< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد مرتضی ترابی

1400/06/14

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: اوامر/بحث ضد /ثمره بحث ضد

 

توصیه اخلاقی برای تحصیل علم و تحمل سختی های آن

خدای تعالی را حمد و سپاس می گوییم که توفیق داد مباحثات فقه اهل بیت «علهم السلام» و مقدمات آن را داشته باشیم، از عنایت و لطف و فضل الهی است که این توفیق را از ما نگرفته است، ان شاءالله از برکات آن استفاده کنیم، خدای تعالی به ما و آقایان نیت خالصانه عنایت کند تا بتوانیم، آنچه را که در توان داریم کوتاهی نکنیم و نیرو را صرف کنیم، و خداوند اگر این کار را از ما بپذیرد قطعا برکات فراوانی خواد داشت، برای خودمان، برای خانواده ما، برای جامعه ما، برای انقلاب، برای همه مفید خواهد بود. در منابع دینی آمده که «إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَيْراً فَقَّهَهُ فِي الدِّينِ» [1] ، اگر خدای تعالی به انسان این توفیق را بدهد که اهل درس و تحقیق باشد، معلوم می شود خدا خیر را برای او اراده کرده است. یک قسمت از این کار البته به عهده ما است، اما عمده آن از جانب خداست، اگر ما آن قسمت اندک را انجام بدهیم و در این راه تلاش کنیم به دنبال آن، عنایت الهی خواهد آمد. شروط درس را ما رعایت کنیم، مثلا به خاطر کار غیر ضروری درس را تعطیل نکنیم، اگر ما التزام به درس داشته باشیم، مثل کارگرها، کارمندها، که در را کارشان تلاش می کنند، بعد از نماز دیگر نمی خوابند، سر وقت به سرکار می روند، اینطور نیست که از خواب بلند شوند و با قیافه خواب آلود، سر کار حاضر شوند.

ما هم اگر به همان مقدار که کارگرها به کارشان اهمیت می دهند، اهمیت بدهیم و تلاش کنیم، قطعا خدای تعالی عنایت و تفضلش شامل حال ما خواهد شد، و اگر این مسیر دارای سختی هایی باشد خدا راه را برای ما هموار می کند.

همچنین وفات آیت الله حکیم را هم به محضر امام زمان علیه السلام و مومنین تسلیت عرض می کنیم، ایشان واقعا انسان خدمتگزاری بود، ما در نجف یک جلسه خدمت شان رسیدیم ودر آنجا احساس کردم که انسان بسیار متواضعی هستند، در آن مجلس، ایشان هم مثل بقیه روی فرش نشسته بودند و زیرانداز یا صندلی نداشتند، و خیلی هم سبک بال بودند تا کسی وارد می شد به احترام او بلند می شدند و می ایستادند، آدم احساس می کرد که ایشان هیچ تکلفی در زندگیش وجود ندارد، حالا بگوید من صاحب مقام مرجعیت هستم، آدم بزرگی هستم وفلان... این ها اصلا در او وجود نداشت، ساده و بی تکلف بودند، پایان عمرشان هم که شد همانطوری که آقازاده ایشان فرمودند که مرگ ایشان در چند دقیقه بیشتر نبوده و بی تکلف از دنیا رفته اند.

خدمات علمی ایشان قابل توجه است، ایشان شرحی بر رسائل دارند، شرحی بر کفایه دارند، کتاب های مختلفی در اصول دارند، یک کتاب به اسم «الکافی» در اصول دارند که ظاهرا به این نیت نوشته اند که جای «کفایة الأصول» را بگیرد و محور درس و بحث اصولی در حوزه شود، که مورد توجه اعلام حوزه قرار نگرفت، ولی ایشان زحمت خودش را کشیده است.

خانواده حکیم خانواده خدمتگزاری به اسلام بوده است. مرحوم سید محسن حکیم «المستمسک» را نوشته است. همه اهل جهاد و خدمت به شیعه بوده اند که ما باید قدردان زحمات آنها باشیم.

لذا دوستان عزیز بدانند که عمر سریع می گذرد، پس تلاش کنید که نسبت به سال گذشته منظم تر باشید، با مطالعه در درس حاضر بشوید، که آخرسال احساس کنیم یک گام مؤثری در اصول برداشته ایم، نگوییم بعدا، بعدا کی؟ مرحوم آقای بروجردی نقل می کنند که ایشان فرموده من در جوانی هرچه نظر دادم الان که نگاه می کنم باز هم همان نظر را اختیار می کنم، چیزی اضافه نکرده ام. لذا اگر در جوانی کار کردیم و از قوه استنباط خود استفاده کردیم موفق هستیم و الا اگر در جوانی کار نکنیم بعداز مدتی قوه استنباط ما خاموش می شود.ان شاء الله با کمک همدیگر بتوانیم هم در اصول و هم در فقه یک قدمی برداریم.

مرحوم آقای تبریزی می فرمود استاد حکم راهنما را دارد، راه را باید خودت بروی، استاد می گوید راه از این طرف است ولی با شما راه نمی آید خودت باید راه را طی کنی. ماه راهنمایی می کنیم و ان شاءالله شما راه را خودتان طی کنید.

شروع بحث

بحث ما در سال گذشته به اینجا رسید آیا «امر به شئ مقتضی نهی از ضد هست یا نیست»؟ این مساله را بحث کردیم و به بحث از ثمرات آن رسیدیم، که بحث از ثمرات نیز منتهی به بحث از ترتب می شود.

ورود به بحث ترتب که یکی از مهم ترین مباحث اصولی و احیانا از مشکل ترین آنهاست، یک مقدماتی دارد، لذا ما از اصل بحث آن که همان بحث از ثمره ضد است شروع می کنیم. بحث از مساله ضد همانطور که پایان جلسات گذشته گفتیم دارای سه مقام بود:

    1. مقام اول: مبحث ضد عام.

    2. مقام دوم: مبحث ضد خاص.

    3. مقام سوم: مبحث ثمره ضد.

بحث از ثمره مساله ضد منتهی به بحث از ترتب می شود با کیفیتی که عرض خواهیم کرد. لذا ما از ثمره بحث «هل الأمر بالشئ یقتضي النهي عن ضده أو لا ؟» بحث امسال خود را آغاز می کنیم. اگر ما قائل به اقتضا بشویم چه ثمره ای دارد و اگر قائل به اقتضا نشویم چه آثاری دارد.

عرض می کنیم دنیا محل تزاحم است، شما هر کاری را که بخواهید انجام بدهید، مزاحم با کار دیگری است، مثلا الان که شما در اینجا حضور دارید برخی کارها را رها کرده اید و به اینجا آمده اید تا درس بخوانید، یا کسی به جهاد می رود خانواده اش را رها می کند و به جبهه می رود، در امور شرعی دیگر هم چنین است، شما گاهی واجبی را به خاطر واجب دیگر رها می کنید، مشغول یک ماموربه می شوید که در اثر آن واجب دیگر، مستحب دیگر ترک می شود، یا مشغول کار غیر واجبی می شوید و کار واجبی در اثر آن ترک می شود.

در اینجا این بحث به وجود می آید که حکم شرعی آنچه که ترک شده است چیست؟

بیان ثمره مساله ضد

فرموده اند بنا بر قول به اقتضا ثمره آن این است که اگر ضد عبادت باشد باطل است زیرا نهی به آن متوجه شده است. مثلا اگر مولی بگوید «أزل النجاسة عن المسجد»، و ما امر را امتثال نکنیم و مشغول به نماز خواندن بشویم، در اینجا اگر ما قائل به این باشیم که دستور مولی به چیزی موجب نهی از ضد آن چیز است، در این صورت نمازی که خوانده ایم باطل می شود، چرا؟ چون نهی به آن تعلق گرفته است و نهی نیز موجب بطلان عبادت است. این ثمره قول به اقتضا است.

انحصار ثمره در دو مورد

این ثمره هم دو مورد دارد، و در آن دو مورد اتفاق می افتد:

1. در جایی که دو واجب وجود داشته باشد که یکی از آنها موسع و آن دیگری مضیق باشد. مثل ازاله نجاست و خواندن نماز، ازاله واجب مضیق است و نماز واجب موسع است. در این مورد اگر مکلف ازاله را ترک کند و نماز را بجا آورد آیا نماز او باطل است یا خیر؟ بنا بر قول به اقتضا باطل است.

2. در جایی که دو واجب وجود داشته باشد و هر دو مضیق باشند درحالی که یکی از آن دو اهم و آن دیگری مهم باشد. حال بحث می شود که اگر مکلف امر به اهم را رها کند و امر مهم را امتثال کند، عملش باطل است یا خیر؟ بنا بر قول به اقتضا عملش باطل است. مثل کسی که نماز ظهر و عصر را رها کند و مشغول نماز آیات شود. یا مثل کسی که غریق را رها کرده و نماز می خواند.

مثال های فراوانی می توان برای این ثمره می توان بیان کرد.

آیا این بحث، یک بحث اصولی است؟

از فرمایش مرحوم محقق نائینی در اول اصول استفاده می شود که بحث اصولی به بحثی می گویند که نیازی به مقدمه دیگری نداشته باشد، خود بحث منتج نتیجه بشود یعنی حکم شرعی را استنباط کند، اما اگر یک بحثی بود که نیاز به مقدمه دارد دیگر چنین بحثی اصولی نیست.[2] مثل علم نحو و منطق که در امر استنباط به کار گرفته می شوند ولی بحث اصولی نیستند، زیرا باید مقدمات دیگری به آنها افزوده شود. بحث اصولی بحث کبروی است نه صغروی، مثل «خبر العادل حجة»، که خودش باعث استنباط حکم شرعی می شود. مثلا: حکم تنجس آب قلیل به صرف ملاقات با نجس را، از خبر واحد استفاده نموده ایم چون خبر واحد خودش به تنهایی در استنباط چنین حکمی کافی است. اما مباحثی که کبروی نیستند بلکه صغروی اند دیگر از مباحث اصولی شمرده نمی شوند.

بنا بر مبنای یاد شده بحث ضد دیگر اصولی نیست، زیرا نیاز به یک مقدمه دیگری دارد و تا آن نباشد باعث استنباط حکم شرعی نمی شود. آن مقدمه این است:«نهی در عبادت موجب فساد است و تا این مقدمه به آن اضافه نشود، حکمی استنباط نمی شود. لذا چنین بحثی اصولی نیست.

اما دیگران فرموده اند که فرقی ندارد چه خود مساله منتج حکم شرعی باشد و چه به کمک مقدمه دیگری باعث استنتاج حکم شود، از مباحث اصولی به حساب می آید.

ممکن است اشکال شود که در این صورت مباحث نحوی و منطقی و ... باید وارد در علم اصول شوند؟

جوابش این است که هر مساله ای که در علوم دیگر مطرح نشده و فقط در علم اصول مطرح شده از مباحث علم اصول محسوب می شود، ولی اگر در علم دیگری مطرح شده باشد دیگر نیازی نیست که در علم اصول بحث شود و لذا اصولی محسوب نمی شود.

ما می پذیریم که هر بحثی که در استنباط دخیل باشد چه مستقیما باعث استنباط حکم شرعی باشد و چه بواسطه مقدمات دیگر، آن بحث اصولی است ولی به شرطی که در علم دیگری از آن مساله بحث نشده باشد، اگر آن مقدمات در علم دیگری بحث شده باشند دیگر اصولی نیستند اگر چه از آنها در علم اصول استفاده بشود.

اشکالی بر اصولی بودن مساله ضد

اشکال شده به اینکه این بحث از یک جهت اصولی است ولی از یک جهت اصولی نیست، در حالی که بحث اصولی باید از هر دو جهت اصولی باشد چطور؟ به این بیان که عده ای که قائل به اقتضا نشده اند دیگر ثمره ای بنا بر قول آنها بر بحث مترتب نیست، پس بنا بر قول آنها این بحث اصولی نیست.

جواب این است که در اصولی بودن مساله کافی است که علی أحد القولین مساله دارای ثمره باشد و نیازی نیست بنا بر هر دو قول دارای ثمره باشد.

تحلیلی از چگونگی ثمره داشتن این مساله

باید دانست که اساس قول بر ثمره داشتن مساله ضد بر دو اصل مبتنی است:

1.اصل و اساس اولی که این ثمره بر آن مبتنی است، این است که نهی به تمام اقسام آن در عبادات موجب فساد است، چه نهی نفسی باشد و چه اینکه نهی غیری باشد، وقتی می گوییم امر به شئ مقتضی نهی از ضدش است، در اینجا این نهی عبارت از نهی نفسی نیست که دارای مفسده مستقل باشد، بلکه نهی در اینجا مترشح از امر است، یعنی نهی غیری است. اگر کسی قبول نکند که همه اقسام نهی موجب فساد است، در اینجا ثمره ای بر قول به اقتضا بار نمی شود.

2. اصل دومی که ثمره داشتن این مساله برآن مبتنی است این است که عبادت خودش دارای مقتضی برای صحت باشد، مثلا خودش امر داشته باشد، قصد قربت آن متمشی بشود، و الا اگر خود عبادت مقتضی برای صحت نداشته باشد دیگر بحث از ثمره داشتن یا نداشتن آن معنی ندارد. اگر خودش فی حد نفسه دارای مقتضی برای صحت نباشد دیگر اصلا نیازی نیست که از آن نهی شود، خودش از اساس باطل است.

مثلا در جایی که شخص نجات غریق را رها کرده و مشغول نماز شده است، باید خود این نماز مقتضی برای صحت داشته باشد ولو نهی ای هم در کار نباشد، و ما قائل به اقتضاء هم نباشیم. و الا اگر مقتضی برای صحت نداشته باشد اگر نهی ای هم درکار نباشد مساله مورد بحث هیچ گونه ثمره ای نخواهد داشت، زیرا عمل عبادی از اساس باطل است.

برخی از بزرگان مثل مرحوم محقق نائینی اصل اول را قبول ندارند، ایشان قائل است که همه اقسام نهی موجب فساد نیست، بلکه فقط نهی نفسی موجب فساد است، اما نهی غیری چون دارای مفسده مستقل نیست بلکه از امر مولی ناشی شده است موجب فساد نمی شود. پس اگر ما حتی قائل به اقتضا هم بشویم باز هم نهی در این مساله موجب فساد عبادت نمی شود.[3]

برخی دیگر از بزرگان اصل دوم را قبول ندارند، مثل مرحوم شیخ بهائی، ایشان می فرماید که در این مساله عبادت اصلا دارای امر نیست تا ما از صحت و عدم صحت آن بحث کنیم. ما چه قائل به اقتضا شویم و چه قائل نباشیم، در چنین مواردی خود عبادت مقتضی برای صحت ندارد.[4]

مرحوم نائینی فرموده اند علی کل حال عبادت مزاحم صحیح است، در مقابل ایشان مرحوم شیخ بهایی فرموده اند عبادت علی کل حال باطل، چه اقتضا را قائل باشیم و چه قائل نباشیم.

والحمدلله رب العالمین.

 


[2] . فوائد الأصول، الكاظمي الخراساني، الشيخ محمد علي، ج1، ص18.البته مرحوم نائینی مساله ضد را از مسائل اصولی می دانند، ایشان این چنین فرموده اند: القول في اقتضاء الامر بالشيء النهى عن ضده، وتنقيح البحث فيه يستدعى تقديم أمور. الامر الأول : لا اشكال في أن المسألة من مسائل الأصول، وليست من المبادئ الأحكامية، وان كان فيها جهتها، الا ان مجرد ذلك لا يكفي في عدها من المبادئ بعد ما كان نتيجتها تقع في طريق الاستنباط، على ما تكرر منا في ضابط المسألة الأصولية. (فوائد الأصول نویسنده : الكاظمي الخراساني، الشيخ محمد علي جلد : 1 صفحه : 301). البته بنا بر قول ایشان در ابتدای کتاب اصولی بودن مساله ضد مورد اشکال واقع شود همانطور که جناب استاد در مجلس درس فرموده اند، لذا اصولی دانستن مساله ضد با مبنای مرحوم نائینی در تعریف اصول ظاهرا سازگاری ندارد. چون نتیجه این مساله خود صغری می شود برای کبری مساله نهی در عبادات موجب فساد است و کمک آن ما را به استنباط حکم شرعی می رساند. (مقرر).

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo