیت، شأنی است، شانیت محرکیت بر قرار است، الان هم شانیت محرکیت اهم بر قرار است و هم مهم، لذا اشکال بر می گرد یعنی طولیت محرکیت مشکل را حل نخواهد کرد، زیرا اینجا امر تشریعی است، و محرکیت هر دو با هم باقی است. مولا نمی تواند دو تا محرکیت فعلی را هم زمان ایجاد کند. بله در امور تکوینی می شود اگر محرکیت از طرف یکی نبود آن دیگری عمل کند. ظرفی هست یا با آن پر می شود یا با این. دو تا چراغ هست یا این گرم می کند و یا آن یکی گرم می کند. اما در محرکیت اعتباریه و تشریعه این مشکل را حل نمی کند، زیرا محرکیت شانیه دارند، اهم می گوید من محرکیت دارم و مهم هم همین را می گوید.

لأنا نقول: ایشان در جواب می گوید ما قبول می کنیم که محرکیت هر دو امر شانی است ولی این موجب تضاد نمی شود، تا یک چیز محالی پیش بیاید، آنچیزی که محال است محرکیت خارجیه است، که در این ظرف زمانی هر دو بخواهند عمل کنند، پس محرکیت شانی و اقتضایی باعث محال نمی شود، دو تا اقتضا هستند که با هم مخالفند، علاوه بر این شما خودتان هم قبول دارید که محرکیت خارجیه طولی است یعنی اگر یکی عمل نکرد آن دیگری عمل می کند، آن چیزی که منتهی به محال می شود محرکیت خارجی هر دو امر است با هم، که در اینجا وجود ندارد.

پس با ترتب در اینجا می توان تضاد عارضی را مرتفع نمود، محرکیت اگر چه شانی است ولی هر دو محرک فعلیت ندارند بلکه یکی از آنها فعلیت می یابند.

تقریب بعدی برای ترتب ازآن محقق نائینی است که مفصل ترتین تقریب است و دارای پنج مقدمه است که ما در جلسه بعدی شروع می کنیم و آن را بیان می نماییم به خاطر ادا حق ایشان ان شاءالله تعالی. والحمدلله رب العالمین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo