< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/07/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/ترتب /ادله ترتب

 

بحث در امکان ترتب بود، ما در این بحث تا حال دو تا وجه را برای اثبات امکان ترتب ذکر کردیم. بعد اشکال اصلی بر ترتب را که مرحوم آخوند ذکر کرده مطرح کردیم و جواب آن را هم طبق فرمایش مرحوم خوئی عرض کردیم. پس ما هم دلیل ترتب را عرض کردیم و هم اشکال اصلی بر ترتب را عرض کردیم و جواب دادیم.

حال می پردازیم به بیان های دیگر که به یک نگاه در اثبات ترتب به کار رفته اند و به یک نگاه جواب اشکال مرحوم آخوند هم هستند. پس در این بیان ها دو چیز مد نظر ماست:

     بیان ادله امکان ترتب.

     بیان اشکال مرحوم آخوند، و یا اشکالات دیگری که بر ترتب شده است.

خدمت آقای سبحانی که بودیم ایشان فرمودند در درس خارج اصول به کجا رسیده اید، عرض کردیم که به بحث ترتب رسیده ایم. ایشان فرمودند بهترین بیان در اثبات ترتب بیان مرحوم بروجردی است. لذا ما این بیان را جلو می اندازیم و مطرح می کنیم که هم بیانی برای اثبات امکان ترتب است و هم بیانی برای رد اشکال محقق خراسانی در کفایه است.

بیان مرحوم بروجردی رضوان الله تعالی علیه در امکان ترتب

مرحوم بروجردی از راه برهان پیش آمده است، بر خلاف دلیل مرحوم خوئی که از راه وجدان بود. همانطور که استاد سبحانی فرموده اند این بیان یکی از بهترتی بیان ها در اثبات ترتب است. هم در تقریرات درسشان این بیان هست، هم در کتاب المبسوط استاد سبحانی است.

ایشان می فرمایند که ما باید سه مورد را در رابطه با ترتب در نظر بگیریم: [1]

1.مورد اول که قطعا محال است در جایی است که مولا به ضدین امر کند، بگوید «صل و لا تصل». این قطعا محال است چرا؟ زیرا این امر به جمع بین ضدین است.

2.مورد بعدی در جایی است که دو تا امر در عرض هم از مولا صادر بشود به دو تا ضد، که هر کدام فی حد نفسه در یک زمان اند و مکلف هر کدام را به تنهایی می تواند انجام دهد، اما جمع آنها در یک زمان برای او ممکن نیست، مثلا مولا بگوید «ازل النجاسه عن المسجد» و «صل في المسجد».

تک تک حساب کنیم مکلف بر انجام هر کدام قدرت دارد، ولی بر جمع بین آنها قدرت ندارد، و چنین چیزی امر به محال نیست، زیرا مولا طلب جمع بین ضدین را نخواسته بلکه تک تک خواسته است. می فرمایند این چند صورت دارد:

     یا هر دو امر بدون قید با شند یعنی مطلق باشند.

     یا هردو قید داشته باشند و این دو قید هم با هم تحقق بیابند.

     یا یکی قید دارد و دیگری ندارد و ما می دانیم آن یکی که قید دارد قیدش همزمان حاصل است.

در تمام این صور که در عرض هم هستند، بعد از تامل عقل حکم می کند به معقول نبودن این صور.

وجه محال بودن قسم دوم ممکن نبودن انبعاث است. نه به خاطر اینکه لازمه اش طلب جمع بین ضدین است مثل قسم اول، بلکه به خاطر این است که عبد قدرت انبعاث به هر دو تا را ندارد لذا مولا چنین بعثی از او صادر نمی شود، و عبد هم چنین انبعاثی ندارد و نمی تواند پیدا بکند. عبارت ایشان در این قسم دوم اینگونه است:

«و بالجملة: استحالة البعثين اللذين تعلق كل منهما بأحد الضدين ليست من جهة كونهما طلبا للمحال و تكليفا بما لا يطاق، كما قد يتراءى من بعض عبائر المنكرين للترتب، بل الوجه في استحالتهما أن طلب المولى لما كان بداعي انبعاث المكلف نحو المكلف به، و كان انبعاثه نحو هذا الضد مستقلا و ذاك الضد أيضا مستقلا في رتبة واحدة و عرض واحد من المحالات، فلا محالة كان‌ تحقق هذا النحو من الطلبين مستحيلا، و ذلك لبداهة امتناع أن تنقدح في نفس الطالب الملتفت- في عرض واحد- إرادتان تشريعيتان، تعلق كل واحد منهما بأحد الضدين، كما يمتنع أن تنقدح في نفسه إرادتان تكوينيتان كذلك».

3.قسم بعدی در جایی است که اگر اهم عصیان بشود باید مهم بجا آورده شود، در این جا ملاک استحاله یا باید طلب جمع بین ضدین باشد، یا ممکن نبودن انبعاث باشد.

می فرماید در اینجا طلب جمع بین ضدین در کار نیست زیرا تک تک اینها را می تواند انجام دهد. آیا انبعاث عبد ممکن است یا نه؟ انبعاث پیدا کند به اهم یا انبعاث پیدا بکند به مهم؟ بله انبعاث ممکن است. زیرا هر دو را باهم نخواسته است، زیرا گفته اهم را انجام بده و اگر عصیان کردی مهم را انجام بده، لذا هیچ کدام از ملاک های استحاله در اینجا جاری نیست، مولا می بیند اگر امر دوم را بعد از امر اول صادر نکند ظرف خالی می ماند، ظرف اطاعت عبد خالی می ماند، زیرا اگر امر اهم را انجام ندهد او رها می شود، وقتی ظرف خالی بشود او قدرت انبعاث را پیدا می کند، لذا امر دوم را صادر می کند.

می فرمایند مشکل در مورد دوم این بود که مکلف قدرت انبعاث به هر دو را نداشت ولی در این مورد سوم چون دو تا امر ترتبی وجود دارد، مولا می بیند که اگر مکلف امر اول را انجام ندهد و ظرف خالی بشود می شود امر دوم را صادر کرد و مکلف را به آن مشغول کرد. لذا امر دوم را صادر می کند، و به مکلف می گوید ظرف عبادت را با این امر دوم پر کن، عقل هم در اینجا حکم به استحاله نمی کند.

در ذیل کلامشان ایشان یک جمله ای دارد و آن اینکه امر به اهم مطلق است و از نظر رتبه بر عصیان اهم مقدم است و عصیان در رتبه بعد از آن است، امر به مهم در رتبه عصیان امر اهم است، لذا از حیث رتبه هم این دو با هم فرق دارند، ایشان می خواهد با اختلاف رتبه میان امر اهم و مهم، بین آنها فرق بگذارد تا تضاد را از بین ببرد، لذا اینها با هم کاری ندارند، مطارده ندارند.

ما عرض می کنیم فرمایش اصلی ایشان که ذکر کردیم متین است و ظاهرا اشکالی در آن نیست، اما اینکه می خواهد اختلاف رتبه درست کنند، و با اختلاف رتبه بین دو امر متضاد، می خواهند تضاد آنها را از بین ببرند، این مطلب ایشان کافی نیست و ما در آینده توضیح خواهیم داد که اختلاف رتبه محذور تضاد را رفع نمی کند.

اختلاف رتبه اختلاف در زمان را حل نمی کند. بنابراین ذیل کلامشان را ما نتوانستیم بپذیریم، اما کلام ایشان برای اثبات امکان ترتب انصافا بیان متینی است.

مرحوم آخوند می گفت امر اهم و مهم همدیگر را طرد می کنند ولی مرحوم بروجردی می گوید نه بین اینها مطارده نیست، مولا چون می داند نه اهم علت تامه است و نه مهم علت تامه است، و ممکن است به خاطر عصیان و سوء اختیار عبد ظرف عمل خالی بماند به مهم امر نموده است، پس آنجایی که اهم اثر ندارد مهم بایدانجام بشود نه آنجایی که اهم اثر دارد، پس کجا مطارده به وجود آمد؟

بیان استاد سبحانی برای ترتب

استاد سبحانی می فرمایند:

اگر مولا دو تا امر با هم صادر کند و هر دو هم مطلق باشند این در حکم طلب جمع بین ضدین است مثل این است که بگوید «صلّ و لا تصلّ».

اگر دو تا امر مطلق صادر کند ولی جدا جدا نه باهم، این هم باز محال است چناچه اولی محل بود، زیرا مکلف قدرت بر اتیان هر دو را ندارد.

اما اگر یکی از امرها به عصیان امر دیگری مشروط شد، در اینجا درست است که دو تا امر فعلی می شوند، اهم فعلی است برای اینکه قیدی ندارد، مهم فعلی است برای اینکه قیدش که عصیان باشد محقق شده است، ولی معنای این طلب بین ضدین نیست.

ما باید فرق بگذاریم بین طلب ضدین و بین طلب جمع بین ضدین، ترتب طلب ضدین است ولی طلب جمع بین ضدین نیست قطعا، زیرا می گوید اگر اهم را انجام ندادی مهم را انجام بده و نمی خواهد که بین اهم و مهم جمع کند. بلکه هر دو را طلب کرده و طلب ضدین هم محال نیست آنچه محال است طلب جمع بین ضدین است.

ایشان با این بیان می خواهد هم ترتب را اثبات کند و هم جواب اشکال مرحوم خراسانی را بدهد، بعد می فرماید که از اینجا روشن می شود که اجتماع دو تا امر فعلی اشکالی ندارد، و اینکه امر اهم در رتبه امر به مهم است این هم اشکال ندارد، همه این ها فقط اثبات می کنند که طلب ضدین شده نه طلب جمع بین ضدین، و طلب ضدین ملاک استحاله ای ندارد.[2]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo