< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی ترابی

1403/01/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: کتاب الخمس/الانفال /زمین های موات

 

بحث در موارد انفال بود ، مورد دوم از مصادیق انفال ، زمین های موات هست . بیان شد که زمین های موات فرق نمی کند که موات بالأصالة باشد به این معنا که تا حال مالکی نداشته است ، یا اینکه مالک داشته ولی مالکان آن زمین از دنیا رفته اند و کسی باقی نمانده است و این زمین تبدیل به موات شده است. در هر دو صورت زمین های موات جزء انفال هستند یعنی ملک امام علیه السلام هستند .

بحث در جایی هست زمین تبدیل به موات شده ولی مالکان قبل از موات شدن زمین ، از بین نرفته اند و الآن شناخته شده هستند . مانند اینکه کسی در روستا ساکن بوده و از این زمین ها استفاده می کرده و الآن روستا را ترک کرده و زمین ها تبدیل به موات شده اند . آیا در این صورت ، این زمین ها با موات شدن داخل در حکم انفال هستند یا همچنان ملک مالک هستند ؟

بیان شد که فقهاء در این جا قائل به تفصیل شده اند ، به این نحو که مالکی که قبلاً این زمین در اختیار او بوده و الآن هم هست ، ولی الآن از آن زمین استفاده نمی کند و تبدیل به موات شده است ، در این جا باید دید که آیا آن زمین را از راه احیاء مالک شده بود یا از راه اسباب دیگر مالکیت مانند بیع و ارث ، مالک شده بود؟

اگر راه اسباب دیگر مالک شده بود ، و الآن زمین موات شده است ، در این صورت حکم می شود که مالکیت آن شخص همچنان بر قرار است اما اگر مالکیت او بر زمین از راه احیاء بوده است و الآن موات شده است ، این جا زمین جزء انفال می شود . دلیل بر این تفصیلی که فقهاء مطرح کرده اند ، وجود دو دسته روایات بود . یک دسته دال بر این بود که زمینی که موات بشود و شخص دیگر ، دوباره آن را احیاء بکند ، آن شخص دوم احقّ به آن زمین می شود . روایت صحیحه ابی خالد کابلی و معاویه بن وهب بر این مطلب دلالت داشتند . دسته دوم ، دال بر این معنا بود که این صاحب زمین ، احقّ به آن است و کسی دیگری هم بیاید این جا را احیاء بکند ، مالک نمی شود .

جمع بین دو دسته روایت :

سپس بیان شد که جمع این دو دسته روایت به این است که آن روایاتی که فرمود احیاء کننده دوم احق هست ، آن را حمل بر مواردی کردیم که آن شخصِ مالک اول با احیاء مالک شده بود ، و در این جا چون احیاء شخص اول از بین رفته و زمین تبدیل به موات شده ، شخص دوم احیاء می کند و به زمین احقّ می شود . اما روایت دیگر که دال بر این بود که شخص اول احق است و تبدیل به انفال نمی شود ، حمل بر جایی می شود که مالکیت شخص اول از طریق احیاء نبوده و از اسباب مالکیت مانند ارث و بیع و... بوده است .

شاهد این نوع جمع همان صحیحه ابی خالد کابلی هست . این روایت باید به عنوان شاهد جمع مطرح شود نه به عنوان اینکه طرف معارضه باشد . در این روایت فرض شده است که مالک اول از راه احیاء مالک شده بود .

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع- ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾ أَنَا وَ أَهْلُ بَيْتِيَ الَّذِينَ أَوْرَثَنَا اللَّهُ الْأَرْضَ وَ نَحْنُ الْمُتَّقُونَ وَ الْأَرْضُ كُلُّهَا لَنَا فَمَنْ أَحْيَا أَرْضاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ فَلْيَعْمُرْهَا وَ لْيُؤَدِّ خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا، فَإِنْ تَرَكَهَا أَوْ أَخْرَبَهَا وَ أَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِهِ فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الَّذِي تَرَكَهَا يُؤَدِّي خَرَاجَهَا إِلَى الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لَهُ مَا أَكَلَ مِنْهَا حَتَّى يَظْهَرَ الْقَائِمُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي بِالسَّيْفِ فَيَحْوِيَهَا وَ يَمْنَعَهَا وَ يُخْرِجَهُمْ مِنْهَا كَمَا حَوَاهَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَ مَنَعَهَا إِلَّا مَا كَانَ فِي أَيْدِي شِيعَتِنَا فَإِنَّهُ يُقَاطِعُهُمْ عَلَى مَا فِي أَيْدِيهِمْ وَ يَتْرُكُ الْأَرْضَ فِي أَيْدِيهِمْ.[1]

در این روایت فرض شده که شخص اولی زمین را احیاء کرده و مال او شده است . سپس حضرت می فرماید : « فَإِنْ تَرَكَهَا أَوْ أَخْرَبَهَا وَ أَخَذَهَا رَجُلٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِنْ بَعْدِهِ فَعَمَرَهَا وَ أَحْيَاهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَ الَّذِي تَرَكَهَا » که آن شخص زمین را رها می کند و زمین موات می شود و شخص دیگری آن جا را آباد می کند ، او نسبت به زمین احق می شود . اما در روایت سلیمان بن خالد که فرمود شخص اولی حق دارد و حق او زائل نشده است ، در جایی هست که مالکبت شخص اول از طریق احیاء نبوده و از اسباب دیگر مانند ارث و بیع بوده است .

جمع دیگر بین دو دسته روایات :

راه جمع دیگری هم برای این روایات ممکن است بیان شود . روایات دسته اول که دومی را احق می داند و تبدیل به انفال می شود ، را می توان حمل کرد به جایی که شخص اولی اعراض کرده است ؛ چون در روایت ابی خالد کابلی این تعبیر را حضرت فرمود « فَإِنْ تَرَكَهَا أَوْ أَخْرَبَهَا...» و همچنین تعبیری در روایت معاویه بن وهب بود « فَإِنْ كَانَتْ أَرْضٌ لِرَجُلٍ قَبْلَهُ فَغَابَ عَنْهَا وَ تَرَكَهَا فَأَخْرَبَهَا... » از این تعابیر استفاده می شود که شخص اولی اعراض نموده است . البته این راه حل را برخی از بزرگاناشکال کرده اند و فرموده اند که ترک به معنای اعراض نیست و ترک اعم از اعراض است . پس همان جمعی که ابتداء بیان شد ، صحیح است .

فرعٌ : مالکیت عنوان نه شخص

اگر مالک زمین شخص خاص نبود و عنوان مالک بود ، مثلاً زمین وقف علماء بوده و بعداً موات شد ، یا وقف فقراء یا وقف زوار امام حسین علیه السلام بوده و سپس موات شده است . در این جا هم تفاوت ندارد ، چه مالک شخص خاص باشد و چه مالک عنوان باشد ، اگر زمین تبدیل به موات شد ، تفصیلی که بیان شد ، دراین جا هم مطرح می شود که اگر مالکیت از طریق احیاء بوده ، شخص دومی احقّ است و اگر مالکیت از اسباب دیگر بوده ، شخص اولی کما کان مالک است .

زمین های مفتوحة عنوة :

این مسئله متفرع بر فرع قبل است . اگر زمین در حین فتح ، عامره و آباد بوده ، ملک عموم مسلمین است که به زمین های خراجیه هم تعبیر می شود . حال اگر این زمین ها موات شد ، آیا داخل در ارض موات و انفال می شود و از ملک مسلمین در می آید یا داخل نمی شود و این جا مانند مالکیت عنوان هست و این زمین ها کما کان بعد از موات شدن ، ملک مسلمین هست و داخل در انفال نمی شود ؟

ثمره این بحث در سرزمین های بحرین و عراقی و مسلمین که برخی هاش مفتوحة عنوة هستند ، ظاهر می شود که اگر این زمین ها تبدیل به موات شود و کسی این ها احیاء کند ، اگر قول اول را بگوییم ، داخل در انفال می شود و شخص اول طبق اذن عام امام علیه السلام با احیاء مالک می شود اما اگر قول دوم را بگوئیم ، داخل در انفال نمی شود و همان عنوان مالک می ماند .

انظار در مفتوحة عنوة :

نظر اول : مرحوم محقق ره و صاحب جواهر ره : این زمین ها با موات شدن ، در مالکیت عنوان مسلمین باقی می ماند .

نظر دوم : آقای خوئی ره : ادله ای که راجع به زمین های مفتوحة عنوة می باشد ، زمین هایی را می گیرد که در حین فتح ، عامره باشد و عامره بماند و به تعبیری هم حدوثاً و هم بقاءاً آباد باشند . اما زمینی که حدوثاً عامره بود و داخل در ملک مسلمین شد و بعداً تبدیل به موات شد ، از ملکیت مسلمین خارج می شود . پس در این جا دلیلی نداریم که این زمین ها بر ملکیت مسلمین باقی باشد . اگر کسی بگوید که این زمین ها قبلاً عامره بوده و جزء ملک مسلمین بوده و الآن که موات شده ، شک می کنیم که آیا آن حکم سابق را دارد یا نه ، استصحاب بکنیم ، جوابش این است که استصحاب در شبهات حکمیه جاری نیست و این جا شبهه حکمیه هست و استصحاب طبق نظر آقای خوئی و برخی از بزرگان در این جا جاری نیست . مضافاً استصحاب در جایی هست که معارض با دلیل نباشد و در این جا دلیل وجود دارد . روایت صحیحه بختری که سابق بیان شد ، دلیل بر این است که چنین زمینی ، حکم زمین ها انفال را دارد .

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْأَنْفَالُ مَا لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لا رِكابٍ أَوْ قَوْمٌ صَالَحُوا أَوْ قَوْمٌ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ لِلْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ.[2] . این روایت دلیل هست و می فرماید « كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ ص وَ هُوَ لِلْإِمَامِ مِنْ بَعْدِهِ » هر زمین خرابه ای و هر زمین مواتی برای امام علیه السلام هست ، و با وجود دلیل ، نوبت به استصحاب نمی رسد .

و اگر کسی بگوید که دلیل ملکیت مسلمین عام است که هم شامل مواردی می شود که قبلاً عامره بوده و الآن هم عامره هست و هم شامل موردی که قبلاً عامره بوده و الآن تبدیل به موات شده است ، این با صحیحه بختری معارضه می کند ،« كُلُّ أَرْضٍ خَرِبَةٍ » این کلُّ ، عموم لفظی هست و بر آن اطلاق روایات مفتوحه عنوة مقدم می شود . پس در این جا تعارض می شود و تعارض هم به عموم و خصوص من وجه هست و عموم بر اطلاق مقدم می شود .

بیان آقای تبریزی ره :

در مقابل نظر آقای خوئی ، آقای تبریزی ره می فرماید : ما در این جا قول اول را باید بپذیریم . چنانچه در مالکیت عنوان مانند عنوان علماء ، فقراء و.... ، اگر آن زمین تبدیل به موات بشود ، حکم مالکیت شخص را دارد و انفال نمی شود ، در اراضی مفتوحة عنوة هم به همین شکل هست و در این جا زمین جزء اموال عنوان مسلمین است و از انفال محسوب نمی شود و اگر تفصیلی بین این اراضی که عنوان مالک است و اراضی مفتوحة عنوة باشد ، بعید است .

ما اگر روایات مفتوحة عنوة را ببنیم ، از آنها استفاده می شود که این مواردی که اگر زمین تبدیل به موات هم بشود ، از ملکیت مسلمین خارج نمی شود.

الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُحَمَّدٍ الْحَلَبِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ السَّوَادِ[3] مَا مَنْزِلَتُهُ فَقَالَ هُوَ لِجَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ لِمَنْ هُوَ الْيَوْمَ وَ لِمَنْ يَدْخُلُ فِي الْإِسْلَامِ بَعْدَ الْيَوْمِ وَ لِمَنْ لَمْ يُخْلَقْ بَعْدُ ... [4] .

در این جا روایت اطلاق دارد که زمین های عراق ، ملک مسلمین است حالا بعداً موات بشود یا نشود ، و این اطلاق روایت حلبی بر آن روایات قبل که می فرماید ملک امام ع می شود مانند روایت اسحاق بن عمار « فَهُوَ لِلْإِمَامِ »، حاکم است .

روایت اسحاق بن عمار : 12644- 20- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّه‌ع عَنِ الْأَنْفَالِ فَقَالَ هِيَ الْقُرَى الَّتِي قَدْ خَرِبَتْ وَ انْجَلَى أَهْلُهَا فَهِيَ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ مَا كَانَ لِلْمُلُوكِ فَهُوَ لِلْإِمَامِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْأَرْضِ الْخَرِبَةِ لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا وَ الْمَعَادِنُ مِنْهَا وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ مَوْلًى فَمَالُهُ مِنَ الْأَنْفَالِ [5] .

در این روایت می فرماید « كُلُّ أَرْضٍ لَا رَبَّ لَهَا » این اراضی جزء انفال هستند . در حالی که آن روایت می فرماید زمین ها سواد تا روز قیامت جزء ملک مسلمین هستند و عنوان ، صاحب زمین هست . پس روایت حلبی ، بر روایت اسحاق بن عمار ، حاکم می باشد .

 


[3] . زمین های عراق.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo