< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1402/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الشرکة/شرکت های تجاری/مشروعیت ضمان در شرکت های تضامنی

بحث در شرکت های تجاری بود. عرض کردیم شرکت های تجاری را به دو قسم عمده تقسیم می کنند چنانکه استاد سبحانی[1] هم همین روش را پیش گرفته است یعنی شرکت اموال و شرکت اشخاص، ولی تقسیم دقیق تر این است که بگوییم شرکتها به سه قسم تقسیم بشود:

    1.

شرکت سرمایه یا اموال.

    2.

شرکت اشخاص.

    3.

شرکت مختلط.

در تحت هر کدام چند نوع شرکت وارد است مثلا در تحت اول شرکت سهامی عام و خاص و شرکت با مسئولیت محدود وجود دارد. در این شرکت ها به اموال شرکت نگاه می شود و کاری با اموال اشخاص ندارند. سرمایه مهم است در این شرکت ها، لذا ضمانش هم به مقدار سرمایه است یعنی اگر شرکتی بدهی به بار آورد شرکا به مقدار سهام خود در زیان شریک اند و با اموال شخصی آنان کاری ندارند طبق قانون. لفظ عربی این شرکت ها این است:

شرکة المساهم العامة و شرکة المساهم الخاصة و شرکة المسئولیة المحدودة.

قسم دوم شرکتهای اشخاص هستند که در تحت آنها دو نوع شرکت است تضامنی و نسبی. در شرکت تضامنی اشخاص نسبت به بدیهی شرکت ضامن هستند و در صورت زیان اگر اموال شرکت به حد زیان نباشد از اموال شخصی آنان پرداخت می شود.

شرکت نسبی شرکتی است که قائم به افراد است و ضمان در آنجا هم وجود دارد و فقط به مقدار آورده خودش ضامن نیست بلکه اموال شخصی او هم در ضمان شرکت است ولی به نسبت به حصه اش و سهمش در شرکت نسبت به زیان ضمانت دارد و بدهکار است. عربی آن این است:

الشرکة التضامنیة و الشرکة النسبیة. در برخی از کشورها مثل عراق شرکت نسبی را ندارند و به آن قائل نیستند.

قسم سوم هم شرکت مختلط است یعنی برخی شرکا شرکت شان تضامنی است و برخی شرکت شان سرمایه ای است. یک عده ای از شرکا ضامن هستند ولو از اموال شخصی شان و یک عده ای هم شریک غیر ضامن هستند و به مقدار سهم در زیان شریک اند. این شرکت هم دو قسم است یعنی شرکت مختلط غیر سهامی و دیگری شرکت مختلط سهامی. عربی اینها هم می شود:

الشرکة التوصیة البسیطة و الشرکة التوصیة بالأسهم.

بحث ما به عنوان تقریر کتاب استاد سبحانی نیست بلکه درس ما بر اساس و محور این کتاب است، ایشان چون بحث را از شرکت تضامنی و نسبی شروع کرده اند ما هم از ایشان تبعیت می کنیم و از همانجا شروع می کنیم.

 

اشکال به مشروعیت شرکت تضامنی[2]

در شرکت تضامنی این بحث را مطرح کرده اند که در شرکت تضامنی ضمان وجود دارد و هر شخصی ضامن است نسبت به کل بدهی شرکت، و سهامداران می توانند به یکی از شرکا رجوع کنند در حالی که این برخلاف شرع است، برای اینکه ضمان در این شرکت از باب ضمان ما لم یجب است، ضمان را یا باید بر اساس فقه شیعه بیان کنید و یا بر اساس فقه عامه.

در فقه شیعه ضمان نقل الذمة إلی الذمة است یعنی یک بدهی بر عهده کسی آمده و شما آنرا ضامن می شوید و به عهده می گیرید و دیگر ذمه بدهکار فارغ می شود، به شرطی که بدهی واقعی باشد و شخص مدیون باشد واقعا، طلب کار آمده شراغش و طلبش را می خواهد و شما آن دین را به عهده می گیرید و میگویید من ضمانت می کنم و در صورتی که طلبکار قبول کند دین به ذمه شما می آید و دیگر به گردن مدیون چیزی باقی نمی ماند و شما مدیون می شوید. در فقه شیعه ضمانت خیلی سخت است.

و یا اینکه ضمانت بر اساس فقه عامه است یعنی ضم الذمة إلی الذمة، یعنی می گوید هم شخص بدهکار، بدهکار باقی می ماند و هم شما بدهکار می شوید، دو نفر می شوند مطلوب. آیا ضمان نون آن زائد است یا اصلی، استاد در کتاب بیان کرده اند، اگر زائده باشد حرف عامه درست است و اگر نون زائده نباشد حرف شیعه و عامه هر دو امکان تصحیح دارد.

بنا بر هر دو فقه باید یک بدهکاری باشد تا ضمان معنا پیدا کند ولی در شرکت تضامنی هنوز بدهکاری بوجود نیامده شرکا آن را به عهده می گیرند و می گویند همه بدهی های شرکت به عهده ماست، هر کدام به تنهایی ضامن تمام بدهی های شرکت می شود و سهامداران می توانند به هر کدام که خواستند رجوع کنند و تمام بدهی و ضرر را از او مطالبه کنند، واین چنین ضمانی صحیح نیست چون نه نقل ذمه به ذمه است و نه ضم ذمه به ذمه. بر اساس هیچ کدام از این دو مبانی فقهی قابل تصحیح نیست. به عبارت دیگر چنین ضمانی از باب ضمان ما لم یجب است از باب ضمان ما لم یثبت است، یعنی هنوز خسارت ویا مثل آن ثابت نشده شخص بخواهد آن را به عهده بگیرد.

در فقه ما دیون حق عینی است و در برخی از مکاتب حقوقی دین حق است یعنی شخص فقط می تواند مطالبه کند ولی در صورتی که مدیون بمیرد آن حق هم از بین می رود چون کسی باقی نمانده تا از او مطالبه کند، ولی ما چون ذمه را در فقه فرض کرده ایم، می گوییم دین حق عینی است یعنی به ذمه شخص می آید، حق عینی نه اینکه نسبت به اموال خارجی است، منظور این است که به ذمه شخص می آید و قابل انتقال است.

اینجا شما می خواهید بفرمایید ضامن است اینجا ضمان چیست؟! حق عینی اینجا نیست تا بخواهد به دیگری منتقل شود و یا به عهده شخص بیاید، هنوز ثابت نشده است. استاد سبحانی[3] در اینجا عبارت شیخ ره در خلاف را نقل فرموده اند:

لا يصح ضمان المجهول، سواء كان واجبا أو غير واجب، و لا يصح ضمان ما لا يجب، سواء كان معلوما أو مجهولا. و به قال الشافعي، و سفيان الثوري، و ابن أبي ليلى، و الليث بن سعد، و أحمد بن حنبل.

و قال أبو حنيفة، و مالك: يصح ضمان ذلك .

دليلنا: ما روي عن النبي صلى اللّٰه عليه و آله أنه نهى عن الغرر، و ضمان المجهول غرر، لأنه لا يدري كم قدرا من المال عليه. و أيضا فلا دليل على صحة ذلك، فمن ادعى صحته فعليه الدلالة. [4]

ضمان مجهول صحیح نیست چه ثابت باشد و چه نباشد، همچنین ضمان ما لا یجب هم صحیح نیست چه معلوم باشد و چه مجهول، مثلا بگوید هر چه زید بدهکار است به عهده من، یا بگوید در آینده هرچه زیان وخسارت زد به عهده من، اینها صحیح نیست، یا بگوید برو از زید صد تومان قرض کن و من ضامن هستم، این هم صحیح نیست چون هنوز قرض نگرفته است، لذا در این بانکها که اول ضمانت را می گیرند و بعد قرض می دهند اینها صحیح نیست بلکه اول باید وام را بدهند به شخص و بعد ضمانت گرفته شود.

پس در سه صورت ضمان اشکال دارد:

    1. در جایی که ضمان بر مجهول باشد چه ثابت باشد چه نباشد، این دو صورت.

    2. ضمان معلومی که ثابت نشده است این هم یک صورت.

شیخ فرموده ضمان این سه مورد صحیح نیست و از عامه هم برخی قبول کرده اند و ایشان دلیلش را هم بیان فرموده است.

بیع غرری در جایی است که ثمن و مثمن مجهول باشد و دیگری در جایی که قدرت تسلیم مثمن را نداشته باشد، در اینجاها بیع غرری است ولذا معامله باطل است. یکی شرطیت معلوم بودن عوضین را بیان می کند و دیگری شرطیت تسلیم را بیان می کند.

در ما نحن فیه هم با این حدیث می خواهیم بگوییم ضمان ما لم یجب صحیح نیست چون یا مجهول است و یا خطری بودن را دارد و لذا غرری است و باطل است. مرحوم شیخ انصاری در مکاسب می گویند غرر برمیگردد به جهل حالا یا جهل به مقدار یا جهل به قدرت بر تسلیم. اینجا هم جهل نسبت به مقدار است یا به اصل مساله است که آیا ضمان محقق می شود یا نه لذا غرر شاملش می شود.

ضمان مجهول غرری است چون نمی داند چقدر از مال بر عهده او خواهد بود، البته اینکه می فرماید نمی داند چقدر مال بر عهده اش می آید مراد این است که یا اصل وجودش مشخص نیست گرچه مقدارش مشخصه و یا اینکه اصلا مقدارش مشخص نیست. این دلیل را ایشان می آورند برای هر سه مطلبی که فرموده اند.

استاد سبحانی اشکال می کنند این دلیل نهی النبي عن الغرر در جایی است که جهل وجود داشته باشد نه در جایی که لم یجب است، زیرا در ما لم یجب مقدار را می دانید ولی اصل وجودش مشکوک است، اینجا جهل صدق نمی کند چون مقدار را می داند ولی نمی داند محقق می شود یا نه، نمی داند این ضمانی را که کرده آیا محقق می شود تا چیزی به گردنش بیاید یا نه. بله جهل نسبت به تحقق و وجود است نه نسبت به مقدار.

ولی از نظر ما این اشکال به مرحوم شیخ وارد نیست چون ما غرر را اعم می گیریم، و لذا چون اعم می گیریم هم مساله قدرت به تسلیم را می گیرد و هم معلومیت عوضین را می گیرد. هر معامله ای که جهالت در آن باعث یک نوع خطر باشد غرری می شود و شارع جلویش را گرفته است چه مقدار معلوم باشد چه نباشد لذا اشکال وارد نیست و غرر صدق می کند. پس طبق نظر مرحوم شیخ در خلاف چنانکه ضمان مجهول اشکال دارد ضمان ما لم یجب هم اشکال دارد چون غرری است.

بله یک اشکال دیگری می توانید بکنید و آن این است که این روایت اصلا معتبر نیست چون روایت اینگونه است که نهی النبي عن بیع الغرر نه اینکه بگوییم نهی النبي عن الغرر، روایت دوم به صورت صحیح نقل نشده است و در کتب فقهی به صورت مرسل نقل شده مثل آنچه که شیخ در خلاف ذکر کرده است، پس روایت صحیح این است: نهی النبي عن بیع الغرر، و ما در اینجا نمی خواهیم بیع انجام دهیم بلکه می خواهیم ضمان انجام دهیم و بین ضمان و بیع تفاوت وجود دارد.

اگر کسی بخواهد الغا خصوصیت کند باید تمام ابواب را ملحق کنید به بیع! بله در اجاره اجماع داریم که ملحق به بیع است و در بقیه ابواب چنین دلیلی نداریم لذا الغا خصوصیت هم در اینجا صحیح نیست.

استاد سبحانی در ادامه می فرمایند ما در فقه یازده مورد داریم که علما ضمان ما لم یجب را پذیرفته اند لذا فرمایش شیخ در خلاف کلیت ندارد و دقیق نیست و آن یازده مورد به این شرح است:

1.ضمان درک ثمن، مثلا زید به خالد می گوید شما برو این ملک را بخر اگر مشکلی پیش آمد مثلا ملک غیر بود من تمام ثمن بیع را که شما پرداخت کرده ای ضمانت می کنم که بپردازم. در اینجا ضمان ما لم یجب است و فقها فرموده اند صحیح است زیرا هنوز این آقا ملک را نخریده است و ضمان قبل از خرید ملک است و هنوز ضرری بودن آن معلوم نیست. استاد می فرمایند:

يجوز عندهم بلا خلاف ضمان درك الثمن للمشتري إذا ظهر كون المبيع مستحقاً للغير أو ظهر بطلان البيع لفقد شرط من شروط صحّته، إذا كان ذلك بعد قبض الثمن - كما قيّد به الأكثر - أو مطلقاً - كما قيّد آخر.

وهناك نوع آخر من ضمان الدرك، وهو درك ما يحدثه المشتري في الأرض من بناء أو غرس إذا بانت الأرض مستحقة للغير، يقول الشهيد الثاني: ولو ضمن للمشتري ضامن عن البائع درك ما يحدثه المشتري في الأرض من بناء أو غرس على تقدير ظهورها مستحقة لغير البائع وقلعه لها أو أخذه أُجرة الأرض فالأقوى جوازه لوجود سبب الضمان حالة العقد وهو كون الأرض مستحقة للغير. [5]

إذا كان ذلك بعد قبض الثمن - كما قيّد به الأكثر - أو مطلقاً - كما قيّد آخر: یعنی اگر بعد قبض ثمن باشد باز راهی دارد که بگوییم ضمان ما لم یجب نیست چون معامله ای انجام گرفته است و آقای بایع ذمه اش مشغول شده است و باید مثمن را بدهد، اگر مبیع تلف شود باید همین پول را پس بدهد به مشتری، پس ذمه اش مشغول است، پس یک ضمان مسمایی وجود دارد، ولی برخی می گویند مطلقا ضمان صحیح است ولو هنوز معامله ای صورت نگرفته باشد، می گوید آقای زید برو بخر من ضمانت می کنم، این اخیر شاهد مثال ماست.

این دو مورد از ضمان درک از جمله مواردی است که ضمان ما لم یجب را فقها صحیح دانسته اند.

اگر صحت این یازده مورد اثبات شود می شود در محل بحث هم مساله را تصحیح کرد، استاد می خواهند بفرمایند ضمان ما لم یجب در اینجا مثل موارد و شاهدهایی که ذکر کرده ایم اشکالی ندارد.

 


[1] . الشرکة و التأمین في الشریعة الإسلامیة الغراء، ص146.
[2] . الشرکة و التأمین في الشریعة الإسلامیة الغراء، ص152.
[3] . الشرکة و التأمین في الشریعة الإسلامیة الغراء، صفحه: ۱۵۴.
[5] . الشرکة و التأمین في الشریعة الإسلامیة الغراء، صفحه: 155.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo