< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اوامر/ترتب /شرط امر به مهم

بحث در مقدمات ترتب بود که فراگیری این مقدمات قبل از ورود در بحث از آن مطلوب است. به این مقدمه رسیدیم که ترتب بر اساس چه شرطی تحقق پیدا می کند، عرض کردیم که شرط ترتب می تواند بر شش صورت مترتب شود:

    1. عصیان به نحو شرط متقدم.

    2. عصیان به نحو شرط متقارن.

    3. عصیان به نحو شرط متاخر.

    4. عزم به نحو شرط متقدم.

    5. عزم به نحو شرط متقارن.

    6. عزم به نحو شرط متاخر.[1]

مرحوم آخوند فرمودند از این شش صورت، سه صورت داخل در بحث ترتب است: یعنی: 1. عصیان به شکل شرط متاخر، 2. عزم به شکل شرط متقدم، 3. عزم به شکل شرط متقارن.

اشکال در اینجا بود که چرا مرحوم آخوند در شرطیت عصیان، شرط متقارن را بیان نفرموده، در اینجا گفته شد که چند بیان برای توجیه این بیان ایشان گفته شده است، و بر شرط عصیان متقارن اشکال هایی شده است:

1.اشکال مرحوم حکیم که فرمود زیرا عصیان، محل سقوط امر است. ما در جواب عرض کردیم عصیان همیشه ظرف سقوط نیست، مثلا در امور تدریجی باز می توان امر به اهم را در باقی اوقات امتثال کرد، بله در امور آنی عصیان ظرف سقوط است. پس این توجیه مرحوم حکیم برای عدم شرط قرار گرفتن عصیان متقارن قابل پذیرش نیست. [2]

2.اشکال مرحوم اصفهانی که فرمود که بین امر و عصیان و اطاعت آن فاصله ای زمانی وجود دارد، و بعد آنرا نقد کرد. ما هم می گوییم که لازم نیست که امر و عصیان و اطاعت آن از لحاظ زمانی از هم جدا باشند، از لحاظ رتبی جدا باشند کفایت می کند، اینکه مرحوم آخوند فرموده همیشه بیین این دو فاصله زمانی وجود دارد، نه این چنین نیست بلکه برخی جاها از هم جدا نیستند و در یک زمان اند، ممکن است عبد بداند در فلان ساعت امر مولا خواهد رسید، مثلا اول فجر دستور مولا به امساک خواهد رسید، لذا خودش را آماده می کند و به محض رسیدن امر، آن را امتثال می کند، پس اینکه گفته شود انبعاث همیشه از بعث فاصله زمانی دارد، ما این را قبول نداریم، بله از لحاظ رتبه باهم فرق دارند. پس این کلیت بیان مرحوم آخوند که فرمود در کلیه واجبات بین امر و عصیان و یا اطاعت آن، فاصله وجود دارد، قابل پذیرش نیست. [3]

لذا در شرط مقارن اشکالاتی مطرح شده، اشکالات را باید بررسی کنیم، برخی را دیروز مطرح کردیم برخی دیگر را امروز مطرح می کنیم.

اشکالی دیگر در رابطه با شرط عصیان متقارن

امروز بیان دیگری را می خوانیم، گفته اند اصلا بگوییم ترتب باطل است، بخاطر اینکه شرط عصیان در آن یا مقدم است یا مقارن و یا متاخر، و همه اینها هم باطل است، زیرا هر کدام را فرض کنیم با اشکال مواجه است:

1.اگر عصیان متقدم را شرط ترتب بدانیم، اینجا روشن است که خروج از بحث است، زیرا ترتب در جایی بود که هر دو امر اجتماع کنند، و هر دو فعلی باشند، نه اینکه یکی عصیان شده و تمام شده حالا مولا بیاید و امر به مهم کند، با عصیان دیگر اجتماعی در کار نیست.

اگر عصیان را به نحو شرط متاخر، شرط ترتب بدانیم، این هم با دو اشکال مواجه است:

یکی التزام به پذیرش شرط متاخر، و این در حالی است که خیلی از بزرگان چنین شرطی را قبول ندارند، و فقط شرط مقارن را قبول کرده اند، زیرا علت نمی تواند متاخر از معلول خود باشد، مرحوم نائینی اصلا این شرط را قبول ندارد، مبنای ناقل بودن را پذیرفته است.

و دیگری التزام به پذیرش وجوب تعلیقی، زیرا می خواهید بگویید اگر عصیان در بعد محقق شد از هم اکنون مهم واجب است، مهم هم تدریجی است پس مهم از اول تا به آخرش از هم اکنون واجب است، یعنی اگر شما ازاله را انجام ندادید نماز از هم اکنون واجب است، تمام اجزای آن واجب است از تکبیرة الاحرام تا آخر، کل نماز واجب است.

این در حالی است که هر دو مبنا محل بحث است، و بسیاری از آقایان نپذیرفته اند. ما عرض می کنیم این مطلب که شما فرموده ای که شرط متقدم باطل است این مطلب صحیحی است و ماهم قبول داریم، و اینکه فرموده اید شرط متاخر صحیح نیست، زیرا مبنی بر این است که هم شرط متاخر را بپذیرید و هم واجب تعلیقی را بپذیرید؛ عرض می کنیم ما هر دو مبنا را می بپذیریم؛ پس ما مبنا را قبول داریم.

اشکال بعدی در رابطه با شرط عصیان متقارن

یکی از اشکالات دیگر بر شرط مقارن این است که اگر زمان وجوب و واجب یکی باشد، لازم می آید یا تحصیل حاصل یا طلب محال، چطور؟ برای اینکه وجوبی که برای واجب می آید، این واجب یا مفروض الوجود است یا مفروض العدم، اگر مفروض الوجود باشد لازمه اش تحصیل حاصل است، اگر هم مفروض العدم باشد این محال است، زیرا امر به معدوم تعلق نمی گردد.

جوابش این است که ما که گفتیم زمان وجوب و واجب یکی است منظورمان این نیست که واجب محقق است، ما می گوییم که امر در آنجا فعلی است و مکلف هم می تواند امتثال یا عصیان را انجام دهد، نه اینکه واجب محقق است پس تحصیل حاصل است و یا معدوم است پس محال است، پس طلب ایجاد واجب است و این طلب و انجام واجب ممکن است در یک زمان باشند.

5. اشکالی دیگر در رابطه با شرط عصیان متقارن

یکی دیگر از اشکالات بر شرط مقارن این است که امر علت است و داعی امتثال است و بعد از فرض وجود آن عصیان ممکن است، پس امر باید بر اطاعت و عصیان مقدم باشد.

جواب این هم این است که علت باید از لحاظ رتبی مقدم بر معلول خود که همان امتثال و یا عصیان است باشد، و همین تقدم رتبی کفایت می کند و ضرورت ندارد که وجوب زمانا هم مقدم بر واجب باشد و بین آنها یک فاصله زمانی باشد.

بیان اشکال بعدی در رابطه با شرط بودن عصیان متقارن

اشکال بعدی به شرط مقارن این است که امتثال و عصیان ظرف سقوط امر است نه ظرف ثبوت امر.

جوابش این است که سقوط امر، به مجرد حصول زمان امتثال نیست، سقوط امر بعد از تحقق کامل امتثال است، بله امتثال هم زمان با امر و وجوب است، ولی سقوط آن متوقف بر تحقق کامل امتثال است، وقتی امتثال تمام شد، امر هم ساقط می شود، فرض ما هم در اینجا این است که می خواهیم بگوییم که امر و شروع امتثال آن ممکن است در یک زمان باشد، نمی خواهیم بگوییم که تحقق امتثال با امرش در یک زمان هستند تا شما اشکال کنید که آقا امتثال ظرف سقوط است نه ثبوت. خلاصه مستشکل بین ایجاد امتثال و تحقق آن فرق نگذاشته است، ما می گوییم ظرف ایجاد است نه ظرف تحقق.

این اشکالات به شرط عصیان مقارن وارد نیست، و لذا می تواند مثل شرط متاخر مصحح ترتب باشد، و لازمه اش این نیست که عصیان، متاخر از امر باشد، تا شما بگویید چون لازمه آن تاخیر عصیان از امر است پس زمان دو امر اهم و مهم یکی نیست پس ترتبی هم در کار نیست، نه این چنین نیست، بلکه شرط عصیان مقارن هم می تواند شرط برای ترتب باشد.

پس چهار چیز مقارن شد:

امر به اهم و اطاعت آن، امر به مهم و اطاعت آن، و اینها همه در یک زمان ممکن است جمع شوند، و در چنین جایی است که ترتب فرض پیدا می کند. اطاعت مهم، هم زمان است با امر به مهم و امر به اهم، همچنان که عصیان مهم هم زمان است با امر به آن و امر به اهم. همچنین عصیان و اطاعت اهم نسبت به امر خود و امر به مهم. اینها همه با هم ممکن است هم زمان باشند. بله تقدم رتبی را ما قبول داریم، و همین کفایت می کند در فرق وجوب و واجب.

اشکال و جواب

امر ترتبی در اینجا معنا ندارد و تعبیر به شرط ترتب در اینجا صحیح نیست، زیرا اهم و مهم وقتی با هم ضدین هستند، وقتی یکی نبود آن دیگری حتما هست، چه ما شرط بکنیم و چه شرط نکنیم، مثلا من یا ساکن هستم و یا متحرکم، معنا ندارد مولا بگوید اگر حرکت نکردی باید ساکن باشی، این معنا ندارد. اشکال ما به اصل شرط گذاشتن است که در اینجا نیازی به آن نیست چون ضدین با هم در تضاد اند و در اثر نبود یکی آن دیگری حتما هست چه شرطی باشد و چه نباشد.

جوابش این است که نه، این حرف شما در «الضدین لا ثالث لهما» صحیح است، اما در جایی که این چنین نیست نه صحیح نیست، مثلا فرض کنید مولا به کسی بگوید اگر ازاله نکردی نماز بخوان آن شخص برود بخوابد و هیچ کدام را انجام ندهد.

7. اشکالی دیگر در رابطه با شرط عصیان متقارن

اشکال دیگری را امام خمینی بر شرط مقارن وارد کرده اند، می فرماید شما چی را شرط می دانید، عصیان را شرط می دانید؟ ما عصیان را فرض می کنیم در دو واجب مضیق، طبق فرمایش شما عصیان اهم شرط است برای مهم، فرض کنید آخر وقت نماز یومیه و نماز آیات است، شما می گویید امر به نماز آیات مشروط است به عصیان امر به اهم که نماز یومیه است، عصیانی که الان مطرح شده در اینجا:

یا طوری است که از اول وقت مقدار کمی گذشته است، به طوری که اگر مکلف بخواهد برگردد و برود اهم را انجام بدهد هنوز وقت باقی است، پس عصیان محقق نشد، در اینجا مولا بگوید اگر اهم را اطاعت نکردی برو مهم را انجام بده، می گوییم این امر مهم هنوز موضوعش محقق نشده است، چون موضوعش عصیان اهم بود، و این عصیان هم هنوز محقق نشده است، لذا با امر اهم که ترتب درست نمی شود زیرا امر به مهم هنوز موضوعش محقق نشده است.

یا طوری است که وقت به مقداری گذشته که وقت اهم تمام شده است، واقعا عصیان محقق بشود، باز هم بحث از ترتب خارج می شود زیرا اهم عصیان شد و تمام شد و رفت، با امر به مهم به تنهایی که ترتب درست نمی شود.

پس در چه صورتی می خواهید ترتب را شما درست کنید؟ در هر دو صورت ما دو امر فعلی نداریم، دو تا امر یا آنی اند یا تدریجی مضیق هستند، در هر صورت که فرض شود ما در اینجا دو امر فعلی نداریم تا بتوانیم ترتب را درست کنیم. [4]

ما عرض می کنیم اولا: واجب های مضیق در همان آنِ اول هر دو فعلی اند، در آن اولی که می خواهد یکی را انتخاب کند و دیگری را ترک کند، در آنجا هر دو امر فعلی اند، عصیان هم با همان آن اول محقق می شود.

وثانیا: ما فرض می کنیم در دو تا واجب فوری، شما چرا فقط در دوتا مضیق تصور می کنید، مثل ازاله نجاست که می توان فورا ففورا آن را انجام داد، یا مال مومن آتش گرفته و دارد می سوزد، در اینجا عصیانش محقق است و دیگر اینطور نیست که مکلف برگردد و آن را انجام دهد. این عصیانی که محقق شده مستمر است و ادامه دارد، اینطور نیست که فورا تمام شود، مثل خانه ای که دارد می سوزد، ایشان می گوید عصیان که شد از فعلیت می افتد ما می گوییم که نه همیشه اینطور نیست تا عصیان محقق شد امر از فعلیت بیفتد، الان هم عصیان دارد می شود و هم امرش هنوز فعلیت دارد، پس شما چرا فرض را فقط در مضیقین می گیرید، ما فرض می کنیم دو تا امر فوری را، در دو تا امر فوری هم عصیان هست و هم امرها از فعلیت نمی افتند.

وثالثا: ما اصلا عصیان را به نحو شرط متاخر شرط می کنیم، فرض عصیان می کنیم، پس شرط امر به مهم فرض عصیان است نه خود عصیان، تا شما اشکال نکنید. پس این کلام ایشان را ما نپذیرفتیم، و عرض می کنیم در جایی که عصیان مقارن است ما واجباتی مثل واجبات فوریه داریم که با تصور آنها ترتب ممکن است، و در جایی هم که عصیان به صورت متاخر شرط شود باز هم ترتب هست.

ایشان در تهذیب الاصول فرموده که ممکن است کسی بگوید شروع در عصیان را ما شرط قرار بدهیم، بعد جواب داده که نه عصیان از امور ممتده نیست، عصیان یا محقق می شود و یا محقق نمی شود. ما عرض می کنیم شروع به عصیان را ما نمی گوییم، خود عصیان یا آنی است و یا تدریجی است، و در هر دوجا ما می توانیم فرض کنیم با حفظ امر به اهم، ترتب قابل تصور باشد.

بعد فرموده اند که ممکن است کسی بگوید معنای انتزاعی عصیان شرط ترتب است، ظاهرا منظورشان همان شرط متاخر است، بعد جواب داده لازمه اش طلب الجمع بین الضدین است، اگر این باشد شما به این دام می افتید. [5]

عرض می کنیم که نه، ان شاءلله بعدا بحثش خواهد که ما شرط متاخر را می پذیریم، دو تا امر را هم فعلی خواهیم گرفت، و طلب جمع بین دو تا ضد هم پیش نخواهد آمد.


[1] . شرط دیگری نیز به عنوان «عصیان متعقب» را مرحوم نائینی ذکر نموده که به شرط عصیان مقارن بر می گردد و در مباحث آینده ذکر می شود.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo