< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1403/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/کیفیت تقسیم خمس /سهم امام زمان علیه السلام در زمان غیبت

 

بحث در مسئله هفتم هست . صاحب عروه ره فرمودند که : (مسألة 7): النصف من الخمس الّذي للإمام (عليه السّلام) أمره في زمان الغيبة راجع إلى نائبه و هو المجتهد الجامع للشرائط ، فلا بدّ من‌ الإيصال إليه أو الدفع إلى المستحقّين بإذنه، و الأحوط له الاقتصار على السادة ما دام لم يكفهم النصف الآخر، و أمّا النصف الآخر الّذي للأصناف الثلاثة فيجوز للمالك دفعه إليهم بنفسه لكنّ الأحوط فيه أيضاً الدفع إلى المجتهد أو بإذنه، لأنّه أعرف بمواقعة و المرجّحات الّتي ينبغي ملاحظتها. [1]

این بحث از مسائل مشکله در فقه ما هست که تکلیف خمس در زمان غیبت چیست ؟ وجوه مختلفی در این جا نسبت به سهم امام ع و سهم سادات در این جا مطرح شده است . اما بحث فعلاً راجع به سهم امام ع هست . بیان شد که در این جا صاحب حدائق 14 قول در این جا ذکر کرده است که ده قول را از مرحوم حکیم ره ذکر شد و دو قول هم صاحب جواهر ره مطرح کرده است . آقای خوئی ره می فرماید که آن اقوال متعددی که ذکر شده ، ارزش بررسی ندارد و هیچکدام صحیح نمی باشد . آن دو وجهی که صاحب جواهر ره ذکر را باید بررسی کنیم و ببینیم که کدام یک از دو وجه را باید تبعیت شود.

قول اول مرحوم صاحب جواهر ره:

قول اولی که مرحوم صاجب جواهر ره ذکر کرده اند ، این است که حکم مجهول المالک را باید بر سهم امام ع جاری بشود . دلیل آن هم این است که روایاتی که در مجهول المالک بیان شده است ، می فهمیم که ملاک مجهول المالک بودن نیست بلکه ملاک متعذر الوصول بودن به مالک است . یعنی اگر جایی که ما مالک را می شناسیم ولی امید رسیدن به او برای ما وجود ندارد مثلاً مکان او را نمی دانیم ، این هم حکم مجهول المالک را دارد .پس ملاک در مجهول المالک متعذر الوصول بودن است و این ملاک در ما نحن فیه هم صدق می کند و لذا حکم آن این است که آن را صدقه بدهند و ثواب آن را به مالک هدیه کنند و این هم نوعی ایصال می باشد . دلیل این هم روایتی از امام رضا ع هست . الصَّفَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ تَأْذَنُ لِي فِي السُّؤَالِ فَإِنَّ لِيَ مَسَائِلَ قَالَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ قَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ رَفِيقٌ كَانَ لَنَا بِمَكَّةَ فَرَحَلَ عَنْهَا إِلَى مَنْزِلِهِ وَ رَحَلْنَا إِلَى مَنَازِلِنَا ، فَلَمَّا أَنْ صِرْنَا فِي الطَّرِيقِ أَصَبْنَا بَعْضَ مَتَاعِهِ مَعَنَا، فَأَيَّ شَيْ‌ءٍ نَصْنَعُ بِهِ، قَالَ فَقَالَ تَحْمِلُونَهُ حَتَّى تَحْمِلُوهُ إِلَى الْكُوفَةِ ، قَالَ لَسْنَا نَعْرِفُهُ وَ لَا نَعْرِفُ بَلَدَهُ وَ لَا نَعْرِفُ كَيْفَ نَصْنَعُ، قَالَ إِذَا كَانَ كَذَا فَبِعْهُ وَ تَصَدَّقْ بِثَمَنِهِ قَالَ لَهُ عَلَى مَنْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ عَلَى أَهْلِ الْوَلَايَةِ [2] .

از این روایت مرحوم شیخ انصاری و دیگران استظهار کرده اند که ملاک در مجهول المالک متعذر الوصول بودن به مالک هست و در ما نحن هم این ملاک صدق می کند و وظیفه این است که سهم امام ع را از طرف ایشان صدقه بدهند .

اشکال :

اولاً ؛ این روایت اطلاق ندارد که هر جا متعذر الوصول بود ، باید آن را بفروشد و صدقه بدهد بلکه این روایت قضیةٌ فی واقعه می باشد که یک مورد بوده و امام ع فرموده این کار را انجام بدهید . در این جا چون اطلاق ندارد باید به قدر متیقن آن اخذ کرد و قدر متیقن در جایی هست که احرازِ ایصال بر طبق نظر مالک را نداشته باشیم ، اگر بدانیم که نظر مالک این بوده که در فلان جا مصرف بشود ، در این صورت نمی توان صدقه داد و صدقه دادن در جایی هست که احراز ایصال بر طبق نظر مالک را ما نتوانیم احراز کنیم . در این ما یقین داریم که ائمه اطهار ع این مبالغ را برای ترویج دین و حفظ تشیع خرج می کردند. و لذا تا این راه وجود دارد ، راه صدقه مطرح نخواهد شد .

ثانیاً؛ این صدقه دادن و جریان حکم مجهول المالک در جایی هست که حتی نائب الامام ع هم نباشد در حالی که در زمان غیبت، نائب تام الاختیار امام ع وجود دارد . بله وصول به شخص امام ع متعذر هست ولی به نائب ایشان متعذر نخواهد بود .

قول دوم صاحب جواهر ره :

قول دومی که ایشان ذکر کرده اند این است که سهم امام ع در جایی خرج بشود که احراز و یقین بکنیم که امام ع به آن راضی هست.

تکلیف سهم سادات در زمان غیبت :

تمامی اقوالی که در سهم امام ع بیان شد ، در سهم سادات هم مطرح شده است . این دو احتمال صاحب جواهر ره هم در سهم سادات مطرح هست ولی در این جا تکلیف روشن تر است ؛ چون صاحبان و محل مصرف این سهم ، مشخص هستند . پس بنا براین که سادات را مالک این سهم بدانیم ، روشن هست که مجهول المالک نیست . و اگر سادات را مالک ندانیم و فقط مَصرَف بدانیم ، باز واضح هست که باید در سادات مصرف بشود . پس چه مالک بدانیم و چه مصرف ، در این جا مشکل نخواهد بود .

اذن و عدم اذن از مجتهد درباره سهم امام ع :

حال که روشن شد که سهم امام ع را در جایی که امام ع راضی هست ، مصرف بشود مانند ترویج دین ، اقامه حوزه های علمیه ، تربیت طلاب که مذهب باقی بماند ، سوال پیش می آید که این باید با اذن مجتهد باشد یا این که بدون اذن او هم می تواند صاحب خمس مستقیماً آن را هزینه کند ؟

صاحب عروه ره فرمود که « أمره في زمان الغيبة راجع إلى نائبه و هو المجتهد الجامع للشرائط ، فلا بدّ من‌ الإيصال إليه أو الدفع إلى المستحقّين بإذنه [3] » باید در اختیار نائب گذاشته شود .

اقوال در مسئله :

قول اول : قول اول آن است که خود صاحب خمس مستقیماً در جایی که یقین دارد که امام ع راضی به آن است ، خرج می کند و سهم سادات هم صاحب خمس مستقیماً به سادات می دهد . این نظر مرحوم مفید و صاحب حدائق ره هست : « و أما ثالثا- فإن ما اختاره- من دفع الخمس كملا أو حصته عليه السلام إلى النائب العام في حال الغيبة مع الإغماض عن المناقشة في ما ادعاه من عدم التحليل- لا يخلو عندي من نظر و إن كان قد سبقه إلى القول بذلك جملة من الأصحاب بالنسبة إلى حصة الإمام عليه السلام فإنا لم نقف له على دليل، و غاية ما يستفاد من الأخبار نيابته بالنسبة إلى الترافع إليه و الأخذ بحكمه و فتاواه و أما دفع الأموال إليه فلم أقف له على دليل لا عموما و لا خصوصا. و قياسه على النواب الذين ينوبونهم (عليهم السلام) حال وجودهم لذلك أو لما هو أعمّ منه لا دليل عليه.

و يؤيد ما ذكرناه ما نقلوه عن شيخنا المفيد (قدس سره) في المسائل الغرية حيث قال: إذا فقد إمام الحق و وصل إلى الإنسان ما يجب فيه الخمس فليخرجه إلى يتامى آل محمد صلى اللّٰه عليه و آله و مساكينهم و أبناء سبيلهم و ليوفر قسط ولد أبي طالب عليه السلام لعدول الجمهور عن صلتهم و لمجي‌ء الرواية عن أئمة الهدى (عليهم السلام) بتوفير ما يستحقونه من الخمس في هذا الوقت على فقراء أهلهم و أيتامهم و أبناء سبيلهم.»[4]

قول دوم : باید به اذن مجتهد جامع الشرایط آن را پرداخت کند یا به خود مجتهد آن را دفع کند . این قول را مثل صاحب عروه و برخی از بزرگان مطرح کرده اند .

دلیل این قول : آقای خوئی ره [5] در این که باید طبق نظر و اذن مجتهد باشد ، این گونه استدلال می کنند که گاهی برهان نداریم و وجدان دلیل ما هست . دلیل ما در مسئله ما را تا جایی آورد که باید در جایی خرج بشود که یقین داشته باشیم که امام ع به آن راضی هست . اگر این صاحب خمس ، یقین دارد که این جا مثلاً خرج یک طلبه ای را دادن ، امام ع راضی هست ، این اشکال ندارد . اما اگر صاحب خمس شک کرد که باید در این جا از نائب الامام ع اذن گرفته بشود و احتمال می دهد که این اذن از نائب شرط باشد ، اگر این احتمال آمد ، دیگر در این جا او نمی تواند احراز رضایت امام ع را بکند .

پس در این جا با وجدان جلو رفتیم که یا صاحب خمس وجداناً یقین دارد که او سهم امام ع را خرج بکند ، یا وجداناً یقین ندارد و شک می کند که باید به اذن نائب باشد ولونائب عام نبود و نائبی که در برخی از مسائل نیابت دارد (طبق نظر آقای خوئی ، نیابت مجتهد در برخی امور مانند قضاوت و امور حسبیه) ، در این جا حق ندارد بدون اذن از نائب ، آن سهم امام ع را هزینه کند .

استاد سبحانی حفظه الله [6] (الخمس في الشريعة الإسلامية الغراء، ص: 420‌) می فرماید : این که نیاز به اذن فقیه جامع الشرایط در بحث خمس و سهم امام ع هست ، چون سهم امام ع مربوط به مقام امام ع هست نه شخص امام ع . شخص امام ع الآن غائب هست ولی مقام و شئون امامت که تا روز قیامت وجود دارد و تعطیل نمی شود . پس از این که مقام امامت بعد ظهور حضرت حجت عج ، بی صاحب نیست ، معلوم می شود که این سهم امام ع به فقیه جامع الشرایط منتقل شده است .

روایت صحیحه بن راشد : رُوِيَ عَنْ أَبِي عَلِيِّ بْنِ رَاشِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الثَّالِثِ ع إِنَّا نُؤْتَى بِالشَّيْ‌ءِ فَيُقَالُ هَذَا كَانَ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع عِنْدَنَا، فَكَيْفَ نَصْنَعُ، فَقَالَ مَا كَانَ لِأَبِي ع بِسَبَبِ الْإِمَامَةِ فَهُوَ لِي وَ مَا كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ فَهُوَ مِيرَاثٌ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص‌ [7] .

ایشان از این روایت استفاده می کنند که ما اموال مقام امامت را از اموال شخصی امام ع باید جدا کنیم و این مقام امامت قابل تعطیل و اهمال نمی باشد و این به نائب الامام ع منتقل می شود .

پس یا به بیان آقای خوئی که از راه قدر متیقن گیری و شک در رضا پیش می آیند نه از راه نیابت ، یا از راه استاد سبحانی که از راه نیابت پیش می آیند ، می فرمایند که در مصرف این سهم امام ع حتماً باید اذن از فقیه جامع الشرایط بگیرد .

علاوه بر این که استاد سبحانی استدلال می کنند که اگر سهم امام ع به فقیه داده نشود ، حرج ومرج رخ می دهد و آقای خوئی ره می فرماید برای شوکت دین و حفظ منصب زعامت و مرجعیت دینی باید آن سهم امام ع را به نائب او یا به اذن او باشد . نظیر این بیان را آن را هم استاد آیت الله تبریزی ره دارند .

سهم سادات :

اکثر فقهاء فرموده اند که نیاز به استئذان نیست؛ چرا که محل مصرف مشخص هست و دلیل هم اطلاق دارد .

ادله عدم استئذان :

وجه اول : اصل عملی ؛ یک واجبی هست ولی نمی دانیم که یک شرطی در کنار او هست یا نه ؟ ده جزئی یا 9 جزئی هست که شک در اقل و اکثر ارتباطی می باشد ، در اکثر برائت جاری می شود و رفع ما لا یعلمون آن را شامل می شود .

وجه دوم : اطلاق آیه کریمه خمس ؛ وقتی سه طایفه سادات را آیه بیان می فرماید مقید به استئذان نمی کند . یا از باب ملکیت برای سادات یا از باب مصرف ، هر کدام که باشد ، آیه مطلق هست و نیازی به استئذان نیست .

مرحوم صاحب جواهر ره در این جا فرموده است که اگر لولا وحشة الانفراد ، من در این جا می گفتم که در این جا هم استئذان لازم می باشد . « لولا وحشة الانفراد عن ظاهر اتفاق الأصحاب لأمكن دعوى ظهور الأخبار في ان الخمس جميعه للإمام (عليه السلام) و إن كان يجب عليه الإنفاق منه على الأصناف الثلاثة الذين هم عياله، و لذا لو زاد كان له (عليه السلام)، و لو نقص كان الإتمام عليه من نصيبه، و حللوا منه من أرادوا .[8] »

استاد : ما به جهتی این که ادله را کافی می دانیم ، در سهم سادات ، نیازی به استئذان از فقیه جامع الشرایط نمی دانیم و اطلاقات در ان جا محکم هست و اصل عملی هم مقتضایش همین است و لذا صاحب خمس مستقیماً می تواند در اختیار سادات قرار بدهد .

 


[5] . يبقى الكلام في أنّ المالك هل هو مستقلّ في هذا التصرّف، أو أنّه يتوقّف على مراجعة الحاكم الشرعي و الاستئذان منه؟يتبع هذا ما عليه المالك من الوجدان و لا يصل الأمر إلى البرهان، فإنّه إن كان قد وجد من نفسه فيما بينه و بين ربّه أنّه قد أحرز رضا الإمام (عليه السلام) بالمصرف الكذائي بحيث كان قاطعاً أو مطمئنّاً به فلا إشكال و لا حاجة معه إلى المراجعة، إذ لا مقتضي لها بعد نيل الهدف و الوصول إلى المقصد.و أمّا إذا لم يجد من نفسه هذا الإحراز، بل انقدح في ذهنه احتمال أن يكون هذا الصرف منوطاً بإذن نائب الإمام في عصر الغيبة كما كان منوطاً بإذن نفسه في عصر الحضور، و لم يتمكّن من دفع هذا الاحتمال الذي يستطرق لدى كلّ أحد بطبيعة الحال، بل هو جزمي غير قابل للإنكار، و لا أقلّ من أجل رعاية المصالح العامّة و التحفّظ على منصب الزعامة الدينيّة. كان اللّازم عندئذٍ مراجعة الحاكم الشرعي، لعدم جواز التصرّف في مال الغير و هو الإمام (عليه السلام) ما لم يحرز رضاه المنوط بالاستئذان من الحاكم حسب الفرض.. (موسوعة الإمام الخوئي، ج‌25، ص: 331‌ )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo